شعر باور (درباره روز اربعین)
۲۵ آبان ۱۳۹۴ 0باور نمی کنم که رسیدم کنار تو
باور نمی کنم من و خاک دیار تو؟
یک اربعین گشذته و من پیرتر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو
یک اربعین اسیر بلایم بلای عشق
یک اربعین دچار فراتم دچار تو
یک اربعین دویده ام و زخم دیده ام
دنبال ناله های یتیمان زار تو
یک رابعین به گریه ی من خنده کرده اند
لبهای قاتلان تو ونیزه دار تو
یک اربعین به روی سرم شعله ریختند
با چادری که سوخت رسیدم کنار تو
مثل رباب مثل همه تار گشته اند
چشمان خسته ی من چشم انتظار تو
روز تولدم که زدم خنده در برت
باور نداشتم که شوم سوگوار تو
با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه مرا داغدار تو
یادم نمی رود به لبت آب آب بود
یادم نمی رود بدن نیزه زار تو
حالا سرت کجاست که بالای سر روم
گریم برای زخم تن بی شمار تو
یک مشت خاک روی تو و من دعاکنان
شاید شوم نشان تو- سنگ مزار تو
شاعر: حسن لطفی
منبع: حروف مقطعه (گزیده غزلهای عاشورایی)، گردآورنده: علی اکبر لطیفیان،آرام دل،صص324،325