شرح مناجات شعبانیه (قسمت بیست و یکم)

شرح مناجات شعبانیه (قسمت بیست و یکم)

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0

 

 



اِلهى بِكَ عَلَیكَ اِلا اَلْحَقْتَنى بِمَحَلِّ اَهلِ طاعَتِكَ وَ الْمَثْوَى الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِكَ فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفْسى دَفعاً وَ لا اَمْلِكُ لَها نَفعاً.
معبود من! به ذات پاكت سوگندت می‏دهم كه مرا به منزل اهل طاعتت و به اقامتگاه جاودانه شایسته از رضاى خویش، ملحق سازى، چه من قادر نیستم كه شرى از خود دفع و يا نفعى را به خود جلب نمايم.

قرار گرفتن در جمع اهل طاعت و به رضاى الهى دست يافتن و نیز اينكه بنده به تنهايى قادر بر دفع ضرر و يا جلب منفعت نمى‏ باشد، از نكاتى است كه در اینفراز از مناجات، مورد عنایت قرار گرفته است.

«اِلهى بِكَ عَلَیْكَ اِلاّ اَلْحَقتَنى؛ عادت ورود به جمع نیكان»

اينكه در این فراز، از خداوند مسئلت شده است: مرا به منزل اهل طاعت ملحقفرما! مى‏توان دو معنى براى آن تصور نمود:
يكى آنكه مقصود اين است كه خدایا، مرا نیز از اهل طاعتت قرار ده! یعنى اگرتا به حال توفيق انجام اوامر و اجتناب از نواهى تو را نداشتم و خلاصه، اهلاطاعت و فرمانبردارى از تو نبودم از اين پس مرا آن توفيق ده كه من نيز به اطاعتتو مشغول باشم و از آنچه مورد عنايت تو نیست اجتناب ورزم.
معناى دوم عبارت مزبور مى‏تواند این باشد كه بنده، توفیق هم‏نشینى با اهل طاعتو نیكان و ابرار را از پروردگارش درخواست مى‏كند،یعنى به خدا عرض مى‏كند كه: مرابه آن محل و جایگاهى كه اهل طاعت تو هستند برسان و با آنها هم‏نشینم گردان.
به تعبیر مولانا

گوش ما گیر و بدان مجلس كشان     كز رحیقت(163) مى‏خورند آن سرخوشان

در توضیح معناى دوم عبارت باید گفت كه: نقش تأثیر گذار رفیق و هم‏نشین،چنانچه هم در آیات و هم در اخبار بدان اشاره شده است، نقشى غیر قابل انكارمى‏باشد، تا آنجا كه قرآن كریم از زبان دوزخیان نقل مى‏كند كه آنها با تأسف واندوه مى‏گویند: اى كاش با خوبانى چون رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هم‏نشین بوده و بدها رامصاحب خویش قرار نمى‏دادیم كه بدان، بعد از آنكه سعادت و خوش‏بختى، تاآستانه منزل ما آمده بود، آن را از ما ربوده و ما را محروم ساختند:
یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً یا وَیْلَتىلَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلیلاً لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ كانَ الشَّیْطانُلِْلإِنْسانِ خَذُولاً. (فرقان: 27 ـ 29)
در روز قیامت ظالم، دستش را از شدت حسرت با دندانش مى‏گزد ومى‏گوید: اى كاش ارتباط و انسى با رسول داشتم. واى بر من، كاش فلان رادوست و همنشین خود نمى‏گرفتم كه رفاقت با او سبب شد كه بعد از آنكهذكر حق ـ سعادت و خوشبختى ـ به سراغم آمده بود، گمراهم نموده وسعادت را از كفم ربود و شیطان براى آدمى مایه گمراهى است.
بارى، به تعبیر حافظ شیرازى،اساسا نخستین موعظه پیر هدایت گر و راهنمابه انسان‏هاى سالك آن است كه باید از هم‏نشین و مصاحب بد اجتناب كنید:

نخست موعظه پیر مى فروش آن است     كه از معاشر ناجنس احتراز كنید

با این حال، لازم به ذكر است مقدم بر حافظ و قبل از او، مكتب وحى، اینحقیقت مهم را به درستى تبیین فرمود كه:
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیاذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ.(نجم: 29 و 30)
پس اعراض نما و اجتناب كن از آنكه از ما روى برگردانیده و جز زندگى دنیارا اراده نكرده است علم آنها در همین حد مى‏باشد.

پیر پیمانه كش ما كه روانش خوش باد     گفت پرهیز كن از صحبت پیمان‏شكنان

حافظ

حكایت

عزیزالدین نسفى گوید: در ولایت خود بودم در شهر نسف، شبى پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را به خواب دیدم. فرمودكه یا عزیز! دیو اعوذ خوان و شیطان لا حول خوان را مى‏شناسى؟ گفتم: «نى یارسول اللّه‏!» فرمود: «فلانى دیو اعوذ خوان و فلانى شیطان لاحول خوان است،ازایشان برحذر باش». هر دو را مى‏شناختم و با ایشان مصاحبت داشتم، تركصحبت ایشان كردم.(164)

اى بسا ابلیس آدم روى هست     پس به هر دستى نشاید داد دست

مولانا

چند روایت درباره آثار مصاحبت

على علیه‏السلام فرمود: «اِصْحَبْ اَخَا التُّقى وَ الدّینِ تَسْلَم وَاسْتَرشِدْهُ تَغْتَنِم؛ با آدم اهل تقوى و دینمصاحب باش تا سالم بمانى و از او راهنمایى بجوى، تا سود برى».(165)
و نیز فرمود: «اَكْثَرُ الصَّلاحِ وَ الصَّوابِ فى صُحْبةِ اُولى النُّهى وَ الْاَلْبابِ؛ بیشترین صلاح وخوبى، در همنشینى با خردمندان و صاحبان اندیشه نهفته است».(166)
و باز فرمود: «مُجالَسَةُ الْاَبْرارِ تُوجِبُ الشَّرَفِ؛ دم خور شدن با نیكان مایه شرافت و برترىخواهد شد».(167)

مقام امن و مى بى غش و رفیق شفیق     گرت مدام میسر شود، زهى توفیق
دریغ و درد كه تا این زمان ندانستم     كه كیمیاى سعادت،رفیق بود رفیق
كجاست اهل دلى؟ تا كند دلالت خیر     كه ما به دست نبردیم ره به هیچ طریق

حافظ

همچنین على علیه‏السلام خطرات رفاقت و هم‏نشینى با انسان‏هاى ناصالح را چنینگوشزد كرده است: «صُحْبَةُ الاَشْرارِ تُكْسِبُ الشَّرَّ كَالرّیحِ اِذا مَرَّتْ بَاالنَّتِنِ حَمَلَت نَتِناً؛ همدمىبا بدان، سبب كسب بدى از آنها مى‏شود، همانند بادى كه بر بوى بد بوزد، آن را به همراهخواهد داشت».(168) و نیز فرمود: «صُحبَةُ الْاَشْرارِ تُوجِبُ سُوءَ الظَّنِّ بِالاخیارِ؛ مصاحبت با بدان،سبب بدگمانى و سوء ظن نسبت به خوبان خواهد شد».(169)

واى آن زنده كه با مرده نشست     مرده گشت و زندگى از وى بجست
دوستى جاهل شیرین سخن     كم شنو، كآن هست چون سم كهن

مولانا

اين نكته را نيز اضافه كنيم كه در قرآن كریم از جمله دعاهايى كه از زبانپيامبرانى چون ابراهيم عليه‏السلام و يوسف عليه‏السلام نقل گرديده است، درخواست حشر ومصاحبت با صالحین در روز قیامت است كه قرآن از زبان این دو پیامبر دعاىواحدى، این گونه نقل مى‏فرمايد كه: «وَ اَلْحِقنى بالصّالِحینَ؛ مرا به شايستگان ملحق فرما وبا آنها محشور ساز» (یوسف: 101 و شعرا: 83)
همچنین از زبان آنان كه داراى عقل و خرد بوده و اهل ذكر و اندیشه مى‏باشند،این دعا را نقل مى‏فرماید كه: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الابْرار؛ و هنگام جان سپردن حشر و مصاحبت مارا با نیكان قرار ده». (آل عمران: 193)
نكته دیگر اینكه اگر آدمى را توفیق وصول به درجات صالحان و یا هم‏نشینىو هم جوارى با آنها حاصل نشد، باید سعى كند دوستى آنان را در دل خویش جاىدهد كه این خود، فضیلتى قابل توجه و امرى نیكو مى‏باشد.
در دعایى، نبى اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره دوستى خوبان و اعمال خوب، فرمود:
«اَللّهُمَّ ارْزُقنى حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ یُحِبُّكَ وَ حُبَّ عَمَلٍ یُقَرِّبُنى اِلى حُبِّكَ ؛ پروردگارا! محبتخودت را و محبت هر آنكه دوستت دارد و محبت هر عملى كه مرا به تو نزدیك مى‏سازدروزیم فرما».(170)
همچنین امام باقر علیه‏السلام در این مورد مى‏فرماید:
اِذا اَرَدْتَ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّ فیكَ خَیراً فَانْظُرْ اِلى قَلْبِكَ، فَاِنْ كانَ یُحِبُّ اَهْلَ طاعَةِ اللّه‏ِ وَیُبْغِضُ اَهْلَ مَعصِیَتِهِ فَفیكَ خَیْرٌ وَ اللّه‏ُ یُحِبُّكَ وَ اِنْ كانَ یُبْغِضُ اَهْلَ طاعَةِ اللّه‏ وَیُحِبُّ اَهلَ مَعصِیَتِهِ فَلَیسَ فیكَ خَیْرُ وَ اللّه‏ُ یُبْغِضُكَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ.(171)
هر گاه خواستى بدانى كه در تو خیرى هست یا نه، به دلت نگاه كن. اگر اهلطاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن داشت، در تو خیر هستو خدا هم تو را دوست دارد. ولى اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهلمعصیت خدا را دوست داشت، خيرى در تو نیست و خدا هم دشمنتمى‏دارد. انسان با كسى است كه دوستش دارد.
باید توجه داشت دوست داشتن صالحان و نیكان، افزون بر آنكه ذاتاً امرىمطلوب و پسندیده است، چه بسا ممكن است انگيزه و محركى قوى در سير آدمىبه سمت و سوى صالحان و مصاحبت با آنان در نتیجه تخلق به اخلاق شايستهآنان باشد؛ چنانچه در عبارتى معروف، چنین آمده است:

اُحِبُّ الصّالِحینَ وَ لَسْتُ مِنهُم     لَعَلَّ اللّه‏َ یَرْزُقُنى الصَّلاحا

«گرچه از صالحان نیستم ولى آنها را دوست مى‏دارم. باشد كه خداوند بهبركت این دوستى، صلاح و دوستى، روزیم فرماید».(172)

«وَ الْمَثوَى الصّالِحِ مِنْ مَرضاتِكَ؛ موهبت بزرگ دست‏یابى به رضاى خداوند»

فراق و وصل چه باشد رضاى دوست طلب     كه حیف باشد ازو غیر او تمنایى

حافظ

قرآن كریم هرگاه از موهبت‏ها و نعمت‏هایى‏كه نصیب بهشتیان شده است یادمى‏كند، موهبت بى‏نظیر «رضوان» و رضایت خویش را نیز در كنار آنها ذكر كرده و سپسمى‏فرماید: «رضوان خداوند از بهشت و تمام نعمت‏هاى آن بزرگ‏تر و برتر است».

وَعَدَ اللّهُ الْمُوءْمِنینَ وَ الْمُوءْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیهاوَ مَساكِنَ طَیِّبَةً فی جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُالْعَظیمُ. (توبه: 72)

خداوند متعال وعده فرموده، مردان مؤمن و زنان مؤمنه را، بوستان‏هایى‏كه پاىدرخت‏هایش، جویبارها روان است و آنان در آن بوستان‏ها و باغ‏ها براىهمیشه خواهند ماند و به آنان مسكن‏هاى پاكیزه در بهشت جاودان ارزانىخواهد گردید. و ـ البته ـ رضوان خداى تعالى از همه كرامت‏هاى اخروىبزرگ‏تر است و این است همان رستگارى بزرگ.

علامه طباطبایى رحمه‏الله پیرامون جمله «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ» كه در آیه مذكور ذكرشده چنین مى‏گوید: «معناى این جمله به طورى كه سیاق،آن را افاده مى‏كند، ایناست كه رضایت و خشنودى خدا از همه این حرف‏ها، بزرگ‏تر و ارزنده‏تر است.و اگر رضوان را نكره آورد براى اشاره به این معنا بود كه معرفت انسان نمى‏تواندآن را و حدود آن را درك كند و شاید هم براى فهماندن این نكته بوده است كهكمترین رضوان خدا، هر چه هم كم باشد، از این بهشت‏ها بزرگ‏تر است. وبزرگ‏ترین سعادت و رستگارى براى یك نفر عاشق و دوستدار این است كهرضایت معشوق خود را جلب كند».(173)

نیست به جز رضاى تو قفل گشاى عقل و دل     نیست به جز هواى تو قبله و افتخار جان

مولانا

و نیز:

پى رضاى تو آدم گریست سیصد سال     كه تا ز خنده وصلش گشاده گشت دهن

مولانا

بنابراین آنچه كه امام عليه‏السلام در عبارت مورد بحث از مناجات، از خداوند خویشمى‏طلبد، مى‏تواند بزرگ‏ترین خواسته یك عاشق باشد و آن تمناى رضایتمعشوق از او است، چرا كه هرگاه رضایت پروردگار حاصل شود، بهشت نیز بهدنبال آن پدید خواهد آمد.

ابن فارض در قصیده تائیه خویش درباره مقام رضاى معشوق و لذت قرب اوچنین سروده:
«واگر معشوق از من راضى و خشنود باشد، در این صورت، همه عمر منهنگام كودكى باشد از جهت خوشى و امن و راحتى و بى غمى، و نیز مانند روزگارجوانى باشد ازجهت طرب و ناز.
و اگر مرا به خودش نزدیك كند، آن گاه همه سال من بهار اعتدال خواهد بوددر باغ‏هاى خرم و تازه. و من چرا به چنین عشق و معشوقى مباهات نكنم بر هركسى كه ادعاى عشق حقیقى نموده است و چرا مبالغه نكنم در فخر كردن به اینحظ و بهره‏اى كه دارم از مقام رضاى معشوق و قرب او.
و من در مقام رضا و قرب معشوق نائل شدم به چيزهايى كه بالاتر از افق امیدمبوده است و در عرصه امید و آرزویم نمى‏گنجيد».(174)

مدتى شد كه مبتلاى توایم     تو شهنشاه و ما گداى توایم
تا تو خورشید وش همى تابى     ما چو ذرات در هواى توایم
مى نبندیم جز تو هیچ نگار     ما كه عشاق بى‏نواى توایم
مى كش اى دوست تیغ و مى‏كُش باز     زانكه ما طالب رضاى تو ایم
هر كس از براى دلدارى‏ست     ما شكسته دلان براى توایم

كمال الدین حسین خوارزمى

در اینجا باید به این نكته اشاره كرد كه اگر سخن از رضاى پروردگار نسبت بهبنده است، باید عنایت داشت كه این مهم، بدون تحقق رضاى عبد از خداوند،حاصل نخواهد شد، و تا بنده از خداوند راضى نباشد، یعنى تا بر آنچه خدايشبراى او مقدر مى‏نمايد و برايش پيش مى‏آورد، راضى نباشد، نبايد انتظار داشتهباشد كه به عالى‏ترين موهبت الهى یعنى رضايت او دست یابد. توضیح بیشترآنكه، از عالى‏ترین مقاماتى كه عارف بدان راه مى‏یابد، مقام رضاست. اينكه مقامرضا از چه شأن والايى برخوردار است از خواجه نصیر الدین طوسى سخناننغزى نقل شده است كه بخشى از آن را در اینجا مى‏آوريم:
«رضا، خشنودى است، و آن ثمره محبت است و اهل حقیقت را مطلوب وآرزو آن است كه از خداى تعالى راضى باشند و آن چنان كه ایشان را هیچ حالى ازاحوال مختلف مانند مرگ و زندگانى و بقا و فنا، و رنج و راحت و سعادت وشقاوت، و غنى و فقر، ناخوشایند و مخالف طبع نباشد و یكى را بر دیگرىترجیح ندهد، چه آنها دانسته‏اند كه صدور همه از بارى تعالى است و محبت او درقلب آنها راسخ شده است و لذا هر چه پیش ایشان آید بدان راضى باشند.
از یكى از بزرگان این مرتبه، باز گفته‏اند كه: هفتاد سال عمر یافت و در تماماین مدت، هرگز چیزى را كه اتفاق افتاد، نگفت كه كاش اتفاق نمى‏افتاد و نیز هرگزچيزى را كه اتفاق نيفتاده بود نگفت كه كاش اتفاق مى‏افتاد.
و از بزرگى پرسیدند كه از رضا در خود چه اثرى یافته‏اى؟ گفت:
از مرتبه رضا بویى به من رسیده است كه اگر همه خلایق را به بهشت برند ومرا تنها وارد دوزخ نمایند، هرگز در دل من خطور نخواهد كرد كه چرا حظ مناین شد و بهره دیگران، آن».(175)

اى دل بیا كه تا به خدا التجا كنیم     وین درد خویش را ز در او دوا كنیم
سر در نهیم در ره او هر چه باد باد     تن در دهیم و هر چه رسد مرحبا كنیم
او هر چه مى‏كند چو صواب است و محض خیر     پس ما چرا حدیث ز چون و چراكنیم
راضى شویم حكم قضاى قدیم را     چون عاجزیم از آنكه خلاف قضا كنیم
تغییر حكم چون سَخَط ما نمى‏كند     كوشیم تا به سعى، سخط را رضا كنیم

فیض كاشانى

خلاصه سخن آنكه، رضایت خداوند از بنده، بدون رضایتِ بنده از خواستو مشیتِ پروردگارش، حاصل نخواهد شد.
ناگفته نماند آنچه از عبارت قرآنى «رَضِىَ اللّه‏ُ عَنْهُم وَ رَضُوا عَنْه» واز مقدم شدنرضایت خدا از بنده بر رضایت بنده از خدا مى‏توان استفاده نمود این است كه تارضا و توفیق حق تعالى حاصل نشود و تا حضرتش، جلوه و پرتوى از رضاىخویش را در نهاد بنده‏اش نتاباند، رضاى بنده از پروردگارش حاصل نخواهدشد.
این سخن همچنین موید این حقیقت است كه بنده از خود چیزى ندارد و هرچه از زیبایى‏ها و جمال و كمال كه در وى بروز مى‏كند، در واقع انعكاسى است ازآنچه پروردگارش از پرتو جمال خویش بر او تابانیده است و رضاى بنده نیز درواقع انعكاسى است از پرتو اندكى از رضاى پروردگارش در آیینه جان او:

خلق را چون آب دان صاف و زلال     اندر او تابان صفات ذوالجلال
ما كه‏ایم اندر جهان پیچ پیچ     چون الف او خود چه دارد؟هیچ هیچ
گر بخواب آییم، مستان وییم     ور به بیدارى، به دستان وییم
ور بگرییم، ابر پر زرق وییم     ور بخندیم، آنا زمان برق وییم
ور به خشم و جنگ، عكس قهر اوست     ور به صلح و عذر، عكس مهر اوست
پادشاهان مظهر شاهى حق     عارفان مرآت آگاهى حق
خوبرویان آینه خوبى او     عشق ایشان، عكس مطلوبى او

مولانا

بيان یك نكته:

نكته دیگر اینكه بین این سخن كه «رضایت بنده از خداوند، بدون رضایتخداوند از بنده حاصل نمى‏شود» و بین آنچه پیش‏تر ذكر شد كه «چگونه مى‏توانبدون آنكه آدمى از خداوندش راضى باشد، خدایش از او راضى باشد» منافاتىوجود ندارد، زیرا در كلام قبلى گفته شد كه «تا بنده از پروردگارش راضى نباشد،خداوند از او راضى نخواهد شد». ولى همین راضى شدن بنده از خداوند، بنابرآنچه در سخن بعد،نقل نمودیم، بدون آنكه رضایتى از خداوند شامل حال بندهگردد، محقق نخواهد شد،یعنى خداوند، رضایت و توفیق خویش را در ابتدانصیب بنده‏اش مى‏فرماید، و بعد از آن، بنده به مقام رضا از پروردگارش مى‏رسد وآنگاه كه به مقام رضا رسید از موهبت رضوان الهى كه بالاتر از تمام نعمت‏هاىبهشتى است ،بهره‏مند مى‏گردد.

«... فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفسى؛ ناتوانى بنده در جلب منفعت و دفع ضرر»

نكته‏اى كه مى‏توان از عبارت مذكور از مناجات استفاده نمود این است كه درواقع، این فراز از دعا، به منزله هموار ساختن مسیر استجابت دو خواسته قبلىمى‏باشد.
توضیح آنكه، در این عبارت مناجات كننده، با گفتن این جمله كه «من بهتنهایى توانایى دریافت منفعت و رهایى از ضرر را ندارم»، اظهار فقر و مسكنت وبیچارگى در پیشگاه معبودش مى‏نماید. با توجه به اینكه با اقرار به درماندگى وبیچارگى است كه بنده، قابلیت دریافت عطایا و مواهب الهى را پیدا مى‏كند، درواقع آدمى هر چه بیشتر، فقر و افتادگى خویش را درك نماید، در مقابلخداوندش بيشتر سر تعظيم فرود مى‏آورد و در نتیجه، بیشتر از الطاف و عنایاتاو برخوردار مى‏گردد.
و این اظهار فقر در پیشگاه خداوند بى نیاز تا آنجا مى‏تواند براى آدمىسودمند باشد كه حضرت سیدالشهدا در دعاى عرفه از آن به عنوان وسیله‏اىبراى توسل جستن به پروردگار استفاده مى‏كند و عرض مى‏كند: «اِلهى اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَبِفَقْرى اِلَیكَ؛ خدایا! من به سبب فقر و مسكنتى كه دارم به تو متوسل مى‏شوم».
بارى، چنانچه ذكر شد، مناجات كننده با اظهار تهى‏دستى و پستى در برابرپروردگار، زمينه را براى ورود خود به جايگاه اهل طاعت الهى و وصول به رضاىالهى آماده مى‏سازد و به تعبیر مولانا، هر جا زمین پست و افتاده‏اى است، آب بههمان سمت سرازیر مى‏شود:

آب رحمت بایدت، رو پست شو     وانگهان خور خمر رحمت، مست شو
هر كجا دردى دوا آنجا رود     هر كجا پستى است آب آنجا رود
آنكه سرها بشكند او از علوّ(176)     رحم حق و خلق ناید سوى او
خشكى لب هست پیغامى ز آب كه به مات آرد یقین اضطراب
كان لب خشكت گواهى مى‏دهدكو به آخر بر سر منبع رسد


پی نوشت ها:
163. رحيق در اینجا اشاره به آيه 25 سوره مطففين مى‏باشد كه خداوند در وصف‏نعمت‏هايى‏كه در بهشتبه ابرار خواهد داد چنین فرمود: «یُسْقَونَ رَحیقٍ مَخْتُومٍ؛ابرار از شراب طهور سر به مهر در بهشتخواهند نوشید».
164. الانسان الكامل، صص 249 و 250.
165. غررالحكم و درر الكلم، ج 2، ص 189.
166. همان، ص 424.
167. همان، ج 6، ص 126.
168. همان، ج 4، ص 205.
169. همان، ص 213.
170. الانسان الكامل، ص 335.
171. محاسن برقى، ج 1، ص 410.
172. امام خمینى، سرالصلوة، ص 2.
173. تفسیر المیزان، ج 9، صص 530 و 531.
174. سعید الدین فرقانى، مشارق الدرارى، صص 450 ـ 452.
175. خواجه نصیر الدین طوسى، اوصاف الاشراف، صص 87 و 88 .
176. برترى جویى.

منبع: شرح مناجات شعبانیه، سید محمود طاهری

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث