داستانهای علما: عالمی که شدت تاثر از شیوع فساد و گناه موجب مرگش شد

داستانهای علما: عالمی که شدت تاثر از شیوع فساد و گناه موجب مرگش شد

۲۷ مرداد ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماع
مرحوم شهید دستغیب نقل کرده است: صاحب ملکه تقوی مرحوم آقا میرزا مهدی خلوصی رحمة الله که قریب بیست سال توفیق رفاقت با ایشان نصیب من شده بود نقل کرد که:
در زمان عالم عامل و زاهد عابد آقای میرزای محمد حسین یزدی اعلی الله مقامه (که در 28 ربیع الاول 1307 مرحوم شد و در قبرستان غربی حافظیه مدفون شد) در باغ حکومتی مجلس ضیافت و جشن مفصلی بر پا شده و در آن مجلس جمعی از تجار که در آن زمان لباس روحانیت پوشیده بودند دعوت داشتند. در آن مجلس انواع فسق و فجور که از آن جمله نواختن و رقصیدن مطرب کلیمی بود فراهم کرده بودند.
تفصیل مجلس مذکور را خدمت مرحوم میرزا خبر آوردند، ایشان سخت ناراحت و بی قرار شدند. و روز جمعه در مسجد وکیل شیراز پس از نماز عصر به منبر رفت و گریه بسیاری نمود و پس از ذکر چند جمله موعظه فرمود:
ای تجاری که فجار شدید شما همیشه پشت سر علماء و روحانیون بودید در مجلسی فسقی که آشکارا محرمات الهی را مرتکب می ‏شدند رفتید و به جای آنکه آنها را نهی کنید باآنها شرکت نمودید، جگر مرا سوراخ کردید و دل مرا آتش زدید خون من برگردن شما است. 

پس از منبر بزیر آمد و به خانه تشریف برد. شب برای نماز جماعت حاضر نشد به خانه‏ اش رفتیم، احوالش را پرسیدیم. گفتند: میرزا در بستر افتاده است خلاصه روز به روز تب او شدیدتر شد به طوری که اطباء عاجز شدند و گفتند: باید تغییر آب و هوابدهد ایشان را به باغ سالاری بردند.

در همان وقت یک نفر ریاضت کش هندی به شیراز آمده بود که از وقایع و حوادث خبر می ‏دهد تصادفاً روزی مغازه ما می‏ گذشت، پدرم به من گفت:او را بیاور راجع به احوال و شفای میرزای چیزی بپرسم ببنیم حال او چگونه خواهد شد؟

من رفتم و آن هندی مرتاض را به مغازه آوردم،پدرم نام میرزا را نگفت و گفت: من مال التجاره‏ ای دارم می ‏خواهم بدانم آیا به سلامت می‏ رسد یا نه؟ ولی در باطن میرزا را در نظر گرفت که از این مریضی شفا می ‏یابد یا نه، مرتاض هندی مدت زیادی حسابهائی کرد و به فکر فرو رفت و نتوانست جواب بدهد.

پدرم گفت: بیش از این ما را و خود را معطل مکن اگر چیزی می‏ دانی بگو بغیر از آن مزدت را بگیرو برو.

هندی گفت: حساب من درست است ولی سوال تو مرا گیج کرده است چون آنچه در واقع نیت کردی غیر آن است که در ظاهر گفتی.

پدرم گفت: مگر من چه نیت کرده ‏ام ؟

هندی گفت: الان زاهدترین مرد روی زمین مریض است و تو می‏ خواهی بدانی عاقبت او چه خواهد شد؟ به تو بگویم: او خوب شدنی نیست و تا شش ماه دیگر می ‏میرد.

پدرم آشفته شد و مبلغی به او داد.

بالاخره سر شش ماه میرزا از دنیا رفت (از شهید دستغیب، داستانهای شگفت، داستان شماره 67)


منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث