داستانهای ائمه: امام صادق (ع): حق برادر مسلمان
۰۱ مهر ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامعبدالاعلی، پسر أعین، از كوفه عازم مدینه بود. دوستان و پیروان امام صادق علیه السلام در كوفه، فرصت را مغتنم شمرده مسائل زیادی كه مورد احتیاج بود نوشتند و به عبدالاعلی دادند كه جواب آنها را از امام بگیرد و با خود بیاورد. ضمنا از وی درخواست كردند كه یك مطلب خاص را شفاها از امام بپرسد و جواب بگیرد و آن مربوط به موضوع حقوقی بود كه یك نفر مسلمان بر سایر مسلمانان پیدا می كند.
عبدالاعلی وارد مدینه شد و به محضر امام رفت. سؤالات كتبی را تسلیم كرد و سؤال شفاهی را نیز مطرح نمود، اما برخلاف انتظار او امام به همه ی سؤالات جواب داد مگر درباره ی حقوق مسلمان بر مسلمان. عبدالاعلی آن روز چیزی نگفت و بیرون رفت. امام در روزهای دیگر هم یك كلمه درباره ی این موضوع نگفت.
عبدالاعلی عازم خروج از مدینه شد و برای خداحافظی به محضر امام رفت.
فكر كرد مجددا سؤال خود را طرح كند؛ عرض كرد: «یا بن رسول اللّه! سؤال آن روز من بی جواب ماند».
- من عمدا جواب ندادم.
- زیرا می ترسم حقیقت را بگویم و شما عمل نكنید و از دین خدا خارج گردید.
آنگاه امام این چنین به سخن خود ادامه داد:
«همانا از جمله سخت ترین تكالیف الهی درباره ی بندگان سه چیز است:
«یكی رعایت عدل و انصاف میان خود و دیگران، آن اندازه كه با برادر مسلمان خود آنچنان رفتار كند كه دوست دارد او با خودش چنان كند.
«دیگر اینكه مال خود را از برادران مسلمان مضایقه نكند و با آنها به مواسات رفتار كند.
«سوم یاد كردن خداست در همه حال، اما مقصودم از یاد كردن خدا این نیست كه پیوسته سبحان اللّه و الحمد للّه بگوید، مقصودم این است كه شخص آنچنان باشد كه تا با كار حرامی مواجه شد، یاد خدا كه همواره در دلش هست جلو او را بگیرد. » [1]
[1] . اصول كافی ، ج /2ص 170.
منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.