داستانهای ائمه: امام باقر (ع): ارادت دوستان و توجه ائمه به آنها
۱۴ شهریور ۱۳۹۴ 0محمد بن مسلم گفت از كوفه به طرف مدينه خارج شدم مريض و سنگين بودم. به حضرت باقر (عليه السلام) عرض شد كه محمد بن مسلم (1) مريض است. آنجناب بوسيله غلامى شربتى كه سرپوش پارچه اى بر روى آن بود فرستاد. غلام شربت را آورده گفت به من دستور داده اند تا نخورى از اينجا نروم. همين كه شربت را به دهان نزديك كردم بوى مشك از آن ساطع بود. ديدم شربتى خوش طعم و سرد است وقتى آشاميدم غلام گفت حضرت باقر (عليه السلام) فرموده بعد از آنكه خوردى حركت كن بيا.
از فرمايش آنجناب در انديشه شدم با اينكه قبل از آشاميدن قدرت بر روى پا ايستادن را نداشتم شربت كه در شكمم داخل شد مثل اينكه در بندهاى آهنين بسته بودم همه باز شد. به در خانه آن سرور آمده اجازه ورود خواستم فصوت لى صح الجسم ادخل ادخل با صداى بلند فرمود خوب شدى داخل شو، داخل شو.
وارد شدم، گريه ام گرفت، اشك مى ريختم سلام كرده دست آنجناب را بوسيدم. فرمود براى چه گريه مى كنى؟ عرض كردم فدايت شوم گريه ام براى اين است كه از خدمت شما دورم و در فاصله بسيار زيادى واقع شده ام اينك كه خدمتتان رسيده ام نمى توانم زياد بمانم و شما را ببينم. فرمود
اما اينكه نمى توانى زياد بمانى خداوند دوستان ما را چنين قرار داده بلا را نسبت به ايشان سريع كرده و اما دورى و غربت كه گفتى ، بايد راجع به اين موضوع به ابى عبدالله (عليه السلام) تاسى بجوئى ، دور از ما در فرات و عراق دفن شده صلى الله عليه . اينكه گفتى فاصله بين تو و ما زياد است همانا مومن در دنيا و ميان اين مردم كج رفتار، غريب است تا زمانى كه بسوى رحمت خدا برود. اينكه مى گوئى ما را دوست دارى و مى خواهى پيوسته ما را ببينى خداوند از قلبت آگاه است و بر اين ولا و محبت تو را پاداش خواهد داد.(2)
1- محمد بن مسلم از بزرگان اصحاب و حوارى حضرت باقر و صادق عليهما السلام است .
2- دارالسلام نورى ، ج 2، ص 271.
منبع: آگاه شویم، حسن امیدوار،جلد اول.