مردم از نظر احادیث
۲۳ تیر ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماعمردم
امام على عليه السلام :
النّاسُ كصُوَرٍ في الصَّحيفَةِ ؛ كُلَّما طُوِيَ بَعضُها نُشِرَ بَعضُها
مردم مانند تصاوير روى طومار هستند كه هرگاه قسمتى از آن طومار پيچيده شود قسمت ديگرش باز مى گردد.
امام على عليه السلام :
النّاسُ كالشَّجَرِ ؛ شَرابُهُ واحِدٌ و ثَمَرُهُ مُختَلِفٌ .
مردم مانند درختان هستند كه همگى از يك آب آبيارى مى شوند اما ميوه هايشان گوناگون است.
امام على عليه السلام :
خَوضُ النّاسِ في الشَّيءِ مُقدِّمَةُ الكائنِ
فرو رفتن مردم در چيزى، مقدّمه پيدايش آن است.
امام صادق عليه السلام :
ثَلاثَةُ أشياءَ يَحتاجُ النّاسُ طُرّا إلَيها : الأمنُ ، و العَدلُ ، و الخِصبُ .
سه چيز است كه همه مردم به آنها نياز دارند : امنيت و عدالت و رفاه.
مردم، معادن اند
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
تَجِدونَ النّاسَ مَعادِنَ ؛ فخِيارُهُم في الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُم في الإسلامِ إذا فَقِهوا ، و تَجِدونَ مِن خَيرِ النّاسِ في هذا الأمرِ أكرَهَهُم لَهُ قَبلَ أن يَقَع فيهِ ، و تَجِدونَ مِن شِرارِ النّاسِ ذا الوَجهَينِ
مردم را [چون ]معدن ها مى يابيد. پس، كسانى كه در جاهليت بهترين مردم بوده اند در اسلام نيز بهترين آنها هستند، اگر دانا و فهميده باشند. و از شمار بهترين مردم در اين امر (اسلام) كسى را مى يابيد كه پيش از درآمدن به آن، از همه مردم آن را نا خوشتر مى داشته است . و دو رويان را از جمله بدترين مردم مى يابيد .
امام صادق عليه السلام :
النّاسُ مَعادِنُ كمَعادِنِ الذَّهَبِ و الفِضَّةِ ؛ فمَن كانَ لَهُ في الجاهِلِيَّةِ أصلٌ فلَهُ في الإسلامِ أصلٌ .
مردم معدن هايى چون معدن هاى طلا و نقره هستند. پس هر كه در جاهليت اصالت داشته است در اسلام نيز اصيل و ريشه دار است.
امام صادق عليه السلام
علَيكُم بالأشكالِ مِن النّاسِ و الأوساطِ مِن النّاسِ ، فعِندَهُم تَجِدون مَعادِنَ الجَوهر .
: با همتايان [خود] از مردم و طبقات متوسط جامعه باشيد؛ كه معدن هاى گوهر را در ميان اينان مى يابيد.
برابرى مردم در حقوق
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
النّاسُ سَواءٌ كأسنانِ المُشطِ .
مردم همانند دندانه هاى شانه يكسان اند.
امام على عليه السلام :
النّاسُ في الحَقِّ سَواءٌ .
مردم در برابر حق يكسان اند.
امام على عليه السلام :
النّاسُ إلى آدَمَ شَرعٌ سَواءٌ .
مردم تا آدم با يكديگر يكسان و برابرند.
شرح نهج البلاغة ـ به نقل از ابو اسحاق همدانى ـ :
أنّ امرَأتَينِ أتَتا عَليّا عليه السلام ، إحداهُما مِن العَرَبِ و الاُخرى مِن المَوالي فَسألَتاه، فَدَفَعَ إلَيهِما دَراهِمَ و طَعاما بالسَّواء . فقالَت إحداهُما : إنّي امرأةٌ مِن العَرَبِ و هذهِ مِن العَجَمِ! فقالَ : إنّي و اللّه ِ لا أجِدُ لِبَني إسماعيلَ في هذا الفَيءِ فَضلاً على بَني إسحاقَ .
دو زن، يكى عرب و ديگرى از موالى ، خدمت امام على عليه السلام آمدند و از حضرت طلب كمك كردند . حضرت ، به يكسان مقدارى درهم و خوراك (گندم) به آنها داد ؛ زن عرب گفت : من زنى عرب هستم و اين زن، عجم است. حضرت فرمود : به خدا سوگند كه من در اين اموال براى فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق برترى نمى بينم.
الكافى ـ به نقل از محمّد بن جعفر عقبى ـ :
خَطبَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام ··· ثمّ قالَ: أيُّها النّاسُ ، إنّ آدَمَ عليه السلام لَم يَلِدْ عَبدا و لا أمَةً و إنّ النّاسَ كُلَّهُم أحرارٌ ، و لكنَّ اللّه َ خَوَّلَ بَعضَكُم بَعضا ، فمَن كانَ لَهُ بَلاءٌ فصَبَرَ في الخَيرِ فلا يَمُنَّ بهِ علَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ . ألا و قَد حَضَرَ شَيءٌ و نَحنُ مُسَوُّونَ فيهِ بَينَ الأسوَدِ و الأحمَرِ فقالَ مَروانُ لطَلحَةَ و الزُّبَيرِ : ما أرادَ بهذا غيرَكُما !قالَ : فأعطى كُلَّ واحِدٍ ثَلاثَةَ دَنانيرَ ، و أعطى رجُلاً مِن الأنصارِ ثَلاثَةَ دَنانيرَ ، و جاءَ بَعدُ غُلامٌ أسوَدُ فأعطاهُ ثَلاثَةَ دَنانيرَ، فقالَ الأنصاريُّ : يا أميرَ المؤمنينَ ، هذا غُلامٌ أعتَقتُهُ بالأمسِ تَجعَلُني و إيّاهُ سَواءً ؟ ! فقالَ : إنّي نَظَرتُ في كِتابِ اللّه ِ فلَم أجِدْ لوُلدِ إسماعيلَ على وُلدِ إسحاق فَضلاً .
امام على عليه السلام در خطبه اى فرمود : اى مردم! آدم عليه السلام نه بنده اى به دنيا آورد و نه كنيزى، بلكه همه مردم آزادند. اما خداوند برخى از شما را به خدمت برخى ديگر درآورد. پس، هر كه را بلا و آزمايشى رسد و به خوبى در آن پايدارى كند، نبايد به خاطر آن بر خداوند عزّ و جلّ منّت نهد. بدانيد كه مالى رسيده است و ما آن را ميان سياه و سفيد به يكسان تقسيم خواهيم كرد
مروان به طلحه و زبير گفت : منظورش كسى جز شما دو نفر نيست! پس، امام عليه السلام به هر نفر سه دينار داد. به مردى از انصار سه دينار پرداخت. بعد از او غلام سياهى آمد، حضرت به او نيز سه دينار داد. آن مرد انصارى گفت: اى امير المؤمنين! اين غلامى است كه ديروز او را آزاد كردم، حالا من و او را يكسان قرار مى دهى؟ امام عليه السلام فرمود : من در كتاب خدا نگريستم، و براى فرزندان اسماعيل برترى اى نسبت به فرزندان اسحاق نيافتم.
بحار الأنوار :
رُويَ أنَّه [أي موسَى بنَ جعفرٍ عليهما السلام ]مَرَّ برجُلٍ مِن أهلِ السَّوادِ دَميمِ المَنظَرِ ، فسَلَّمَ علَيهِ و نَزَلَ عِندَهُ و حادَثَهُ طَويلاً ، ثُمّ عَرَضَ عليه السلام علَيهِ نَفسَهُ في القِيامِ بحاجَةٍ إن عَرَضَت لَهُ
فقيلَ لَهُ : يا بنَ رسولِ اللّه ِ، أ تَنزِلُ إلى هذا ثُمّ تَسألُهُ عَن حَوائجِهِ ، و هُو إلَيكَ أحوَجُ ؟!فقالَ عليه السلام : عَبدٌ مِن عَبيدِ اللّه ِ، و أخٌ في كِتابِ اللّه ِ، و جارٌ في بِلادِ اللّه ِ، يَجمَعُنا و إيّاهُ خَيرُ الآباءِ آدَمُ عليه السلام و أفضَلُ الأديانِ الإسلامُ ، و لَعَلَّ الدَّهرَ يَرُدُّ مِن حاجاتِنا إلَيهِ فيَرانا ـ بَعدَ الزَّهوِ علَيهِ ـ مُتَواضِعينَ بَينَ يَدَيهِ
روايت شده است كه موسى بن جعفر عليه السلام به مرد زشت رويى از اهالى عراق برخورد. به او سلام كرد و در كنارش نشست و مدتى طولانى با وى گفتگو كرد و سپس اظهار داشت كه چنانچه براى وى مشكلى و نيازى پيش آيد حاضر است آن را برايش برطرف سازد شخصى به حضرت عرض كرد : يا بن رسول اللّه ! نزد اين مرد مى نشينى و سپس از نيازهايش مى پرسى، در صورتى كه او به شما نيازمندتر است [و بايد خدمت شما بيايد و درخواست و تقاضا كند]؟!حضرت فرمود : او بنده اى از بندگان خداست و به حكم كتاب خدا با ما برادر است و در سرزمين خدا به سر مى برد. ما و او را بهترين پدران، يعنى آدم عليه السلام و برترين اديان يعنى اسلام به هم پيوند داده است و شايد روزى زمانه ما را در كارى نيازمند او كند و آنگاه ما را ببيند كه ديروز بر او بزرگى فروختيم و امروز در برابرش فروتنى مى كنيم.
الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن صلت ـ :
كُنتُ مَع الرِّضا عليه السلام في سَفَرِهِ إلى خُراسانَ فدَعا يَوما بِمائدَةٍ لَهُ فجَمَعَ علَيها مَوالِيهِ مِن السُّودانِ و غَيرِهِم ، فقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لَو عَزَلتَ لهؤلاءِ مائدَةً ! فقالَ : مَهْ ! إنَّ الرَّبَّ تباركَ و تعالى واحِدٌ ، و الاُمُّ واحِدَةٌ ، و الأبُ واحِدٌ ، و الجَزاءُ بالأعمالِ .
مردى از اهالى بلخ گفت : من در سفرِ حضرت رضا عليه السلام به خراسان با ايشان بودم. روزى سفره غذايش را خواست و غلامان سياه و غير سياه خود را دور آن سفره جمع كرد. من عرض كردم : فدايت شوم، كاش براى اينها سفره جداگانه اى مى انداختى. حضرت فرمود : خاموش باش! خداوند تبارك و تعالى يكى است، مادر يكى است، پدر يكى است و پاداش به [نسبت ]اعمال است.
گروه هاى مردم
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
ألا إنّ بَني آدَمَ خُلِقوا على طَبَقاتٍ : ألا و إنّ مِنهُمُ البَطيءَ الغَضَبِ السَّريعَ الفَيءِ ، و مِنهُم سَريعُ الغَضَبِ سَريعُ الفَيءِ ، فتِلكَ بتِلكَ ، ألا و إنّ مِنهُم سَريعَ الغَضَبِ بَطيءَ الفَيءِ ، ألا و خَيرُهُم بَطيءُ الغَضَبِ سَريعُ الفَيءِ
هان! آدميان سه گونه آفريده شده اند : بعضى از آنان دير به خشم مى آيند و زود فروكش مى كنند. بعضى زود خشم مى گيرند و زود هم خشمشان فرو مى نشيند و برخى ديگر زود به خشم مى آيند و دير فروكش مى كنند. بدانيد كه بهترين آنان كسانى اند كه دير خشم مى گيرند و زود فروكش مى كنند.
عيسى عليه السلام :
يا عَبيدَ السُّوءِ، لا تَكونوا شَبيها بالحِداءِ الخاطِفَةِ .، و لا بالثَّعالِبِ الخادِعَةِ ، و لا بالذِّئابِ الغادِرَةِ، و لا بالاُسدِ العاتِيَةِ، كما تَفعَلُ بالفَرائسِ كذلكَ تَفعَلونَ بالنّاسِ، فَريقا تَخطَفونَ، و فريقا تَخدَعونَ ، و فَريقا تَغدِرونَ بِهِم .
اى بندگان بد ! مانند زغن هاى رباينده و روبهان مكّار و گرگهاى خائن و شيرهاى درنده و بى رحم نباشيد كه با مردم آن كنيد كه اين درندگان با شكارهاى خود مى كنند ؛ گروهى را مى رباييد و به گروهى نيرنگ مى زنيد و به گروهى خيانت مى کنید
امام على عليه السلام ـ روزى در مسجد كوفه و در مقابل بزرگان و سرشناسان مردم ـ فرمود :
أيُّها النّاسُ، إنّا قد أصبَحنا في دَهرٍ عَنُودٍ ، و زَمنٍ شَديدٍ ، يُعَدُّ فيهِ المُحسِنُ مُسيئا ، و يَزدادُ الظّالِمُ فيهِ عُتُوّا ، لا نَنتَفِعُ بِما عَلِمنا ، و لا نَسألُ عمّا جَهِلنا ، و لا نَتَخَوَّفُ قارِعَةً حتّى تَحِلَّ بنا
و النّاسُ على أربَعَةِ أصنافٍ :مِنهُم مَن لا يَمنَعُهُ الفَسادُ في الأرضِ إلاّ مَهانَةَ نَفسِهِ و كَلالَةَ حَدِّهِ و نَضيضَ وَفرِهِ و مِنهُم المُصلِتُ بسَيفِهِ ، المُعلِنُ بشَرِّهِ ، و المُجلِبُ بخَيلِهِ و رَجِلِهِ ، قَد أهلَكَ نَفسَهُ و أوبَقَ دِينَهُ لِحُطامٍ يَنتَهِزُهُ أو مِقنَبٍ .حديث يَقودُهُ ، أو مِنبَرٍ يَفرَعُهُ .حديث ، و لَبِئسَ المَتجَرُ أن تَرَى الدُّنيا لِنفسِكَ ثَمَنا و مِمّا لَكَ عِندَ اللّه ِ عِوَضا و مِنهُم مَن يَطلُبُ الدُّنيا بعَمَلِ الآخِرَةِ و لا يَطلُبُ الآخِرَةَ بعَمَلِ الدُّنيا، قَد طامَنَ مِن شَخصِهِ، و قارَبَ مِن خَطوِهِ ، و شَمَّرَ مِن ثَوبِهِ ، و زَخرَفَ مِن نَفسِهِ للأمانَةِ ، و اتَّخَذَ سِرَّ اللّه ِ تعالى ذَريعَةً إلَى المَعصيَةِ و مِنهُم مَن أقعَدَهُ عَن طَلَبِ المُلكِ ضُؤولَةُ نَفسِهِ ، و انقِطاعُ سَبَبِهِ ، فقَصَرَتهُ الحالُ على حالِهِ ، فتَحَلّى باسمِ القَناعَةِ ، و تَزَيَّنَ بلِباسِ أهلِ الزَّهادَةِ، و لَيسَ مِن ذلكَ في مَراحٍ و لا مَغدى .و بَقِيَ رِجالٌ غَضَّ أبصارَهُم ذِكرُ المَرجِعِ، و أراقَ دُموعَهُم خَوفُ المَحشَرِ، فهُم بَينَ شَريدٍ ناءٍ، و خائفٍ مَقموعٍ ، و ساكِتٍ مَكعومٍ، و داعٍ مُخلِصٍ ، و ثَكلانَ مَوجَعٍ ، قَد أخمَلَتهُمُ التَّقيَّةُ ، و شَمِلَتهُمُ الذُّلّةُ فهُم في بَحرٍ اُجاجٍ ، أفواهُهُم خامِرَةٌ و قُلوبُهُم قَرِحَةٌ ، قد وَعَظوا حتى مَلُّوا ، و قُهِروا حتّى ذَلُّوا ، و قُتِلوا حتّى قَلُّوا ، فلتَكُنِ الدُّنيا عِندَكُم أصغَرَ مِن حُثالَة القَرَظِ .، و قُراضَةِ الجَلَمِ .، و اتَّعِظوا بمَن كانَ قَبلَكُم قَبلَ أن يَتَّعِظَ بِكُم مَن بَعدَكُم .
اى مردم! ما در روزگارى كج رو و زمانه اى ناسپاس به سر مى بريم، نيكوكار در آن بدكار شمرده مى شود و ستمگر هر روز بر سركشى و نخوتش مى افزايد. از آنچه مى دانيم بهره اى نمى بريم و آنچه را نمى دانيم نمى پرسيم و از هيچ بلايى تا بر ما فرود نيايد، نمى ترسيم و مردم چهار دسته اند : دسته اوّل كسانى هستند كه آنچه آنان را از تبهكارى و فتنه و فساد در زمين باز مى دارد ضعف درونى آنان و كندى شمشيرشان و كمى مال و ثروتشان است دسته دوم كسانى هستند كه شمشير از نيام بيرون كشيده و شرّ و بدى خويش را آشكار ساخته و سواره ها و پياده هاى خود را فراخوان كرده اند. خود را براى فتنه و آشوب آماده ساخته و به خاطر به دست آوردن مال و منالى، يا سالارى بر دسته اى و يا نشستن بر كرسى و منبرى، دينشان را زير پا گذاشته اند و چه بد سودايى است كه دنيا را بهاى جان خود بدانى و آن را به جاى آنچه نزد خداوند دارى برگزينى دسته سوم كسانى هستند كه با كار آخرت دنيا را مى جويند و بر آن نيستند تا با كار دنيا، آخرت را به دست آورند. با فرو انداختن سرهايشان و برداشتن قدم هاى كوچك، خود را فروتن و با وقار نشان مى دهند و با جمع كردن دامن هايشان، خويش را پاك جلوه مى دهند و به امانتدارى و درستكارى تظاهر مى كنند و سرِّ (دين) خدا را وسيله اى براى ارتكاب گناهان قرار مى دهند دسته چهارم كسانى هستند كه ضعف و زبونى و نداشتن اسباب و امكانات، آنان را از طلب مقام و رياست دور ساخته و از آن رو كه كارى از ايشان برنمى آيد، به حالى كه دارند باقى مانده اند و نام آن را قناعت نهاده و خود را به لباس زهّاد درآورده اند، در حالى كه شب و روز آرام و قرار ندارند و اهل زهد و قناعت نيستند و [از اين گروهها كه بگذريم] مردانى چند باقى مى مانند كه يادِ بازگشتگاه، ديدگانشان را [از لذّات اين دنيا] فرو بسته و ترسِ صحراى محشر اشك هايشان را روان ساخته است: يكى ، از مردم گريخته، كُنج عزلت گزيده است، و ديگرى ترسان و مقهور گشته، و يكى خاموش و لگام زده است، ديگرى اندوهگين و دردمند است و به خاطر تقيّه (حفظ دين و جان) در گمنامى به سر مى برند و خوارى آنان را فرا گرفته است. چنان است كه [گويى] در دريايى شور و تلخ فرو رفته اند، دهان هايشان بسته و دل هايشان مجروح است، از بس پند و اندرز داده اند خسته و دلگير شده اند، چندان مقهور شده اند كه [در ميان مردم] خوار و بى قرب گشته اند و به قدرى از ايشان كشته شده كه شمارشان كاستى گرفته است. پس، بايد كه دنيا در ديده شما كوچكتر و پست تر از تفاله برگ درخت سَلَم .حديث و ناچيزتر از ريزه هاى دم قيچى باشد، از حال پيشينيان خود پند گيريد پيش از آنكه آيندگان از حال و روز شما پند گيرند.
امام على عليه السلام :
اِضرِبْ بطَرفِكَ حَيثُ شِئتَ مِن النّاسِ، فهَل تُبصِرُ إلاّ فَقيرا يُكابِدُ فَقرا ، أو غَنِيّا بَدَّلَ نِعمَةَ اللّه ِ كُفرا ، أو بَخيلاً اتَّخَذَ البُخلَ بحَقِّ اللّه ِ وَفرا ، أو مُتَمَرِّدا كأنّ باُذُنِهِ عَن سَمعِ المَواعِظِ وَ قرا ؟! أينَ خِيارُكُم و صُلَحاؤكُم ؟! و أينَ أحرارُكُم و سُمَحاؤكُم ؟! و أينَ المُتَورِّعونَ في مَكاسِبِهِم ، و المُتَنَزِّهونَ في مَذاهِبِهِم ؟! أ لَيسَ قَد ظَعَنوا جَميعا عَن هذهِ الدُّنيا الدَّنِيَّةِ ، و العاجِلَةِ المُنَغِّصَةِ .؟ ! ···فإنّا للّه ِ و إنّا إلَيهِ راجِعونَ ، ظَهَرَ الفَسادُ فَلا مُنكِرٌ مُغيِّرٌ ، و لا زاجِرٌ مُزدَجِرٌ ، أ فبِهذا تُريدونَ أن تُجاوِروا اللّه َ في دارِ قُدسِهِ ، و تَكونوا أعَزَّ أوليائهِ عِندَهُ ؟! هَيهاتَ ! لا يُخدَعُ اللّه ُ عَن جَنَّتِهِ ، و لا تُنالُ مَرضاتُهُ إلاّ بطاعَتِهِ ، لَعَنَ اللّه ُ الآمِرينَ بالمَعروف التّارِكينَ لَهُ ، و النّاهِينَ عَنِ المُنكَرِ العامِلينَ بهِ .
به مردم اطراف خود نظرى بيفكن، آيا جز فقيرى كه از فقر رنج مى برد، يا توانگرى كه كفران نعمت خدا مى كند، يا بخيلى كه براى افزودن بر مال خويش حق خدا را نمى پردازد، يا سركشى كه گويى گوش او از شنيدن پند و اندرزها سنگين است، كس ديگرى را مى بينى؟! كجايند نيكان و شايستگان شما؟! كجايند آزادگان و بخشندگان شما؟! كجايند آنان كه در كسب و كارشان پرهيزگار و در راه و رسمشان پاك و وارسته بودند ؟! آيا نه اينكه همگى از اين دنياى پست و سراى زودگذرِ رنج آلود رخت بر بستند و كوچيدند؟! ···پس، ما همه از آنِ خداييم و همگى به سوى او باز مى گرديم. فساد و تبهكارى آشكار گرديده است؛ اما نه كسى در صدد انكار و تغيير آن بر مى آيد و نه كسى براى جلوگيرى از آن اقدامى مى كند. آيا با اين روش مى خواهيد در سراى پاك خداوند، همجوار او شويد و عزيزترين دوستان او باشيد؟ هيهات! بهشت خدا را با فريب نتوان از او گرفت و جز با اطاعت از خدا به خشنودى او نتوان رسيد. لعنت خدا بر امر كنندگان به معروف كه خود آنها را ترك مى كنند و نهى كنندگان از منكر كه خود آنها را انجام مى دهند .
بحار الأنوار : امام على عليه السلام فرمود :
النّاسُ ثَلاثَةٌ : عالِمٌ رَبّانيٌّ ، و مُتَعَلِّمٌ على سَبيلِ نَجاةٍ ، و هَمَجٌ رَعاعٌ ، أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ ، يَميلونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ ، لَم يَستَضيئوا بنُورِ العِلمِ ، و لَم يَلجؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ ···
ثُمّ قالَ : آهِ آهِ ! إنّ هاهُنا عِلما جَمّا لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً ـ و أشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ ـ ثُمّ قالَ : اللّهُمّ بَلى، قَد أصَبتُ لَقِنا غَيرَ مَأمونٍ علَيهِ ، يَستَعمِلُ آلَةَ الدِّينِ للدُّنيا ، يَستَظهِرُ بنِعَمِ اللّه ِ على عِبادِهِ و بحُجَجِهِ على كِتابِهِ ، أو مُعانِدٌ لأهلِ الحَقِّ يَنقَدِحُ الشَّكُّ في قَلبِهِ بأوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ ، لا ذا و لا ذاكَ ، بَل مَنهوما باللَّذّاتِ ، سَلِسَ القِيادِ للشَّهَواتِ ، مُغرىً بجَمعِ الأموالِ و الادِّخارِ ، لَيس مِن الدِّينِ في شَيءٍ ، أقرَبُ شَبَها بالبَهائمِ السّائمَةِ ، كَذلكَ يَموتُ العِلمُ بمَوتِ حامِليهِ اللّهُمّ بلى ، لَن تَخلوَ الأرضُ مِن قائمٍ للّه ِ بحُجَّةٍ لكَيلا تَبطُلَ حُجَجُ اللّه ِ على عِبادِهِ ، اُولئكَ هُمُ الأقلُّونَ عَدَدا ، الأعظَمونَ عِندَ اللّه ِ قَدرا .
مردم سه دسته اند : دانشمندِ ربّانى، طالبِ علمِ در مسير نجات و رستگارى، و نابخردان بى سر و پايى كه در پى هر بانگى به راه مى افتند و با هر بادى به سويى مى گرايند، از نورِ دانش روشنايى نمى گيرند و به پايگاه استوارى پناه نمى جويند···حضرت سپس اشاره به سينه خود كرد و فرمود : افسوس! افسوس! در اينجا دانش فراوانى نهفته است، كاش براى آن فرا گيرندگانى مى يافتم. سپس فرمود : آرى، البته افراد زيرك و تيزهوشى را مى شناسم، اما مورد اطمينان نيستند؛ زيرا برخى از آنان دين را وسيله دنيا مى سازند و با نعمت هاى خدا بر بندگان او و با حجّت هاى حق بر كتاب او برترى مى جويند . برخى ديگر با اهل حقّ و حقيقت عناد مى ورزند و با اوّلين شبهه اى كه برايشان پيش آيد، آتش شك و ترديد در دلشان فروزان مى شود و نه به اين سو مى روند و نه بدان سو، بلكه اسير لذّت هايند و رام و فرمانبردار شهوتها، شيفته گردآورى مال و ثروت اندوزيند، از دين بهره اى ندارند، به حيوانات چرنده بيشتر مى مانند [تا به انسان]، اين چنين است كه با مرگ دانشمندان دانش نيز مى ميردآرى، البته زمين از وجود كسانى كه با دليل و برهان [براى خدا به برپا داشتن دين او] به پا مى خيزند تا حجّت هاى خدا بر بندگانش از بين نرود، هرگز خالى نمى ماند. اينان اندك شمارند ولى نزد خداوند ارجمندترينند.
امام على عليه السلام :
الرِّجالُ ثَلاثَةٌ: عاقِلٌ، و أحمَقُ، و فاجِرٌ ؛ فالعاقِلُ الدِّينُ شَريعَتُهُ ، و الحِلمُ طَبيعَتُهُ ، و الرّأيُ سَجيَّتُهُ ، إن سُئلَ أجابَ ، و إن تَكَلَّمَ أصابَ ، و إن سَمِعَ وَعى ، و إن حَدَّثَ صَدَقَ ، و إنِ اطمَأنَّ إلَيهِ أحَدٌ وَفى
و الأحمَقُ إنِ استُنبِهَ بجَميلٍ غَفَلَ ، و إنِ استُنزِلَ عَن حَسَنٍ تَرَكَ ، و إن حُمِلَ على جَهلٍ جَهِلَ ، و إن حَدَّثَ كَذَبَ . لا يَفقَهُ و إن فُقِّهَ لَم يَفقَهْ و الفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، و إن صاحَبتَهُ شانَكَ ، و إن وَثِقتَ بهِ لَم يَنصَحْكَ .
مردم سه دسته اند : خردمند، احمق و نابكار . خردمند، دينْ راه زندگى اوست و بردبارى سرشت او و انديشيدن خصلت او. هرگاه از او بپرسند جواب دهد و هرگاه سخن گويد درست گويد و هرگاه بشنود، پذيرا شود و هرگاه نقل قول كند، راست گويد و هرگاه كسى به او اطمينان كند، وفادارى نشان دهد و احمق، كه هرگاه او را به كار نيكى متوجّه كنند، غفلت مى ورزد، هرگاه از او بخواهند از كار خوبى دست بردارد، آن را ترك مى كند و اگر او را به نادانى وا دارند نادان مى شود، اگر نقل قول كند نادرست گويد، خودش نمى فهمد و اگر هم به او بفهمانند درك نمى كند
اما نابكار، اگر به او امانت سپارى، به تو خيانت مى كند، اگر با او همنشينى كنى، مايه ننگ و بدنامى تو شود و اگر به او اعتماد كنى، نسبت به تو خيرخواهى و يكرنگى به خرج نمى دهد.
امام على عليه السلام :
النّاسُ في الدُّنيا عامِلانِ : عامِلٌ عَمِلَ في الدُّنيا لِلدُّنيا ، قَد شَغَلَتهُ دُنياهُ عَن آخِرَتِهِ ، يَخشى على مَن يَخلُفُهُ الفَقرَ و يأمَنُهُ على نَفسِهِ ، فيُفني عُمرَهُ في مَنفَعَةِ غَيرِهِ ، و عامِلٌ عَمِلَ في الدُّنيا لِما بَعدَها، فجاءَهُ الّذي لَهُ مِن الدُّنيا بغَيرِ عَمَلٍ فأحرَز الحَظَّينِ مَعا ، و مَلَكَ الدّارَينِ جَميعا ، فأصبَحَ وَجيها عِندَ اللّه ِ ، لا يَسألُ اللّه َ حاجَةً فيَمنَعُهُ .
مردم در دنيا دو گونه كار مى كنند : يكى در دنيا براى دنيا كار مى كند. چنين كسى را دنيايش از آخرتش باز داشته، براى بازماندگانش بيم فقر و نادارى دارد، اما از تهيدستى خويش آسوده خاطر است. چنين كسى عمر خويش را در راه سود رساندن به ديگران مى گذراند. ديگرى در دنيا براى بعد از دنيا كار مى كند. چنين كسى را روزىِ مقدّر بى هيچ كوششى برسد. پس ، از هر دو جهان بهره برگيرد و هر دو سراى را با هم داشته باشد. چنين كسى در پيشگاه خداوند آبرومند است و هيچ حاجتى از خدا نخواهد كه از برآوردن آن دريغ فرمايد.
امام على عليه السلام :
النّاسُ رجُلانِ : مُتَّبِعٌ شِرعَةً ، و مُبتَدِعٌ بِدعَةً لَيس مَعهُ مِن اللّه ِ سبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ، و لا ضِياءُ حُجَّةٍ .
مردم دو دسته اند : يكى آنكه پيرو دين است، و ديگر كسى كه بدعت گذار است، او را از جانب خداوند سبحان نه برهانى از سنّت است و نه روشنايىِ حجّتى.
بحار الأنوار : امام حسن عليه السلام فرمود :
الناسُ أربعةٌ : فمِنهُم مَن لَه خُلقٌ و لا خَلاقَ لَهُ ، و مِنهُم مَن لَهُ خَلاقٌ و لا خُلقَ لَهُ ، قَد ذَهَبَ الرّابِعُ و هُو الّذي لا خَلاقَ و لا خُلقَ لَهُ ، و ذلكَ شَرُّ النّاسِ ، و مِنهُم مَن لَهُ خُلقٌ و خَلاقٌ ، فذلِكَ خَيرُ النّاسِ
و في خَبرٍ آخَرَ عَنهُ عليه السلام : النّاسُ أربَعَةٌ : فمِنهُم مَن لَه خَلاقٌ و لَيس لَهُ خُلقٌ ، و مِنهُم مَن لَهُ خُلقٌ و لَيس لَهُ خَلاقٌ ، و مِنهُم مَن لَيس لَهُ خُلقٌ و لا خَلاقٌ فذاكَ شَرُّ النّاسِ ، و مِنهُم لَهُ خُلقٌ و خَلاقٌ فذاكَ أفضَلُ النّاسِ .
مردم چهار دسته اند : دسته اى از آنان اخلاق دارند و بهره اى [از نيكى يا ديندارى ]ندارند و دسته اى از نيكى و ديندارى بهره مندند اما اخلاق ندارند و دسته چهارم كه محكوم به نابودى اند كسانى هستند كه نه بهره اى از خير و صلاح دارند و نه اخلاق و اينان بدترين مردمند و دسته اى كه هم اخلاق دارند و هم از خير و صلاح بهره مندند، اينان بهترين مردمند در حديثى ديگر از آن حضرت آمده است : مردم چهار گروهند : يكى از خير و صلاح بهره مند است، اما اخلاق ندارد. يكى اخلاق دارد، اما از خير و صلاح بهره اى ندارد. ديگرى نه اخلاق دارد و نه از خير و ديندارى بهره مند است و اين بدترين مردم است و چهارمى هم اخلاق دارد و هم از خير و صلاح بهره مند است؛ اين برترين مردم است.
امام زين العابدين عليه السلام :
النّاسُ في زَمانِنا على سِتِّ طَبَقاتٍ : أسَدٌ ، و ذِئبٌ ، و ثَعلبٌ ، و كَلبٌ ، و خِنزيرٌ ، و شاةٌ ؛ فأمّا الأسَدُ : فمُلوكُ الدُّنيا يُحِبُّ كلُّ واحِدٍ مِنهُم أن يَغلِبَ و لا يُغلَبَ . و أمّا الذِّئبُ : فتُجّارُكُم يَذُمُّو(نَ) إذا اشتَرَوا و يَمدَحو(نَ) إذا باعُوا. و أمّا الثَّعلبُ : فهؤلاءِ الّذينَ يأكُلونَ بأديانِهِم و لا يَكونُ في قُلوبِهِم ما يَصِفونَ بألسِنَتِهِم . و أمّا الكَلبُ : يَهِرُّ علَى النّاسِ بلِسانِهِ و يُكرِمُهُ النّاسُ مِن شَرِّ لِسانِهِ . و أمّا الخِنزيرُ : فهؤلاءِ المُخَنَّثونَ و أشباهُهُم لا يُدعَون إلى فاحِشَةٍ إلاّ أجابُوا . و أمّا الشّاةُ : فالمُؤمِنونَ ، الّذينَ تُجَزُّ شُعورُهُم و يُؤكَلُ لُحومُهُم و يُكسَرُ عَظمُهُم ، فكَيفَ تَصنَعُ الشّاةُ بَينَ أسَدٍ و ذِئبٍ و ثَعلبٍ و كَلبٍ و خِنزيرٍ ؟ !
مردم در روزگار ما به شش گروه تقسيم مى شوند : شير و گرگ و روباه و سگ و خوك و گوسفند. شيران همان شهرياران و زمام داران دنيايند كه هر يك از آنها دوست دارد بر ديگرى غلبه كند و مغلوب كسى واقع نشود. گرگ ها همان بازرگانان شما هستند كه هرگاه مى خواهند كالايى را بخرند از آن بدگويى مى كنند و هرگاه مى خواهند بفروشند از آن تعريف مى كنند. روبهان همان كسانى هستند كه از طريق دين خود مى خورند و به آنچه مى گويند در دل اعتقادى ندارند. سگ ها آن كسانى هستند كه با زبان خود بر مردم پارس مى كنند و مردم از شرّ زبانشان به آنان احترام مى گذارند. خوكان همان مردهاى مخنّث و امثال آنها هستند كه وقتى از آنان دعوت به فحشايى شود اجابت مى كنند، و گوسفندان همان مؤمنان هستند كه پشمهايشان را مى چينند و گوشتشان را مى خورند و استخوانشان را مى شكنند. از يك گوسفند در ميان [گروهى] شير و گرگ و روباه و سگ و خوك چه كارى ساخته است؟!
امام صادق عليه السلام :
النّاسُ على أربَعَةِ أصنافٍ : جاهِلٌ مُتَردّي مُعانِقٌ لهَواهُ ، و عابِدٌ مُتَقَوّي كُلَّما ازدادَ عِبادَةً ازدادَ كِبرا ، و عالِمٌ يُريدُ أن يُوطَأَ عَقِباهُ و يُحِبُّ مَحمَدَةَ النّاسِ ، و عارِفٌ على طَريقِ الحَقِّ يُحِبُّ القِيامَ بهِ فهُو عاجِزٌ أو مَغلوبٌ ، فهذا أمثَلُ أهلِ زَمانِكَ و أرجَحُهُم عَقلاً .
مردم چهار دسته اند : [يكى ]نادانِ افتاده در ورطه هلاكت و هماغوش با هوس. [ديگرى ]عابد متظاهر به تقوا و پرهيزگارى كه هر چه بيشتر عبادت كند بر كبر و غرورش افزوده شود. [ديگر] عالمى كه دوست دارد مردم پشت سرش راه روند و از او مدح و ستايش كنند. [چهارم ]داناى آشنا به حقّ كه دوست دارد حقّ را برپا دارد، اما يا توانايى و قدرت ندارد يا مغلوب است. او بهترين فرد روزگار خود و خردمندترين مردم زمانه خويش است.
امام صادق عليه السلام :
الرِّجالُ ثَلاثَةٌ : عاقِلٌ، و أحمَقُ ، و فاجِرٌ ؛ فالعاقِلُ إن كُلِّمَ أجابَ ، و إن نَطَقَ أصابَ ، و إن سَمِعَ وَعى . و الأحمَقُ إن تَكلَّمَ عَجِلَ ، و إن حَدَّثَ ذَهِلَ ، و إن حُمِلَ علَى القَبيحِ فَعَلَ . و الفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، و إن حَدَّثتَهُ شانَكَ .
مردان سه دسته اند : خردمند، احمق و نابكار. خردمند، آنگاه كه با او سخن گويند، پاسخ دهد و هر گاه سخن بگويد، درست بگويد و هرگاه بشنود پذيرا شود. و احمق، كه براى سخن گفتن عجله دارد و هرگاه حديث گويد (نقل قول كند) فراموش كند و اگر به كار زشتش وا دارند، آن را انجام دهد. و نابكار، اگر به او اعتماد كنى (امانتى بدو سپارى) به تو خيانت كند و اگر براى او سخنى بازگو كنى، باعث ننگ و عار تو شود.
امام صادق عليه السلام :
النّاسُ طَبَقاتٌ ثَلاثٌ: طَبَقةٌ مِنّا و نَحنُ مِنهُم ، و طَبَقةٌ يَتَزَيَّنونَ بِنا ، و طَبَقةٌ يَأكُلُ بَعضُهُم بَعضا بِنا .
مردم سه گروه اند : گروهى از مايند و ما از آنان هستيم، گروهى به واسطه ما خود را آراسته مى كنند (با چسباندن خود به ما كسب آبرو مى كنند) و گروهى هم به نام ما يكديگر را مى خورند.
امام صادق عليه السلام :
النّاسُ كُلُّهُم ثَلاثُ طَبَقاتٍ: سادَةٌ مُطاعُونَ ، و أكفاءُ مُتَكافُونَ ، وا ُناسٌ مُتَعادُونَ .
مردم به طور كلّى سه دسته اند : مهترانى كه فرمانبردارى مى شوند، همگنان برابر و همرديف، و عدّه اى هم كه با يكديگر مقابله و دشمنى مى ورزند.
امام صادق عليه السلام :
النّاسُ ثَلاثَةٌ : جاهِلٌ يَأبى أن يَتَعَلَّمَ ، و عالِمٌ قَد شَفَّهُ عِلمُهُ ، و عاقِلٌ يَعمَلُ لدُنياهُ و آخِرَتِهِ
مردم سه دسته اند : نادانى كه از آموختن سر باز مى زند، دانايى كه علم و دانشش او را نزار كرده است، و خردمندى كه براى دنيا و آخرتش كار مى كند.
امام صادق عليه السلام :
الرِّجالُ ثَلاثَةٌ: رجُلٌ بِمالِهِ، و رجُلٌ بِجاهِهِ ، و رجُلٌ بلِسانِهِ ، و هُو أفضَلُ الثَّلاثَةِ .
مردان سه دسته اند : يكى از مال و ثروت برخوردار است، يكى از جاه و مقام، و ديگرى از زبان (سخنورى) و او برترين آنهاست.
الكافى : امام صادق عليه السلام به اسحاق بن غالب فرمود :
كَم تَرى أهلَ هذهِ الآيَةِ : «إنْ اُعْطُوا مِنها رَضُوا و إنْ لَمْ يُعْطَوا مِنْها إذا هُمْ يَسخَطونَ» . ؟ قالَ : ثُمَّ قالَ : هُم أكثَرُ مِن ثُلُثَيِ النّاسِ .
فكر مى كنى چه تعداد از مردم مصداق اين آيه هستند : « اگر از آن [اموال ]به آنان داده شود خشنود مى گردند و اگر از آن به ايشان داده نشود به ناگاه خشم مى گيرند»؟ راوى مى گويد : حضرت سپس خودش فرمود : اينان بيش از دو سوم مردم هستند.
امام كاظم عليه السلام ـ در اندرز به هشام بن حكم ـ فرمود :
يا هِشامُ ، اِحذَرْ هذهِ الدُّنيا ، و احذَرْ أهلَها؛ فإنّ النّاسَ فيها على أربَعَةِ أصنافٍ : رجُلٌ مُتَردّي مُعانِقٌ لهَواهُ ، و مُتَعلِّمٌ مُقرئٌ (مُتَقَرّئٌ) كُلّما ازدادَ عِلما ازدادَ كِبرا ، يَستَعلي بقِراءتِهِ و عِلمِهِ على مَن هُو دُونَهُ ، و عابِدٌ جاهِلٌ يَستَصغِرُ مَن هُو دُونَهُ في عِبادَتِهِ ، يُحِبُّ أن يُعَظَّمَ و يُوَقَّرَ ، و ذو بَصيرَةٍ عالِمٌ عارِفٌ بطَريقِ الحَقِّ يُحِبُّ القِيامَ بهِ فهُو عاجِزٌ أو مَغلوبٌ ، و لا يَقدِرُ علَى القِيامِ بما يَعرِفُ(ـهُ) فهُو مَحزونٌ مَغمومٌ بذلكَ ، فهُو أمثَلُ أهلِ زَمانِهِ ، و أوجَهُهُم عَقلاً
اى هشام! از اين دنيا و اهل آن برحذر باش؛ زيرا مردم در آن چهار دسته اند : يكى افتاده در ورطه هلاكت و هماغوش هوس. ديگرى طالب دانش و قرآن خوان كه هر چه دانشش فزايد كبر و غرورش بيش شود و قرآن دانىِ خود و دانشِ خويش را وسيله گردن فرازى و بزرگى نمودن بر فرو دستان خود سازد. سومى عابد نادانى كه هر كس را در عبادت از او كمتر است كوچك شمارد و دوست دارد او را تعظيم و تكريم كنند و چهارمى بينشمندِ داناىِ آشنا به راه حقّ كه دوست دارد حقّ را بر پاى دارد، اما يا ناتوان است، يا مغلوب و نمى تواند آنچه را مى فهمد و مى داند به كار بندد و از اين رو اندوهناك و غمزده است. او بهترين فرد روزگار خود و خردمندترين آنان است.
امام رضا عليه السلام :
النّاسُ ضَربانِ : بالِغٌ لا يَكتَفي ، و طالِبٌ لا يَجِدُ .
مردم دو گونه اند : رسنده اى كه بسنده نمى كند و جوينده اى كه نمى يابد.
امام عسكرى عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال يكى از شيعيان درباره اختلاف شيعه ـ فرمود :
إنّما خاطَبَ اللّه ُ العاقِلَ ، و النّاسُ فِيَّ على طَبَقاتٍ : المُستَبصِرُ على سَبيلِ نَجاةٍ ، مُتَمَسِّكٌ بالحَقِّ ، مُتَعَلِّقٌ بفَرعِ الأصلِ ، غَيرُ شاكٍّ و لا مُرتابٍ ، لا يَجِدُ عَنِّي مَلجأً و طَبَقةٌ لَم تَأخُذِ الحَقَّ مِن أهلِهِ ، فهُم كَراكِبِ البَحرِ ؛ يَموجُ عِندَ مَوجِهِ و يَسكُنُ عِندَ سُكونِهِ و طَبَقةٌ استَحوَذَ علَيهِمُ الشَّيطانُ ، شأنُهُمُ الرَّدُّ على أهلِ الحَقِّ و دَفعُ الحَقِّ بالباطِلِ ، حَسَدا مِن عِندِ أنفُسِهِم فَدَعْ مَن ذَهَبَ يَمينا و شِمالاً ، فإنَّ الرّاعِيَ إذا أرادَ أن يَجمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَها بأهوَنِ سَعيٍ ، و إيّاكَ و الإذاعَةَ و طَلَبَ الرِّئاسَةِ ، فإنّهُما يَدعُوانِ إلَى الهَلَكَةِ .
مخاطب خداوند در حقيقت شخص خردمند است و مردم نسبت به من چند دسته اند : يكى با بينش و بصيرت است و در راه نجات قدم بر مى دارد و به حقّ چنگ در مى زند و به شاخه ريشه مى آويزد، از شك و ترديد به دور است و جز من كسى را پناهگاه نمى يابد دسته دوم، حقّ را از اهلش فرا نگرفته اند. اينان چون به دريا نشسته اى هستند كه با موج دريا، موج برمى دارند و با آرام گرفتن آن آرام مى گيرند دسته سوم، شيطان بر آنها استيلا دارد ، كارشان مخالفت با اهل حقّ و دفع حقّ با باطل است و اين كارشان ناشى از حسادت درونى آنها مى باشد پس، آن را كه به راست و چپ مى رود، به خود وا گذار؛ زيرا كه اگر چوپان بخواهد گوسفندان خود را يك جا فراهم آورد با كمترين تلاشى آنها را گرد مى آورد. و از فاش كردن اسرار و رياست طلبى بپرهيز كه اين هر دو مايه نابوديند.
معصوم عليه السلام :
إنَّ النّاسَ أربَعَةٌ : رجُلٌ يَعلَمُ و يَعلَمُ أنّهُ يَعلَمُ فذاكَ مُرشِدٌ عالِمٌ فاتَّبِعوهُ ، و رجُلٌ يَعلَمُ و لا يَعلَمُ أنّهُ يَعلَمُ فذاكَ غافِلٌ فأيقِظوهُ ، و رجُلٌ لا يَعلَمُ و يَعلَمُ أنّهُ لا يَعلَمُ فذاكَ جاهِلٌ فعَلِّموهُ ، و رجُلٌ لا يَعلَمُ و يَعلَمُ أنّهُ يَعلَمُ فذاكَ ضالٌّ فأرشِدوهُ .
مردم چهار دسته اند : يكى مردى است كه مى داند و مى داند كه مى داند. چنين كسى راهنما و داناست، از او پيروى كنيد. ديگرى مردى است كه مى داند و نمى داند كه مى داند. چنين كسى غافل است، هشيارش كنيد. سومى مردى است كه نمى داند و مى داند كه نمى داند. چنين كسى نادان است، دانايش كنيد و چهارمى مردى است كه نمى داند و خيال مى كند مى داند. چنين كسى گمراه است، ارشادش كنيد.
آنكه از مردم نيست
امام صادق عليه السلام ـ به مردى كه عرض كرد : آيا اين خلايق همه در شمار آدميانند؟ ـ فرمود :
اِلقَ مِنهُمُ التّارِكَ للسِّواكِ ، و المُتَرَبِّعَ في مَوضِعِ الضِّيقِ ، و الدّاخِلَ فيما لا يَعنيهِ، و المُماريَ فيما لا عِلمَ لَهُ، و المُتَمَرِّضَ مِن غَيرِ عِلَّةٍ، و المُتَشَعِّثَ مِن غَيرِ مُصيبَةٍ، و المُخالِفَ على أصحابِهِ في الحَقِّ و قَدِ اتَّفَقوا علَيهِ، و المُفتَخِرَ يَفتَخِرُ بآبائهِ و هُو خِلْوٌ مِن صالِحِ أعمالِهِم، فهُو بمَنزِلَةِ الخَلَنجِ .حديث يُقشَرُ لِحاءً عَن لِحاءٍ حتّى يُوصَلَ إلى جَوهَريَّتِهِ ، و هُو كما قالَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ : «إنْ هُمْ إلاّ كالأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ سَبيلاً» .
از شمار آنان بيفكن كسى را كه مسواك نمى زند، كسى كه در جاى تنگ چهار زانو مى نشيند، كسى كه به چيزهاى بى ربط و بيهوده مى پردازد، كسى كه در موضوعاتى كه نمى داند بحث و مجادله مى كند، كسى كه بى جهت خود را در بستر بيمارى مى اندازد، كسى كه بدون مصيبتى سر و وضعش ژوليده و پريشان باشد، كسى كه با ياران خود درباره حقيقتى كه همه آنها بر آن همداستانند مخالفت كند، كسى كه به مفاخر پدران خود ببالد اما از كارهاى نيك و شايسته آنان بى بهره باشد، چنين كسى به خَلنگ .حديث مى ماند كه پوسته هاى آن لايه لايه برداشته شود تا به مغزش برسد و نيز چنان است كه خداوند عزّ و جلّ فرموده است : «اينان نيستند مگر مانند چارپايان و بلكه اينان گمراهترند».
مردمان فضول
تهذيب الأحكام :
اُتِيَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام و هُو بالبَصرَةِ برجُلٍ يُقامُ علَيهِ الحَدُّ ، قالَ : فلَمّا قَرُبوا و نَظَرَ في وجُوهِهِم ، قالَ : فأقبَلَ جَماعَةٌ مِن النّاسِ فقالَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام : يا قَنبَرُ ، انظُرْ ما هذهِ الجَماعَةُ ؟ قالَ : رجُلٌ يُقامُ علَيهِ الحَدُّ قالَ : فلَمّا قَرُبوا و نَظَرَ في وُجوهِهِم قالَ : لا مَرحَبا بوُجوهٍ لا تُرى إلاّ في كُلِّ سُوءٍ ، هؤلاءِ فُضولُ الرِّجالِ ، أمِطْهُم عَنّي يا قَنبَرُ .
در بصره مردى را براى جارى كردن حدّ بر او نزد امير المؤمنين عليه السلام آوردند. در اين هنگام جماعتى از مردم به طرف آن حضرت به راه افتادند. امام فرمود : اى قنبر! ببين اين جمعيت چيست؟ و فرمود : مردى است كه حدّ بر او جارى مى شود [و تماشا ندارد]چون آن عدّه نزديك آمدند و حضرت به صورت آنان نگاه كرد، فرمود : ناخوش باد چهره هايى كه جز در صحنه هاى بد و ناخوشايند ديده نمى شوند، اينان جماعتى فضول هستند. اى قنبر! آنان را از من دور كن.
مرد نماها
امام على عليه السلام ـ آنگاه كه خبر حمله سپاه معاويه به شهر انبار را شنيد و در خطبه اى مردم را به جهاد فرا خواند، اما آنان از جاى نجنبيدند ـ فرمود :
يا أشباهَ الرِّجالِ و لا رِجالَ ! حُلُومُ الأطفالِ ، و عُقُولُ رَبّاتِ الحِجالِ ، لَوَدِدتُ أنّي لَم أرَكُم و لَم أعرِفْكُم مَعرِفَةً ـ و اللّه ِ ـ جَرَّت نَدَما، و أعقَبَت سَدَما، قاتَلَكُمُ اللّه ُ ! لَقد مَلَأتُم قَلبي قَيحا ، و شَحَنتُم صَدري غَيظا ، و جَرَّعتُموني نَغَبَ التَّهمامِ أنفاسا ، و أفسَدتُم علَيَّ رأيِي بالعِصيانِ و الخِذلانِ .
اى مرد نمايان نامرد! انديشه هايتان چون كودكان و خردهايتان به مانند خرد نوعروسان است. كاش شما را نمى ديدم و با شما آشنا نمى شدم، آشنايى اى كه به خدا قسم، پشيمانى با خود آورد و غم و اندوه به بار نشاند. خدا شما را بكشد! دلم را آكنده از چرك و سينه ام را لبريز از خشم كرديد و جرعه هاى غم و اندوه را پياپى به من نوشانديد و با نافرمانى و دست شستن از كمك و يارى، رأى و تدبير مرا تباه (بى اثر) ساختيد.
امام على عليه السلام ـ در وصف كسى كه بر مسند داورى ميان مردم مى نشيند در حالى كه شايستگى اين كار را ندارد ـ فرمود :
··· و رجُلٌ قَمَشَ جَهلاً ، مُوضِعٌ في جُهّالِ الاُمَّةِ ، عادٍ (غادِرٌ) في أغباشِ الفِتنَةِ ، عَمٍ بما في عَقدِ الهُدنَةِ ، قد سمّاهُ أشباهُ النّاسِ عالِما و لَيس بهِ .
··· و ديگر مردى است كه انبوهى از جهل و نادانى را در خود فراهم آورده، در ميان نادانان امّت مى تازد، در تيرگى هاى فتنه و گمراهى مى شتابد، در راه ايجاد صلح و آشتى ميان مردم كور است، مردم نمايان او را دانشمند مى نامند، در حالى كه نادانى بيش نيست.
طبقات مردم به لحاظ ايمان
امام باقر عليه السلام :
مَن وُلِدَ في الإسلامِ فهُو عَرَبيٌّ ، و مَن دَخَلَ فيهِ طَوعا أفضَلُ مِمَّن دَخَلَ فيهِ كَرها ، و المَولى هُو الّذي يُؤخَذُ أسِيرا مِن أرضِهِ و يُسلِمُ ، فذلكَ المَولى .
هر كه مسلمان متولّد شود او عرب است و هركه داوطلبانه به اسلام در آيد بهتر از كسى است كه به ناچار مسلمان شود و مولى كسى است كه از خاك خود به اسيرى گرفته شود و مسلمان گردد. و چنين شخصى مولى است.
الكافى ـ به نقل از هشام از حمزة بن طيّار ـ :
قالَ لي أبو عبدِ اللّه ِ عليه السلام : النّاسُ على سِتَّةِ أصنافٍ ، قالَ : قُلتُ : أ تَأذَنُ لِي أن أكتُبَها ؟ قالَ : نَعَم ، قلتُ : ما أكتُبُ ؟ قالَ : اكتُبْ : أهلُ الوَعيدِ مِن أهلِ الجَنَّةِ و أهلِ النّارِ .و اكتُبْ : «و آخَرُونَ اعْتَرَفوا بِذُنوبِهِمْ خَلَطوا عَمَلاً صالِحا و آخَرَ سَيِّئا» (توبه،102)قالَ : قلتُ : مَن هؤلاءِ ؟ قالَ : وَحشِيٌّ مِنهُم .حديث ، قالَ : و اكتُبْ : «و آخَرُونَ مُرجَوْنَ لأمْرِ اللّه ِ إمّا يُعَذِّبُهُمْ و إمّا يَتُوبُ عَلَيهِم»(توبه،106) . قالَ : و اكتُبْ : «إلاّ المُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ و النِّساءِ و الوِلْدانِ لا يَسْتَطيعونَ حِيلَةً و لا يَهْتَدُون سَبيلاً» .(نساء،98) لا يَستَطيعونَ حِيلَةً إلَى الكُفرِ ، و لا يَهتَدون سَبيلاً إلَى الإيمانِ ، «فاُولئكَ عَسَى اللّه ُ أنْ يَعْفُوَ عَنْهُم» .(نساء،99) قالَ : و اكتُبْ : أصحابُ الأعرافِ . قالَ : قلتُ : و ما أصحابُ الأعرافِ ؟ قالَ : قَومٌ استَوَت حَسَناتُهُم و سَيِّئاتُهُم ، فإن أدخَلَهُمُ النّارَ فبِذُنوبِهِم ، و إن أدخَلَهُمُ الجَنَّةَ فبِرَحمَتِهِ .و أيضا في خبرٍ آخَرَ : النّاسُ على سِتِّ فِرَقٍ ، يَؤولُونَ . كُلُّهُم إلى ثَلاثِ فِرَقٍ : الإيمانُ و الكُفرُ و الضَّلالُ ؛ و هُم أهلُ الوَعدَينِ الّذينَ وَعَدَهُمُ اللّه ُ الجَنَّةَ و النّارَ: المُؤمنونَ، و الكافِرونَ، و المُستَضعَفونَ، و المُرجَونَ لأمرِ اللّه ِ إمّا يُعَذِّبُهُم و إمّا يَتوبُ علَيهِم ، و المُعتَرِفونَ بذُنوبِهِم خَلَطوا عَملاً صالِحا و آخَرَ سَيّئا ، و أهلُ الأعرافِ .
امام صادق عليه السلام به من فرمود : مردم شش دسته اند. عرض كردم : اجازه مى دهيد آن را بنويسم؟ فرمود : آرى. عرض كردم : چه بنويسم؟ فرمود : بنويس : [يكى] اهل وعيد از بهشتيان و دوزخيان .حديث و بنويس : «و ديگرانى كه به گناهان خويش اعتراف كردند و كردار خوب را با كردار بد بياميختند». حمزه گويد : عرض كردم : اينها چه كسانى هستند؟ فرمود : وحشى .حديث يكى از اينهاست. فرمود : و بنويس : «و ديگرانى كه [كارشان ]موقوف به امر خداست : يا آنان را عذاب مى كند و يا توبه ايشان را مى پذيرد». فرمود : و بنويس: «مگر مردان و زنان و كودكان فرو دستى كه چاره جويى نتوانند و راهى نيابند» نه چاره اى به سوى كفر دارند و نه راهى به سوى ايمان پيدا مى كنند «پس اميد است كه خدا از ايشان درگذرد». فرمود : و بنويس : اعرافيان. حمزه مى گويد : عرض كردم : اعرافيان كيستند؟ فرمود : مردمى كه كارهاى نيك و بد آنها برابر است. پس، اگر خداوند آنها را به دوزخ برد، به سبب گناهانشان است و اگر به بهشتشان برد، از سر رحمت اوست در خبرى ديگر آمده است : مردم شش گروهند كه در مجموع به سه گروه بر مى گردند : ايمان، كفر و گمراهى و ايشان اهل دو وعده هستند، آنان كه خداوند به ايشان وعده بهشت و دوزخ داده است : مؤمنان، كافران، نا توانان، كسانى كه كارشان به دست خداست يا عذابشان مى كند و يا توبه آنان را مى پذيرد، كسانى كه به گناهان خود اعتراف كرده اند و كردار نيك را با كردار بد به هم آميخته اند و اهل اعراف .
امام صادق عليه السلام :
النّاسُ على سِتِّ فِرَقٍ : مُستَضَعَفٌ ، و مُؤلَّفٌ ، و مُرجَى ، و مُعتَرِفٌ بذَنبِهِ ، و ناصِبٌ ، و مُؤمنٌ .
مردم به شش گروه تقسيم مى شوند: مستضعف، و كسى كه جزء مؤلّفة قلوبهم است، و كسى كه كارش در دست خداست، و اعتراف كننده به گناهانش، و ناصبى و [ششم ]مؤمن.
امام صادق عليه السلام :
نَحنُ قُرَيشٌ ، و شِيعَتُنا العَرَبُ ، و عَدُوُّنا العَجَمُ
ما قريش هستيم و شيعيان ما [در شمار ]عرب هستند و دشمن ما غير عرب است.
امام صادق عليه السلام :
نَحنُ العَرَبُ ، و شِيعَتُنا المَوالي ، و سائرُ النّاسِ هَمَجٌ .
ما عرب هستيم و شيعيان ما موالى هستند و بقيّه مردم «هَمَج» هستند.
امام صادق عليه السلام :
مَن دَخَلَ في الإسلامِ رَغبَةً خَيرٌ مِمَّن دَخَلَ رَهبَةً ، و دَخَلَ المُنافِقونَ رَهبَةً ، و المَوالي دَخَلوا رَغبَةً .
آنكه با ميل و رغبت به اسلام در آيد بهتر از كسى است كه از روى ترس اسلام را بپذيرد. منافقان از ترس مسلمان شدند و موالى با رغبت به اسلام گرويدند.
امام صادق عليه السلام :
مَن وُلِدَ في الإسلامِ فهُو عَرَبيٌّ ، و مَن دَخَلَ فيهِ بَعدَ ما كَبِرَ فهُو مُهاجِرٌ ، و مَن سُبِيَ و اُعتِقَ فهُو مَولى، و مَولَى القَوم مِن أنفُسِهِم
هر كه مسلمان به دنيا آمده باشد او عرب است و هر كس بعد از آنكه بزرگ شد به اسلام در آمد او مهاجر است و هر كس اسير و سپس آزاد شود، او مولى است و مولاى هر قومى جزء آنان محسوب مى شود.
امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه «به زودى خداوند مردمى را بياورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست مى دارند با مؤمنان ، فروتن [و] بر كافران سرفرازند . در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ترسند» ـ فرمود :
المَوالي
مقصود موالى است.
امام صادق عليه السلام ـ به يعقوب بن قيس ـ فرمود : يا بنَ قيسٍ، «و إنْ تَتَوَلَّوا يَسْتَبْدِلْ قَوْما غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونوا أمْثالَكُم» .
عنى أبناءَ المَوالي المُعتَقِينَ .
مقصودش فرزندانِ موالىِ آزاد شده است.
امام صادق عليه السلام :
المُؤمنُ عَلَويٌّ لأنّهُ عَلا في المَعرِفَةِ ، و المُؤمنُ هاشِميٌّ لأنّهُ هَشَمَ الضَّلالَةَ ، و المُؤمنُ قُرَشيٌّ لأنّهُ أقَرَّ بالشَّيءِ المَأخوذِ عَنّا ، و المُؤمنُ عَجَميٌّ لأنّهُ استَعجَمَ علَيهِ أبوابُ الشَّرِّ ، و المُؤمنُ عَرَبيٌّ لأنّ نَبيَّهُ صلى الله عليه و آله عَرَبيٌّ و كِتابَهُ المُنزَلُ بلِسانٍ عَرَبيٍّ مُبينٍ ، و المُؤمنُ نَبَطيٌّ لأنّهُ استَنبَطَ العِلمَ ، و المُؤمنُ مُهاجِريٌّ لأنّهُ هَجَرَ السَّيّئاتِ ، و المُؤمنُ أنصاريٌّ لأنّهُ نَصَرَ اللّه َ و رَسولَهُ و أهلَ بَيتِ رَسولِ اللّه ِ ، و المُؤمنُ مُجاهِدٌ لأنّهُ يُجاهِدُ أعداءَ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ في دَولَةِ الباطِلِ بالتَّقيَّةِ ، و في دَولَةِ الحَقِّ بالسَّيفِ .
مؤمن، علوى است؛ چون در معرفت و شناخت به مقام عالى و بلندى رسيده است. مؤمن، هاشمى (در هم شكننده) است؛ چون گمراهى را درهم شكسته است. مؤمن ، قرشى است؛ چون به چيزى كه از ما گرفته شده است اقرار دارد. مؤمن، عجم است؛ چون درهاى شرّ و بدى به روى او بسته نشده است. مؤمن، عرب است؛ چون پيامبر او عرب است و كتاب او به زبان عربى روشن نازل شده است. مؤمن ، نبطى است؛ چون علم و دانش را استنباط كرده است. مؤمن ، مهاجر است؛ چون از گناهان و بدى ها هجرت و دورى كرده است. مؤمن ، انصارى است؛ چون خدا و رسول او و اهل بيت پيامبرش را نصرت داده است و مؤمن ، مجاهد است؛ چون با دشمنان خداوند عزّ و جلّ در دولت باطل از طريق تقيّه جهاد مى كند و در دولت حق با شمشير.
امام كاظم عليه السلام :
النّاسُ ثَلاثَةٌ : عَرَبيٌّ ، و مَولىً ، و عِلجٌ .حديث ، فأمّا العَرَبُ فنَحنُ ، و أمّا المَولى فمَن والانا ، و أمّا العِلجُ فمَن تَبَرّأ مِنّا و ناصَبَنا .
مردم سه گونه اند: عرب، موالى و كافر. عرب، ما هستيم، موالى كسانى هستند كه دوستدار و پيرو مايند و كافر كسى است كه از ما بيزارى جويد و با ما دشمنى ورزد.
معانى الأخبار : عمر بن سعيد بن خثيم از برادرش از امام جواد عليه السلام نقل مى كند[كه فرمود]:
نَحنُ العَرَبُ ، و شِيعَتُنا مِنّا ، و سائرُ النّاسِ هَمَجٌ أو هَبَجٌ قالَ : قلتُ : ما الهَمَجُ ؟ قالَ : الذُّبابُ ، فقلتُ : و ما الهَبَجُ ؟ قالَ : البَقُّ .
ما عرب هستيم و شيعيان ما از ما هستند و بقيه مردم هَمج يا هبج مى باشند. عرض كردم : هَمَج چيست؟ فرمود : مگس. عرض كردم : هبج چيست؟ فرمود : پشه.
تفسير واژه «اِمَّعه»
تحف العقول : امام كاظم عليه السلام به فضل بن يونس فرمود :
أبلِغْ خَيرا ، و قُلْ خَيرا و لا تَكُن إمَّعَةً . قلتُ : و ما الإمَّعَةُ ؟ قالَ : لا تَقُلْ : أنا مَعَ النّاسِ ، و أنا كَواحِدٍ مِن النّاسِ . إنّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ : يا أيُّها النّاسُ، إنّما هُما نَجدانِ : نَجدُ . «و هدَيناه النجدَين» . (كما في هامش المصدر ) و نَجدُ شَرٍّ، فلا يَكُن نَجدُ الشَّرِّ أحَبَّ إلَيكُم مِن نَجدِ الخَيرِ .
خير برسان و خير بگو و اِمَّعه نباش. عرض كردم : امّعه يعنى چه؟ فرمود : نگو : من با مردم هستم و من هم مثل يكى از مردم. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : اى مردم! دو راه بيشتر وجود ندارد : راه خوب و راه بد. پس نبايد راه بد نزد شما دوست داشتنى تر از راه خوب باشد.
میزان الحکمه،جلد دوازدهم.