زمين و آسمان اى شيعه در حزن و غمست امشب همه اوضاع عالم زين مصيبت درهمست امشب
من آن پروانه عشقم که بي بال و پرم کردند چو شمع از آتش زهر ستم خاکسترم کردند
پيکرش مسموم از زهر جفا گرديده بود طاير جانش دگر از تن رها گرديده بود
پيكرش مسموم از زهر جفا گرديده بود طاير جانش دگر از تن رها گرديده بود
دل پا کش ز جور خصم دون خست چه گویم کار گردون این چنین هست
اي گلستان غريب عالم جوشد از خاک تو درياها غم
بيا تا سر کنيم اي دل فغان و آه و ماتم را عزاي باقر علم رسول الله خاتم را
شيعيان از چيست دلها در غم است هر کجا بيني عزا و ماتم است
اي فروزان گهر پاک بقيع گل پرپر شده در خاک بقيع