زمزمه هایی كه گاه به گاه از مكه در میان قبیله ی بنی غفار به گوش می رسید، طبیعت كنجكاو و متجسس ابوذر را به خود متوجه كرده بود. او خیلی میل داشت .........
وقتی كه به هارون الرشید خبر دادند كه صفوان «كاروانچی» كاروان شتر را یكجا فروخته است و بنابراین برای حمل خیمه و خرگاه خلیفه در سفر حج باید فكر دیگری كرد سخت در شگفت ماند؛
مرد هندى وقتی سخنانش تمام شد به امام رو کرد و گفت : آیا از آنچه نزد من است ، چیزى را مى خواهى؟ امام فرمود: نه چون آنچه نزد من است بهتر از آن است كه نزد توست. ...
افرادی که دلهایشان تسلیم نبود در نقطه ای از مسیر، راه خودشان را از امام حسین (ع) جدا نمودند. برخی در مدینه جا ماندند. برخی دیگر در میانه راه کربلا و عده ای در شب عاشورا بازگشتند.
روزى خدمت امام رضا (ع) رفتم و گفتم: مقدارى قرض دارم و توان پرداخت آن را ندارم؛ و مقدار آن را مطرح نكردم. حضرت دستور داد غذا آوردند و چون غذا خورديم فرمود: آنچه زير تُشك نهاده شده بردار و بدهى خود را بپرداز...
اى جماعت حاضر! آيا شما را خبر دهم كه چه كسى در روز قيامت بى بهره ؛ و بلكه در ضرر و زيان است ؟ او همان كسى است كه آخرت خود را براى دنياى ديگرى بفروشد؛ و او مانند همين فاسق مى باشد.