داستانهای علما: عالمی که شدت تاثر از شیوع فساد و گناه موجب مرگش شد
۲۷ مرداد ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماعپس از منبر بزیر آمد و به خانه تشریف برد. شب برای نماز جماعت حاضر نشد به خانه اش رفتیم، احوالش را پرسیدیم. گفتند: میرزا در بستر افتاده است خلاصه روز به روز تب او شدیدتر شد به طوری که اطباء عاجز شدند و گفتند: باید تغییر آب و هوابدهد ایشان را به باغ سالاری بردند.
در همان وقت یک نفر ریاضت کش هندی به شیراز آمده بود که از وقایع و حوادث خبر می دهد تصادفاً روزی مغازه ما می گذشت، پدرم به من گفت:او را بیاور راجع به احوال و شفای میرزای چیزی بپرسم ببنیم حال او چگونه خواهد شد؟
من رفتم و آن هندی مرتاض را به مغازه آوردم،پدرم نام میرزا را نگفت و گفت: من مال التجاره ای دارم می خواهم بدانم آیا به سلامت می رسد یا نه؟ ولی در باطن میرزا را در نظر گرفت که از این مریضی شفا می یابد یا نه، مرتاض هندی مدت زیادی حسابهائی کرد و به فکر فرو رفت و نتوانست جواب بدهد.
پدرم گفت: بیش از این ما را و خود را معطل مکن اگر چیزی می دانی بگو بغیر از آن مزدت را بگیرو برو.
هندی گفت: حساب من درست است ولی سوال تو مرا گیج کرده است چون آنچه در واقع نیت کردی غیر آن است که در ظاهر گفتی.
پدرم گفت: مگر من چه نیت کرده ام ؟
هندی گفت: الان زاهدترین مرد روی زمین مریض است و تو می خواهی بدانی عاقبت او چه خواهد شد؟ به تو بگویم: او خوب شدنی نیست و تا شش ماه دیگر می میرد.
پدرم آشفته شد و مبلغی به او داد.
بالاخره سر شش ماه میرزا از دنیا رفت (از شهید دستغیب، داستانهای شگفت، داستان شماره 67)
منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.