چهل حدیث سیره علوی علیه السلام
۰۹ تیر ۱۴۰۱ 0 معارفبخش اول: هـمراه با برادر
1. پرورده دامان رسول
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعى مِنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله بِاْلقَرابَةِ الْقَريبَةِ وَ الْمَنْزَلَةِ الْخَصيصَةِ، وَضَعَنى فىحِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنى اِلى صَدْرِهِ، وَ يَكْنُفُنى اِلى فِراشِهِ، وَ يَمُسُّنى جَسَدَهُ، وَ يُشِمُّنى عَرْفَهُ، وَكانَ يَمْضَغُ الشَّيْى ءَ ثُمَّ يُلـْقِمُنيهُ، وَ ما وَجـَدَ لى كَذْبـَةً فى قَوْلٍ وَلا خَطْلَةً فى فِعْلٍ.
[نهج البلاغه، الخطب: 192]
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ... شما خود در پيوند با رسول خدا صلي الله عليه و آله، هم بدليل خويشاوندى و هم به سبب موقعيت ويژه من، جايگاه مرا مى شناسيد. او مرا از روزگارى كه نوزادى بودم در دامن خود مى نشاند و بر سينه مى چسبانيد، در بستر خويش مى خوابانيد و بدنش را به بدنم مى ساييد و از عطر دلپذيرش بهره مندم مى ساخت، لقمه را مى جويد و در دهانم مى گذاشت و هرگز در گفتارم دروغى نشنيد و در رفتارم لغزش و سبكسرى نديد.
شخصيت هر كس و روحيّات او از دوران كودكى شكل مى گيرد. اميرالمؤمنين عليه السلام اين افتخار را داشت كه از عنايتها و تربيتهاى خاص رسول خدا صلي الله عليه و آله برخوردار باشد و در دامان او تربيت گردد و عطر وجود آن حضرت را استشمام كند.
2. محـرم راز
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كانَتْ لى مِنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله مَنْزِلَةٌ لَمْ يَكُنْ لاَِحَدٍ مِنَ الْخَلائقِ اِنّى كُنْتُ آتيهِ كُلَّ سَحَرٍ فَاُسَلِّمُ عَلَيْهِ.
[مسند احمد 1: 85 ـ 77]
حضرت على عليه السلام فرمود: موقعيتى كه من در محضر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله داشتم براى هيچ كس ديگر نبود. من هر روز سحر محضر ايشان مى رفتم.
انس و ارتباط و پيوند حضرت على عليه السلام با پيامبر، بيش از همه بود و در فرصتهاى مختلف، از علوم بى پايان رسول خدا صلي الله عليه و آله بهره مى گرفت. پيامبر هم به او عنايت ويژه داشت و گفتني هاى بسيار و اسرار مهمّى را با او در ميان مى گذاشت. اين موقعيت براى هيچ كس ديگر فراهم نبود و همين فضيلت بود كه حسد برخى بدخواهان را بر مى انگيخت.
3. گنجينه وحى
قالَ على عليه السلام:
كُنْتُ اِذا سَـأَلْتُ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله أَعْـطانى وَ اِذا سَـكَتُّ ابْتَـدَأَنى.
[المصنف 6: 368 ح 32061]
حضرت على عليه السلام فرمود: هرگاه از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سؤال مى كردم، خواسته ام را پاسخ مى داد و اگر من سكوت مى كردم او خود پيشگام مى شد و از دانش خود بهره مندم مى ساخت.
نخستين گام براى آموختن، سؤال است و به فرموده پيامبر، دانش همچون گنجينه اى است كه كليد آن پرسيدن است. امام على عليه السلام به اين راز معرفت آگاه بود و در هر فرصتى از رسول خدا صلي الله عليه و آله سؤال مى كرد و آن حضرت هم جواب مى داد. اگر هم امام سؤالى نمى كرد، خود پيامبر آغاز مى كرد و مطالب و حكمتهايى را به على عليه السلام مى آموخت.
4. آشناى قرآن
قـالَ عـَلِىٌّ عليه السلام:
وَاللّه ِ ما نَزَلَتْ ايَةٌ اِلاّ وَ قَدْ عَلِمْتُ فيما نَزَلَتْ وَ أَيْنَ نَزَلَتْ، اِنَّ رَبّى وَهَبَ لى قَلْبا عَقُولاً وَلِسانا سَؤُلاً.
[انساب الاشراف 2: 98 ح 27]
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: به خدا سوگند آيه اى از قرآن كريم نازل نشده است مگر اينكه من مى دانم در چه موضوعى و در كجا نازل شده است، زيرا پروردگارم به من دلى انديشمند ژرف انديش و زبانى پرسشگر عنايت كرده است.
گروهى در كنار پيامبر خدا بودند كه به عنوان «كاتبان وحى» شناخته مى شدند و آيات قرآن را كه بر پيامبر نازل شده بود، از او مى شنيدند و مى نوشتند. برجسته ترين شخصيّتى كه بيشترين اوقات در محضر پيامبر بود و نزول آيات را مى ديد و شأن نزول آيات قرآن را مى شناخت، حضرت على عليه السلام بود. استعداد فراوان و قلب آماده و زبان پرسشگر او سبب شده بود نسبت به علوم و مفاهيم قرآن از همه اصحاب، داناتر باشد. به علاوه خود آن حضرت، تجسّم آيات وحى و «قرآن ناطق» بود.
5. در ركاب نور
عَن بُـرَيدَةِ الأسـلَمى قـالَ:
كُنّا اِذا سافَرْنا مَعَ النَّبِىِّ صلي الله عليه و آله كانَ عَلِىٌّ عليه السلامصاحِبُ مَتاعِهِ يَضُمُّهُ اِلَيْهِ فَاِذا نَزَلْنا يَتَعاهَدُ مَتاعَهُ فَاِنْ رَأى شَيْأً يَرُمُّـهُ رُمَّـةً، وَ اِنْ كانَتْ نَعْلٌ خَصَفَها.
[بحارالانوار 37: 303]
بريده اسلمى گويد: هرگاه كه با پيامبر صلي الله عليه و آله به سفر مى رفتيم، على عليه السلام مسؤول توشه و بار پيامبر بود، آنها را از خودش جدا نمى كرد، و هنگامى كه در جايى منزل مى كرديم توشه و اثاث پيامبر را وارسى نموده و اگر نياز به ترميم و اصلاح داشت اصلاح مى كرد و اگر كفش و نعلين پيامبر نياز به تعمير و دوخت داشت آن را انجام مى داد.
اين حديث نشان مى دهد كه على عليه السلام در سفر و حضر همراه و در ركاب پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بوده و به عنوان فردى امين و مورد اعتماد و كاردان، هم نگهبانى وسايل آن حضرت را بر عهده داشته است و هم به اصلاح و مرمّت آنها مى پرداخته است.
6. پاسدار پيامبر
قالَ مُوسَى بنُ سَلَمَة:
سَئَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ عَبْدِ اللّه ِ بْنِ الْحُسينِ عَنْ اُسْطُوانِ عَلِىِّ بْنِ أَبى طالبٍ فَقالَ: اِنَّ هذِهِ الْمُحَرِّسَ، كانَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ عليه السلام يَجْلِسُ فىصَفْحَتِها الَّتى تَلِى الْقَبْرَ مِمّا يَلى بابَ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَحْرُسُ النَّبِىَّ صلي الله عليه و آله.
[وفاء الوفاء 2: 448]
موسى بن سلمه مى گويد: از جعفر بن عبداللّه در مورد يكى از ستون هاى مسجد النبى صلي الله عليه و آله كه منسوب به حضرت على عليه السلام است پرسيدم، در پاسخ گفت: اين همان ستون محرّس است كه حضرت على بر پاى آن از جانب قبر كه درِ منزل پيامبر بوده مى نشست و از پيامبر پاسدارى مى نمود.
هرچند رسول خدا صلي الله عليه و آله زندگى مردمى داشته و متواضعانه در ميان مردم بوده و عادى رفت و آمد مى كرده است، ولى از آنجا كه منافقانى هم در صدد ضربه زدن به آن حضرت بودند، مراقبت و حفاظت از جان پيامبر لازم بوده و امام على عليه السلام به عنوان محافظ رسول خدا صلي الله عليه و آله كنار آن ستون مى نشسته و مراقب اوضاع بوده است. آن ستون هنوز هم در مسجد النبى و كنار قبر حضرت رسول مشخّص است و روى آن نوشته است: «اسطوانة الحَرَس».
7. راستگو و امانتدار
عَن أبى كهمسٍ قالَ:
قُلْتُ لاَِبى عَبْدِاللّه ِ عليه السلام: عَبْدُاللّه ِ بْنُ أَبى يَعْفُورٍ يُقـْرِؤُكَ السَّلامَ! قالَ: عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِ السَّلامُ اِذا أَتَيْتَ عَبْدَاللّه ِ فَاقْرَءْهُ السَّلامَ وَ قُلْ لَهُ:
[اِنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ لَكَ:]
ابى كهمس گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: عبداللّه بن ابى يعفور بر شما درود فرستاد. حضرت فرمود: بر تو و بر او درود باد، وقتى پيش او رفتى سلام مرا به او برسان و بگو: جعفر بن محمد مى گفت: نيك بنگر هر آن ويژگى كه باعث شد تا على عليه السلامبه آن مقام بلند نزد پيامبر خدا برسد. خود را ملازم آن خصلت نما. و يقين بدان هر مقامى كه على نزد پيامبر يافت تنها و تنها به خاطر راستگويى و امانتدارى بود.
معيار ارزش انسانها و ميزان مسلمانى «صدق» و «امانت» است. در روايات بسيارى آمده است كه به نماز و ركوع و سجود اشخاص نگاه نكنيد، بلكه بنگريد كه راستگويى و امانت دارى او چگونه است.
8. سرباز فداكار
عَـنِ الصَّـادِق عليه السلام:
وَاللّه ِ ما أَكَلَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالبٍ عليه السلام مِنَ الدُّنْيا حَراما قطُّ حَتّى مَضى لِسَبيلِهِ وَ ما عَرَضَ لَهُ أَمْرانِ كِلاهُما لِلّهِ رِضىً اِلاّ أَخَذَ بِأَشَدِّهِما عَلَيْهِ فى بَدَنِهِ ـ دينِـهِ ـ وَ مـا نَزَلَتْ بِرَسُـولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله نازِلَةٌ قَـطُّ اِلاّ دَعاهُ ثِقَةً بِهِ وَ ما أَطاقَ أَحَدٌ عَمَلَ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله مِنْ هذِهِ الأُمَّةِ غَيْـرُهُ وَ اِنْ كان لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّـةِ وَ النّارِ يَرْجُو ثَوابَ هذِهِ وَ يَخافُ عِقابَ هذِهِ.
[الارشاد : 255]
حضرت صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند على بن ابى طالب عليه السلام تا روزى كه از اين دنيا رفت مال حرامى نخورد و هيچگاه بر سر دو راهى كه هر دو راه مورد خشنودى خدا باشد ـ قرار نگرفت مگر اينكه پر زحمت ترين آنها را برگزيد و هر حادثه مهمى كه براى پيامبر خدا پيش مى آمد. به دليل اعتمادى كه به على داشت از او كمك مى گرفت. و در ميان اين امّت هيچ كس نتوانست همانند على عليه السلام: راه پيامبر را بى كم و كاست طى كند و با اين همه تلاش و كوشش همواره چون بيمناكان كار مى كرد، چشمى به بهشت و چشم ديگر بر آتش داشت، از سويى اميدوار پاداش بهشت و از سوى ديگر هراسناك از كيفر آتش بود.
امام على عليه السلام پيشوايى رها از سلطه دنيا و هواى نفس بود و چون «اسير نفس» نبود، «امير خلق» گشت و در همه شدايد و سختيها ياور و پشتيبان پيامبر خدا بود.
بخش دوم: در صحنه سياست
9. سازش ناپذيرى
قالَ عَلِىٌّ عليه السلام:
وَلَعَمرى ما عَلَىَّ مِنْ قِتالِ مَنْ خالَفَ الحَقَّ وَ خابَطَ الغَىَّ مِنْ إدْهانٍ وَلا إيهانٍ.
[نهج البلاغة، الخطب: 24]
حضرت على عليه السلام فرمود: بجان خودم سوگند، در نبرد با كسى كه مخالفت حق كند و راه گمراهى پيش گيرد، نه مداهنه مى كنم نه سستى.
از ويژگيهاى آن حضرت، نداشتن سازش با مخالفان حق و عدل و برخوردارى از قاطعيّت انقلابى در راه انجام وظيفه بود.
10. پشتيبان حق
وَ قــالَ عليه السلام:
... لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِىَّ مَهْمَزٌ وَ لالِقائلٍ فِىَّ مَغْمَزٌ، الَـذَّلـيلُ عِنْدى عَـزيزٌ حَتّى اخُذَ الْحَـقَّ لَـهُ، وَ الْقَوِىُّ عِنْدى ضَعيفٌ حَتّى اخُذَ الْحَـقَّ مِنْهُ. رَضينا عَنِ اللّه ِ قَـضاءَهُ وَ سَلَّمْنا لِلّه أَمْـرَهُ.
[نهج البلاغة، الخطب: 37]
حضرت على عليه السلام فرمود: در تمامى زندگىِ من، نقطه سياهى نيست تا عيب جويان و اشاره كنندگان با چشم و ابرو اشاره كنند و سخنى گويند. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را بستانم و نيرومند نزد من ناتوان است تا حق ديگران را از او بازگيرم. ما با تمام وجود به قضاى الهى خشنود و در برابر فرمانش تسليم هستيم.
قاطعيّت در اجراى حق و عدالت و پشتيبانى از مظلوم در برابر ظالم از ويژگيهاى «حكومت علوى» بود. هر چند اجراى دقيق عدالت، به كام دنيا خواهان خوش نمى آمد و عدّه اى از على عليه السلام مى رنجيدند، امّا دلخوشى آن حضرت اين بود كه خدايش از او راضى است.
11. سياست علوى
وَ قـالَ عليه السلام:
اَما وَ اللّه ِ اِنْ كُنْتُ لَفى ساقَتِها حَتّى تَوَلَّتْ بِحَذافيرِها، ماضَعُفْتُ وَ لاجَبُنْتُ وَ اِنَّ مَسيرى هذا لِمِثْلِها، فَلَأَنْقُبَنَّ الْباطِلَ حَتّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ. مالى وَ لِقُرَيْشٍ؟ وَاللّه ِ لَقَدْ قْاتَلْتُهُمْ كافِرينَ وَ لَأُقاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونينَ وَ اِنّى لَصاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ كَما أَنَا صاحِبُهُمْ الْيَوْمَ.
[نهج البلاغة، الخطب : 33]
حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، من همواره در زمره پيشتازان اين حركت بودم تا روزى كه جبهه دشمن تار و مار شد و جاهليت از صحنه بيرون رفت، بى آنكه كم ترين ضعف يا ترسى داشته باشم و امروز نيز در همان راستا قدم بر مى دارم و تصميم دارم باطل را بشكافم تا حق از پهلوى آن بيرون آيد. مرا با قريش چه كار؟ كه ديروز در موضع كفر بودند و با آنان جنگيدم و امروز نيز كه گرفتار فتنه و انحراف شده اند به پيكارشان خواهم خاست. من همانگونه كه ديروز با آنان برخورد كردم امروز نيز همانم.
امير مؤمنان عليه السلام داراى سابقه ديرين و درخشان در يارى اسلام و مبارزه با مشركان و منافقان داشت. ياور حق بود و دشمن باطل. وى جبهه باطل را در هر نقاب و شكل و شمايل كه بود مى شناخت و با آن مى جنگيد.
12. گناه سازش ناپذيرى
قـالَتْ فـاطِمَةُ عليها السلام:
... مَا الَّذى نَقَمُوا مِنْ أَبى الحَسَنٍ؟! نَقـَمُوا ـ وَاللّه ِ ـ مِنْهُ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكالَ وَقْعَتِهِ وَ نَكيرَ سَيْفِهِ ـ وَ قِلَّـةَ مُـبالاتِهِ لِحَـتْفِهِ ـ وَ تَبَحُّـرِهِ فى كِتابِ اللّه ِ وَ تَنَمُّـرِهِ فى ذاتِ اللّه ِ.
[دلائل الامامة: 125، الاحتجاج 1: 147]
حضرت زهرا عليها السلام فرمود: اينان كارگردانان سقيفه چه عيبى از ابوالحسن گرفتند؟! كه او را براى رهبرى جامعه اسلامى صالح نديدند! بخدا سوگند عيب او را بر خورد سخت و بدون مسامحه و سهل انگارى در برابر حق و مرگبار بودن رويارويى با او و شمشير برّان و بى اعتنايى به مرگ و آگاهى گسترده نسبت به كتاب خدا و گردن فرازى در راه خدا دانسته اند.
آنچه على عليه السلام را از همه ممتاز ساخته بود، استوارى در راه حق، جهاد بى امان با دشمنان خدا، شهادت طلبى و نترسيدن از مرگ، تبحّر در دين و شناختِ عميق از مكتب و قرآن و قاطعيّت و سازش ناپذيرى در راه خدا بود. همين صفتها سبب شده بود كسانى از روى حسد و دشمنى وجود او را نتوانند تحمّل كنند و از در دشمنى با او درآيند.
13. راه پيروزى
وَ قــالَ عليه السلام:
ـ لَمّا عُوتِبَ عَلَى التَّسوِيَةِ فِى العَـطاءِ ـ أَتَأْمُرُونّى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فيمَنْ وُلِّـيتُ عَلَيْهِ؟! وَاللّه ِ ما أَطُـورُ بِهِ ما سَمَرَ سَميرٌ وَ ما أَمَّ نَجْمٌ فِى السَّماءِ نَجْما، لَوْ كانَ الْمالُ لى لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ اِنَّما الْمالُ مالُ اللّه ِ.
[نهج البلاغة، الخطب : 124]
آنگاه كه حضرت امير عليه السلام بدليل رعايت مساوات در تقسيم بيت المال مورد عتاب قرار گرفت فرمود: آنگاه كه حضرت امير عليه السلام بدليل رعايت مساوات در تقسيم بيت المال مورد عتاب قرار گرفت فرمود: آيا به من امر مى كنيد و اصرار مى ورزيد تا پيروزى را به بهاى ستم بر كسانى كه مسؤوليت سرپرستى آنها بر دوشم نهاده شده است بدست آورم؟! به خدا سوگند كه تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پى هم حركت مى كنند، چنين كار ناروايى نخواهم كرد. اگر اين مال ثروت شخصى من بود در تقسيم آن مساوات را رعايت مى كردم، چه رسد به اينكه مال، مال اللّه است.
اين همان سياست مكتبى است كه در حكومت علوى تجسّم يافته بود. ديگران مثل معاويه، معتقد بودند كه «هدف، وسيله را توجيه مى كند». ولى امام، چون سياست و حكومتش الهى بود، براى پيروزى از شيوه هاى غير اسلامى استفاده نمى كرد و به مردم ظلم و اجحاف نداشت.
14. جنگاور بى باك
قــالَ عليه السلام:
... وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُـهُمْ اِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّـعانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ، هَبِـلَتْهُمُ الْهَـبُولُ! لَقَدْ كُـنْتُ وَ ما اُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لااُرْهَّبُ بِالضَّـرْبِ وَ اِنّى لَعَلى يَقينٍ مِنْ رَبّى وَ فى غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دينى.
[نهج البلاغة، الخطب : 22]
حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: ... و از شگفتيهاى زمانه اين است كه ـ شاميان ـ به من پيام داده اند كه خود را براى مقابله با سرنيزه ها آماده كنم و براى ضربه هاى شمشير شكيبا باشم، مادرانِ گريان به سوگشان بنشينند! تاكنون كسى مرا با دعوت به جنگ تهديد نكرده است و از زخمهاى نيزه و شمشير هراسى نداشته ام، چرا كه بر يقين به پروردگارم تكيه دادم و دينم را زنگار شبهه نيالوده است.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ من ز او عمرى ستانم جاودان او زمن دلقى بگيرد رنگ رنگ امام على عليه السلام شهادت طلب بود و از مرگ و كارزار باكى نداشت و چه غافل بودند آنان كه او را تهديد به جنگ مى كردند، در حالى كه وى از نوجوانى در ميدانهاى مبارزه و درگيرى رشد كرده بود.
15. شيوه نبرد
... وَ عَرَفُوا قَتْلاهُ ـ قَتلى عَلِىٍّ عليه السلام فى لَيلَةِ الهَرير ـ بِضَرَباتِهِ الَّتى كانَتْ عَلى وَتِيرَةٍ واحِدَةٍ، اِنْ ضَرَبَ طُولاً قَدَّ وَاِنْ ضَرَبَ عَرْضا قَطَّ وَ كانَتْ كَأَنَّها مِكْواةٌ.
[ارشاد القلوب : 248]
وَ فى رِوايَةٍ:
كانَتْ لِعَلىٍّ عليه السلام: ضَرْبَتانِ: اِذا تَطاوَلَ قَدَّ و اِذا تَقاصَرَ قَطَّ. قالوا: وَ كانَتْ ضَرَباتُهُ أَبْكارا اِذا اْعَتلى قَدَّ وَ اِذا اْعتَرَضَ قَطَّ.
[المناقب 2: 83]
در صبحگاه ليلة الهرير
[يكى از حمله هاى نبرد صفين كه حدود 24 ساعت درگيرى ادامه داشت، و شب آن واقعه: ليلة الهرير نام گرفته است.] كشته شدگان به دست حضرت امير عليه السلام را از نحوه ضربت هاى حضرت باز مى شناختند، زيرا ضربت ها همه يكنواخت بود. اگر شمشير را از بالا فرود مى آورد دو نيم مى كرد و اگر از پهلو مى زد قطع مى كرد. و محل ضربه شمشير گويى با آهن گداخته داغ شده بود.
و گفته اند: همه ضربت هاى على عليه السلام همين دو نوع بوده وقتى از حريف بلندتر قرار مى گرفت از بالا مى زد و دو نيم مى كرد و هنگامى كه برابر بود از پهلو مى زد و قطع مى نمود و گفته اند: بر حريف خود بيش از يك ضربه نمى زد.
بخش سوم: همگام با مردم
16. غمخوار درماندگان
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله:
يا عَلِىُّ اِنَّ اللّه َ جَعَلَكَ تُحِبُّ الْمَساكينَ وَ تَرْضى بِهِمْ أَتْباعا وَ يَرْضُونَ بِكَ اِماما.
[حلية الاولياء 1: 71]
پيامبر گرامى اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: يا على، خداى متعال تو را چنين قرار داده كه بينوايان را دوست مى دارى و آنان را به عنوان پيروان خويش بپسندى و آنان هم تو را به پيشوايى و امامت بپسندند.
در شيوه حكومت، سياستِ مردمى و جانبدارى از مظلومان و محرومان از اصول كلّى زمامدارى امير مؤمنان عليه السلام بود. او مردم را دوست داشت، مردم هم او را دوست داشتند. همدلى دو جانبه بين پيشوا و پيروان وجود داشت و اين از افتخارات آن امام عدل و اسوه جهاد و الگوى حكومت بود و تكيه اش بر همين توده هاى محروم و طبقات مستضعف بود كه هم هنگام نياز، در صحنه حاضرند و هم بار كمتر بر دوش حكومت به شمار مى روند.
17. ياور محرومان
قالَ مُغَيْرَةُ ـ الضَّبىّ ـ :
كانَ عَلِىٌّ عليه السلام أَمْيَلُ اِلَى الْمَوالى وَ أَلْطَفُ بِهِمْ، وَ كانَ عُمَرُ أَشَدُّ تَباعُداً مِنْهُمْ.
[الغارات: 341]
مغيره ضبّى گويد: على عليه السلام به موالى ـ شهروندان غير عرب و بردگان آزاده شده ـ تمايل بيشترى داشت و نسبت به آنان مهربانتر بود. ـ در صورتى كه ـ عمر بشدّت از آنان دورى مى گزيد و پرهيز مى كرد.
گرايش به مردم و روحيه مهرورزى به آنان، از ويژگى هاى رهبران الهى است.
18. پيشتاز عمل
قالَ عَلِىٌّ عليه السلام:
أَيُّـها النّاسُ! اِنّى وَاللّه ِ ما أَحُثُّكُمْ عَلى طاعَةٍ اِلاّ وَ أَسْبِقُكُمْ اِلَيْها وَ لا أَنْهاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ اِلاّ وَ أَتَناهى قَبْـلَكُمْ عَنْها.
[نهج البلاغة، الخطب : 173]
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اى مردم! بخدا سوگند من هرگز شما را به هيچ طاعتى فرا نمى خوانم مگر آنكه خود بر شما ـ در عمل به آن ـ پيشى مى جويم و از هيچ گناهى بازتان نمى دارم و نهى نمى كنم ـ مگر آنكه پيش از شما، خود را از عمل به آن باز مى دارم.
پيشگامى در عمل و مطابقت شعار با برنامه هاى عملى، از ويژگيهاى پيشوايان با فضيلت است. اين شيوه، مؤثّرترين تبليغ به حساب مى آيد. برعكس، عدم انطباق عمل با شعارها و سخنان، ملّت را سست و بى اعتماد مى كند و چنين حكومتهايى پايگاه مردمى خود را از دست مى دهند.
19. شمع جمع
دَخَلَ ضِرارُ بنُ ضمرة الكنانى عَلى مُعاوِيَةَ فَقالَ لَهُ:
صِفْ لى عَلِيّا، فَقالَ أو تَعفيني ...؟ قالَ: لا أعفيكَ، قالَ: إذْ لابُدَّ فَإنّهُ: ـ كان وَ اللّه ِ بَعيدَ الْمَدى شَديدَ الْقُوى يَقُولَ فَصْلاً وَيَحْكُمْ عَدْلاً يَنْفَجِرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوانِبِهِ وَ تَنْطِقُ الْحِكْمَةُ مِنْ نَواحِيهِ يَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْيا وَ زَهْرَتِها وَ يَسْتَأْنِسُ بِاللَّيْلِ وَ ظُلْمَتِهِ كانَ وَاللّه ِ غَزيرَ مالْبَصيرَةِ طَويلَ الْفِكْرَةِ ... يُعْجِبُهُ مِنَ اللَّباسِ ما قَصُرَ وَ مِنَ الطَّعام ما جَشَبَ، كانَ وَاللّه ِ كَأَحَدِنا يُدْنينا اِذا أَتَيْناهُ وَ يُجيُبنا اِذا سَأَلْناهُ وَ كانَ مَعَ تَقَرُّبِهِ اِلَيْنا وَ قُرْبِهِ مِنّا لا نُكَلِّمُهُ هَيْبَةً لَهُ.
[حلية الاولياء 1: 84]
ضرار بن ضمره يكى از اصحاب ويژه حضرت امير عليه السلام بر معاويه وارد شد، معاويه گفت: على را براى من توصيف كن. ضرار با اصرار معاويه لب به سخن گشود و گفت: بخدا سوگند او دست نايافتنى و دور از دسترس و داراى نيروهاى پرتوان بود، سخنانى روشنگر مى گفت و به عدل حكم مى راند، از هر سوى او علم مى جوشيد و از تمامى رفتار او حكمت مى تراويد، از دينا و زيورهاى آن وحشت داشت و به شب زنده دارى و خلوت شب انس مى ورزيد. بخدا سوگند او داراى بصيرتى فراوان و انديشه هايى بلند بود. لباس كوتاه و طعام خشك و بى نان خورش را كه نشانه تواضع و فقر بود دوست مى داشت. بخدا سوگند چونان يكى از خود ما بود، هرگاه نزد او مى رفتيم ما را به نزديك خود فرا مى خواند و خواسته هاى ما را پاسخ مى گفت و با اين همه مهرورزى و اظهار نزديكى و يگانگى، به دليل هيبتى كه داشت جرأت گفتگو با او را نداشتيم.
20. در بــازار
قالَ زاذان:
اِنَّهُ كانَ عليه السلام يَمْشى فِى الْأَسْواقِ وَحْدَهُ وَ هُوَذاكَ يُرْشِدُ الضّالَّ وَ يُعينُ الضَّعيفَ وَ يَمُرُّ بِالْبَيّاعِ وَ الْبَقّالِ فَيَفْتَحُ عَلَيْهِ الْقُـرْانَ وَ يَقْرَءُ: «تِلْكَ الّدارُالْأخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوّا فِى الْأَرْضِ وَ لافَسادا وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ.»
[المناقب 2: 104]
زاذان مى گويد: حضرت امـيرالمؤمنين عليه السلام به تنهايى دربازار مى گشت و گمشده را راهنمايى و ناتوان را كمك مى كرد و بهنگام عبور از پيش فروشندگان و كسبه، قرآن كريم را در برابر آنها مى گشود و اين آيه را براى آنها مى خواند «خانه آخرت سعادت ابدى را براى كسانى قرار داديم كه قصد سركشى و فساد در زمين ندارند و عاقبت نيك تنها از آن پرهيزكاران است«.
على عليه السلام نسبت به اوضاع جامعه و رفتار كسبه و مردم بى تفاوت نبود، شخصا امر به معروف و نهى از منكر مى كرد و به ناتوانان يارى مى رساند و گمشدگان را راهنمايى مى كرد و با «تذكّر لسانى» مردم را به ياد خدا و قيامت مى انداخت، تا به وظيفه خويش عمل كنند.
21. تنديس عدالت
قـالَ عليه السلام:
وَاللّه ِ لَوْ اُعْطِيتُ الْأَقاليمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ اَفْلاكهِا عَلى أَنْ أَعْصِىَ اللّه َ فى نَمْلَةٍ أَسْلُبُها جِلْبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلْتُ، وَ اِنَّ دُنْياكُمْ عِنْدى لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فى فَمِ جَـرادَةٍ تَقْـضِمُها، ما لِعَلِىٍّ وَ نَعيمٍ يَفْنى وَلَذَّةٍ لا تَبْقى!؟
[نهج البلاغة ، الخـطب : 222]
حضرت على عليه السلام فرمود: بخدا سوگند اگر اقليمهاى هفت گانه زمين را با هر چه در زير آسمان آنها است به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوى از دهان مورى نافرمانى كنم، نخواهم كرد. چرا كه اين دنياى شما در نزد من از برگ نيم جويده اى در دهان ملخى ناچيزتر است. على را با نعمتهاى فناپذير و لذت هاى گذرا و ناپايدار چه كار!
از ديدگاه على عليه السلام حكومت، وسيله اى براى احقاق حق و اجراى عدالت و احكام خدا بود، نه طعمه اى لذيذ براى كاميابيهاى شخصى. از اين رو سعى داشت در دوران زمامدارى، حق گرا باشد و جلوه ها و جاذبه هاى دنيوى او را نفريبد و از اجراى عدالت باز ندارد.
22. الگوى زمامدارى
قالَ أَميرُالْمُؤْمِنين عليه السلام:
اِنَّ اللّه َ جَعَلَنى اِماماً لِخَلْقِهِ، فَفَرَضَ عَلَىَّ التَّقْديرَ فى نَفْسى وَ مَطْعَمى وَمَشْرَبى وَ مَلْبَسى كَضُعَفاءِ النّاسِ، كَىْ يَقْتَدِىَ الْفَقيرُ بِفَقْرى وَ لا يَطْغَى الْغَنِىَّ غِناهُ.
[الكافى 1: 410]
حضرت امير عليه السلام فرمود: خداوند، مرا پيشواى خلق خود قرار داد و هماهنگى با مردم تهيدست را در امور شخصى و خوراك و پوشاك بر من واجب نمود، تا فقرا از من الگو بگيرند و بى نيازى ثروتمندان، آنان را به سركشى و طغيان نخواند.
مردم هميشه به رهبران خود نگاه مى كنند و از رفتار و زندگى آنان الگو مى گيرند. امام در اين سخن، به قناعت و ساده زيستى خود اشاره مى كند، تا پيروان هم از او درس بگيرند و حرص دنيا و لذّت پرستى و تجمّل نداشته باشند و به زر اندوزى نپردازند.
23. همدرى با مردم
وَ قــالَ عليه السلام:
هَيْهاتَ أَنْ يَغْلِبَنى هَواىَ وَ يَقُودَنى جَشَعى اِلى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِـجازِ أَوِ الْيَمامَةِ مِنْ لا طَمَعَ لَهُ فِى الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ اَوُ أَبيتَ مِبْطانا وَ حَوْلى بُطُونٌ غَرْثى وَ أَكْبادٌ حَــرّى
[نهج البلاغة، الكتب : 45]
حضرت على عليه السلام فرمود: هيهات كه هوا و هوسم بر من چيره شود و شكمبارگى به گزينش طعام هاى لذيذ وادارم نمايد، در حالى كه چه بسا در يمامه و يا حجاز كسانى باشند كه اميد دستيابى به قرص نانى نداشته و خاطره اى از سيرى ندارند و هرگز مباد كه من با شكم پر بخوابم در حالى كه شايد پيرامون من شكمهاى به پشت چسبيده و جگرهاى سوخته باشد.
بى خبرى مسؤولان حكومتى از وضع زندگى مردم جامعه، ناپسند است. در حكومتهاى غير مردمى، حاكمان به راحت و رفاه خود مى انديشند و همه وسايل آسايش را براى خود و بستگان خويش تأمين مى كنند و به رنج و محروميّت و گرسنگى و نياز طبقات محروم توجّهى ندارند. حضرت على عليه السلام اين شيوه را از شأن حكومت خود دور مى داند و به ياد گرسنگان جامعه در دور افتاده ترين مناطق است.
بخش چهارم: در صحنه زندگى
24. برنامه روزانه
يُرْوى عَن سَيِّدِنا أميرِالمُؤْمِنين عليه السلام:
أَنَّهُ لَمّا كانَ يَفْرُغُ مِنَ الجِهادِ يَتَفَرَّغُ لِتَعْليمِ النّاسِ وَ الْقَضاءِ بَيْنَهُمْ، فَاِذا يَفْرُغُ مِنْ ذلِكَ اِشْتَغَلَ فىِ حائِطٍ لَهُ يَعْمَلُ فيهِ بِيَدِهِ، وَ هُوَ مَعَ ذلِكَ ذاكِرٌ لِلّهِ جَلَّ جَلالُهُ.
[عدة الداعى: 101]
نقل شده است كه: هرگاه حضرت اميرالمؤمنين از جهاد و جبهه برمى گشت، به آموزش مردم و قضاوت و دادرسى بين آنان مشغول مى شد و بهنگام فراغت از اين امور، در باغچه اى كه داشت به كار كشاورزى مى پرداخت و در همين حال ذكر خداى بزرگ مى گفت.
مسؤولان متعهد و مردمى، خدمت به مردم را وظيفه خود مى دانند و از همه فرصت ها استفاده مى كنند و هرگز تن پرورى و سهل انگارى ندارند. جهاد، آموزش، قضاوت و كار توليدى از برنامه هاى آنان است.
25. سفـره ولايـت
سَمِعتُ أباعَبدَاللّه ِ عليه السلام يَقُولُ:
كانَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام أَشْبَهُ النّاسِ طُعْمَةً بِرَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله كانَ يَأْكُلُ الْخُبْزَ وَ الْخِلَّ وَ الزَّيْتَ وَ يُطْعِمُ النّاسَ الْخُبْزَ وَ اللَّحْمَ.
[الكافى 6: 328]
حضرت صادق عليه السلام فرمود: حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نوع غذا شبيه ترين افراد به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بود. او خود نان و سركه و روغن زيتون مى خورد و به مردم مهمانان خود نان و گوشت مى داد.
از اسارتهاى انسان، اسير شكم بودن است. شيوه زندگى پيامبر و على عليه السلام بسيار شبيه هم بود. هر دو ساده زيست و دور از تجمّل بودند، قناعت مى كردند و به غذاى ساده اكتفا مى كردند. در عين حال به ديگران غذاى بهتر مى دادند و اين نوعى حرمت نهادن به مردم و ادب مهمان نوازى بود كه در اسلام به آن سفارش شده است.
26. نخــل امــيد
قالَ أَبُوعَبدُاللّه ِ عليه السلام:
اِنَّ أَميرَالْمُؤْمِنينَ عليه السلام كانَ يَخْرُجُ وَ مَعَهُ أَحْمالُ النَّوى فَيُقالُ لَهُ: يا أَبَاالْحَسَنِ ما هذا مَعَكَ؟ فَيَقُولُ: نَخْلٌ اِنْ شاءَ اللّه ُ. فَيَغْرِسُهُ فَلَمْ يُغادِرْ مِنْهُ واحِدَةً.
[الكافى 5: 75]
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: گاهى اميرالمؤمنين عليه السلام به سوى صحرا مى رفت وهمراه خود بارى از هسته خرما مى برد، به حضرتش گفته مى شد: اين چيست كه بهمراه دارى؟ مى فرمود: هر دانه از اينها يك نخل است انشاءاللّه . آنگاه مى رفت و همه آنها را مى كاشت و دانه اى از آنها رد نمى خورد.
كشاورزى و آباد ساختن زمينها و رسيدن به خودكفايى در اين زمينه، مايه عزت و رشد اقتصادى مسلمانان است. حضرت امير عليه السلام در سخنى ديگر فرمودند: (هر كس زمين و آب داشته باشد ولى فقير باشد، از رحمت الهى دور باد). اين اشاره به ضرورت احياى زمين و بهره ورى از اين نعمت الهى است كه در اختيار بشر است. در حديث ديگر است كه: «كشاورزان گنجينه هاى پروردگارند»، و اين اهميت كشت و كار و محبوبيت آن را نزد خداوند مى رساند.
27. امـين امّـت
كانَ عَلِىَّ عليه السلام يَقولُ:
يا أهْلَ الْكُوفَةِ اِذا أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِكُمْ بِغَيْرِ رَحْلى وَراحِلَتى وَغُلامى فَاَنَا خائِنٌ، وَكانَتْ نَفَقَتُهُ تَأْتيهِ مِنْ غَلَّتِهِ بِالْمَدينَةِ مِنْ يَنْبُع...
[الغارات: 44]
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمود: اى مردم كوفه اگر مرا ديديد. با اندوخته اى بيشتر از وسائل شخصى زندگى و مركب و غلام خود از نزد شما برگشتم، بدانيد كه خائن بوده ام ـ آن حضرت در مدت حكومت از بيت المال مصرف نمى كرد. و هزينه زندگى او از زمين هاى كشاورزى كه در ينبع داشت تأمين مى شد.
28. ساده زيستى
قــالَ عليه السلام:
وَاللّه ِ لَقَدْ رَقَعْتُ مِدْرَعَتى هذهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ راقِعِها، وَلَقَدْ قالَ لى قائلٌ: أَلا تَنْبُذُها عَنْكَ؟ فَقُلْتُ: اعْزُبْ عَنّى، فَعِنْدَالصَّباحِ يُحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرى.
[نهج البلاغة، الخطب : 159]
حضرت على عليه السلام فرمود: به خدا سوگند تن پوش خود را چندان وصله كرده ام كه از وصله كننده اش شرم دارم. روزى گوينده اى به من گفت: آيا زمان دور افكندن آن فرا نرسيده است؟ و من گفتم: دور شو، كه بامدادانِ فردا، شب روان را ستايش كنند.
پيرهن از رخ وصّال خجل كفن از گريه غسّال خجل شب روان مست ولاى تو على جان عالم به فداى تو على شهريار همين ساده زيستى و بى آلايشى و قناعت بود كه على عليه السلام را اسوه زهد و پارسايى قرار داد و به ديگران هم مناعت طبع آموخت. به هر حال دنيا مى گذرد و دنيا داران هم هر چه را اندوخته و گرد آورده اند، بايد بگذارند و بروند. بايد آخرت را آباد ساخت كه خانه ابدى است.
29. زهد ناب
عَنِ الباقِرِ عليه السلام فى خَبَرٍ:
وَ لَقَدْ وَلّى خَمْسَ سِنينَ وَما وَضَعَ آجُرَةً عَلى آجُرَةٍ وَلا لِبْنَةً عَلى لِبْنَةٍ وَ لا أَقْطَعَ قَطيعاً وَ لا أَوْرَثَ بَيْضاءَ لا حَمْراءَ.
[المناقب لابن شهر آشوب 2: 95]
حضرت باقر عليه السلام فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام پنج سال حكومت كرد، و در طول اين مدت آجرى بر آجر و خشتى روى خشت ننهاد، و زمينى را به خود اختصاص نداد و درهم سفيد و دينار سرخى به ارث نگذاشت.
شاعرى گفته است: تكلّف گر نباشد خوش توان زيست تعلّق گر نباشد، خوش توان مُرد و همه مشكلات انسان از دلبستگيهاى مادى است كه او را اسير اين زندگى و مال مى كند. كسى كه دنيا را آسان بگيرد، زندگى هم آسان مى گذرد. زندگى همراه با تكلّف و تقيّد و تشريفات، دردسر ساز است. گرگ اجل يكايك از اين گلّه مى برد اين گلّه را ببين كه چه آسوده مى چرد.
بخش پنجم: آينه حـق
30. فهرسـت فضـائل
قـالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله:
مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْـظُرَ اِلى آدَمَ فى عِلْمِهِ وَاِلى نُوحٍ فى تَقْواهُ وَاِلى اِبْراهيـمَ فى حِلْمِهِ وَ اِلى مُوسى فى هَيْبَتِهِ وَ اِلى عيسى فى عِبادَتِهِ فَلْيَنْظُرْ اِلى عَلِىِّ بْنِ اَبى طالبٍ عليهم السلام.
[ارشاد القلوب : 217]
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كه مى خواهد به « آدم » و علم او و « نوح » و تقواى او و « ابراهيم » و دور انديشى ـ بردبارى ـ او و « موسى » و هيبت او و « عيسى » و عبادت او بنگرد، به « على بن ابى طالب » بنگرد.
اين مضمون در روايات فراوانى آمده است و آن حضرت، علاوه بر آنكه وارث مجموعه فضايل انبياى الهى بود، در همه صفات كمال و خوبيها سرآمد بود و از همه اصحاب پيامبر، اعلم، افضل، اشجع، اعبد، اتقى و اورع بود. به قول معروف: «آنچه خوبان همه دارند، تو تنها دارى» بى جهت نيست كه امام على عليه السلام را «جامع اضداد» شمرده اند و همه فضيلتها را در حدّ كمال و اعلا در وجودش نمايان يافته اند.
31. سيـماى مـردان
وَ قيلَ:
كانَ ـ عَلِىٌّ عليه السلام ـ كَأَنَّما كُسِرَ ثُمَّ جُبِرَ، لايُغَيِّرُ شَيْبَهُ، خَفيفَ الْمَشْىِ، ضَحُوكَ السِّنِّ.
[اسدالغابة 4: 123]
مى گويند: على عليه السلام همانند آن بود كه گويى شكسته و مجددا ترميم شده باشد. چهره اى درهم تكيده داشت و يادآور مشكلاتى بود كه تحمل نموده و تجربه اندوخته بود. آن حضرت موى سپيد خود را رنگ نمى زد، سبكبال و بى تكلف راه مى رفت و همواره لبخند بر لب داشت.
عضلات قوى و استخوان بندى محكم و اندام پولادين، نتيجه عمرى مبارزات و رشد در دامن مشكلات بود كه آن حضرت عمر خود را اينگونه طى كرده بود. رنگ نكردن موى سفيد هم، پذيرش پيرى و گذشت عمر و وقار انسان است. چابكى در رفت و آمد و داشتن لبى خندان و چهره اى متبسّم از ويژگيهاى ديگر آن حضرت بود.
32. پيمان با فرشتگان
قـالَ الصّادِقُ عليه السلام:
اِنَّ عَلِيّاً عليه السلام كانَ اِذا أَصْبَـحَ يَقُـولُ: مَرْحَبا بِكُما مِنْ مَلَكَيْنِ حَفيظَيْنِ اُمْلى عَلَيْكُما ما تُحِبّانِ اِنْ شاءَاللّه ُ. فَلا يَزالُ فى التَّسْبيحِ وَ التَّهليلِ حَتّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ كذلِكَ بَعْدَ الْعَصْرِ حَتّى تَغْرُبَ الشَّمْسُ.
[بحارالانوار 84: 267 ح 38]
حضرت صادق عليه السلام فرمود: حضرت امير عليه السلام هر بامداد در خطاب به دو فرشته نويسنده اعمال مى فرمود: مرحبا بر شما دو فرشته بزرگوار و ياد داشت كننده اعمال به خواست خدا امروز نيز آنچه دوست داريد بر شما املا خواهم كرد، و به دنبال اين تعهد به ذكر: «سبحان اللّه و لا اله الاّ اللّه » مشغول مى شد تا خورشيد طلوع مى كرد. و هنگام عصر نيز تا غروب آفتاب، به همان ذكرها مى پرداخت.
فرشتگان مأمور الهى كه بر هر كس گماشته شده اند و در قرآن از آنان با صفت رقيب و عتيد ياد شده است، حرفها و كارهاى نيك و بد انسان را مى نويسند. بنابراين سخنان و اعمال ما مثل املا گفتن از طرف ما و نوشتن از سوى آنان است. بهتر آنكه جز حرف خوب نزنيم و جز عمل صالح انجام ندهيم.
33. نمـاز، امانت الهى
فى تفسير القشيرى:
اِنَّهُ كانَ عليه السلام اِذا حَضَرَهُ وَقْتُ الصَّلاةِ تَلَوَّنَ وَ تَزَلْزَلَ فَقيلَ لَهُ: مالَكَ؟ فَيَقُولُ: جاءَ وَقْتُ أَمانَةٍ عَرَضَها اللّه ُ تعالى عَلَى السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ حَمَلَها الاْنسانُ.
[المناقب 2: 124 و الاحزاب / 72]
در تفسير قشيرى آمده است: هرگاه وقت اداى نماز مى رسيد، رنگ چهره اميرالمؤمنين عليه السلام تغيير مى يافت و بر خود مى لرزيد. وقتى به او مى گفتند: اين چه حالت است؟ مى فرمود: هنگام اداى امانتى رسيده است كه بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه شد و آنها از حمل آن سرباز زدند و انسان اين بار امانت را برداشت.
نماز، ايستادن بنده در پيشگاه خداى قادر و قهّار است. او مولا و آفريدگار است و ما بنده اى سراسر نياز. حق نماز آن است كه اين جايگاه را بشناسيم و در نمازها خضوع و خشوع داشته باشيم و حضور قلب را مايه قبولى نمازها بدانيم.
34. اخـلاص در عبـادت
قالَ الصّادق عليه السلام:
كانَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام اِذا تَوَضـَّأَ لَمْ يَدَعْ أَحَدا يَصُبُّ عَلَيْهِ الْماءَ قَالَ: لااُحِبُّ أَنْ اُشْرِكَ فى صَلاتى أَحَـدا
[علل الشرايع 1: 323]
حضرت صادق عليه السلام فرمود: حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام: بهنگام وضو گرفتن اجازه نمى داد كسى برايش آب بريزد و مى فرمود: دوست ندارم در نمازم به درگاه خدا كسى را شريك قرار دهم.
توحيد ابعاد مختلفى دارد و شرك هم داراى مراتبى است. اين كه انسان همه عبادات خود، حتّى مقدمات نماز را خودش انجام دهد و از كسى كمك نگيرد، جلوه اى از توحيد است. در فقه نيز آمده است كه اگر كسى آب بريزد و انسان وضو بگيرد، وضويش باطل است، چون همه قسمتهاى وضو بايد توسّط خود شخص انجام شود.
35. بهـداشت فـردى
قالَ أَبُوعَبدُاللّه عليه السلام:
كانَتْ لاَِميرِالْمُؤْمِنينَ عليه السلام خِرْقَةٌ يَمْسَحُ بِها وَجْهَهُ اِذا تَوَضَّأَ لِلصَّلاةِ ثُمَّ يُعَلِّقُها عَلى وَتَدٍ وَ لايَمَسُّها غَيْرُهُ.
[المحاسن 2: 207 ح 1618]
حضرت صادق عليه السلام فرمود: حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را پارچه اى دستمالى بود كه بهنگام وضو صورت خود را با آن خشك مى كرد و سپس آن را بر ميخى مى آويخت و جز خود حضرت كسى به آن دست نمى زد.
از نظر بهداشتى، هر كس بايد مسواك و شانه و حوله مخصوص به خود داشته باشد و از اين وسايل، استفاده عمومى نشود. اين حديث، هم رعايت اين نكته بهداشتى را از سوى امير مؤمنان نشان مى دهد، هم گوياى نظم اوست كه براى وضو حوله اى جدا داشت كه هم مخصوص خود او بود، هم براى غير وضو از آن استفاده نمى شد.
36. نمـاز خـانه
قالَ الصّـادِقُ عليه السلام:
كانَ عَلِىٌّ عليه السلام قَدْ جَعَلَ بَيْتا فى دارِهِ لَيْسَ بِالصَّغيرِ وَ لا بِالْكَبيرِ لِصَلاتِهِ وَكانَ اِذا كانَ اللَّيْلُ ذَهَبَ مَعَهُ بِصَبِىٍّ لِيَبيتَ مَعَهُ فَيُصَلِّى فيهِ.
[المحاسن 2: 452 ح 2557]
حضرت صادق عليه السلام فرمود: حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خانه خود اتاقى را كه نه كوچك بود و نه بزرگ، اختصاص به نماز خود داده و هر شب كودكى را براى خوابيدن بهمراه خود مى برد و در همانجا نمازهايش را مى خواند.
در اين حديث دو نكته وجود دارد كه هر دو از آداب و مستحبات اسلامى است: ۱. اختصاص دادن جاى معيّنى براى نماز و عبادت در خانه ۲. پرهيز از تنها خوابيدن در يك خانه كه مكروه است اختصاص يك مكان براى نماز و عبادت، آن جا را قداست مى بخشد و حضور قلب و تمركز روحى بهترى براى نمازگزار فراهم مى شود.
37. نقـش نگـين
قـالَ عَبدُ خَيرٍ:
كانَ لِعَلِىٍّ عليه السلام أَرْبَعَةُ خَواتيمَ يَتَخَتَّمُ بِها: ياقُوتٌ لِنُبْلِهِ، وَ فيروزَجٌ لِنُصْرَتِهِ، وَ الْحَديدُ الصّينىُّ لِقُوَّتِهِ، وَ عَقيقٌ لِحِرْزِهِ ـ وَكان نَقْشُ الْياقُوتِ: لااِلهَ اِلاَّ اللّه ُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبينُ، وَ نَقْشُ الْفيروزَجِ: اَللّه ُ الْمَلِكُ الْحَقُّ، وَ نَقْشُ الْحَديدِ الصّينىِّ: أَلْعِزَّةُ لِلّهِ جَميعا، وَ نَقْشُ الْعَقيقِ ثَلاثَةُ أَسْطُرٍ: ما شاءَاللّه ُ، لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ِ، أَسْتَغْفِرُاللّه َ.
[الخصال: 199]
عبد خير مى گويد: على عليه السلام چهار انگشتر داشتند كه به دست مى كردند: ياقوتى براى نجابت و بزرگى ـ فرزانگى و فيروزه براى پيروزى و حديد چينى براى نيرومندى و عقيق را نيز براى محافظت. نقش نگين ياقوت: «لا إلهَ إلاّ اللّه المَلِكُ الحَقُّ المُبين» و نقش فيروزه: «اللّه ُ المَلِكُ الحَقُّ» و نقش حديد: «ألعِزَّةُ للّه جَميعا» و در نگين عقيق سه سطر نقش بسته بود: «ماشاءَ اللّه، لاقُوَّةَ إلاّ بِاللّه ِ، أستَغفِرُاللّه «
جمله اى كه به عنوان «نقش نگين» نوشته مى شود، مثل شعارى است كه هر كس براى خود اختصاص مى دهد. نقش نگين هاى امامان متفاوت بود، مضمون چهار نقش نگين امام على عليه السلام توحيد و مالكيّت و عزّت و قوّت خداى متعال بود.
38. در پنـاه نمـاز
قالَ أَبُوعَبدُاللّه عليه السلام:
كانَ عَلِىٌّ عليه السلام اِذا هالَهُ شَيْى ءٌ فَزِعَ اِلَى الصَّلاةِ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الأَيَةَ: وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ. وَ قـالَ عليه السلام: ... كان فىآخِرِ عُمْرِهِ يُصَلّى فى كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ أَلْفَ رَكْعَةٍ.
[البقره / 42 و الكافى 3: 480 و الكافى 4: 154]
حضرت صادق عليه السلام فرمود: هرگاه حضرت امير عليه السلام از موضوعى نگران و هراسناك مى شد به نمـاز پناه مى برد. سپس حضرت صادق عليه السلام اين آيه را خواند: «وَاسْتَعينُوا بِالصَّبُرِ وَالصَّلاةِ ... از شكيبايى و نماز يارى بجوييد . . . ». و باز فرمود: حضرت امير عليه السلام در اواخر عمر خود هر شبانه روز، هزار ركعت نماز مى خواند.
نماز، روى آوردن بنده به درگاه خالق قدرتمند و پروردگار جهان است كه گشايش همه مشكلات به دست اوست. براى انسان هيچ تكيه گاهى بهتر از نماز نيست كه هم قوّت روحى مى دهد، هم آرامش مى بخشد و هم غصه ها و نگرانيها را مى كاهد. قرآن كريم نيز ياد خدا را كه جوهره اصلى نماز است، مايه ا طمينان و آرامش قلبها مى داند (دل آرام گيرد ز ياد خداى).
39. روشنايى چشم
قـالَ أَميرُالمُؤمِنين عليه السلام:
وَاللّه ِ ما سَأَلْتُ رَبّى وَلَداً نَضيرَالْوَجْهِ وَ لاسَأَلْتُ وَلَداً حَسَنَ الْقامَةِ وَلكِنْ سَأَلْتُ رَبّى وَلَداً مُطيعينَ لِلّهِ خائِفينَ وَجِلينَ مِنْهُ حَتّى اِذا نَظَرْتُ اِلَيْهِ وَ هُوَ مُطيعٌ لِلّهِ قَرَّتْ بِهِ عَيْنى.
[تفسير الصافى 4: 27]
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: به خدا سوگند هيچگاه از پروردگار خود فرزندانى خوش سيما و نه فرزندانى سَرْو قامت نخواسته ام، بلكه فرزندانى مطيع خداوند و ترسان از او خواسته ام، تا هرگاه به فرزندم نگريستم و او را در حال اطاعت خدا ديدم، چشمانم روشن گردد.
فرزندان صالح، ديندار و مفيد براى جامعه، مايه روشنى چشم والدين و ذخيره صالح براى آنان است و پس از مرگ پدر و مادر هم، خوبيهاى آنان سبب ياد خير و طلب رحمت مردم براى پدر و مادرش مى شود. تربيت دينى اولاد، از مهم ترين وظايف والدين است و ادب، برترين ميراث آنان است.
40. جوينده رضاى حق
عَن إبنِ عَباس:
كانَ عَلِىٌّ عليه السلام يَتَّبِعُ فى جَميعِ أَمْرِهِ مَرْضاةِ اللّه ِ وَلِذلِكَ سُمِّىَ الْمُرْتَضى.
[المناقب 3: 110]
ابن عباس مى گويد: على عليه السلام در تمامى كارهاى خود همواره در پى رضايت الهى بود و به همين جهت «مرتضى» ناميده شد.
اوج ايمان و بندگى انسان اين است كه در پى كسب رضاى خالق باشد و در كارها اخلاص داشته و رضايت پروردگار را در نظر بگيرد، هرچند ديگران خوششان نيايد و از دست انسان ناراضى شوند. مهم، رضايت خداست، چون پاداش و كيفر و بهشت و جهنّم به دست اوست. و اگر «مرتضى» يكى از القاب حضرت على عليه السلاماست، چون عمرى بر مدار رضاى حق عمل كرده است.