شرح مناجات شعبانیه (قسمت دوم)
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0
وَ تَعْلَمُ ما فى نَفْسى وَ تَخْبُرُ حاجَتى وَ تَعْرِفُ ضَمیرى وَ لا یَخْفى عَلَیْكَ اَمْرُ مُنْقَلَبى وَ مَثْواىَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقى وَ اَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتى وَ اَرْجُوهُ لِعاقِبَتى. وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُكَ عَلَىَّ یا سَیِّدى فیما یَكُونُ مِنّى اِلى آخِرِ عُمْرى مِنْ سَریرَتى وَ عَلانِیَتى، وَ بِیَدِكَ لا بِیَدِ غَیْرِكَ زِیادَتى وَ نَقْصى وَ نَفْعى وَ ضرى.
و تو مى دانى آنچه را كه در دلِ من است و از نيازم آگاهى و ضميرم را مى شناسى و هيچ امرى از امور دنيا و آخرتم بر تو پوشيده نیست؛ و نیزمى دانى آنچه را كه مى خواهم بر زبان آورم، و به آن دهان بگشایم، وآگاهى به آنچه كه براىِ عاقبتم امیدوارم. و به درستى كه آنچه در ظاهر و باطنِ من تا آخر عمر از من سر خواهد زد، از تقدیرِ تو گذشته است و كمى و زیادى و سود و زیانِ من به دستِ تو است، و در دستِ هیچكس جز تونیست.
نكاتى از این فراز
1. آگاهى خداوند به تمام اسرار بندگان؛
2. تقدیر الهى بودن تمامى امور در زندگىِ بنده؛
3. در اختیار داشتن سود و زیان در زندگى تمامى مردم.
توضیح این نكات:
«وَ تَعْلَمُ ما فى نَفْسى وَ تَخْبُرُ حاجَتى؛ علم الهى به اسرار بندگان»
خداوند به آنچه در قلبها مىگذرد آگاه است و بالاتر از آن، اینكه بر هر چیزى درجهان هستى، علمى كامل دارد. خداوند در قرآن كریم مىفرماید: وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ. (یونس: 61)
و پنهان نمىماند از پروردگارت، حتّى به اندازه ذرّهاى در زمین و آسمان.
بَرو علمِ يك ذرّه پوشيده نیست كه پیدا و پنهان به نزدش یكى است
بر احوال نابوده، علمش بصیر به اسرار ناگفته لطفش خبیر
سعدى
همچنین مىفرماید: «یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ؛ او به خیانت چشمها و بهآنچه در سینهها پنهان است عالم است» (غافر: 19)
هم قصه نانموده دانى هم نامه نانوشته خوانى
نظامى
ذكر این عبارات از دعا در اول نیایش و حقتعالى را آگاه دانستن به نیازهاىدرونى خویش، هم به معناى ستایش از محبوب است كه خود یكى از آدابدعاست و هم گلگشتى است سریع در یكى از زیباترین منازل عالیه عرفانى.
توضیح آنكه، اولیاى الهى در عین حال كه اهلِ دعا و خواستن مىباشند، گاهىنیز در اوجِ احوال روحانى خویش و در ورود به یكى از مراحل والاى سیر وسلوك خویش، دست از دعا نمودن بر مىدارند؛ به این زبان حال كه «عِلْمُهُ بِحالىحَسْبى مِنْ سُئوالى؛ علم او به حالِ من، مرا كافى است كه از او در خواستى نمایم». چنانچه درداستانى از ابراهیم خلیل الرّحمن علیهالسلام نقل شده است:
آنگاه كه او را به سوى آتش پرتاب نمودند، جبرئیل به ملاقات او آمد و به اوگفت: آیا حاجتى دارى تا برآورده سازم؟ ابراهیم علیهالسلام گفت: اما به تو حاجتىندارم. در این هنگام، جبرئیل به او پیشنهاد كرد و گفت: پس نیازت را از خدابخواه. ابراهیم علیهالسلام در جواب گفت: «عِلْمُهُ بِحالى حَسْبى مِنْ سُؤالى؛ همیناندازه كه او از حالِ من آگاه است، كافى است.(18)
خدا داند كه حافظ را غرض چیست وَ عِلْمُ اللّهِ حَسْبى مِنْ سُؤالى
حافظ
ارباب حاجتيم و زبانِ سؤال نیست در حضرت كریم تمنّا چه حاجت است
حافظ
غرض آنكه حضرت در این فراز از دعا، خواستند از این حقیقت عالى و زیبا،حظّى برده و از این خرمن خوشهاى برداشته و در این عالم روحى نیز گامىبردارند و آن اینكه «عِلْمُه بِحالىِ حَسْبى من سُؤالى».«وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُكَ عَلَىَّ یا سَیِّدى فیما یَكُونُ مِنّى اِلى آخِرِ عُمْرى مِنْ سَریرَتى وَ عَلانِیَتى»
تقدیرِ الهى
گرچه بحث از «قضا و قَدَر»، از پیچیدهترین مباحثِ علمِ كلام است، ولى بهمناسبت این فراز از دعا، كه از تقدیر سخن گفته شده است، بهتر دیدیم كه به طورمختصر و به دور از پیچیدگى، اشارهاى به آن گردد.
شاید نخستین سؤالى كه با شنیدن نام «قضا و قَدَر» به ذهن آدمى خطور مىكنداین است كه: اگر بنا باشد، هر آنچه كه در زندگى آدمى پیش مىآید و اتفاق مىافتد،بر طبق قضا و قدر الهى باشد، پس چه فایدهاى براى دعا مىتوان تصور كرد واساسا تلاش در زندگى بشر چه سودى مىتواند داشته باشد؟
در پاسخ به این سؤال مهم، آن هم به اجمال باید گفت:
اولاً ـ قضا و قدر همانند درختى با شاخههاى انبوه است.
از جمله شاخههاى آن این است كه: دعا نمودن و به دنبال آن، استجابت دعا،خود از مصادیق قضاى الهى است؛ یعنى قضا و تقدیر الهى بر آن تعلق گرفته استكه در زندگى آدمى، دعایى باشد و اجابتى.
همچنین خداوند اینگونه اراده فرمود و اینگونه قضا و قدر خویش را جارىساخت كه هر كه در زندگى، اهل تلاش باشد، به آرزوهایش خواهد رسید و مقدرفرمود كه هركه تقوا پیشه كند، رستگار خواهد شد.
ثانیا ـ در مورد دعا، مطلب بالاتر از این حرفهاست؛ یعنى تأثیر دعا تاآنجاست كه مىتواند قضاىِ الهى را نیز تغییر دهد؛ همانگونه كه از امام باقر علیهالسلام چنین نقل شده است كه: «اَلدُّعاءُ یَرُدُّ الْقَضاءَ وَ قَدْ اُبْرِمَ اِبْراما؛ دعا، قضاى الهى را تغییرمىدهد، اگرچه آن قضا، كاملاً محكم شده باشد»؛(19) یعنى در واقع، بنده توسط قضاى الهىـ كه دعا باشد ـ مىتواند قضاى دیگرى را رفع كند و این یكى از شگفتىهاى اینشاهكار خلقت، یعنى انسان است كه تا این حد مىتواند در جهان هستى ـ به اذنالهى ـ تأثیرگذار باشد.
در اینجا مناسب است سخنى شیوا و دقیق از استاد شهید مرتضى مطهرى درتبیین سخنى كه ذكر شد، بیان گردد. ایشان چنین مىگوید:
زمانى كه با اراده یك پیغمبر یا ولى خدا، كارى خارقالعاده انجام مىگیرد،شرایط عوض مىشود. یعنى یك روح نیرومند و پاك و متصل به قدرتلایزال الهى، شرایط را تغییر مىدهد، و به عبارت دیگر، عامل و عنصرخاصى وارد میدان مىشود. در مورد تأثیر دعا و صدقه در دفع بلاها و غیرهنیز جریان از همین قرار است. در حدیث آمده است كه از رسول اكرم صلىاللهعلیهوآله سؤال شد با وجود اینكه هر حادثهاى كه در جهان رخ مىدهد به تقدیر الهى وقضاى حتمى او است، دعا و دوا چه اثرى مىتواند داشته باشد؟ در پاسخفرمودند: دعا نیز از قضا و قدر است.(20)
ایشان همچنین مىگوید:
آیا ممكن است عالَم انسانى، در نظامِ عُلوى (یعنى عوالِم بالا) و علمى اثربگذارد و سببِ تغییراتى بشود؟ آیا علم ـ خدا تغییرپذیر است؟! آیا حكم خداقابلِ نقض است؟! آیا دانى مىتواند در عالى اثر بگذارد؟! جوابِ همه اینهامثبت است. بلى، علمِ خدا تغییرپذیر است، یعنى خدا علم قابل تغییر هم دارد.حكم خدا قابل نقض است، یعنى خدا حكم قابل نقض هم دارد. بلى دانىمىتواند در عالى اثر بگذارد، نظامِ سُفلى ـ و پایینتر ـ ، و مخصوصا اراده وخواست و عمل انسان، بلكه اختصاصا اراده و خواست و عملِ انسان،مىتواند عالَم عُلوى ـ و بالاتر ـ را تكان دهد و سببِ تغییراتى در آن بشود، واین عالىترین شكل تسلط انسان بر سرنوشت است. اعتراف مىكنمشگفتآور است اما حقیقت است.(21)
سخن آخر درباره مبحث قضا و قدر، موضوع «بَداء» است كه در واقع،ارمغانى بزرگ از ناحیه اهل بیت علیهمالسلام براى انسانهاست.
بَداء به زبان ساده یعنى «اصل تغییرپذیرى تقدیرات الهى و اینكه هیچ یك ازامور عالم جز به تقدیر خداوند تحقق نمىیابد، و البته این تقدیر، حتمى نیست.»
ناگفته نماند كه «بَداء» از آن دسته از اسرارِ الهى است كه احدى را جز خدا،بدان راه نیست. چنانچه امام صادق علیهالسلام فرمود: «همانا خداوند را دو علم است:1. علمِ نهفته و در خزانه كه جز او كسى نداند و بَداء از این علم است.
2. علمى كه خداوند به ملایكه و رسولان و پیغمبرانش تعلیم داده كه ما آن رامىدانیم.(22)
و در قرآن نیز كه فرمود: «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ؛ خداوند هرچه راكه بخواهد محو مىكند (گرچه ثبت شده بود) و هرچه را بخواهد ثبت مىكند ـ گرچه قبلاً ثبتنشده بود ـ و اصل و كتاب مادر، منحصرا نزد اوست». (رعد: 39) اشاره به همین مسئلهبَداء دارد.(23)
حاصلِ سخن آنكه، با وجود «بَداء» موضوع ناامیدى و افسردگى از میانمىرود و منتفى مىشود و همواره آنچه درجلوه است، ستاره امید است؛ چونهمواره، احتمال تغییر شرایط موجود مىرود.
چنانچه حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام در دعاى عرفه اینگونه زیبا و دلنشین بهاین موضوع اشاره فرموده كه:
اِلهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِكَ وَ سُرْعَةَ طَواءِ مَقادیرِكَ مَنَعا عِبادَكَ الْعارِفینَ بِكَ عَنِالسُّكُونِ اِلى عَطاءٍ وَ الْیَأْسِ مِنْكَ فى بَلاءٍ.
خداى من! به درستى كه اختلاف و دگرگونى تدبیرات و سرعت تحول تقدیراتتو، بندگان عارف تو را از توقف در عطا و یأس و ناامیدى در بلا باز مىدارد.
وَ بِیَدِكَ لا بِیَدِ غَیْرِكَ زِیادَتى و نَقْصى وَ نَفْعى وَ ضَرّى؛در اختیار داشتن سود و زیان مردم از سوى خداوند
خداوند نه تنها «زیادت» و «نفعى» را كه نصیب آدمى مىگردد از سوى خودمىداند، بلكه «نقصان» و «ضرر» و «مصایبى» نیز كه به انسان وارد مىشود به خود،منتسب مىداند؛ همانگونه كه در قرآن، بدان اشاره فرموده است كه: وَ ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِكُمْ الاّ فی كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهاإِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ یَسیرٌ. (حدید: 22)
هیچ مصیبتى در زمین و در شما اصابت نمىكند، مگر آنكه قبل از ایجادش دركتابى ثبت است، به درستى كه این كار بر خداوند، آسان است.
و نیز در آیه دیگر مىفرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ؛ هیچ مصیبتى رُخنمىدهد مگر به اذن خدا». (تغابن: 11)
و بالاخره در آیه دیگر مىفرماید: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسی ضَرًّا وَ لا نَفْعًا؛ بگو! من مالِكِنفع و ضرر خویش نیستم». (یونس: 49)
همه از صُنع اوست كَوْن و فساد خلق را جمله مَبْدَأ است و معاد
همه از او و بازگشت بدو خیر و شرّ جمله سرگذشت بدو
اختیار آفرینِ نیك و بد اوست باعث نفس و مُبدع خِرد اوست
سنایى
به گفته خواجه شیراز:
گر رنج پیشت آید و گر راحت اى حكیم نسبت مكن به غیر كه اینها خدا كند
حافظ
بنابراین، نفع و یا ضررى كه به گمان ما از دیگران به ما مىرسد، در واقع ازطرف خداوند و به اذن و مشیَت او است.
گر گزندت رسد ز خلق مرنج كه نه راحت رسد ز خلق نه رنج
از خدا دان خلافِ دشمن و دوست كین دل هر دو در تصرف اوست
گر چه تیر از كمان همى گذرد از كماندار بیند اهل خِرَد
سعدى
از ابن عباس نقل است كه گفت: روزى پیامبر صلىاللهعلیهوآله به من فرمود:
اى نو رسیده! كلماتى به تو مىآموزم ـ و آن اینكه ـ حریمِ خداى تعالى راحفظ كن كه خداىتعالى حفظت كند. اگر مسئلتى دارى از خداى تعالىمسئلت كن، و اگر استعانت مىجویى از خداى تعالى استعانت جوى و بدان كهاگر همه امت اجتماع كنند تا نفعى به تو رسانند، نخواهند توانست، مگر آنكهخداوند مقدر نموده باشد. و اگر جملگى هم دست شوند تا ضررى به تورسانند، قادر به این كار نخواهند بود، مگر آنكه خداوند اراده فرماید.(24)و(25)
فلسفه نقصان و ضرر بنده از طرف خدا
خداوند، حكیم است و آنچه از او به ظهور مىرسد از سرچشمه حكمت ومصلحت جارى مىشود. بنابراین اگر نقصان و ضررى نيز متوجه انسان مىگردد،از حكمت و مصلحتى پنهانى برخوردار است، گرچه آدمى به سببِ علم اندكش ازآن مصالح بىخبر است.
گفت «بابا فَرَج» كه بد خود نیست وانچه بد ديدهاى تو آن بد نیست
از حكیم اى عزیز بد ناید هر چه او كرد آنچنان باید
شبسترى
بنابراین، «نقصان» نیز همانند «زیادت» و «ضرر» نیز مانند «نفع» از طرف خدابوده و همه در مسیر خدمت انسان و به خاطر مصالحى و براى پرورش او و سیراو به طرف تكامل است.
هرچه در خلق، سوزى و سازى است اندر آن مر خداى را رازى است
اى بسا شیر، كان تو را آهوست وى بسا درد كان تو را داروست
حكم و تقدیر او بلا نَبُوَد هر چه آید به جز عطا نَبُود
سنایى
به قول ویِن دایر: اگر معتقد باشید كه خدا، هنگامِ مصیبت و گرفتارى به یاریتان خواهد شتافت،و یا اینكه هر درد و رنج به اندازه سرور و شادمانى منشأ الهى دارد، در اینصورت، درد و رنج و یأس و نومیدى از شما دور خواهد گشت.
ویلیام بلیك در عبارت زیر در وصفِ شناخت خدا و اینكه چگونه ذهنكیهانى در هنگام بحران و مصیبت به یارىمان مىشتابد مىگوید:
گِل وجودِ انسان را از غم و شادى سرشتهاند و وقتى این واقعیت را به درستىبشناسیم از بحرانهاى زندگى به سلامت خواهیم گذشت. دست طبیعترشتههاى غم و شادى را در هم تنیده است، تا جامهاى براىِ روح عالى ومتعالى ما فراهم كند.(26)
ویل دورانت نیز در این باره چنین مىگوید:
آنكه تمام اشیا را در سیرِ خود مجبور مىبیند، لب به شكایت نمىگشاید؛ زیرااو اشیا را از نظرِ ابدیت نگاه مىكند، و مىداند كه بدبختىهاى او در نظام كلىعالَم، بدبختى نیستند، زیرا تركیب و تتابعِ ابدى عالَم را صحیح مىداند. با اینافكار و تصورات، شخص، خود را از لذات متغیر و ناپایدار دور مىسازد و بهسكوت و آرامش برترى مىرسد كه در آن، تمام اشیا را اجزاء یك نظم ابدىمىبیند، یاد مىگیرد كه چگونه بر ناملایمات بخندد و خواه در حال و خواه درهزار سالِ دیگر به حق خود برسد، راضى خواهد بود.(27)
شكسپیر نیز مىگوید:
مصیبت، محاسنى دارد، گرچه زشت صورت و زهرآگین است ولى در مغزخود گوهرى را نهفته دارد.(28)
هرچه بر تو آن كراهیّت بُوَد چون حقیقت بنگرى رحمت بُوَد
پی نوشت:
18. تفسیر نورالثّقلین، ج 3، ص 435.
19. میزان الحكمه، ج 4، ص 1648.
20. مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص 115 و 116.
21. مرتضى مطهرى، انسان و سرنوشت، ص 64 و 65.
22. اصول كافى، ج 1، ص 203.
23. ملاصدرا نیز در اسفار، ج 6، ص 396 چنین مىگوید: «هرچه خداوند در الواح سماوى و صحیفههاىقَدَرى، یعنى همان قلوب ملائكه تاثيرگذار و نفوسِ تدبير كننده عوالم بالا «نقش زده است، همه، كتابمحو و اثبات است و قابل تغییر است».
24. ابن قیّم جوزیه، شفاء العلیل، ص 13.
25. «آدم به حَسَب ظاهر مىگوید همه چیز با خداست. امّا وجدان و درك این مطلب كه هیچ ضررى به مانمىرسد الّا دست اوست، هیچ منفعتى نمىرسد الّا به دست اوست، اوست ضارّ و نافع، اینها چیزهایىاست كه دست ماها از آن كوتاه است.» امام خمینى، صحیفه نور، ج 17، ص 265.
26. وین دایر، وجود متعالى انسان، ص 154.
27. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، صص 168 و 169.
28. شكسپیر، مجموعه آثار، ج 1، ص 635 .
منبع: شرح مناجات شعبانیه، سید محمود طاهری