و من خطبة له (علیه السلام) و فيها يَعِظ و يبيّن فضل القرآن و يَنهى عن البدعة:عِظَة الناس:انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللَّهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ اقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْكُمْ بِالْجَلِيَّةِ وَ [أَخَذَ] اتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ، وَ بَيَّنَ لَكُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ مِنْهَا، لِتَتَّبِعُوا هَذِهِ وَ تَجْتَنِبُوا هَذِهِ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَيْءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي كُرْهٍ، وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ شَيْءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ، فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ، فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْءٍ مَنْزِعاً، وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوًى.
اعْذَرَ: عذر موجه آورد بطوريكه هيچ جاى ايراد و اشكالى باقى نماند.نَزَعَ عَنْهُ: از آن دست كشيد.مَنْزِعاً: در اينجا به معنى مصدر است يعنى خود دارى و دست كشيدن (از خواسته هاى نفسانى).
مَحَابّ: دوست داشتنى هاحُفَّت: پوشيده و پيچيده شده استمَكارِه: چيزهاى دل نخواهكُره: ناپسندى، نارضايتى قلبىقَمَع: ريشه كن نمود
از سخن خداى سود بريد و از مواعظش پند گيريد. اندرز خدا را بپذيريد. خداوند با دلايل واضح خود، براى شما جاى عذرى باقى نگذاشته و حجت را بر شما تمام كرده است و برايتان بيان فرموده كه چه كارهايى را خوش دارد و چه كارهايى را ناخوش، تا از آنچه خوش دارد، پيروى كنيد و از آنچه ناخوش دارد، اعراض نماييد. رسول الله (صلى الله عليه و آله) مى فرمود «كه بهشت در سختيها احاطه شده و آتش در خواهشهاى نفسانى.» بدانيد كه اطاعت خداوند با سختى و درشتى همراه است و معصيت او با لذت و خوشى.پس، خداوند رحمت كناد كسى را كه از خواهشهاى نفس و لذتهاى خود دل بر كند و هواى نفس را سركوب نمايد. دشوارترين كارها، دور داشتن نفس است از هوا و هوسهايش، زيرا نفس همواره خواهان معصيت و هوسرانى است.
از خطبه هاى آن حضرت است در پند و اندرز و فضل قرآن و نهى از بدعت:از بيان خداوند سود گيريد، و از موعظه هاى الهى پند پذيريد، و نصيحت خدا را قبول كنيد، كه خداوند با آيات روشنش راه عذر را بر شما بسته، و حجّتش را بر شما تمام كرده، و از اعمال آنچه را دوست داشته و آنچه را مورد نفرتش بوده براى شما بيان فرموده، تا محبوبش را انجام دهيد، و منفورش را ترك نماييد، رسول خدا -صلّى اللّه عليه و آله- مكرّر مى فرمود: «بهشت پيچيده به سختى ها، و دوزخ آميخته به شهوات است».بدانيد طاعتى نيست جز اينكه انجامش گران، و گناهى نيست مگر اينكه انجامش لذّت بخش است. پس رحمت خدا بر كسى كه از شهوت باز ايستد، و هواى نفس را ريشه كن كند، كه اين نفس دورترين چيزى است كه از شهوت قطع شود، و پيوسته ميل به هوسرانى و معصيت دارد.
(اين سخنرانى را امام در روزهاى نخست خلافت خود در سال 35 هجرى در مدينه ايراد فرمود).1. ضرورت اطاعت از دستورات الهى:مردم از آنچه خداوند بيان داشته بهره گيريد، و از پند و اندرزهاى خدا پند پذيريد، و نصيحت هاى او را قبول كنيد، زيرا خداوند با دليل هاى روشن، راه عذر را به روى شما بسته، و حجّت را بر شما تمام كرده است. و اعمالى كه دوست دارد بيان فرموده، و از آنچه كراهت دارد معرّفى كرد، تا از خوبى ها پيروى و از بدى هاى دورى گزينيد، همانا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همواره مى فرمود: «گرداگرد بهشت را دشوارى ها (مكاره) و گرداگرد آتش جهنّم را هوس ها و شهوات گرفته است».آگاه باشيد چيزى از طاعت خدا نيست جز آن كه با كراهت انجام مى گيرد، و چيزى از معصيت خدا نيست جز اينكه با ميل و رغبت عمل مى شود. پس رحمت خداوند بر كسى كه شهوات خود را مغلوب و هواى نفس را سركوب كند، زيرا كار مشكل، باز داشتن نفس از شهوت بوده كه پيوسته خواهان نافرمانى و معصيت است.
از بيان خدا سود بريد و از موعظتهاى او پند گيريد، و اندرز وى را بپذيريد. همانا خدا آشكارا براى شما جاى عذر نگذاشت، و بر شما حجّت گرفت، و آن را كه خوش مى دارد يا ناخوش مى شمارد برايتان بيان داشت كه پى آن رويد، و از اين دور شويد. همانا رسول خدا (ص) مى فرمود: «گرداگرد بهشت را دشواريها فرا گرفته است، و گرداگرد دوزخ را هوس دنيا»، بدانيد كه چيزى از طاعت خدا نيست جز كه با كراهت انجام گيرد، و چيزى از معصيت خدا نيست جز كه با ميل و رغبت.پس خدا بيامرزد كسى را كه شهوت را مغلوب كند، و هواى نفس را سركوب، كه نفس را به دشوارى توان از شهوت كندن، كه پيوسته خواهان نافرمانى است و هوس راندن.
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در اندرز بمردم و فضائل قرآن كريم كه آنرا در اوائل خلافت خود فرموده): قسمت أول خطبه:(1) از گفتار خدا (در قرآن كريم راجع بدنيا و آخرت) سود ببريد (كه بهترين سودها است) و از پندهاى خدا (به زبان پيغمبر اكرم) بهره گيريد (تا رستگار شويد) و اندرز خدا را بپذيريد (تا از سختيهاى عذاب برهيد) زيرا خداوند به دليلهائى كه (بر همه) هويدا است جاى عذر براى عذاب نمودن (گناهكاران) شما باقى نگذاشته (كه بگويند چرا ما را عذاب ميكنى در صورتيكه ما نمى دانستيم) و بشما اتمام حجّت كرده (قرآن كريم را نازل فرموده و پيغمبر اكرم را مبيّن آن و راهنماى جنّ و انس قرار داده و خير و شرّ را به همگان نشان داده تا ايشان را در ترك تكاليف حجّتى نباشد) و از اعمال آنچه را كه دوست داشته (بانجام آن امر كرده) و آنچه را كه بد دانسته (بجا آوردن آنرا نهى نموده، در قرآن كريم و سنّت پيغمبر اكرم) براى شما بيان فرموده تا دوست داشته او را پيروى و از آنچه بد دانسته دورى نمائيد،(2) زيرا رسول خدا، صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: بهشت پيچيده شده بسختيها (تحمّل رنجها و شكيبائى بر طاعات و خوددارى از گناهان) و آتش پيچيده شده به خواهشها (ى نفس و معصيت و نافرمانى).(3) و بدانيد هيچ چيز از طاعت خدا نيست مگر آنكه انجام آن گران مى آيد، و هيچ چيز از معصيت خدا نيست مگر آنكه موافق ميل و خواهش مى باشد (زيرا پيروى نفس از قوّه شهويّه بيشتر است از قوّه عاقله)(4) پس خدا بيامرزد مردى را كه شهوت را از خويش دور كرده از پيروى خواهش و آرزوى نفس باز ايستد، زيرا اين نفس مشكلترين چيز است براى باز داشتن (از شهوترانى) و هميشه بر اثر خواهش و آرزو به معصيت شوق دارد.
از آن چه خداوند بيان فرموده، بهره گيريد و از مواعظ و اندرزهاى او پند پذيريد و نصايح او را (با جان و دل) قبول کنيد ; چه اين که خداوند با دليل هاى روشن، راه عذر را به روى شما بسته و حجّت را تمام کرده است. اعمالى را که دوست دارد و آن چه را ناخوش دارد براى شما تبيين نموده است تا از آن ها تبعيّت کنيد و از اين ها دورى گزينيد ; زيرا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: بهشت در ميان ناراحتى ها و دوزخ در ميان شهوات پيچيده شده است و بدانيد هيچ طاعتى نيست جز اين که انسان آن را با ناراحتى انجام مى دهد و هيچ معصيتى نيست جز اين که با شهوت (و علاقه) مرتکب آن مى شود.رحمت خدا بر کسى که خود را از شهوات جدا سازد و هواى نفس را مهار کند ; چرا که جلوگيرى از نفس سرکش از مشکل ترين کارهاست و اين نفس، همواره به گناه و هواپرستى ميل دارد.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 547-541
وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ و فيها يعظ و يبين فضل القرآن و ينهى عن البدعة.از خطبه هاى امام عليه السلام است كه در آن مردم را موعظه مى كند و فضائل قرآن را بيان كرده از بدعت ها نهى مى نمايد.
خطبه در يك نگاه:اين خطبه از خطبه هاى مشروحى است كه از مسائل مهمّى پرده بر مى دارد و توصيه هايى مى كند كه امروز نيز تمام محتواى آن زنده و براى ما سازنده است. اين خطبه از هشت بخش تشكيل شده است:در بخش اوّل، مواعظ سودمندى بيان فرموده و مخصوصاً بر اين نكته تأكيد مى كند كه جهنّم در لابه لاى شهوات و بهشت در مبارزه با شهوات نهفته شده است.در بخش دوّم، امام عليه السلام اهمّيّت قرآن را با ذكر ريزه كارى هايى شرح مى دهد كه قلوب را بيش از پيش مشتاق آيات قرآن مى سازد.در بخش سوّم، تأكيد بر عمل به دستورات الهى و استقامت در كارها مى فرمايد.در بخش چهارم، بار ديگر زبان به موعظه و اندرز مى گشايد و مخصوصاً بر موضوع مراقبت از زبان كه نخستين مرحله اصلاح خويشتن و جامعه است، تأكيد مى فرمايد.در بخش پنجم، اهمّيّت حفظ اصالت تعليمات اسلام و مبارزه با هر گونه بدعت را بيان مى دارد.در بخش ششم، اهمّيت قرآن و ويژگى هاى آن بازگو مى فرمايد.در بخش هفتم، اقسام ظلم و ستم را بر خويشتن و ديگران شرح مى دهد.و در بخش هشتم (آخرين بخش خطبه) سخنى كوتاه و پرمعنايى درباره اصلاح خويشتن بيان مى فرمايد.***بهشت در ناراحتى ها و جهنم در شهوات پيچيده شده است:امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه مردم جهان را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «از آن چه خداوند بيان فرموده، بهره گيريد و از مواعظ و اندرزهاى او پند پذيريد و نصايح او را (با جان و دل) قبول کنيد» (انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللهِ، وَاتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللهِ، وَاقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللهِ).ممکن است بگوييم که هر سه جمله، يک حقيقت را با عبارات مختلف بيان مى کند; ولى اين احتمال نيز وجود دارد که هر يک از اين جمله هاى سه گانه به مطلب تازه اى اشاره مى کند. در مرحله نخست، مردم را به بهره گيرى از بيانات الهى دستور مى دهد که اشاره به اوامر و نواهى است و در مرحله دوّم از مواعظ الهى يعنى تشويق و ترغيب ها و بشارت و انذارهايى که انگيزه اطاعت و ترک عصيان است، سخن مى گويد. بخش سوّم، مرحله خيرخواهى است که مصالح و برکات اطاعت و ترک معصيت را ـ که عايد مطيعان مى گردد ـ بيان مى کند ; به اين ترتيب، مراحل سه گانه اى براى پيمودن مسير قرب الى الله بيان شده است.جالب توجّه اين که در هر سه جمله، واژه الله تکرار شده ; در حالى که ممکن بود در دو جمله از ضمير استفاده شود و اين براى بيان اهمّيّت مواعظ و نصايح الهى است که مردم با شنيدن نام مبارک پروردگار، به مواعظ و نصايح او اهمّيّت بيش ترى مى دهند.در ادامه اين سخن، امام(عليه السلام) به دليل و برهانى متوسّل مى شود و مى فرمايد: «چه اين که خداوند با دليل هاى روشن، راه عذر را به روى شما بسته و حجّت را تمام کرده است. اعمالى را که دوست دارد و آن چه را از آن ناخوش دارد براى شما تبيين نموده است تا از آن ها تبعيّت کنيد و از اين ها دورى گزينيد» (فَإِنَّ اللهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْکُمْ بِالْجَلِيَّةِ، وَاتَّخَذَ عَلَيْکُمُ الْحُجَّةَ، وَ بَيَّنَ لَکُمْ مَحَابَّهُ(1) مِنَ الاَْعْمَالِ، وَ مَکَارِهَهُ مِنْهَا، لِتَتَّبِعُوا هذِهِ، وَ تَجْتَنِبُوا هذِهِ).امام(عليه السلام) به اين نکته اشاره مى کند که سستى و کوتاهى در پذيرش مواعظ الهى و انجام دادن واجبات و ترک محرّمات با هيچ بهانه اى مقبول نيست ; چرا که خداوند نسبت به همه اتمام حجّت کرده و راه قبح عقاب بلا بيان را با بيان روشن خود بسته است.سپس به پاسخ اشکالات مقدّرى مى پردازد ; مى فرمايد: «(اگر مشاهده مى کنيد که اطاعت امر و نهى خدا مشکلاتى دارد، جاى تعجب نيست) زيرا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: بهشت در ميان ناراحتى ها و دوزخ در ميان شهوات پيچيده شده» (فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ کَانَ يَقُولُ: «إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ(2) بِالْمَکَارِهِ، وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ»).و در ادامه اين سخن براى تأکيد و توضيح بيش تر کلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «بدانيد هيچ طاعتى نيست جز اين که انسان آن را با ناراحتى انجام مى دهد و هيچ معصيتى نيست جز اين که با شهوت (و علاقه) مرتکب آن مى شود; رحمت خدا بر کسى که خود را از شهوات جدا سازد و هواى نفس را مهار کند ; چرا که جلوگيرى از نفس سرکش از مشکل ترين کارهاست و اين نفس، همواره به گناه و هواپرستى ميل دارد» (وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللهِ شَيْءٌ إِلاَّ يَأْتِي فِي کُرْه، وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللهِ شَيْءٌ إِلاَّ يَأْتِي فِي شَهْوَة. فَرَحِمَ اللهُ امْرَاً نَزَعَ(3) عَنْ شَهْوَتِهِ، وَ قَمَعَ(4) هَوَى نَفْسِهِ، فَإِنَّ هذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْء مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لاَ تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَة فِي هَوًى).اين يک واقعيت است که انسان در مسير اطاعت فرمان خدا اعم از عبادات و غير آن و نيز براى کسب فضايل اخلاقى و دفع رذايل، بايد راه هاى پر پيچ و خمى را طى کند و از فراز و نشيب ها و گردنه هاى صعب العبور بگذرد و هر لحظه مراقب خطرهايى که از چپ و راست او را تهديد مى کند باشد تا به سر منزل مقصود برسد ; ولى در مسير گناه، نفس سرکش گويى در جاده صاف و بدون مانع و خالى از پيچ و خم با سراشيبى مطلوب حرکت مى کند. همين است سرّ پاداش مطيعان و رمز کيفر عاصيان.در حديث جالب و پرمعنايى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «هنگامى که خداوند، بهشت را آفريد به جبرئيل دستور داد برو و به آن نگاهى بيفکن! جبرئيل رفت و نظرى بر آن انداخت و عرضه داشت: خداوندا! به عزت و جلالت! هر کس اوصاف آن را بشنود، حتماً به سوى آن مى آيد و در آن وارد مى شود; سپس خداوند آن را در لابه لاى ناراحتى ها قرارداد و باز به جبرئيل دستور داد: برو به آن نگاه ديگرى بيفکن! جبرئيل رفت و نظرى به آن انداخت و عرضه داشت: خداوندا! من از اين مى ترسم که با اين وصف، کسى به سراغ بهشت نرود و هنگامى که دوزخ را آفريد به جبرئيل فرمود: برو و نگاهى به آن بيفکن. جبرئيل رفت و نگاهى به آن افکند و عرضه داشت: به عزّت و جلالت قسم هر کس اوصاف دوزخ را بشنود داخل آن نخواهد شد ; سپس خداوند آن را در لابه لاى شهوات قرارداد و به جبرئيل فرمود: برو نگاه ديگرى بر آن بيفکن، جبرئيل نگاهى کرد و عرضه داشت: به عزت و جلالت سوگند! من از اين مى ترسم که همه وارد دوزخ شوند».(5)****نکته:آن ها که به طاعات عشق مى ورزند:آن چه در اين عبارت از خطبه مزبور نقل شد، يک حکم غالبى است نه دايمى ; به تعبير ديگر اکثر طاعات، با مشکلاتى توأم است و غالب معاصى هوس انگيز و همراه با لذّات است.اين نکته نيز شايان دقت است که اين حکم غالبى در مورد توده هاى مردم است و گرنه اولياء الله و پويندگان راه حق به جايى مى رسند که از هر طاعتى لذت مى برند و به آن عشق مى ورزند و از هرگناهى نفرت دارند و ناراحت مى شوند; همان گونه که در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعَانَقَها(6); برترين مردم کسى است که عاشق عبادت باشد و آن را در آغوش گيرد». و از آن جا که مخاطبان امام(عليه السلام) توده هاى مردمند، نه فقط خاصان و مقربان درگاه خدا تعبير ياد شده به صورتى که ملاحظه گرديد ذکر شده است.صدر خطبه نيز شاهد و گواه اين مطلب است. قرآن مجيد نيز درباره نماز و روزه مى گويد: «(وَإِنَّهَا لَکَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ); اين کار (استعانت به نمازو روزه) کار مشکلى است، جز براى خاشعان»(7).سؤال: در تفسير امر به معروف و نهى از منکر گفته مى شود معروف به معناى شناخته شده است ; زيرا نيکى ها با روح انسان آشناست و منکر به معناى ناشناخته است ; چرا که روح انسان با بدى ها ناآشناست. آيا اين تفسير مشهور با آن چه در عبارت ياد شده نقل شده منافات ندارد؟با کمى دقت روشن مى شود منافاتى در ميان نيست ; زيرا شناخته بودن نيکى ها و ناشناخته بودن بدى ها از نظر درک کلى با جاذبه هاى گناه و دافعه هاى اطاعت منافاتى ندارد ; مثلا همه ما از علم، لذت مى بريم و از جهل متنفريم ; ولى تحصيل علم مشکلات زيادى دارد که گاه افرادى از آن چشم مى پوشند و در تنبلى آسايشى است که گاه افرادى به سوى آن جذب مى شوند.(8)****پی نوشت:1. «محابّ» جمع «محبّ» (ازماده حبّ) به معناى محبوب و امر دوست داشتنى است.2. «حفّت» از ماده «حف» (بر وزن کف) به معناى گرداگرد چيزى را گرفتن است.3. «نزع» از ماده «نزع» (بر وزن نبض) است. اين ماده گاه با «الى» متعدى مى شود و گفته مى شود: «نزع اليه» يعنى به آن اشتياق پيدا کرد و گاه با «عن» متعدى مى شود و گفته مى شود: «نزع عنه» يعنى از اين کار خوددارى کرد و در عبارت مزبور در معناى دوّم استعمال شده و در جمله هاى بعد (تنزع الى معصية) به معناى اوّل به کار رفته است. (اين ماده گاه بدون حرف جر متعدى مى شود و گفته مى شود: «نزع الشىء» يعنى آن را خراب و باطل کرد.4. «قمع» از ماده «قمع» (بر وزن منع) به معناى بازداشتن و مقهور و سرکوب کردن است.5. سنن ابن داوود، جلد 2، صفحه 422 (حديث 4744) و بحارالانوار، جلد 68، صفحه 72.6. اصول کافى، جلد 2، صفحه 83.7. بقره، آيه 45.8. سند خطبه: ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه اش و همچنين ابن ميثم در شرح خود مى نويسند كه اين خطبه از نخستين خطبه هايى است كه بعد از بيعت با آن حضرت و بعد از قتل عثمان ايراد فرمود. اين نشان مى دهد كه اين دو شارح نهج البلاغه آن را در منبعى غير از نهج البلاغه يافته اند؛ زيرا مرحوم سيّد رضى اشاره به آن چه آن ها گفته اند ندارد. زمخشرى نيز در كتاب ربيع الابرار بخشى از اين خطبه را با تفاوت هاى متعدّدى نقل كرده است و بخش ديگرى از اين خطبه در چهار كتاب كه قبل از نهج البلاغه تأليف يافته، بيان شده است (كتاب كافى؛ محاسن برقى؛ امالى صدوق و تفسير عياشى) (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 430).
پند گرفتن از سخن خدا:«انتفعوا ببيان الله، و اتعظوا بمواعظ الله، و اقبلوا نصيحه الله …» (از بيان خداوندي بهره برداريد و مواعظ الهي را قبول كنيد و خيرخواهي مقام ربوبي را بپذيريد …).نصايح و اندرزهاي خداوندي فوق همه پند و اندرزها و مواعظ است:خداوند سبحان ميفرمايد: «انه لقول فصل و ما هو بالهزل» (قطعا قرآن سخني است تفكيككننده حق از باطل و آن قرآن شوخي نيست) و «فيه تذكره و ذكري لاولي الالباب» (كلام خداوندي يادآورنده حقايق است به كساني كه داراي خرد ميباشند. اين قرآن هدايت است) هر سخني و هر نظريهاي به مستند به غير خداوند جل و علا باشد، از هر كس هم كه باشد، از چهار جهت در مجراي نقص است:1- نقص مستند به طبيعت و مختصات مشاهده و تجربه، توضيح اين كه انسان از آن جهت كه اكثر معلوماتش از راه مشاهده و تجربه و نقل و آموزش به دست ميآيد، لذا احتمال اشتباه و خطا همواره در نظريات و سخنانش وجود دارد، زيرا عوامل درك انسان درك كننده، مانند محدوديت حواس و محدوديت عوامل مغزي و آزمايشگاهها، و هدفگيريهاي معين، موضوع درك شده را از كانالها و مختصات خود تحت تاثير قرار ميدهند و انسان هم با كمال سادهلوحي خيال ميكند واقعيات را خالص و ناب دريافت نموده و در قلمرو معرفت خود جاي داده است!2- خطاها و انحرافات عمدي مستند به اغراض شخصي وخودخواهيها. نقص سخنان و نظريات مستند به اين نابكاريها، صفحات فراواني از تاريخ سرگذشت ما انسانها را قلم زده است.3- اصول پيش ساختهاي كه آگاهانه يا ناآگاهانه تفكرات اغلب انسانها را توجيه مينمايد چه بخواهند و چه نخواهند.4- وابستگي ذاتي. چنين تصور كنيم كه شخص يا اشخاصي پيدا شوند و تحت تاثير عوامل فوق قرار نگرفتند، بديهي است كه هيچ انساني از ديدگاه فعاليتهاي مغزي و رواني، آن استقلال را ندارد كه از هر گونه وابستگي به استعدادهاي عمومي و خصوصي و محيط طبيعي و اجتماعي و رگههاي ارثي و فرهنگي رسوبي و غيرذلك بر كنار و خالص باشد و با يك عامل درك ناب با واقعيت ناب ارتباط معرفتي و عقيدتي پيدا كند، مگر افرادي كه در هر جامعه و دوراني فطرت الهي خود را از آلودگيها دور نگاه داشته، عقل و وجدان خود را در صفاي خالص محفوظ داشته باشند و بديهي است كه اينان از نظر اقليت نزديك به حد استثنا ميباشند. اينست كه ميگوييم: نصايح و اندرزهاي الهي فوق همه پندها و مواعظي است كه از مغز بشري تراوشميكند.5- هدفگيريهاي خاص.(براي تكميل مبحث نصيحت و اندرز، مراجعه فرماييد به مجلد سوم از ص 314 تا 316 و مجلد سيزدهم از ص 55 تا 57 و از ص 277 تا 282 و مجلد هفدهم از ص 85 تا ص 92 و 117 و 118 و از ص 217 تا ص 219).****«فان رسول الله صلي الله عليه و آله كان يقول: (ان الجنه حفت بالمكاره وان النار حفت بالشهوات)» (زيرا رسول خدا (ص) ميفرمود: (پيرامون بهشت را ناگواريها و پيرامون آتش را شهوات فرا گرفته است).احساس تكليف شريفترين احساس پس از دريافت خدا است و انجام آن مايه شكوفايي روح آدمي است اگر چه انسان براي وصول به اين شكوفايي از مراحل سخت عبور ميكند:اميرالمومنين عليهالسلام پس از تذكر صريح درباره ارائه براهين روشن از طرف خداوند براي بندگانش و اين كه خداوند سبحان اعمالي را كه دوست دارد و اعمالي را كه نميپسندد تبيين فرموده و به پيروي از اعمال نيكو و اجتناب از اعمال زشت دستور داده است، از پيامبر اكرم (ص) يك حقيقت حياتي را به فرزندان آدم (ع) ابلاغ ميفرمايد كه ما در اين مبحث توضيحي اجمالي درباره آن ميدهيم. پديدههايي كه ما در اين دنيا با آنها ارتباط برقرار ميكنيم در جريان تاثير و تاثر با ما بر سه قسم عمده تقسيم ميگردند: 1- لذتبار 2- دردآور 3- بدون دو خاصيت مزبور.دين حقيقي الهي با توجه به ساختار موجوديت ما و استعدادها و قوانين حاكمه بر مباني و اصول زندگي ما از برخورداري از لذايذ به طور مطلق جلوگيري نفرموده است. تنها از اشباع آن لذايذ جلوگيري نموده است كه موجب اخلال در تقوي و فضيلت اخلاقي باشد. بديهي است كه اعراض از اين گونه لذايذ و اهتمام به انجام تكاليفي كه سازگار با سرخوشيها و خودكامگيها نميباشد، سخت است. اين كه گفته شده است: (طفل خرما دوست دارد صبر فرمايد حكيم) حقيقتي است حكمتآميز و مطابق آنچه كه مشاهده ميكنيم. ما با كمال وضوح در جريان زندگي ميبينيم كه هر اندازه از طغيانگري غرايز حيواني خود كه بر محور خودخواهي ميچرخند و فعاليت ميكنند، جلوگيري ميكنيم، به همان اندازه شايد هم در اغلب موارد، بيش از آن اندازه كه غرايز حيواني را مهار ميكنيم، شخصيت ما نيروهايي متنوع مانند معرفتجويي، نوع دوستي، قدرت بر تحمل حوادث، قدرت بر اراده و تصميمهاي مفيد، مشاهده حكمت در جهان هستي و غيرذلك در خود احساس مينمايد.البته بديهي است كه مهار سركشيهاي غرايز حيواني تلخ و گاهي زجرآور است، ولي سعادت والا كه بهشت برين و لقاءالله (ديدار خداوند) را نصيب آدمي مينمايد، در داشتن شخصيت تصفيه و تهذيب شده است نه آن (من) اسير تمايلات حيواني. جملات بعدي اميرالمومنين عليهالسلام تا جمله (8) توضيح و نتيجه مطلب قبلي است كه بيان نموديم و به جهت وضوح آنها نيازي به تفسير نيست.
«انتفعوا ببيان الله، و اتعظوا بمواعظ الله، و اقبلوا نصيحه الله …»:امام (ع) به شنوندگان دستور مى دهد كه از آنچه خداوند در كتاب خود بيان فرموده، و بر زبان پيامبرش (ص) جارى گشته است استفاده كنند و اندرزهاى الهى و راهنماييهاى او را به منظور رسيدن به هدفى كه براى آن آفريده شده اند بپذيرند و پند گيرند، اين كه در جملات مذكور لفظ جلاله «اللّه» تكرار و از آوردن ضمير به جاى نام، خوددارى شده براى تعظيم و بزرگداشت امورى است كه در باره آنها سفارش شده است.پس از اين به دلائل وجوب امتثال و فرمانبردارى از اوامر خداوند اشاره و يادآورى مى كند كه خداوند با بيان آيات روشن و هشدارهاى آشكار عذر خود را در تنبيه و مجازات خطاكاران اعلام و با فرستادن پيامبران حجّت را بر بندگان تمام كرده، و در كتاب خود با ذكر اعمال شايسته اى كه پسنديده اوست و كارهاى ناروايى كه مكروه اوست بندگان خويش را ارشاد فرموده كه از آنچه محبوب اوست پيروى كنند و از هر چه پسنديده او نيست دورى ورزند.سپس تذكّر مى دهد كه طاعت حقّ و امتثال اوامر او توأم با سختى و كراهت طبع است و حديث نبوى (ص) را در اين باره ذكر مى كند، و چه نيكوست محتواى اين خبر كه در آن تنها از سختى طاعات نام برده نشده بلكه طبق آن، بهشت با سختيها قرين گشته، و در شدايد و ناملايمات محجوب گرديده است تا براى به دست آوردن آن، شوق و رغبت انسانها بر انگيخته شود و در بر طرف ساختن حجاب مكروهات و تحمّل سختيها و ناگواريها كوشش به عمل آيد، همچنين در اين حديث آمده كه شهوات، دوزخ را احاطه كرده و هوسها گرد آتش را فرا گرفته است تا مردم از هوسها بپرهيزند و از شهوتهاى نفسانى و هواهاى شيطانى دورى جويند.امام (ع) پس از آن كه با ذكر حديث نبوى (ص) و ياد آورى بهشت سختيهايى را كه ملازم با طاعت است آسان مى گرداند و با اشاره به دوزخ هوسها و خواستهايى را كه دورى از آنها را لازم مى داند تحقير مى كند، توضيح مى دهد كه هيچ طاعتى نيست مگر اين كه نفس انسان از آن كراهت دارد و گناهى نيست مگر اين كه طبع آدمى خواهان آن است، و راز اين مطلب را پيش از اين دانستى زيرا نفس انسان از نيروى شهوانى بيش از نيروى عقلانى پيروى مى كند بويژه در مورد لذّات محسوسى كه در دسترس اويند، ليكن عذاب خدا را به دنبال دارند.سپس آن حضرت از خداوند مى خواهد كه رحمت كند كسى را كه از شهوات و هوسهاى خود دست بردارد، «نزع عن شهواته» يعنى: از افتادن در شهوات باز ايستد و نفس امّاره اش را سركوب سازد، زيرا خواستهاى آن از هر چيزى نسبت به خداوند دورتر، و سركوب آن از هر چيز ديگر دشوارتر است. پس از اين توضيح مى دهد كه كارى را كه نفس بدان مشتاق و خواستار آن است گناه و نافرمانى پروردگار است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 189
و من خطبة له عليه السّلام و هى المأة و الخامسة و السبعون من المختار في باب الخطب. قال الشارح البحراني: روى انّ هذه الخطبة من أوائل الخطب التي خطب بها أيّام بويع بعد قتل عثمان، و شرحها في فصلين:الفصل الاول:انتفعوا ببيان اللّه، و اتّعظوا بمواعظ اللّه، و اقبلوا نصيحة اللّه فإنّ اللّه قد أعذر إليكم بالجليّة، و اتّخذ عليكم بالحجّة، و بيّن لكم محابّه من الأعمال و مكارهه منها لتتّبعوا هذه و تجتنبوا هذه، فإنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كان يقول: إنّ الجنّة حفّت بالمكاره و إنّ النّار حفّت بالشّهوات. و اعلموا أنّه ما من طاعة اللّه شيء إلّا يأتي في كره، و ما من معصية اللّه شيء إلّا يأتي في شهوة، فرحم اللّه رجلا نزع عن شهوته، و قمع هوي نفسه، فإنّ هذه النّفس أبعد شيء منزعا، و إنّها لا تزال تنزع إلى معصية في هوى.اللغة:(نزع) عن المعاصي نزوعا انتهى عنها و نزع عن الشيء نزوعا كفّ و قلع عنه و المنزع يحتمل المصدر و المكان و نزع الى أهله نزاعة و نزاعا اشتاق إليه، و نازعتني نفسى إلى كذا اشتاقت إليه قال في مجمع البحرين: في الحديث النّفس الأمّارة أبعد شيء منزعا، أى رجوعا عن المعصية اذ هى مجبولة على محبّة الباطل، و أمّا تفسير الشارح المعتزلي منزعا بمذهبا فلا يخفى بعده.المعنى:اعلم أنّ مدار هذا الفصل من الخطبة الشريفة على الموعظة و النصيحة و ترغيب المخاطبين في الطّاعات و تحذيرهم عن السّيئات و التنبيه على جملة من فضايل كتاب الكريم و خصايص الذكر الحكيم، و صدّر الفعل بالأمر بالانتفاع بأفضل البيانات و الاتّعاظ بأحسن المواعظ و القبول لأكمل النصايح فقال: «ج 12»
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 193
(انتفعوا ببيان اللّه) أى بما بيّنه في كتابه و على لسان نبيّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فانّه لقول فصل و ما هو بالهزل، و فيه تذكرة و ذكري لاولى الألباب و هدى و بشرى بحسن الماب فمنفعته أتمّ المنافع، و فايدته أعظم الفوايد. (و اتّعظوا بمواعظ اللّه) لتفوزوا جنّة النعيم و الفوز العظيم، و تنجوا من نار الجحيم و العذاب الأليم (و اقبلوا نصيحة اللّه) فانّها مؤدّية إلى درجات الجنات منجية من دركات الهلكات، و الاتيان بلفظ الجلالة و التصريح باسمه سبحانه في جميع الجملات مع اقتضاء ظاهر المقام للاتيان بالضمير لايهام الاستلذاذ و لإدخال الرّوع في ضمير المخاطبين و تربية المهابة و تقوية داعى المأمورين لامتثال المأمور به، و قول الشارح البحراني بأنّ ذلك أى تعدية الاسم صريحا للتعظيم فليس بشيء.و لما أمر بالاتّعاظ و الانتصاح علله (فانّ اللّه قد أعذر إليكم بالجليّة) يعني أنّه سبحانه قد أبدى العذر اليكم في عقاب العاصين منكم بالاعذار الجليّة و البراهين الواضحة من الايات الكريمة لأنّه لا يكلّف نفسا إلّا ما اتيها ليهلك من هلك عن بيّنة و يحيى من حىّ عن بيّنة. (و اتّخذ عليكم الحجّة) بارسال الرّسول و إنزال الكتاب يعني أنّه أتمّ الحجّة على المكلّفين بما اتاهم و عرّفهم حتى لا يكون لهم عذر في ترك التكاليف و لا يكون للنّاس عليه حجّة بعد الرّسل قال عزّ من قائل: وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا (و بيّن لكم محابّه من الأعمال و مكارهه منها) أى بيّن في كتاب العزيز الفرائض و الواجبات من الحجّ و الجهاد و الصوم و الصّلاة و غيرها من الأعمال الصّالحات المطلوبة له و المحبوبة عنده، و المحظورات من الكذب و الغيبة و النميمة و السعاية و غيرها من الأفعال القبيحة المبغوضة له المكروهة لديه.و انّما بيّنها (لتتّبعوا هذه) أى محابّ الأعمال (و تجتنبوا هذه) أى مكارهها (فانّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله) تعليل لوجوب اتّباع المحابّ و وجوب اجتناب المكاره (كان يقول: إنّ الجنّة حفّت بالمكاره و إن النّار حفّت بالشهوات) يعني أنّ الجنّة محفوفة بالصبر على مشاقّ الطاعات و الكفّ عن لذائذ السيّئات و كلاهما مكروه للنّفس،
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 194
فمن صبر على ذلك المكروه يكون مصيره إلى الجنّة و كذلك النار محفوفة باطلاق عنان النفس و ارتكاب ما تشتهيها و تتمناها من الشهوات و المحرّمات، فمن أقدم عليها و أتى بها يكون عاقبته إلى النار و كفى بالجنّة ثوابا و نوالا في تسهيل تحمّل تلك المكاره، و كفى بالنار عقابا و وبالا في التنفير عن هذه الشهوات.ثمّ بعد تسهيل المكاره التي يشتمل عليها الطاعات يكون غايتها أشرف الغايات و تحقير الشهوات الّتي يريد التنفير عنها يكون غايتها أخسّ الغايات نبّه على أنّه لا تأتى طاعته إلّا في كره و لا معصيته إلّا في شهوة، و هو قوله (و اعلموا أنه ما من طاعة اللّه شيء إلّا يأتي في كره و ما من معصية اللّه شيء إلّا يأتي في شهوة) لأنّ النّفس للقوّة الشهويّة أطوع من القوّة العاقلة خصوصا فيما هو أقرب إليها من اللّذات المحسوسة الّتي يلحقها العقاب عليها. (فرحم اللّه رجلا نزع) و كفّ (عن شهوته و قمع) أى قلع (هوى نفسه فان هذه النفس) الأمّارة بالسوء (أبعد شيء منزعا) أى كفا و انتهاء عن شهوة و معصية (و أنها لا تزال تنزع) أى تشتاق و تميل (إلى معصية في هوى).الترجمة:از جمله خطب شريفه آن امام مبين و وليّ مؤمنين است در نصيحت مخاطبين مى فرمايد:منتفع باشيد با بيان خدا و متّعظ باشيد با موعظهاى خدا و قبول نمائيد نصيحت خدا را، پس بدرستى كه خدا اظهار فرموده عذر خود را بشما با آيه هاى واضحه، و اخذ فرمود بر شما حجّت را و بيان كرد از براى شما محبوب داشته شده هاى خود را از عملها و مكروه داشته شده هاى خود را از آنها تا اين كه متابعت نمائيد بان عملهاى محبوبه و اجتناب نمائيد از اين عملهاى مكروهه. پس بدرستى كه حضرت رسول صلوات اللّه و سلامه عليه و آله مى فرمود كه بهشت محفوف شده است با دشواريها و آتش محفوف شده است با شهوتها، و بدانيد كه بدرستى كه نيست از اطاعت خدا چيزى مگر اين كه مى آيد با كراهت طبيعت، و نيست در معصيت خدا چيزى مگر اين كه مى آيد با شهوت و رغبت، پس رحمت خدا مردى را كه بر كند از شهوت خود، و قلع كند خواهشات نفس خود را پس بدرستى كه اين نفس دورترين چيزيست از حيثيّت كنده شدن از شهوت، بدرستى كه اين نفس هميشه اشتياق دارد و ميل كند بسوى معصيت در آرزو و خواهش نفسانى.