شعر مزار حسن (درباره شهادت امام حسن علیه السلام)

شعر مزار حسن (درباره شهادت امام حسن علیه السلام)

۲۶ شهریور ۱۳۹۴ 0
ايا صبا بگذر بر سر مزار حسن 
زهي شميم تو چون خلق مشکبار حسن 
به خاک خطه‏ ي يثرب خرام تا بيني 
شکفته سنبل و گل از خط و عذار حسن 
چو شب ز مشعل مه چشم تيره روشن کن 
ز خاک خوابگه سرمه اقتدار حسن 
يکي به تعزيت بقعه‏ ي بقيع گذر 
ببوس مشهد پاک بزرگوار حسن 
لبش که مايه‏ي ترياق بود و شد مسموم 
بپرس تلخي شهد شکرنثار حسن 
طبرزد شکرينش که کرد زهرآلود؟ 
که خاک بر سر اعداي خاکسار حسن 
که ريخت سوده‏ي الماس ريزه در قدحش 
که زهر گشت از آن آب خوشگوار حسن؟ 
در اندرون، صد و هفتاد پاره شد جگرش 
همه ز راه گلو ريخت بر کنار حسن 
به رنگ گونه‏ ي الماس شد زمردفام 
مفرح لب ياقوت آبدار حسن 
جگر بسوخت شفق را چو لاله ز آتش دل 
ز حسرت جگر خسته و فگار حسن 
به روز تيره ‏ي خود شام از آن سيه ‏پوش است 
کز اهل شام بد آمد به روزگار حسن 
ستاره خون بچکاند ز چشم اگر بيند 
جراحت جگر و چشم اشکبار حسن 
سپهر عطف هلالي بسوخت ز آتش شام 
ز تاب سينه‏ ي محرور پرشرار حسن 
به باغ عترت پيغمبر از خزان ستم 
بريخت لاله و نسرين ز نوبهار حسن 
بنفشه بين سر حسرت نهاده بر زانو 
ز سوک غاليه بوي بنفشه‏زار حسن 
هنوز نرگس خوش خواب، سر گران دارد 
ز داغ نرگس بيمار پرخمار حسن 
عجب مدار که گل در قماط سبزه نشست 
که با طراوت حسن است شرمسار حسن 
هنوز زهره سرانداز نيلگون دارد 
ز سوز مادر زهراي سوگوار حسن 
به سان سايه نهد روي بر زمين خورشيد 
به خاکبوس جناب فلک مدار حسن 
هلال شوشه ‏ي زر ز آن جهت در آتش کرد 
که درکشد به رکابش رکابدار حسن 
به روز حشر که خورشيد چشم آن دارد 
که توتيا کشد از گرد رهگذار حسن 
بسا که جان بسپردند در هزاهز جنگ 
دلاوران به سر تيغ جان‏سپار حسن 
سپهر اطلس نه تو کشيده در جوشن 
ز بيم نوک سنان سپرگذار حسن 
فلک ز فضله‏ ي خوانش دو قرص نان دارد 
که باشد آن که نباشد وظيفه خوار حسن؟ 
خليل با همه شور نمک به خوان بنشست 
که تا خورد نمک تازه‏رو ز بار حسن 
هزار منعم و درويش بر يسار و يمين 
يمين گشاده بر آوازه‏ي يسار حسن 
چو بال رفعت او پر بگستراند باز 
هماي سدره نشيمن بود شکار حسن 
بجز خداي که داند، که عالم الغيب است، 
کمال قربت پنهان و آشکار حسن؟ 
دوم حصار و چهارم اساس در ره دين 
شد استوار به بازوي استوار حسن 
امامت و حسب و نسبت علي بودش 
زهي ستوده خصال و زهي شعار حسن 
اگر وثيقه‏ ي حبل المتين همي‏خواهي 
متاب سر ز سر زلف تابدار حسن 
به زير سايه‏ ي طوبي کسي تواند بود 
که سايه افکندش سرو جويبار حسن 
ز دست ساقي کوثر خورد شراب رحيق 
کسي که مشرب او هست چشمه‏سار حسن 
سخن به قدر حسن چون سرايد «ابن‏ حسام»؟ 
که نيست مدحت حسان به اقتدار حسن 
چو من به پايه ‏ي حسان نمي‏ رسم به سخن 
سخن چگونه رسانم به اعتبار حسن؟ 
شاعر: محمد بن هسام خسوفی

منبع: آیینه بردباری،به کوشش عباس مشفق کاشانی،محمود شاهرخی،انتشارات اسوه،1378،صص50-54

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث