بيماري و وفات پيامبر(ص)
۱۵ آذر ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامبيماري و وفات پيامبر
در دهه آخر صفر سال 11 هجري پيامبر(ص) بيمار شد. در حال بيماري، اُسامَه فرزند زيد - آزاد شده پيامبر - را، که در آن زمان هجده ساله بود، به اميري لشکري گماشت که برود به سمت شام و با نصاراي روم شرقي بجنگد. [1] دستور فرمود که در آن لشکر، ابوبکر و عمر و ابوعبيده جرّاح سَعد بن عُباده و ديگر سران صحابه از مهاجر و انصار شرکت کنند، و تأکيد فرمود که کسي از ايشان، از رفتن با آن لشکر، تخلّف نکند[2] .و فرمود:
لَعَنَ الله مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيش اُسامَه. يعني خداي لعنت کند هرکس را که از لشکر اسامه تخلف کند (و با آن لشکر نرود)[3] .
پس از آن، حال پيامبر(ص)، در اثر آن بيماري، سنگين شد. به لشکر اسامه، که در بيرون مدينه بود، خبر دادند که پيامبر(ص) در حال احتضار است. آنها که مي خواستند در امر خلافت دخالت کنند به مدينه بازگشتند و صبح روز دوشنبه دور پيامبر جمع شدند. پيامبر(ص) فرمود: توني بِدَواه وقرطاس أَکتُبْ لَکمُ کتاباً لَن تَضِلُّوا بَعَدهٌ اَبَداً.يعني: قلم و کاغذ بياوريد تا (وصيت) نامه اي براي شما بنويسم که بعد از من هرگز گمراه نشويد. عمر گفت: انَّ النيي غَلبَهُ الوَجَعُ و عنِدَکم کتابُ اللهِ؛ حَسْبُنا کتابُ الله[4] عني بيماري بر پيامبر غلبه کرده است - کنايه از اين که نمي داند چه مي گويد - و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا ما را بس است. دسته اي گفتند: دستور پيامبر را انجام دهيد. آن دسته اي که مي خواستند دستور پيامبر(ص) را انجام دهند غالب شدند[5] .
در روايت ديگر، در طبقات ابن سعد، آمده است که، در آن حال، يک نفر از حاضران گفت: انَّ نَبيَّ اللهِ لَيهْجُر.[6] يعني همانا پيامبر خدا هذيان مي گويد.
آسمان خون گريه کن! يک صحابي، در روي پيامبر و در محضر ديگر صحابه، به پيامبر خاتم (ص) چنين ناروا گفت. گر چه در اين روايت گوينده را تعيين نکرده اند، ليکن، با توجه به روايت صحيح بخاري، که پيش از اين نقل کرديم، جز عمر از چه کسي چنين جسارتي بر مي آمد؟ آري، گوينده همان کس بود که گفت حَسْبُنا کتابُ الله[7] بار الها، چه مصيبتي از اين بزرگتر!
پس از اين گفت و گو و مجادله، بعضي از حاضرين خواستند که قلم وکاغذ بياورند، امّا پيامبر(ص) فرمود اوَبَعْدَمَاذا؟![8] يعني آيا پس از چه؟! بعد از اين سخن، اگر قلم و کاغذ مي آوردند و پيامبر(ص) وصيت نامه اي مي نوشت که در آن اسم علي(ع) بود، مخالفان مي توانستند چند نفر را بياورند و شهادت دهند که پيامبر(ص) آن وصيت نامه را در حال هذيان نوشته است.
پس از اين ناسزا گويي پيامبر فرمود: قُوُموا عَنّي لا ينبَغي عِندَ نَبّي تَنازُعُّ. يعني از نزد من برخيزيد، که در محضر پيامبر، نزاع کردن شايسته نيست[9] .
در فجر آن روز چه گذشت؟
بلال، هرگاه که اذان نماز مي گفت، مي آمد به در خانه پيامبر(ص) و مي گفت: الصَّلاه الصَّلاه يا رسولَ اللّه در سحر روز دوشنبه، [10] در وقت اذانِ صبح، بلال به در خانه پيامبر آمد و نداي هميشگي را سر داد. پيامبر(ص)، در حجره عايشه و در حال بيهوشي بود و سرش بر زانوي علي(ع) قرار داشت. عايشه به پشت در آمد و به بلال گفت: به پدرم بگو بيايد و نماز جماعت را اقامه کند. ابوبکر آمد و ايستاد به امامت نماز صبح، پيامبر(ص) به هوش آمد و متوجّه شد که در مسجد نماز جماعت بر پاست در حالي که علي بر بالين او نشسته است. پيامبر(ص) با آن حال بيماري برخاست و وضو گرفت و بر بازوان فضل بن عباّس و حضرت علي(ع) تکيه کرد. پيامبر(ص) را در حالي به مسجد آوردند که از شدّت بيماري پاهايش روي زمين کشيده مي شد. ابوبکر ايستاده بود به نماز. پيامبر(ص) به جلو ابوبکر آمد و نماز او را شکست و به طور نشسته نماز خواند و صحابه به پيامبر(ص) اقتدا کردند و نماز صبح را به جاي آوردند. بقيه[11] وقايع در همان روز دوشنبه رخ داد و در همان روز، پيامبر(ص) رحلت فرمود.
غسل و تجهيز رسول خدا
کساني که پيکر پاک و مقدّس رسول خدا(ص) را غسل دادند و در مراسم خاکسپاري آن حضرت نيز شرکت داشتند عبارت بودند از: علي بن ابي طالب(ع)، عبّاس عموي پيامبر، فضل بن عبّاس، صالح (آزاد کرده پيامبر). بدين ترتيب، اصحاب رسول خدا(ص) جنازه آن حضرت را در ميان افراد خانواده او رها کردند و تنها همين چند نفر عهده دار تجهيز پيکر رسول خدا شدند[12] .
بنا به روايتي ديگر، علي(ع) همراه با فضل و قُثَم، فرزندان عباس و شُقْران (آزاد کرده پيامبر) و بنا به قولي اسامهبن زيد، تمام مراسم تجهيز رسول خدا(ص) را بر عهده داشتند[13] و ابوبکر و عمر در اين مراسم حضور نداشتند[14] .
در اين وقت، عبّاس عموي پيامبر(ص) به حضرت علي(ع) گفت: يا ابنَ أخي هَلُمَّ لاِ بايعَک فَلا يختَلِفُ عَليک اِثنان.[15] اي پسر برادر، بيا تا با تو بيعت کنم، که پس از آن، کسي با تو مخالفت نخواهد کرد.
علي(ع) فرمود: لَنا بِجِهازِ رَسُولِ الله شُغلٌ.[16] اکنون کار ما تجهيز پيکر پيامبر است.
در آن حال، انصار در سقيفه بني ساعده، براي تعيين رهبري از انصار گرد آمدند[17] .اين خبر به گروهي از مهاجران: ابوبکر و عمر و ابوعبيده و همراهانشان رسيد. اينان با سرعت به انصار در سقيفه ملحق شدند[18] .
بدين سان، بجز خويشاوندان پيامبر، کسي پيرامون پيکر آن حضرت باقي نماند. وآنان عبارت بودند از: علي بن ابي طالب(ع)، عباس بن عبدالمطّلب (عموي پيامبر)، فضل بن عباس (پسر عموي پيامبر)، قُثَم بن عبّاس (پسر عموي پيامبر)، اسامه بن زيد (آزاد کرده پيامبر)، صالح (آزاده کرده پيامبر) و أَوس بن خَوْلي (از انصار). و تنها همين افراد بودند که غسل و دفن پيکر پيامبر را بر عهده گرفتند[19] .
اقامه نماز بر جنازه پيامبر بر همه مسلمانان حاضر در مدينه واجب عيني بود، يعني بر يک يک مسلمانان واجب بود. نماز بخوانند[20] بر پيامبر(ص) ومانند نماز بر جنازه ديگران نبود و امام جماعت لازم نداشت؛ چنان که امام علي(ع) مي فرمود: امام همه، خود پيامبر(ص) است. لذإ؛گ غ مسلمانان پنج نفر، شش نفر مي آمدند و حضرت امير(ع) ذکر نماز را بلند مي خواند آنها تکرار مي کردند. در ابتدا مردان نماز گزاردند و بعد زنان مسلمان و سپس فرزنداني که به بلوغ نرسيده بودند. اين کار از روز دوشنبه شروع و در عصر سه شنبه تمام شد. پيکر پيامبر(ص) در شب چهارشنبه[21] ، در حضور چند نفر، در همان اتاقي که وفات يافته بود، دفن شد. [22] بجز نزديکان رسول خدا(ص) کسي در به خاک سپردن پيکر آن حضرت شرکت نداشت و هنگامي طايفه بني غُنْم صداي بيل ها را شنيدند که در خانه هاي خود آرميده بودند. [23] .عايشه مي گويد: ما از به خاک سپردن پيکر پيامبر(ص) خبر نداشتيم تا آن گاه که در دل شب چهارشنبه صداي بيل ها به گوشمان رسيد.[24] .
[2] طبقات ابن سعد، 2: 190 - 192، چاپ بيروت و عيون الأثر، 2: 281. در منابع بسياري تصريح شده به اين که ابوبکر و عمر جزؤ لشکر اسامه بوده اند: کنزالعمّال، 5: 312 و منتخب کنزالعمّال، 4: 180 و انساب الاشراف بلاذري، درترجمه اسامه، 1: 474 و طبقات ابن سعد، 4: 44 و تهذيب ابن عساکر، 2: 391 و تاريخ يعقوبي، 2: 74، چاپ بيروت و ابن اثير، 2: 123.
[3] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، 6: 52.
[4] صحيح بخاري، بابُ کتابه العلمِ مِن کتاب العلم، 1: 22 و مسند احمد حنبل، تحقيق احمد محمّد شاکر، حديث 2992 و طبقات ابن سعد، 2: 244، چاپ بيروت.
[5] همان منابع و نيز طبقات ابن سعد،2: 243- 244، چاپ بيروت و مسند احمد، تحقيق احمد محمّد شاکر، حديث 2676.
[6] طبقات ابن سعد، 2: 242، چاپ بيروت. در صحيح بخاري، بابُ جوائزِ الوَفدِ مِن کتابِ الجهاد، 2: 120 و باب اخراجِ اليهودِ مِن جزيره العرب، 2: 136، بدين لفظ آمده است:فَقالُوا: هَجَرَ رَسولُ اللّه صَلَّي اللّهُ عليه وَ سلَّم.و در صحيح مسلم، بابُ مَن تَرَک الوصيه، 5: 76 و تاريخ طبري، 3: 193، بدين عبارت آمده است:انَّ رسولَ اللّه صلَّي اللّهُ عليه وَ سلَّم يهْجُرُ.
[7] خود بدين امر اعتراف کرده است. بنابه نقل امام ابوالفضل احمدبن ابي طاهر در کتاب تاريخ بغداد و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، 3: 97، در شرح حال عمر، يک روز طيّ مباحثه اي مفصّل که ميان ابن عبّاس و عمردر گرفت، عمر گفت:پيامبر تصميم داشت که، به هنگامِ بيماري اش، تصريح به نامِ او [= علي بن ابي طالب] کند ولي من نگذاشتم.نيز: المراجعات، علاّمه شرف الدّين، ترجمه محمّد جعفر امامي، ص 442 - 443.
[8] طبقات ابن سعد، 2: 242، چاپ بيروت.
[9] تاريخ ابي الفداء،1: 151. در صحيح بخاري، بابُ کتابه العلم من کتاب العلم،1: 22، به اين لفظ آمده است:قالَ (ص): قُومُوا عَنّي وَلا ينبَغي عِندي التّنازُعُ.
[10] در خانه پيامبر در مسجد باز مي شد وشايد بلال بيامبر را از حضور مأموين خبر مي داد.
[11] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، خطبه156،9: 197و در چاپ مصر،2: 458 و ارشاد شيخ مفيد، ص86- 87. براي آشناي با مفصّلِ اين بحث بنگريد به: صحيح بخاري، 1: 92 و صحيح مُسلم،2: 23 و سُنَن ابن ماجه، بابُ ماجاءَ في صَلاه رسولِ اللّه (ص):فَکانَ ابوبکرِ يأتَمُّ بَالنَّبيِ وَ النّاسُ يأتَمُّونَ بِه.و نزديک به همين الفاظ در مسند احمد، 6: 210 و 224 و طبقات ابن سعد، 1: 9: 3 و انساب الاشراف،1: 557 آمده است.
[13] العقدالفريد، 3: 61. ذهبي نيز، در تاريخ خود،1: 331 و 324 و 326 نزديک به عبارتِ العقدالفريد را آورده است.
[14] عايشه نيز در اين مراسم حضور نداشت و از تجهيز و دفنِ رسول خدا(ص) باخبر نشد، مگر آن هنگام که به تصريح خود وي صدايِ بيل ها را در نيمه شب چهارشنبه شنيد:ماعَلِمْنا بِدفنِ الرَّسولِ حتّي سَمِعْنا صَوتَ المَساحِي مِن جَوفِ اللَّيلِ ليله الأرْبَعاء.- سيره ابن هشام،4: 334 و تاريخ طبري،2: 452 و 455 و در چاپ اروپا، 1: 1833 - 1837 و ابن کثير،5: 270 و اسدالغابه، 1: 34 و مسنداحمد، 6: 62 و 242 و 274.
[15] مروج الذّهب، مسعودي،2: 200 و تاريخ الاسلام ذهبي، 1: 329 و ضُحَي الاسلام،3: 291. در کتاب الامامه و السياسه، ابن قتيبه دينوري،1: 4، با اين لفظ آمده است:اُبسُطْ يدَک اُبايعک فَيقالُ عَمُّ رسولِ اللّه بايعَ ابنَ عَمِّ رَسُولِ اللّه و يبايعک اَهلُ بيتِک. فاِنَّ هذاالأمْرَ اذا کانَ لَم يقَل.ابن سعد در کتاب طبقات خود، 2: ق2: 38، ماجرا را با اين عبارت آورده است:اِنَّ العبّاسَ قالَ لِعَليَّ: اُمدُدْ يدَک اُبايعْک يبايک النّاسُ.
[16] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد،1: 131، چاپ اوّل مصر، به نقل از کتاب سقيفه جوهري.
[17] مسند احمد حنبل، 1: 260 و ابن کثير، 5: 260 و صفوه الصّفوه،1: 85 و تاريخ الخميس،1: 189 و تاريخ طبري، 2: 451 و در چاپ اروپا، 1: 1830 - 1831 و تاريخ ابي الفداء،1: 152 و أسدُالغابه،1: 34 و العقدالفريد، 3: 61 و تاريخ الاسلام ذهبي،1: 321 و طبقات ابن سعد، 2: ق2: 70 و تاريخ يعقوبي،2: 94 و البدء و التاريخ5: 68 و الاستيعاب،4: 65و اُسدُالغابه،5: 188.
[18] صحيح بخاري، کتاب الحدود،4: 120 و سيره ابن هشام،4: 336 و الرّياض النّضره،1: 163 و تاريخ الخميس، 1: 186 و سقيفه ابي بکر جوهري به نقلِ ابن ابي الحديد، 2: 2 و تاريخ طبري، 1: 1839 چاپ اروپا و البدء و التاريخ،5: 65.
[19] مسند احمد، 260: 1 و ابن کثير، 260: 5 و صفوه الصفوه، 85: 1 و تاريخ الخميس، 189: 1 و تاريخ طبري، 451: 2 و در چاپ اروپا 1: 1830 - 1831 و ابن شحنه بهامش الکامل، ص 100 و ابوالفداء، 252: 1 و اُسدُالغابه، 34: 1 و العقدالفريد، 61: 3 و تاريخ ذهبي، 321: 1 و طبقات ابن سعد، 2: ق70: 2 و تاريخ يعقوبي، 94: 2 و البدء و التاريخ، 68: 5 و التّنبيه و الاشراف مسعودي، 244.
[20] اين مطلب استنباط اينجانب (سيد مرتضي عسکري) است، چرا که با وجود کراهت شديد تأخير در دفن ميت، جنازه پيامبر دو روز و دو شب دفن نشد تا همه مردم مدينه، از مرد و زن و کودک و پير، بر آن حضرت(ص) نماز گزاردند.
[21] اعلام الوري باعلام الهُداه، طبرسي، به تصحيح و تعليق استاد علي اکبر غفّاري، ص 144، چاپ بيروت و طبقات ابن سعد، 2: 256 - 257، چاپ بيروت و بحارالانوار، 525: 22 و 539.
[22] طبقات ابن سعد، 2: 292 - 294 و سيره ابن هشام، 343: 4.
[23] طبقات ابن سعد، 2: ق 78: 2.
[24] سيره ابن هشام، 34: 4 و مسنداحمد، 62: 6 و 24 و 274 و تاريخ طبري، 313: 3 و طبقات ابن سعد، 205: 2.
منبع:کتاب سقیفه علامه عسگری