داستانهای پیامبر اکرم (ص): پیام سعد
۰۸ شهریور ۱۳۹۴ 0ماجرای پرانقلاب و غم انگیز احد به پایان رسید. مسلمانان با آنكه در آغاز كار با یك حمله ی سنگین و مبارزه ی جوانمردانه، گروهی از دلاوران مشركین قریش را به خاك افكندند و آنان را وادار به فرار كردند، اما در اثر غفلت و تخلف عده ای از سربازان طولی نكشید كه اوضاع برگشت و مسلمانان غافلگیر شدند و گروه زیادی كشته دادند. اگر مقاومت شخص رسول اكرم و عده ی معدودی نبود، كار مسلمانان یكسره شده بود. اما آنها در آخر توانستند قوای خود را جمع و جور كنند و جلو شكست نهایی را بگیرند.
چیزی كه بیشتر سبب شد مسلمانان روحیه ی خویش را ببازند، شایعه ی دروغی بود مبنی بر كشته شدن رسول اكرم. این شایعه روحیه ی مسلمانان را ضعیف كرد و برعكس به مشركین قریش جرئت و نیرو بخشید. ولی قریش همینكه فهمیدند این شایعه دروغ است و رسول اكرم زنده است، همان مقدار پیروزی را مغتنم شمرده به سوی مكه حركت كردند. مسلمانان، گروهی كشته شدند و گروهی مجروح روی زمین افتاده بودند و گروه زیادی دهشتزده پراكنده شده بودند. جمعیت اندكی نیز در كنار رسول اكرم باقی مانده بود. آنها كه مجروح روی زمین افتاده بودند، و هم آنان كه پراكنده شده فرار كرده بودند، هیچ نمی دانستند عاقبت كار به كجا كشیده و آیا رسول اكرم شخصازنده است یا مرده؟ .
در این میان مردی از مسلمانان فراری از كنار یكی از مجروحین به نام سعدبن ربیع- كه دوازده زخم كاری برداشته بود- عبور كرد و به او گفت:«از قراری كه شنیده ام پیغمبر كشته شده است! » سعد گفت:
«اما خدای محمد زنده است و هرگز نمی میرد. تو چرا معطلی و از دین خود دفاع نمی كنی؟ وظیفه ی ما دفاع از شخص محمد نبود كه وقتی كشته شد موضوع منتفی شده باشد، ما از دین خود دفاع كردیم و این موضوع همیشه باقی است».
از آن سوی، رسل اكرم كه اصحاب خود را یاد می كرد، ببیند كی زنده است و كی مرده؟ كی جراحتش قابل معالجه است و كی نیست؟ فرمود:«چه كسی داوطلب می شود اطلاع صحیحی از سعدبن ربیع برای من بیاورد؟»
یكی از انصار گفت:«من حاضرم».
مرد انصاری رفت و سعد را در میان كشتگان یافت، اما هنوز رمقی از حیات در او بود. به او گفت:«پیغمبر مرا فرستاده خبر تو را برایش ببرم كه زنده ای یا مرده؟ » سعد گفت:«سلام مرا به پیغمبر برسان و بگو سعد از مردگان است، زیرا چند لحظه ای بیشتر از زندگی او باقی نمانده است، و بگو سعد گفت: «خداوند به تو بهترین پاداشها كه سزاوار یك پیغمبر است بدهد» آنگاه گفت این پیام را هم از طرف من به انصار و یاران پیغمبر ابلاغ كن، بگو سعد می گوید: «عذری نزد خدا نخواهید داشت اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید».
هنوز مرد انصاری از كنار سعدبن ربیع دور نشده بود كه سعد جان به جان آفرین تسلیم كرد. [1]
[1] . شرح ابی الحدید1 ، جلد 3، چاپ بیروت، صفحه ی 574؛ و سیره ی ابن هشام ، ج /2ص 94.
منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.