شعر درباره طواف وداع
۱۰ مرداد ۱۳۹۴ 0روز جدایی که نبیند کسی
تیره تر است از شب هجران بسی
عاشق دلسوخته در هجر یار
آورد انجم همه شب در شمار
کس نکند محنت هجر اختیار
مرگ جدائیست میان دو یار
روز وداع است و فراقش زپس
ناله برون آی و به فریاد رس
خون گری این دیده به صدهای های
وقت جدائیست از آن خاک پای
بخت کجا رفت هم آغوشیت
هست کنون وقت سیه پوشیت
دل به مصیبت کسی افتاده طاق
گه زفراق و گهی از اشتیاق
وقت وداع است و اجل در کمین
خاصه وداع صنمی این چنین
کس نکند محنت هجر اختیار
مرگ جدائیست میان دو یار
ای گل باغ ملکوت الوداع
می روم اکنون به طواف وداع
با خفقان دل و رینج صداع
بوی تو جان قوت شده الوداع
جان جهانی و به از جان بسی
قطع ز جان چون کند آسان کسی
ای گل مشکین به نوای عجیب
قطع وصال تو کند عندلیب
وصل تواش سوخت به داغ جگر
تا دگری هجر چه آورد به سر
کرده به راه طلبت جان فدا
می شود اکنون به ضرورت جدا
دوری من از تو ضروری بود
ورنه کرا طاقت دوری بود
روز جدایی که خرابم زتو
کافرم از روی بتابم ز تو
گر زتواَم دورکند بخت بد
مهر تواَم باز کشد سوی خود
منبع: توصیف آثار تاریخی مکه و مدینه و فلسفه مناسک حج در فتوح الحرمین،محیی لاری،به کوشش رسول جعفریان،انتشارات انصاریان قم،1373،صص77-78