شعر وصیت حضرت خدیجه سلام الله علیها
۲۱ خرداد ۱۳۹۴ 0امشب دل تنگ مرا اشکم روایت می کند
امشب خدیجه با تو ای اسماء وصیت می کند
ای آشنایم
بشنـو نوایم
جان تو و
زهرای من
اسما ببر پیغام من بر خانم پیغمبران
برگو کنار ترتبتم امشب بیا قرآن بخوان
جانم فدایت
ای روح امت
جان تو و
زهرای من
اسما بهار عمر من امشب به پایان می رسد
زهرا سرش بر سینه ام من بر لبم جان می رسد
ترسم که آهـش
باشد پناهش
جان تو و
زهرای من
اسما ز ناموس خدا باید کنی غمپروری
از حال زهرایم بپرس در غربت بی مادری
در شادی و غـم
در اشکـ و ماتم
جان تو و
زهرای من
آنشب که پیوند گل یاس و صنوبر می شود
آنشب که زهرا کوثر قرآن حیدر می شود
کن مهربانی
تامی توانی
جان تو و
زهرای من
آنشب که جسمش را علی شوید به اشک دیدگان
بر پیکر مجروح او اسماء بریز آب روان
اسما علی را
بنمـا تسلی
جان تو و
زهرای من
شاعر: جعفر رسول زاده( آشفته کاشانی)
شمع محفل طاها،مجموعه اشعار درباره حضرت خدیجه کبری علیها السلام ،سید محمد حسن سجاد،علی رضا مهرپرور،1427ق.ص120.