چهل حدیث از انبیاء علیها السلام
۰۷ تیر ۱۴۰۱ 0 معارف1. عاقبـت انـديشى
فيما أوصى بِهِ آدَمُ إبنَهُ شَيثَ عليهماالسلام:
إذا عَزَمْتُم عَلى أمرٍ فَانظُرُوا إلى عَواقِبِهِ، فِإنّى لَوْ نَظَرْتُ فى عاقِبَةِ أمرى لَمْ يُصِبْنى ما أَصابَنى.
[بحارالانوار، ج78 ص 452 ح 19]
در سفارشهاى آدم عليه السلام به فرزندش شيث عليه السلام آمده است: هرگاه قصد كارى كرديد، به پيامدهاى آن بنگريد؛ اگر من در عاقبت كار خود انديشيده بودم، آنچـه بـه سـرم آمـده، نمى آمـد.
2. دل نبستن به دنيـا
فيما أوصى بِهِ آدَمُ إبنَهُ شَيثَ عليهماالسلام:
لا تَركَـنُوا إلَى الدُّنـيَا الفـانِيَةِ فَإنّى رَكَنْتُ إلَى الجَنَّةِ الباقِيَةِ فَما صَحِبَ لى وَ أُخرِجْتُ مِنها.
[بحارالانوار، ج78 ص 452 ح 19]
از وصيتهاى آدم عليه السلام به فرزندش شيث عليه السلام: بــه دنيـاى فـانى دل نبـنديد؛ زيرا من به بهشت جاويدان دل بستم، اما به من وفا نكرد و از آن بيرونم كردند.
3. گفتگوى موساى كليم با خدا
ناجى مُوسَى بنُ عِمرانَ عليه السلام:
يارَبِّ أرِنى دَرَجاتِ مُحَمَّدٍ وَاُمَّتِهِ. قالَ: يا مُوسى اِنَّكَ لَنْ تُطيقَ ذلِكَ، وَ لكِن اُريكَ مَنزِلَةً مِن مَنازِلِهِ جَليلَةً عَظيمَةً فَضَّلتُهُ بِها عَلَيكَ وَ عَلى جَميعِ خَلقى... فَكَشَفَ لَهُ عَن مَلَكُوتِ السَّماءِ، فَنَظَرَ اِلى مَنزِلِهِ كادَتْ تَتْلَفُ نَفسُهُ مِن أنوارِها وَ قُربِها مِنَ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ. قالَ: يارَبِّ بِماذا بَلَّغتَهُ اِلى هذِهِ الكَرامَةِ ؟ قالَ: بِخُلقٍ اختَصَصتُهُ بِهِ مِن بَينِهِم، وَ هُوَ الايثارُ. يامُوسى لايَأْتينى أحَدٌ مِنهُم قَد عَمِلَ بِهِ وَقتاً مِن عُمرٍ اِلاّ استَحيَيتُ مِن مُحاسَبَتِهِ، وَ بَوَّأتُهُ مِن جَنَّتى حَيثُ يَشاءُ.
[ميزان الحكمه به نقل از تنبيه الخواطر ج1 ص 173]
حضرت موسى كليم عرض كرد: بار پروردگارا! درجات محمد و امت او را به من بنماى. فرمود: اى موسى! تو تاب و تحمل آن راندارى، اما يكى از منزلتهاى ارجمند و والاى اورا كه بدان سبب وى را بر تو و همه آفريدگانم برترى داده ام، نشانت مى دهم ... آن گاه ملكوت آسمان را بر موسى عليه السلام آشكار ساخت؛ پس موسى عليه السلام منزلتى را ديد كه از پرتوهاى آن و نزديكيش به خدا نزديك بود قالب تهى كند. عرض كرد: خدايا به چه سبب اورا به اين بزرگوارى رساندى ؟ فـرمـود: به سبب خصلتى كه از ميان بندگانم او را ويژه گردانيدم وآن «ايثار» است. اى موسى! هيچ يك از بندگانم كه زمانى از عمر خود را به ايثار گذرانده باشد، بر من وارد نشود، مگر آنكه از حسابرسى او شرم كنم ودر هرجاى از بهشتم كه خواهد او را جاى دهم.
4. رضا به قضا
رُوِىَ أنَّ مُوسى عليه السلام قالَ:
يارَبِّ دُلَّنى عَلى عَمَلٍ إذا أنَا عَمِلتُهُ نِلْتُ بِهِ رِضاكَ. فَأوحَى اللّه ُ إلَيهِ: يَابْنَ عِمرانَ! إنَّ رِضاىَ فى كُرهِكَ وَلَن تُطيقَ ذلِكَ... فخرَّ مُوسى ساجِداً باكِياً فَقالَ: يارَبِّ خَصَصْتَنى بِالكَلامِ وَلَم تَكَلَّمْ بَشَراً قَبلى وَلَمْ تَدُلَّنى عَلى عَمَلٍ أنالُ بِهِ رِضاكَ! فَأوحَى اللّه ُ إلَيهِ: إنَّ رِضاىَ فى رِضاكَ بِقَضائى.
[ميزان الحكمه به نقل از غرر الحكم: ص 6344]
روايت شده است كه حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: بار پروردگارا! مرا به كارى راهنمايى كن كه اگر آن را به جاى آورم، رضايت تورا به دست آورده باشم. خداوند به او وحى فرمود كه: اى پسر عمران! همانا خشنودى من در ناخشنودى توست و تو طاقت آن را ندارى... موسى گريه كنان به سجده افتاد و عرض كرد: پروردگارا! تو مرا به سخن گفتن با خودت مفتخر نمودى و پيش از من با هيچ بشرى سخن نگفتى، اما اكنون مرا به كارى كه به سبب آن به رضاى تو برسم راهنمايى نمى كنى؟! پس خداوند به او وحى فرمود: همانا خشنودى من در خرسندى تو به قضاى من است.
5. دعـا در حق زندانيان
رُوِىَ أنَّ يُوسُفَ عليه السلام لَمّا خَرَجَ مِنَ السِّجنِ دَعا لَهُم وَ قالَ:
أللّهُمَّ اعْطِفْ عَلَيهِمْ بِقُلُوبِ الأخيارِ وَ لا تُعْمِ عَلَيهِمُ الأخبارَ. فَلِذلِكَ يَكُونُ أصحابُ السِّجنِ أعرَفَ النّاسِ بِالأخبارِ فى كُلِّ بَلدَةٍ. وَكَتَبَ عَلى بابِ السِّجنِ: هذا قُبُورُ الأحياءِ وَبَيتُ الأحزانِ وَ تَجرِبَةُ الأصدِقاءِ وَ شَماتَةُ الأعداءِ.
[ميزان الحكمه به نقل از نورالثقلين ج2 ص 432 ح 97]
روايت شده است كه چون حضرت يوسف عليه السلام از زندان آزاد شد، براى زندانيان دعا كرد وگفت: خدايا دلهاى خوبان را با آنان مهربان كن و اخبار و رويدادها را از آنان پوشيده مدار. از اين روست كه زندانيان هرشهرى بيش از ساير مردم، از رويدادها خبر دارند. و بر در زندان نوشت: اينجا گورهاى زندگان است و خانه اندوهها و جاى آزمودن دوستان و مايه شادكامى دشمنان.
6. گرفتـاريهاى محبّـت
عَن يُوسُفَ عليه السلام لَمّا قالَ لَهُ السَّجّانُ إنّى لاَُحِبُّكَ قالَ:
ما أَصابَنى إلاّ مِنَ الحُبِّ، إنْ كانَتْ خالَتى أَحَبَّتْنى سَرَقَتْنى، إنْ كانَ أَبى أَحَبَّنى حَسَدَنى إخوَتى، وَ إنْ كانَتْ امرَأَةُ العَزيزِ أَحَبَّتْنى حَبَسَتْنى.
[ميزان الحكمه به نقل از نورالثقلين ج2 ص 424 ح 59]
هنگامى كه زندانبان به حضرت يوسف عليه السلام گفت دوستت دارم، آن حضرت فرمود: هرچه مى كشم از اين دوستى است؛ اگر خاله ام مرا دوست مى داشت، مرا دزديد. اگر پدرم مرا دوست داشت، باعث حسد برادرانم گرديد و زن عزيز مصر كه دوستدارم شد، مرا به زندان انداخت.
7. محـك شناخت
قالَ لُقمانُ:
ثَلاثَةٌ لا يُعرَفُونَ اِلاّ فى ثَلاثَةِ مَواضِعَ: لايُعرَفُ الحَليمُ اِلاّ عِندَ الغَضَبِ، وَ لايُعرَفُ الشُّجاعُ اِلاّ فِى الحَربِ، وَلا تَعرِفُ أَخاكَ اِلاّ عِندَ حاجَتِكِ اِلَيْهِ.
[ميزان الحكمه به نقل از اختصاص مفيد ص 264]
لقمان حكيم فرمود: سه كس شناخته نشوند مگر در سه جا: انسان بردبار شناخته نمى شود مگر در هنگام غضب، فرد شجاع شناخته نمى شود مگر در هنگامه جنگ، و برادرت را نخواهى شناخت مگر آنگاه كه به او نيازمند باشى.
8. گـريه عاشقـانه
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله:
بَكى شُعَيبٌ عليه السلام مِن حُبِّ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ حَتى عَمِيَ، فَرَدَّ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهِ بَصَرَهُ، ثُمَّ بَكى حَتى عَمِيَ، فَرَدَّ اللّه ُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ، ثُمَّ بَكى حَتى عَمِيَ، فَرَدَّ اللّه ُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ، فَلَمّا كانَتِ الرّابِعَةُ أوحَى اللّه ُ إلَيهِ: يا شُعَيبُ، إلى مَتى يَكُونُ هذا أبَداً مِنكَ؟ إنْ يَكُنْ هذا خَوفاً مِنَ النّارِ فَقَدْ أجَرْتُكَ، وَ إنْ يَكُنْ هذا شَوقاً إلَى الجَنَّةِ فَقَد أبَحْتُكَ. قالَ: إلهى وَ سَيِّدى، أنتَ تَعلَمُ أنّى ما بَكَيْتُ خَوفاً مِن نارِكَ وَ لاشَوقاً إلى جَنَّتِكَ، وَ لكِنْ عُقِدَ حُبُّكَ عَلى قَلبى فَلَسْتُ أصبِرُ أوْ أراكَ. فَأوحَى اللّه ُ جَلَّ جَلالُهُ إلَيهِ: أمّا إذا كانَ هذا هكَذا فَمِنْ أجْلِ هذا سَأُخدِمُكَ كَليمى مُوسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام.
[علل الشرايع، ص 74 ح 19]
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: شعيب از عشق خداى متعال چندان گريست كه نابينا شد. پس خداوند بيناييش را به او باز گرداند؛ ديگر بار گريست تا آنكه نابينا شد؛ خداوند دوباره بيناييش را به او باز پس داد، باز هم آن قدر گريست كه كور شد و خدا دو باره بينايش كرد، مرتبه چهارم خداوند به او وحى فرمود: اى شعيب! تا كى به اين وضع ادامه خواهى داد؟ اگر از بيم جهنم گريه مى كنى، تو را امان دادم و اگر به شوق بهشت است، آن را ارزانيت داشتم. شعيب عرضه داشت: معبود من و سرورم! تو مى دانى كه گريه من نه از بيم دوزخ است و نه به شوق بهشت، بلكه دلم بسته محبت و عشق توست پس صبورى نمى توانم مگر آنكه تو را ببينم. خداى عز و جل به او وحى فرمود: حال كه چنين است، همسخنم موساى كليم را خدمتگزار تو خواهم كرد.
9. اخـلاص حضرت موسى عليه السلام
فى قِصَّةِ مُوسى وَ شُعَيبٍ عليهماالسلام:
فَلَمّا دَخَلَ عَلى شُعَيبٍ إذْ هُوَ بِالعِشاءِ مُهَيّأٌ، فَقالَ لَهُ شُعَيبٌ عليه السلام: إجلِسْ يا شابُّ فَتَعَشَّ، فَقالَ لَهُ مُوسى عليه السلام: أعُوذُ بِاللّه ِ. قالَ شُعَيبٌ عليه السلام: وَ لِـمَ ذالِكَ ؟ ألَستَ بِجائِعٍ؟ فَقالَ عليه السلام: بَلى وَ لكِن أخافُ أنْ يَكُونَ هذا عِوَضاً لِما سَقَيتُ لَهُما، وَ أنَا مِن أهلِ بَيتٍ لا نَبيعُ شَيئاً مِنْ عَمَلِ الاخِرَةِ بِمِلْىِ ء الأرضِ ذَهَباً. فَقالَ لَهُ شُعَيبٌ عليه السلام: لا وَ اللّه ِ يا شابُّ، وَ لكِنَّها عادَتى وَ عادَةُ آبائى: نُقرِى الضَّيفَ وَ نُطعِمُ الطَّعامَ. فَجَلَسَ مُوسى يَأكُلُ.
[بحارالانوار، ج77 ص 103 ح 1]
در داستان موسى و شعيب عليهماالسلام آمده است: زمانى كه موسى عليه السلام نزد شعيب عليه السلام رفت، شعيب آماده خوردن شام بود، پس به موسى گفت: اى جوان بنشين شام بخور. موسى عليه السلام گفت: پناه به خدا. شعيب عليه السلام گفت: چرا؟ مگر گرسنه نيستى؟ موسى عليه السلام گفت: چرا اما مى ترسم اين پاداش آب كشيدن ازچاه براى آن دو (دختران شعيب) باشد. من از خاندانى هستم كه اگر همه زمين پر از طلا شود، چيزى از كار آخرت را به آن نمى فروشيم. شعيب عليه السلام گفت: اى جوان به خدا اين پاداش آن كار تو نيست، بلكه ميهمان نوازى عادت و رسم من و پدران من است. در اين هنگام موسى عليه السلام نشست و شام خورد.
10. اطاعت خــدا در جوانى
لَمّا أصبَحَ [إبراهيمُ عليه السلام] فَرَأى فى لِحيَتِهِ شَيباً شَعرَةً بَيضاءَ قالَ:
ألحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ الَّذى بَلَّغَنى هذَا المَبلَغَ وَ لَمْ أعْصِ اللّه َ طَرفَةَ عَينٍ.
[علل الشرايع، ص 104 ح 2]
هنگامى كه حضرت ابراهيم عليه السلام در محاسن خود نشان پيرى و موى سپيدى ديد، گفت: سـپاس خـداوند جهـانيان را كه مـرا به اين مرحله از عـمر رسـاند و من حتى چشم برهم زدنى معصيت خدا نكردم.
11. دوست، معـرف انسـان
قالَ سُلَيمانُ عليه السلام:
لا تَحكُمُوا عَلى رَجُلٍ بِشَىٍ? حَتّى تَنظُرُوا إلى مَن يُصاحِبُ، فَإنَّما يُعرَفُ الرَّجُلُ بِأشْكالِهِ وَ أقْرانِهِ.
[بحارالانوار، ج74 ص 188 ح 17]
حضرت سليمان عليه السلام فرمود: در مورد هيچ كس داورى نكنيد تـا آنـكه بـه همنشـين او بنـگريـد، زيرا هركسى را با همنشينانش مى شناسند.
12. نكوهش زياد خنـديدن
قالَ داوُودُ [لِسُلَيمانَ عليهماالسلام]:
يا بُنَىَّ إيّاكَ وَ كَثرَةَ الضِّحْكِ؛ فـَإنَّ كَـثرَةَ الضِّـحْكِ تَترُكُ العَبدَ حَقيراً [فقيراً ]يَومَ القِيامَةِ.
[ميزان الحكمه به نقل از قرب الاسناد، ص 69 ح 221]
حضرت داوود عليه السلام به فرزندش سليمان عليه السلام فرمود: فرزندم از زياد خنديدن بپرهيز؛ چـرا كـه خنـده بسـيار، بنده را در روز قيامت خوار و بى مقدار مى كند.
13. ديـدن خـوبى ها
رُوِىَ أنَّ عيسى عليه السلام مَرَّ وَ الحَوارِيُّونَ عَلى جيفَةِ كَلبٍ، فَقالَ الحَوارِيُّونَ:
ما أنتَنَ ريحَ هذا الكَلبِ! فَقالَ عيسى عليه السلام: ما أشَدَّ بَياضَ أسنانِهِ.
[ميزان الحكمه به نقل از تنبيه الخواطر، ج1 ح 117]
روايت شده كه حضرت عيسى و حواريون او بر لاشه سگى گذشتند؛ حواريون گفتند: اين سگ چه بوى بدى مى دهد! حضرت عيسى عليه السلام فرمود: اما عجب دندانهاى سفيدى دارد!
14. عـدالت خــداوند
قالَ عُزَيرٌ عليه السلام:
يا رَبِّ إنّى نَظَرْتُ فى جَميعِ أُمُورِكَ وَإحكامِها فَعَرَفْتُ عَدْلَكَ بِعَقلى، وَ بَقِىَ بابٌ لَم أعْرِفْهُ: إنَّكَ تَسخَطُ عَلى أهلِ البَلِيَّةِ فَتَعُمُّهُمْ بِعَذابِكَ وَ فيهِمُ الأطفالُ!... فَقيلَ لَهُ: يا عُزَيرُ، إنَّ القَومَ إذَااستَحَقُّوا عَذابى قَدَّرْتُ نُزُولَهُ عِندَ انْقِضاءِ آجالِ الأطفالِ، فَماتَ اُولئِكَ بِآجالِهِم وَ هَلَكَ هؤُلاءِ بِعَذابى.
[ميزان الحكمة، ح 12479]
حضرت عُزير پيامبر عليه السلام به خداوند عرضه داشت: پروردگارا! من در همه امور تو تفكّر كردم واتقان واستوارى در آنها مشاهده كردم و با عقل خودم به عدالت تو پى بردم، اما چيزى ماند كه آن را نفهميده ام و آن اينكه تو بر اهل بلا خشم مى گيرى و بلا همه را فرا مى گيرد، در حالى كه در ميان آنان كودكان خردسال نيز هستند، (تر و خشك را با هم مى سوزانى؟ ...). گفته شد: اى عزير! هرگاه مردمى سزاوار عذاب من شوند، هنگامى آن عذاب را نازل مى كنم كه عمر كودكان نيز به سر آمده باشد؛ پس كودكان بر اثر سرآمدن اجلشان مى ميرند، اما گنهكاران با عذاب من هلاك مى شوند.
15. سـرزنش نـكنيد
قالَ الخِضرُ عليه السلام فى وَصِيَّتِهِ لِمُوسى عليه السلام:
يا ابنَ عِمرانَ! لا تُعَيِّرَنَّ أحَداً بِخَطيئَتِهِ، وَ ابكِ عَلى خَطيئَتِكَ.
[اصول كافى، ج2 ح 356]
حضرت خضر عليه السلام به حضرت موسى عليه السلام سفارش كرد: اى پسر عمران! احدى را به سبب گناهش سرزنش مكن، امـا بـر گـناه خـويش گريـان بـاش.
16. گواراترين زنـدگى
مِن حِكَمِ سُلَيمانَ عليه السلام:
قَدْ جَرَّبْنا لينَ العَيشِ وَشِدَّتِهِ، فـَوَجَدنا اَهْنـَأَهُ أدنـاهُ.
[ميزان الحكمه به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج3 ص 159]
از حكمتهاى سليمان عليه السلام: مـا، نرمى و سخـتى زنـدگى را آزمـوديم، اما شيرين ترين زندگى را در ساده ترين آن يافتيم.
17. غـيرت ديـنى
قالَ مُوسى عليه السلام:
يا رَبِّ، مَن أهلُكَ الَّذينَ تُظِلُّهُمْ فى ظِلِّ عَرشِكَ يَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّكَ؟ فَأوحَى اللّه ُ إلَيهِ: ... وَ الَّذينَ يَغْضِبُونَ لِمَحارِمى إذَا استُحِلَّتْ مِثلَ النَّمِرِ إذا جُرِحَ.
[وسائل الشيعة، ج11 ص 416 ح 3]
حضرت موسى عليه السلام عرضه داشت : پروردگارا! كسان تو كيانند كه در روزى كه جز سايه تو سايه اى نيست، آنها رادر سايه عرش خود پناه مى دهى؟ خداوند به او وحى فرمود: ... كسانى كه هرگاه حرامهاى من حلال شمرده شوند، مانند پلنگ زخم خورده خشمگين گردند.
18. سـاده زيستى
قالَ عيسَى بنُ مَريَم عليهما السلام:
خادِمى يَداىَ وَ دابَّتى رِجْلاىَ وَفِراشى الأرضُ وَ وِسادى الحَجَرُ ... أبيتُ وَ لَيسَ لى شِى ءٌ وَ اُصبِحُ وَ لَيسَ لى شِى ءٌ وَ لَيسَ عَلى وَجهِ الأرضِ أحَدٌ أغنى مِنّى.
[ميزان الحكمه به نقل از عدة الداعى، ص 107 و 108]
حضرت عيسى عليه السلام فرمود: خدمتگزار من دو دست منند، و مركب من دو پاى من؛ بستر من، زمين است و بالشم سنگ... شب را با دست خالى سپرى مى كنم و روز را هم با تهيدستى به سر مى برم، اما در عين حال در روى زمين توانگرتر از من كسى وجود ندارد.
19. ســنگدلى
قالَ عيسَى بنُ مَريَم عليهماالسلام:
إنَّ الدّابَّةَ إذا لَم تُركَبْ وَ لَم تُمتَهَنْ وَ تُستَعمَلْ لَتَصْعَبُ وَ يَتَغَيَّرُ خُلقُها، وَ كَذلِكَ القُلُوبُ إذا لَمْ تُرَقَّقْ بِذِكرِ المَوتِ وَ يَتعَبْها دُؤوبُ العِبادَةِ تَقسُو وَ تَغلُظُ.
[بحارالانوار، ج14 ص 309 ح 17]
حضرت عيسى عليه السلام فرمود: چهار پايان را هرگاه سوار نشوند يا از آن بار وكار نكشند، كج خلق و سركش مى شوند؛ دلهاى آدميان نيز چنين اند، هرگاه با ياد مرگ نرم نشوند و عبادت مداوم آنها را خسته نسازد، سخت و درشت مى شوند.
20. فقير و بى نياز واقعى
فى صُحُفِ إدريسَ عليه السلام:
لا غِنى لِمَنِ استَغنى عَنّى وَ لا فَقرَ لِمَنِ افتَقَرَ إلَىَّ.
[بحارالانوار، ج 95 ص462]
در صحيفه ادريس عليه السلام آمده است: كسى كه از من اظهار بى نيازى كند، توانگر نيست وكسى كه به من اظهار نيازمندى كند، فقير نيست.
21. كسب درآمد از دسترنج
رُوِىَ أنَّ حَوارِيىّ عيسى عليه السلام كانُوا إذا جاعُوا قالُوا:
يا رُوحَ اللّه ِ جُعنا، فَيَضرِبْ بِيَدِهِ عَلَى الأرضِ - سَهلاً كانَ أو جَبَلاً - فَيُخْرِجُ لِكُلِّ إنسانٍ مِنهُم رَغيفَينِ يَأكُلُهُما، فَإذا عَطِشُوا قالُوا يا رُوحَ اللّه ِ عَطِشْنا، فَيَضْرِبْ بِيَدِهِ عَلَى الأرضِ - سَهلاً كانَ أو جَبَلاً - فَيُخرِجُ ماءً فَيَشرَبُونَ، قالُوا: يا رُوحَ اللّه ِ مَن أفضَلُ مِنّا؟ إذا شِئنا أطعَمْتَنا، وَإذا شِئنا سَقَيْتَنا، وَ قَد آمَنّا بِكَ وَاتَّبَعناكَ! قالَ عليه السلام: أفْضَلُ مِنكُم مَن يَعمَلُ بِيَدِهِ، وَ يـَأكُلُ مِن كَسْـبِهِ، فَصارُوا يَغسِلُونَ الثِّيابَ بِالكِراءِ.
[بحارالانوار، ج14 ص 276 ح 7]
روايت شده است كه حواريون حضرت عيسى عليه السلام هرگاه گرسنه مى شدند مى گفتند: يا روح اللّه گرسنه شده ايم. حضرت عيسى عليه السلام با دست خود به زمين، چه دشت چه كوه مى زد و براى هريك از حواريان دو گرده نان بيرون مى آورد، كه آنها را مى خوردند و هرگاه تشنه مى شدند، مى گفتند: يا روح اللّه تشنه شده ايم و آن حضرت با دستش به زمين، خواه دشت يا كوه مى زد و آب بيرون مى آورد و حواريون مى نوشيدند. آنها گفتند: يا روح اللّه ! آيا كسى برتر از ما هم هست؟! كه هرگاه بخواهيم غذايمان مى دهى و هرگاه كه تشنه مى شويم آبمان مى نوشانى واين در حالى است كه به تو ايمان آورده ايم و پيرويت مى كنيم. حضرت عيسى عليه السلام در جواب فرمود: برتر ازشما كسى است كه با دست خودش، كار مى كند و از درآمــد كسـب خـويـش نـان مى خـورد. از آن پس حواريون لباس مى شستند و با مزد آن زندگى مى كردند.
22. نكوهش بيـكارى
لَمّا مَرَّ داوُودُ عليه السلام بِإسكافٍ قالَ:
يـا هذا إعـمَل وَ كـُلْ، فَإنَّ اللّه َ يُحِبُّ مَنْ يَعمَلُ وَيَأكُلُ وَ لا يُحِبُّ مَنْ يَأكُلُ وَ لا يَعمَلُ.
[ميزان الحكمه به نقل از تنبيه الخواطر، ج 1 ص42]
حضرت داوود عليه السلام هنگامى كه بر كفاشى گذشت، فرمود: اى فــلانى!...كار كـن و بخـور ؛ زيرا خداوند كسى را كه كار كند و بخورد دوست دارد و كسى را كه مى خورد اما كار نمى كند، دوست ندارد.
23. پرگو و ياوه گو مباش
مِن وَصايَا الخِضرِ عليه السلام لِمُوسى عليه السلام:
لا تَكُونَنَّ مِكثاراً بِالنُّطقِ مِهذاراً، فَإنَّ كَثرَةَ النُّطْقِ تَشينُ العُلَماءَ، وَ تُبدى مَساوِىَ السُّخَفاءِ.
[ميزان الحكمه به نقل از كنز العمال، ح 44178]
از سفارشهاى حضرت خضر عليه السلام به حضرت موسى عليه السلام: هـرگز پُـرگـو و يـاوه گـو مبـاش ؛ زيرا پرگويى دانـايان را عيب دار مى كند و بديهاى سبك مغزان رانيز آشكار مى كند.
24. طـلاى سـكوت
قالَ داوُودُ [لِسُلَيمانَ عليهماالسلام]:
يا بُنَىَّ!... عَلَيكَ بِطُولِ الصَّمْتِ إلاّ مِنْ خَيرٍ؛ فَإنَّ النَّدامَةَ عَلى طُولِ الصَّمْتِ مَرَّةً واحِدَةً خَيرٌ مِنَ النَّدامَةِ عَلى كَثرَةِ الكَلامِ مَرّاتٍ. يا بُنَىَّ، لَوْ أنَّ الكَلامَ كانَ مِنْ فِضَّةٍ يَنبَغى لِلصَّمْتِ أنْ يَكُونَ مِنْ ذَهَبٍ.
[بحارالانوار، ج 71 ص 277 ح 13]
حضرت داوود عليه السلام به فرزندش سليمان عليه السلام فرمود: فرزندم بر تو باد به سكوت و دم فرو بستن مگر از بيان خوبى؛ زيرا يك بار پشيمانى بر خاموشى طولانى بهتر است از بارها پشيمانى بر پرگويى؛ پسرم! اگر سخن از نقره باشد، سزاوار است كه سكوت از طلا باشد.
25. دعــاى زاهـدانه
مِن دُعاءِ إدريسَ عليه السلام:
أللّهُمَّ سَلِّ قَلبى عَن كُلِّ شَىْ ءٍ لا أتَزَوَّدُهُ إلَيكَ، وَ لا أنتَفِعُ بِهِ يَومَ ألقاكَ مِنْ حَلالٍ أو حَرامٍ.
[بحارالانوار، ج 98 ص 99 ح 2]
از دعاهاى حضرت ادريس عليه السلام: بارالهـا! دلم را جـداكن از هرچيزى، حـلال ياحـرام، كه از آن در راه بازگشت به سوى تو، توشه برنگيرم و در روزى كه با تو ديـدار كنم از آن بهره اى نبـرم.
26. توكّل بـر خــدا
قالَ رَسُول اللّه صلي الله عليه و آله:
اُتِىَ بِإبراهيمَ عليه السلام يَومَ النّارِ إلَى النّارِ، فَلَمّا أبصَرَها قالَ عليه السلام: حَسبُنَا اللّه ُ وَ نِعمَ الوَكيلُ .
[ميزان الحكمه به نقل از كنز العمال: ح 32288]
پيامبرخدا صلي الله عليه و آله فرمود: روزى كه مى خواستند حضرت ابراهيم عليه السلام را به آتش افكنند، او را كه به سوى آتش مى بردند، چون چشمش به آتش افتاد، فرمود: خــداونـد مـا را كـافى اسـت و او خوب پشتيبان و حمايتگرى است.
27. ديــدار دوسـت
لَمّا أراداللّه تَبارَكَ وَ تَعالى قَبضَ رُوحِ إبراهيمَ عليه السلام أهبَطَ إلَيهِ مَلَكَ المَوتِ فَقالَ:
ألسَّلامُ عَلَيكَ يا إبراهيمُ. قالَ: وَ عَلَيكَ السَّلامُ يا مَلَكَ المَوتِ أداعٍ أم ناعٍ؟ قالَ: بَل داعٍ يا إبراهيمُ فَأجِبْ! قالَ إبراهيمُ: فَهَل رَأيتَ خَليلاً يُميتُ خَليلَهُ؟... فَقالَ اللّه ُ جَلَ جَلالُهُ: يا مَلَكَ المَوتِ إذهَبْ إلَيهِ وَ قُلْ لَهُ: هَلْ رَأيتَ حَبيباً يَكْرَهُ لِقاءَ حَبيبِهِ؟! إنَّ الحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ . وَ فى خَبَرٍ:... فَقالَ: يا مَلَكَ المَوتِ ألآنَ فَاقبِضْ.
[ميزان الحكمه به نقل از أمالى صدوق، ص 164 ح 1]
هنگامى كه خداى متعال خواست جان حضرت ابراهيم عليه السلامرا بستاند، ملك الموت را به سويش فرستاد. او آمد و گفت: درود بر تو اى ابراهيم. ابراهيم گفت: و درود بر تو اى ملك الموت، آيا براى دعوت آمده اى يا اينكه خبر مرگى آورده اى؟ گفت: براى دعوت حق آمده ام، پس اجابت كن. ابراهيم گفت: آيا ديده اى كه دوستى جان دوست خود را بگيرد؟! . . . پس خداى متعال فرمود: اى ملك الموت، نزد ابراهيم برو و به او بگو: آيا ديده اى كه دوستى، ديدار دوستش را خوش نداشته باشد؟! دوست شيفته ديدار دوست خود است. در خبرى آمده است : . . . پس ابراهيم گفت: اى ملك الموت هم اينك جانم را بستان.
28. توصیه به خواندن کتاب آسمانی
قالَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا عليهما السلام:
يا بَنى إسرائيلَ، إنَّ اللّه َ تَعالى يَأمُرُكُم أنْ تَقرَؤُوا الكِتابَ، وَ مَثَلُ ذلِكَ كَمَثَلِ قَومٍ فى حِصنِهِم سارَ إلَيهِمْ عَدُوُّهُم وَ قَد تَبَدَّوا لَهُ فى كُلِّ ناحِيَةٍ مِن نَواحِى الحِصنِ قَومٌ، فَلَيسَ يَأتيهِم عَدُوُّهُم مِن ناحِيَةٍ إلاّ وَجَدَ مَن يَرُدُّهُم مِن حِصنِهِم.
[ميزان الحكمه به نقل از كنز العمال، ح 2438]
حضرت يحيى عليه السلام فرمود: اى بنى اسرائيل! خداى متعال به شما دستور مى دهد كه كتاب [آسمانى] را بخوانيد و حكايت خواندن كتاب [آسمانى]، حكايت مردمى است كه در حصار و قلعه خود باشند و دشمنشان به سوى آنها روانه شود ودر هر طرف از اطراف حصار عده اى در كمين او باشند. پس از هر سو كه دشمن حمله كند، با كسانى روبه رو مى شود كه از حصار دورش مى كنند.
29. يـاد خــدا
قالَ يَحيَى عليه السلام:
وآمُرُكُم أنْ تَذْكُرُوااللّه َ فَانَّ مَثَلَ ذلِكَ كَمَثَلِ رَجُلٍ خَرَجَ العَدُوُّ فى أثَرِهِ سِراعاً حَتّى إذا أتى عَلى حِصْنٍ حَصينٍ فَأحْرَزَ نَفسَهُ مِنهُم، كَذلِكَ العَبْدُ لايُحْرِزُ نَفسَهُ مِن الشَّيطانِ إلاّ بِذِكرِاللّه ِ.
[ميزان الحكمه به نقل از سنن ترمذى، ح 2863]
حضرت يحيى عليه السلام فرمود: به شما فرمان مى دهم كه پيوسته به ياد خدا باشيد؛ زيرا حكايت به ياد خدا بودن، حكايت مردى است كه دشمن به سرعت در تعقيب اوست و او به دژى نفوذناپذير پناه مى برد و خود را از گزند آنان در امان مى دارد. بنده خدا نيز چنين است؛ خود را از گزند شيطان مصون نگه نمى دارد مگر با ياد خدا.
30. راه ميــانـه
عَن داوُود عليه السلام كانَ يَقُولُ:
أللّهُمَّ لا مَرَضٌ يُضنيني، وَ لا صِحَّةٌ تُنسيني، وَ لكِنْ بـَينَ ذلِكَ.
[ميزان الحكمه به نقل از الدعوات، ص 134 ح 334]
حضرت داوود عليه السلام به خداوند عرض مى كرد: پـروردگارا! نـه بيـماريى مـرا ده كـه بسـترى ام كـند و نه تندرستيى كه مرا به فراموشى از ياد تو بكشاند، بـلكه چـيزى ميـان اين دو نصيـبم كـن.
31. پيـك مــرگ
قالَ إبراهيمُ عليه السلام ـ لَمّا دَنَتْ وَفاتُهُ ـ :
هَلاّ أرسَلْتَ إلَىَّ رَسُولاً حَتّى آخُذَ اُهبَةً، قالَ جل جلاله لَهُ: أوَما عَلِمْتَ أنَّ الشَّيْبَ رَسُولى؟
[ميزان الحكمه به نقل از بحارالانوار، ج 82 ص 172]
هنگامى كه وفات حضرت ابراهيم عليه السلام نزديك شد، گفت: پروردگارا! چرا پيكى به سوى من نفرستادى كه تا پيش از رسيدن اجلم، خودم را براى مرگ آماده سازم؟ خداوند به او فرمود: مگر نمى دانى موى سفيد، پيك و فرستاده من است؟
32. تواضـع پيـامـبرانه
قالَ يَحيَى بنُ زَكَرِيا عليهماالسلام لِعيسَى بنِ مَريَم عليهما السلام:
أنتَ رُوحُ اللّه ِ وَ كَلِمَتُهُ وَ أنتَ خَيرٌ مِنّى، فَقالَ عيسَى بنُ مَريَم عليهماالسلام: بَل أنتَ خَيرٌ مِنّى، سَلَّمَ اللّه ُ عَلَيكَ وَ سَلَّمْتُ عَلى نَفسى.
[ميزان الحكمه به نقل از عيون أخبار الرضا، ج1 ص 257 ح 11]
حضرت يحيى عليه السلام خطاب به حضرت عيسى عليه السلام فرمود: تو روح خدا و كلمه او هستى و تو از من برترى. حضرت عيسى عليه السلام در جواب فرمود: نـه ، تـو از من بهـترى، زيرا خداوند بر تو سلام فرستاده است و من خودم بر خودم سلام فرستاده ام.
[ـ اشاره به آيه 15 سوره مريم ( وَ سَلامٌ عَلَيهِ يَومَ وُلِدَ وَ يَومَ يَمُوتُ وَ يَومَ يُبعَثُ حَيّاً) كه خداوند به حضرت يحيى عليه السلام درود مى فرستد و آيه 33 همين سوره (وَ السَّلامُ عَلَىَّ يَومَ وُلِدتُ وَ يَومَ أمُوتُ وَ يَومَ اُبعَثُ حَيّاً) كه در آن حضرت عيسى عليه السلام به خودش سلام مى كند.]
33. گفتگوى يحيى عليها السلام با شيطان
قالَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا عليهماالسلام لِلشَّيطانِ:
فَهَلْ ظَفِرْتَ بى ساعَةً قَطُّ؟ قالَ: لا وَ لكِنْ فيكَ خَصلَةٌ تُعْجِبُنى. قالَ يَحيى عليه السلام: فَما هِىَ؟ قالَ: أنتَ رَجُلٌ أكُولٌ، فَإذا أفطَرْتَ أكَلْتَ وَبَشِمْتَ فَيَمْنَعُكَ ذلِكَ مِن بَعضِ صَلاتِكَ وَ قِيامِكَ بِاللَّيلِ. قالَ يَحيى عليه السلام: فَإنّى اُعطِى اللّه َ عَهداً أنّى لا أشْبَعُ مِنَ الطَّعامِ حَتّى ألقاهُ. قالَ لَهُ إبليسُ: وَأنَا اُعطِى اللّه َ عَهْداً أنّى لا أنصَحُ مُسلِماً حَتّى ألقاهُ. ثُمَّ خَرَجَ فَما عادَ إلَيهِ بَعدَ ذلِكَ.
[ميزان الحكمه به نقل از امالى طوسى، ص 340 ح 692]
حضرت يحيى عليه السلام خطاب به شيطان فرمود: آيا هرگز شده است كه بر من چيره شده باشى؟ شيطان گفت: نه، ولى در تو خصلتى است كه خوشايند من است. حضرت يحيى عليه السلام پرسيد: آن خصلت چيست؟ شيطان گفت: تو مرد پُرخورى هستى؛ هرگاه افطار مى كنى آن قدر مى خورى و سير مى شوى كه تو را از برخى نمازها و شب زنده دارى هايت بازمى دارد. حضرت يحيى عليه السلام فرمود: پس من با خدا عهد مى بندم كه تا زنده ام، از غذا خود را سير نكنم. ابليس نيز به يحيى عليه السلام گفت: من هم با خدا عهد مى بندم كه از اين پس تا زنده هستم هرگز مسلمانى را نصيحت نكنم. آن گاه بيرون رفت و پس از آن ديگر به نزد حضرت يحيى عليه السلام بازنگشت.
34. اندرز شـنوى از خـطاكار
إنَّ رَجُلاً جاءَ إلى عيسَى بنِ مَريَمَ عليهما السلام فَقالَ لَهُ: يا رُوحَ اللّه ِ إنى زَنَيتُ فَطَهِّرنى... فَلَمَّا اجتَمَعَ وَ اجتَمَعُوا وَ صارَالرَّجُـلُ فِى الحُفرَةِ نادَى الرَّجُلُ: لايَحُـدَّنى مَن لِلّهِ فى جَنبِهِ حَدٌّ. فَانصَرَفَ النّاسُ كُلُّهُم إلاّ يَحيى وَ عيسى عليهماالسلامفَدَنا مِنهُ يَحيى عليه السلام فَقالَ لَهُ:
يا مُذنِبُ عِظْنى؟! فَقالَ لَهُ: لاتُخَلِّيَنَّ بَينَ نَفسِكَ وَ بَينَ هَواها فَتُرديكَ. قالَ عليه السلام: زِدنى. قالَ: لا تُعَيِّرَنَّ خاطِئاً بِخَطيئَةٍ. قالَ عليه السلام: زِدنى. قالَ: لا تَغضِبْ. قالَ عليه السلام: حَسبى.
[من لايحضره الفقيه، ج 4 ص 33 ح 5019]
مردى نزد حضرت عيسى عليه السلام آمد و گفت: اى روح اللّه ! من زنا كرده ام مرا پاك كن... وقتى مردم جمع شدند و آن مرد (براى سنگسار شدن) در گودال قرار گرفت، صدا زد: كسى كه خود مستحق حد الهى است نبايد بر من حد جارى كند. همه مردم متفرق شدند مگر يحيى و عيسى عليهماالسلام. يحيى نزديك آن مرد آمد وگفت: اى گنهكار! مرا اندرزى ده. مرد به او گفت: هرگز نفس خود را با خواهشهايش رها مكن كه تو را به هلاكت افكند. حضرت يحيى عليه السلام فرمود: پندى ديگر ده. مرد گفت: هيچ خطاكارى را به خطايش سرزنش مكن. يحيى عليه السلام فرمود: باز هم مرا پندى ده. مرد گفت: خشم مگير. يحيى عليه السلام گفت: مرا بس است.
35. نـگاه، دام شـيطان
قالَ المَسيحُ عيسَى بنُ مَريَم عليهماالسلام:
إيّاكُم وَ النَّظَرَ إلَى المَحْذُوراتِ؛ فَإنَّها بَذرُ الشَّهَواتِ وَ نَباتُ الفِسْقِ.
[بحارالانوار، ج104 ص 42 ح 52]
حضرت عيسى عليه السلام فرمود: از نگاه كردن به آنچه منع شده است، بپرهيزيد؛ چرا كه آن بذر شهوت ها و رويش گناه است.
36. نكوهش نگاههاى بيهوده
قالَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا عليهماالسلام:
ألمَوتُ أحَبُّ إلَىَّ مِن نَظْرَةٍ لِغَيرِ واجِبٍ.
[بحارالانوار، ج104 ص 42 ح 52]
حضرت يحيى عليه السلام فرمود: مرگ نزد من خوشتر از نگاهى است كه ضـرورى نباشـد.
37. ثـواب هـدايتـگرى
رُوِىَ أنَّ داوُدَ عليه السلام خَرَجَ مُصحِراً مُنفَرِداً، فَأوحَى اللّه ُ جل جلاله إلَيهِ:
يا داوُدُ، مالى أراكَ وَحدانِيّاً؟ فَقالَ عليه السلام: إلهى إشتَدَّ الشَّوقُ مِنّى إلى لِقائِكَ، وَ حالَ بَينى وَ بَينَ خَلقِكَ، فَأوحَى اللّه ُ جل جلاله إلَيهِ: إرجِعْ إلَيهِم، إنْ تَأتِنى بِعَبدٍ آبِقٍ اَثْبِتُكَ فِى اللَّوحِ حَميداً.
[بحارالانوار، ج14 ص 40 ح 26]
روايت شده است كه حضرت داود عليه السلام تنها به صحرا رفت ؛ پس خداوند به او وحى كرد: اى داود چه شده است كه تو را تنها مى بينم؟ عرض كرد: معبودا! شوق ديدار تو در جانم شدت گرفته و ميان من و خلق تو حائل شده است. خداوند به او وحى فرمود: به ميان آنان برگرد؛ زيرا اگر تو يك بنده گريزپاى را همراه خود نزد من آورى، من نام تو را با صفت ستوده، در لوح ثبت مى كنم.
38. دست نياز به سوى بى نياز
قالَ الخِضرُ عليه السلام لِمُوسى عليه السلام إذْ قالَ لَهُ أوصِنى:
إلْزَمْ مالا يَضُرُّكَ مَعَهُ شَئٌ كَما لا يَنفَعُكَ مِن غَيرِهِ شَئٌ، وَ إيّاكَ وَ اللِّجاجَةَ وَ المَشْىَ إلى غَيرِ حاجَةٍ وَالضِّحْكَ فى غَيرِ تَعَجُّبٍ.
[ميزان الحكمه به نقل از قصص الانبياء، ص157 ح 171]
حضرت موسى عليه السلام به حضرت خضر عليه السلام گفت: مرا سفارشى كن. خضر عليه السلام گفت: به چيزى تمسك كن كه با وجود آن، چيزى به تو زيان نزند؛ همانگونه كه بدون آن، هيچ چيز به تو سودى نمى رساند. از خيره سرى بپرهيز و از رفتن در پى چيزى كه بدان نيازى ندارى، دورى كن و بى سبب و بدون تعجّب مخند.
39. آخـرين سفارشهاى خضر عليها السلام
قالَ الخِضرُ عليه السلام لِمُوسى عليه السلام وَ هُوَ آخِرُ وَصِيَّتِهِ:
إنَّ أحَبَّ الأُمُورِ إلَى اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ ثَلاثَةٌ: ألقَصْدُ فِى الجِدَةِ، وَ العَفوُ فِى المَقدِرَةِ وَ الرِّفقُ بِعِبادِ اللّه ِ، وَما رَفَقَ أحَدٌ بِأحَدٍ فِى الدُّنيا إلاّ رَفَقَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ يَومَ القِيامَةِ؛ وَرَأسُ الحِكمَةِ مَخافَهُ اللّه ِ تَبارَكَ وَتَعالى.
[ميزان الحكمه به نقل از قصص الانبياء، ص157 ح 171]
حضرت خضر عليه السلام در آخرين سفارش خود به حضرت موسى عليه السلام گفت: محبوبترين كارها نزد خداوند سه كار است: ميانه روى هنگام رفاه، گذشت در هنگام قدرت، ومدارا با بندگان خدا. هيچ كس در دنيا با كسى مدارا نمى كند، مگر اينكه خداى متعال در روز قيامت با او مدارا مى كند؛ و ترس از خداوند متعال ريشه و اساس حكمت است.
40. فرزند صالح ؛ صدقه جاريه
قالَ رَسُول اللّه صلي الله عليه و آله:
مَرَّ عيسَى بنُ مَريَمَ عليهماالسلام بِقَبرٍ يُعَذَّبُ صاحِبُهُ، ثُمَّ مَرَّ بِهِ مِن قابِلٍ فَإذا هُوَ لَيسَ يُعَذَّبُ، فَقالَ عليه السلام: يا رَبِّ، مَرَرْتُ بِهذَا القَبرِ عامَ أوَّلَ وَ هُوَ يُعَذَّبُ، وَ مَرَرْتُ بِهِ العامَ وَ هُوَ لَيسَ يُعَذَّبُ! فَأوحَى اللّه ُ جَلَّ جَلالُهُ إلَيهِ: يا رُوحَ اللّه ِ قَد أدرَكَ لَهُ وَلَدٌ صالِحٌ فَأصلَحَ طَريقاً وَآوى يَتيماً، فَغَفَرتُ لَهُ بِما عَمِلَ ابنُهُ.
[وسائل الشيعة، ج 11 ص560 ح 2]
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: حضرت عيسى عليه السلام از قبرى گذشت كه صاحب آن عذاب مى كشيد. سال بعد نيز بر همان قبر گذشت، اما ديد كه ديگر عذاب نمى شود، عرض كرد: پروردگارا! پارسال كه از اين گور گذشتم، صاحبش را عذاب مى كردند، امسال كه مى گذرم عذابش نمى كنند! خداوند به او وحى فرمود: اى روح اللّه! فرزند صالحى از او بزرگ شد و راهى را تعمير نمود و يتيمى را سرپرستى كرد، من هم به خاطر كارهاى فرزندش، او را آمرزيدم.
منبع : چهل حديث « گهرهاى انبیاء » عليه السلام ، جواد محدثی.