حدیث عنوان بصری: دستور العمل امام صادق علیه السلام برای خودسازی
۱۸ خرداد ۱۳۹۵ 0 اهل بیت علیهم السلامشاید برای خودسازی نتوان حدیثی کاملتر از این حدیث از امام صادق علیه السلام پیدا نمود. چنانچه آیت الله سید علی قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های نفسانی، به شاگردان و مریدان سیر و سلوک الی الله دستور می دادند روایت عنوان بصری را بنویسند و بدان عمل کنند; یعنی، یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. علاوه بر این می فرمودند: باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایند. این روایت، بسیار مهم است و حاوی مطالب جامعی در بیان کیفیت معاشرت و خلوت و کیفیت و مقدار غذا و کیفیت تحصیل علم و کیفیت حلم و مقدار شکیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گویان، و بالاخره مقام عبودیت و تسلیم و رضا و وصول به اعلا ذروه عرفان و قله توحید است. (1)
ماجرای عنوان بصری
عُنوان بصرى كه پيرمردى نود و چهار ساله اى بود می گويد: حدود دو سال با مالك بن انس (پیشوای مذهب مالکی) رفت و آمد داشتم، هنگامى كه امام صادق عليه السّلام وارد مدينه شد، خدمت آن حضرت مى رسيدم و دوست داشتم از آن حضرت بياموزم چنانکه از مالك مى آموختم. روزى حضرت به من فرمود: من از طرف حكومت تحت نظر مى باشم، بعلاوه اينكه در هر ساعت از شب و روز نيز اوراد و اذكارى دارم كه بايد بگويم، مرا از گفتن ذكر باز مدار، و همان طور كه قبلا نزد مالك مى رفتى حالا هم برو و مسائلت را از او بپرس؛ من از اين سخنان غمگين شدم، و از نزد ايشان رفتم و با خود گفتم: اگر در من خيرى مى ديد مرا از خود نمى راند، و به مالك حواله نمى نمود. بار ديگر وارد مسجد رسول خدا صلّى الله عليه و آله شدم و بر او سلام كردم، سپس از كنار قبر پيامبر وارد حرم شدم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم، و گفتم: خدايا! از تو مى خواهم كه دل جعفر بن محمد را به طرف من متمايل سازى، و از علم او نصيبم گردانى تا با آن به راه راست هدايت شوم.
بعد با غم و اندوه به طرف خانه ام رفتم، و چون محبت جعفر در دلم جاى گرفته بود ديگر نزد مالك هم نرفتم، از آن به بعد از منزلم خارج نشدم مگر براى خواندن نماز واجب، تا اينكه صبرم تمام شد، و چون دلتنگ شدم كفشم را پوشيدم و رداء بر دوش انداختم و بعد از خواندن نماز عصر به طرف منزل امام حركت نمودم، چون بدان جا رسيدم اجازه ورود خواستم، خادم ايشان بيرون آمد و گفت: چه مى خواهى؟ گفتم: خواستم خدمت آن بزرگوار برسم و سلامى بدهم، گفت: ايشان نماز مى خوانند، كنار در توقف نمودم، بعد از مدت كمى خادم بار ديگر آمد و گفت: بر بركت خدا وارد شو، وارد شدم و سلام كردم، ايشان پاسخم را دادند و فرمود: بنشين خدا تو را رحمت كند. نشستم و ايشان بعد از احوال پرسى سرش را بلند كرد و فرمود: كنيه ات چيست؟ گفتم: أبو عبد الله. فرمود: خداوند كنيه ات را مستدام بدارد، و در آنچه رضاى اوست موفق بدارد، با خود گفتم: اگر از اين ملاقات و عرض سلام هيچ بهره ديگرى غير از اين دعا نداشته باشد، برايم خير بسيارى است.
سپس حضرت اندكى تأمّل نمود، آنگاه سرش را بلند كرد و فرمود: ای أبا عبد الله! چه مى خواهى؟ گفتم: از خدا خواسته ام كه دلت را بر من متمايل گرداند و از علمت به من نصيب گرداند، و اميد دارم كه خداوند آنچه را از او در مورد شما خواستم به من بدهد.
در پاسخ، امام علیه السلام توصیه هایی راهگشا به عنوان بصری می کنند که در ادامه خواهد آمد:
متن و ترجمه حدیث
- ... فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يُبْدِيَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ يُفَهِّمْكَ.
حضرت فرمود: ای أباعبدالله! علم و دانش به يادگيرى نيست، بلكه نورى است در دل كسى كه خداى متعال مى خواهد او را هدايت كند، اگر طالب علم هستى ابتدا بندگى حقيقى را در خود به وجود آور، و علم را براى عمل كردن بياموز، و از خداوند فهم بخواه تا تو را فهيم گرداند.
- قُلْتُ يَا شَرِيفُ فَقَالَ قُلْ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ؛ قُلْتُ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ، مَا حَقِيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ؟ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ: أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللهُ إِلَيْهِ مِلْكاً لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَى بِهِ؛ وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ؛ فَإِذَا لَمْ يَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللهُ تَعَالَى مِلْكاً هَانَ عَلَيْهِ الْإِنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَيْهِ مَصَائِبُ الدُّنْيَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا يَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَكْرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثِ هَانَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ إِبْلِيسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا يَطْلُبُ الدُّنْيَا تَكَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا يَطْلُبُ عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا يَدَعُ أَيَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ الْمُتَّقِينَ؛ قَالَ اللهُ تَعَالَى: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».
گفتم: اى شريف! فرمود: بگو: يا أباعبدالله، گفتم: يا اباعبدالله! حقيقت بندگى چيست؟ فرمود: به سه چيز است: اول اينكه بنده آنچه را خدا به او بخشيده ملك خود نداند، زيرا بندگان مالك نيستند، بلكه مال را از آن خدا مى بينند، و هر كجا خدا فرمان داد مصرفش مى كنند. دوم اينكه: بنده تدبير امور خودش را نمى نمايد، سوم اينكه: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترك نواهى او كند؛
بنا براين، هر گاه بنده چيزى را كه خدا به او بخشيده ملك خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وى آسان گردد، و هر گاه تدبير امورش را به دست مدبّر واقعى سپرد، سختيهاى دنيا برايش آسان شود، و هر گاه بنده به امر و نهى خدا گردن نهاد، هيچ گاه با مردم جدال نمى كند، و به آنان فخر نمى فروشد. هر گاه خداوند به بنده اين سه خصلت را عطا فرمود، دنيا و شيطان و مردم در نظرش خوار مى شود، و به خاطر مال جمع كردن و فخر فروشى به دنبال دنيا نمى رود، و از مردم عزّت و مقام نمى طلبد، و اوقاتش را هدر نمى دهد، اين اوّلين درجه پرهيزگاران است، خداوند متعال مى فرمايد: (جهان آخرت را براى كسانى مهيّا نموديم كه در روى زمين دنبال مقام پرستى نرفته و مرتكب فساد نشده باشند و پايان نيك براى پرهيزگاران است).
- قُلْتُ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ أَوْصِنِي. فَقَالَ أُوصِيكَ بِتِسْعَةِ أَشْيَاءَ، فَإِنَّهَا وَصِيَّتِي لِمُرِيدِي الطَّرِيقِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللهَ أَسْأَلُ أَنْ يُوَفِّقَكَ لِاسْتِعْمَالِهِ؛ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِي رِيَاضَةِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِي الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِي الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا وَ إِيَّاكَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِي لَهُ.
فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِي فِي الرِّيَاضَةِ: فَإِيَّاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لَا تَشْتَهِيهِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْحِمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْكُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَكَلْتَ فَكُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللهَ وَ اذْكُرْ حَدِيثَ الرَّسُولِ: «مَا مَلَأَ آدَمِيٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ كَانَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ»؛
وَ أَمَّا اللَّوَاتِي فِي الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَكَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً- فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَكَ فَقُلْ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَقُولُ- فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ يَغْفِرَهَا لِي وَ إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فِيمَا تَقُولُ فَاللهَ أَسْأَلُ أَنْ يَغْفِرَهَا لَكَ وَ مَنْ وَعَدَكَ بِالْجَفَاءِ فَعِدْهُ بِالنَّصِيحَةِ وَ الدُّعَاءِ؛
وَ أَمَّا اللَّوَاتِي فِي الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إِيَّاكَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْيِكَ شَيْئاً وَ خُذْ بِالاحْتِيَاطِ فِي جَمِيعِ مَا تَجِدُ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْيَا هَرَبَكَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ لِلنَّاسِ جِسْراً.(2)
گفتم: يا ابا عبد اللَّه! مرا نصيحتى فرما، فرمود: تو را به نه چيز سفارش مى كنم، و اين نه چيز سفارش من است به كسانى كه پويندگان راه به سوى خدا هستند، و از خداوند مى خواهم كه تو را در عمل به آنها توفيق عنايت فرمايد. سه تاى آنها در تربيت نفس است، و سه تاى آنها در بردبارى، و سه تاى آنها در علم، آنها را به خاطر بسپار، و در مورد آنها سهل انگارى مكن، عنوان گويد: دلم را براى شنيدن آماده ساختم.
اما سه وصيتى كه به تربيت نفس مربوط مى شود:
اول اينكه آنچه را اشتها ندارى نخور، زيرا موجب حماقت و نادانى مى شود، دوّم اينكه تا گرسنه نشدى غذا نخور، و سوم اینکه هر گاه خواستى غذا بخورى غذايت حلال باشد و بسم اللَّه بگو، و به ياد آور سخن رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) را كه فرمود: آدمى ظرفى را بدتر از شكمش پر نكند، در اين صورت اگر ناچار شد، يك سوم آن را براى غذايش، و يك سومش را براى نوشيدنى، و يك سوم ديگر را براى نفس كشيدن بگذارد.
اما آن سه خصلت كه در بردبارى است:
اول اينكه، اگر كسى به تو گفت: اگر يكى بگويى ده تا مى شنوى، بگو: اگر ده تا هم بگويى يكى نمى شنوى، دوم اينكه، اگر كسى دشنامت داد بگو: اگر تو راست مى گويى از خدا مى خواهم كه مرا ببخشد، و اگر دروغ مى گويى از خدا مى خواهم كه تو را ببخشد، سوم اينكه: اگر كسى تو را تهديد به ستم نمود، تو او را اندرز ده و برايش دعا كن.
و اما آن سه خصلت كه درباره علم است:
اول اينكه، آنچه را نمى دانى از علما بپرس، و هرگز براى اذیت كردن و آزمايش نمودن آنها سؤال نكن، و دوم اینکه از عمل كردن به رأى خود بر حذر باش، و در هر چه احتياط را مناسب مى بينى احتياط كن، و سوم اینکه از فتوى دادن بگريز همان گونه كه از دست شير مى گريزى، و گردن خود را پل براى مردم قرار مده (با فتوای نامناسب دادن، گناه مردم را به دوش نکش). (2)
_________________________
پی نوشت:
1.سه دستور العمل عرفانی از آیت الله علی آقا قاضی رحمه الله، مبلغان بهمن 1381، شماره 37، به نقل از محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص 175.
2. مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، على بن حسن طبرسى، ص 326؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۴، کتاب العلم، باب: آداب طلب العلم و أحکامه.
3. مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ترجمه عبدالله محمدى و مهدى هوشمند