زندگینامه امام حسن علیه السلام
۲۰ آذر ۱۳۹۳ 0 اهل بیت علیهم السلامامام حسن عليه السّلام نخستين فرزند امام على (عليه السّلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است كه در نيمۀ ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى قمرى در مدينه منوره، ديده به جهان گشود و با تولد خويش، در جدش پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) و ساير اهل بيت (عليهم السّلام) شادى و نشاط ويژه اى پديد آورد.
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) در گوش راست حسن، اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و او را در دامن مهرانگيز خويش قرار داد و دستور داد كه در روز هفتم تولدش، گوسفندى را ذبح كرده و براى وى عقيقه كنند و موى سرش را تراشيده و به وزن او، نقره صدقه دادند.(1)
امام حسن (عليه السّلام) بنا به روايت شيعه و اهل سنت، شبيه ترين انسان ها به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) بود و در اين باره گفته شده است: «و كان الحسن اشبه النّاس برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله خلقا و هَديا وَ سؤ ددا»؛ حسن از جهت سيما، روش و رهبرى از همه بيشتر به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شباهت داشت.(2)
امام حسن عليه السّلام به همراه برادرش امام حسين (عليه السّلام) عزيزترين انسان ها در نزد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) بودند و از آن حضرت، مهربانى هاى فراوانى ديدند و در مكتب توحيدى وى، رشد و تربيت يافتند.لطف بى كران الهى در عالم وجود، نصيب اين دو بزرگوار شد و آن دو را از تربيت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) و دخترش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و اميرمؤ منان (عليه السّلام) برخوردار کرد و آن دو را به عنوان دو انسان كامل و اسوه به جامعه بشريت ارزانى داشت و در روز قيامت، آن دو را دو سيّد جوانان اهل بهشت قرار داد.
امامت امام حسن (علیه السلام)
امام حسن (عليه السّلام) پس از شهادت پدرش اميرمؤ منان على بن ابى طالب (عليه السّلام) در كوفه، با درخواست و بيعت ياران آن حضرت و اهالى كوفه، خلافت را پذيرفت و راه و روش عدالت پرور پدرش را تداوم بخشيد.(3)
ليكن با فتنه انگيزى هاى معاوية بن ابى سفيان و شرارت هاى سران سفاك سپاه او از يك سو و نفاق و خيانت برخى از سران سپاه امام (عليه السّلام) و ايجاد چند دستگى در ميان مردم و خستگى آنان از جنگ و خون ريزى، از سوى ديگر، آن حضرت را واداشت كه براى حفظ اصل اسلام و در نظر گرفتن مصلحت مسلمانان ، با معاويه صلح كند و حكومت را به طور موقت و مشروط به وى سپارد.از آن پس، امام عليه السّلام از كوفه به وطنش مدينه بازگشت و بقيه عمر شريف خود را در مدينه گذرانيد. آن حضرت گرچه از حكومت كناره گيرى كرده بود ولى با رفتار و كردار خود، امت اسلام را به جنايت هاى معاويه و عاملان او در سراسر مناطق اسلامى آگاه مى كرد و روحيه رزم و جهاد را در نهاد آنان دوباره زنده مى كرد.
وجود آن حضرت براى معاويه و عامل او در مدينه، بسيار گران مى آمد و مانع تک تازى آنان مى شد و دستگاه غاصب خلافت را با مشكلاتى مواجه مى كرد. از جمله اين كه معاويه تصميم گرفته بود كه فرزند خود يزيد را جانشين خويش کند و در اين راه تلاش زيادى به عمل آورد؛ وليكن در آغاز توفيق چندانى به دست نياورد. چون اين فكر شيطانى مخالف با صلح نامه امام حسن (عليه السّلام) بود و از سوى ديگر وجود شخصيت امام حسن (عليه السّلام) مانع تحقق هدف هاى معاويه بود. بدين جهت در صدد از ميان برداشتن اين اسوه بزرگ عالم اسلام برآمد و در اين راه از منافقان و كسانى كه به خاطر وابستگى فاميلى با آن حضرت رابطه داشتند، سود جست.
شهادت امام حسن (علیه السلام)
معاويه از طريق اشعث بن قيس، دخترش جعده را كه همسر امام حسن (عليه السّلام) بود وسوسه كرد و او را به شهادت آن حضرت ترغيب و تطميع کرد. وى به جعده گفت كه اگر حسن را به قتل رسانى، علاوه بر اين كه يك صدهزار درهم پول نقد دريافت مى كنى، تو را به عقد فرزندم يزيد درمى آورم و تو را ملكه عالم اسلام قرار مى دهم.
جعده كه نفاق و دوچهرگى را از پدرش به ارث برده بود، هر چه بيشتر خود را به آن حضرت نزديك کرد و پس از جلب توجه امام عليه السّلام، ناجوانمردانه به آن حضرت، خيانت كرد و به وى زهر خورانيد.
امام حسن (عليه السّلام) به خاطر نوشيدن زهر، مسموم شد و به مدت چهل روز در بسترى بيمارى افتاد و روز به روز، حالش وخيم تر شد، تا اين كه در 28 صفر سال پنجاه هجرى قمرى، مصادف با سى ودومين سال رحلت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) در مدينه به شهادت رسيد و محبان اهل بيت (عليهم السّلام) را در سوگ بزرگى فرو برد. امام حسين (عليه السّلام) به تجهيز بدن مطهر برادرش پرداخت و سپس جهت تدفين آن در كنار مرقد پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله ) اقدام به تشييع جنازه کرد.
مانع شدن بنی امیه از دفن بدن مطهر امام کنار جد بزرگوارش
عدۀ زيادى از اهالى مدينه، اهل بيت (عليهم السّلام) و تمامى بنى هاشم در تشييع جنازه امام شهيد خود همراهى كردند و با عزت و احترام، بدن مطهرش را به سوى مرقد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) حركت دادند؛ ولى بنى اميه و مخالفان اهل بيت (عليهم السّلام) با تحريك عائشه بنت ابى بكر مانع تدفين بدن آن حضرت در جوار مرقد پيامبراكرم (صلّى اللّه عليه و آله) شدند و در اين راه بسيار پافشارى كردند و آمادۀ هرگونه فتنه و فساد شدند. جوانان بنى هاشم و پيروان ولايت آماده دفاع از حريم امامت و ولايت شدند.
امام حسين (عليه السّلام ) كه در شهادت برادرش امام حسن (عليه السّلام) از همه سوگوارتر و غمگين تر بود، در برابر حرمت شكنى هاى بنى اميه و مخالفان اهل بيت (عليهم السّلام) فرمود: «واللّه لولا عهد الحسن عليه السّلام إ لىّ بحقن الدّماء، و اءن لااُهريق فى اءمره مِحجمة دم ، لعلمتم كيف تاءخذ سيوف اللّه منكم مآخذها، و قدنقضتم العهد بيننا و بينكم ، و اءبطلتم ما اشترطنا عليكم لا نفسنا»؛(4) سوگند به خدا اگر برادرم با من پيمان نبسته بود كه در پاى جنازۀ او به اندازۀ حجامت خونى ريخته نشود، مى ديديد كه چگونه شمشيرهاى الهى از نيام بيرون مى آمدند و دمار از روزگار شما برمى آوردند. شما همان بيچارگان روسياه ايد كه عهد ميان ما و خود را شكستيد و شرائط فيما بين را باطل ساختيد.
امام حسين (عليه السّلام) و ساير بنى هاشم كه به خاطر سفارش امام حسن (عليه السّلام) كظم غيض كرده و بردبارى و جوان مردى را پيشه خود داشتند، به ناچار بدن امام حسن (عليه السّلام) را به سوى قبرستان بقيع حمل کرده و در جوار جده اش فاطمه بنت اسد تدفين کردند.(5)
هم اكنون مزار امام حسن مجتبى (عليه السّلام) به همراه سه تن از امامان معصوم (يعنى امام زين العابدين، امام محمدباقر و امام جعفرصادق عليهم السّلام ) بدون هيچ گونه گنبد و بارگاهى در اين قبرستان قرار دارد و محل زیارت بسيارى از شيعيان و دوستداران اهل بيت (عليهم السّلام) است.
در تاريخ شهادت امام حسن مجتبى (عليه السّلام) علما و مورخان شيعه اتفاق نظر دارند كه آن حضرت در 28 صفر سال 50 قمرى در سن 47 سالگى به علت مسموميت از سوى همسرش جعده بنت اشعث به لقاءاللّه پيوست.(6) وليكن علماى اهل سنت به اختلاف پرداختند. برخى از آنان، ربيع الاول سال 49 قمرى (7) برخى ربيع الاول سال 50 قمرى و برخى آخر ماه صفر سال 50 قمرى را ذكر كرده اند. هم چنين در مقدار عمر آن حضرت به اختلاف پرداختند.(8) ولى اكثر آنان اتفاق نظر دارند كه همسرش وى را مسموم كرد و پس از تشييع جنازه، سعيدبن عاص (عامل معاويه در مدينه) بر بدن ایشان نماز گذاشت.(9)
پی نوشت ها
1. الا رشاد، ص 346.
2. همان ، ص 347.
3. همان.
4. همان ، ص 360.
5. نك : كشف الغمه ، ج 2، ص 80 و الارشاد، ص 346.
6. نك : الكافى ، ج 1، ص 461؛ بحارالانوار، ج 44، ص 149 و الارشاد، ص 346.
7. انساب الا شراف ، ج 3، ص 75.
8. بحارالانوار، ج 44، ص 149.
9. همان.
منبع: روز شمار تاریخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر، سید تقی واردی