وصيت پيامبر(ص) به علي(ع)

وصيت پيامبر(ص) به علي(ع)

۱۵ آذر ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام

مقدمه

پيش از بيان وصيت پيامبر(ص) به علي(ع)، به منظور فهم بهتر آن، مناسب است که مقدّمه اي ذکر کنيم. خداوند در سوره آل عمران، آيه 144 مي فرمايد:

[وَما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَانْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلي اَعقابِکمْ وَ مِنْ ينَقلِبْ عَلَي عَقَبَيهِ فَلَنْ يضُرَّ الله شَيئا و سَيجْزِي الله الشّاکرينَ]

(محّمد(ص) فقط فرستاده خداست که پيش از او پيامبراني ديگر آمده و رفته اند. آيا اگر او بميرد يا کشته شود، شما رو به عقب - و به گذشته جاهلي خود - باز مي گرديد؟ و هر کس به گذشته جاهلي خود باز گردد، خداي را هرگز زيان نمي رساند، خداوند سپاسگزاران را پاداش نيک خواهد داد).

همان گونه که پيشتر گفتيم، شريعت اسلام با دو نوع وحي بر پيامبر(ص) نازل مي شد:

الف) وحي قرآني، که عبارت است از متن همين قرآن که از زمان پيامبر(ص) تا به حال سالم مانده و به دست ما رسيده است و همه الفاظ آن از خداست و در آن اصول شريعت اسلام، يعني توحيدِ خالق و توحيد پروردگار قانون گذار و معاد و حشر و حساب و ثواب و عقاب و ارسالِ رُسُل و وجوب طاعت از آنها از آدم تا خاتم، و نيز کليت احکام و آداب اسلامي، همچون نماز و حجّ و جهاد و روزه و زکات و خمس و امر به معروف و نهي از منکر و نهي از غيبت و...، ذکر شده است.

ب) وحي بياني، که وحيي بوده که همراهِ همان وحي قرآني نازل مي شده است و در واقع تبيين و تفسير آن را بر عهده داشته است. مثلاً در روز غدير خم، همزمان با نزول آيه[يا اَيهَا الرَّسُولُ بَلّغْ ما اُنزلُ اَلَيک مِن ربّک وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلَْ فَما بَلَّغْتَ رسالَتَه] مائده : 67 اين وحي بياني آمده است که: [يا ايها الرسولُ بَلّغِ ما اُنزلَ اِليک في عَلي.] پس في عَلي[1] وحي بياني بوده است که پيامبر(ص) آن را با حديث خود بيان مي فرموده و بنابراين في علي نيز وحي خدا بوده است. پيامبر از خود چيزي بيان نمي فرمود، چنان که باري تعالي در اين باره مي فرمايد: [ما ينطِقُ عَنِ الْهَوي اِن هُوَ اِلاَّ وَحْي يوحي] نجم: 4 و محکمتر از آن مي فرمايد: [ولَو تَقَوَّلَ عَلَينْا بَعضَ الأَقاويلِ - لاَ خَذْنا مِنهُ بِالَيمين - ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنهُ الوَتينَ - فَما مِنکمْ مِن أَحَدٍ عَنهُ حاجِزينَ] (الحاقّه: 44). يعني اگر پيامبر از خودش چيزي بگويد و به ما نسبت دهد، مانعش خواهيم شد و رگ قلبش را خواهيم بُريد و کسي از شما هم نمي تواند از مجازات او جلوگيري کند.

بدين سان، وحي قرآني همان متن قرآن است که همه الفاظش از خداست و يک سوره آن را، ولو به کوچکي سوره کوثر باشد، کسي نمي تواند بياورد (بقره : 23 - 24) و لذا معجزه باقي پيامبر اکرم(ص) است که خداوند خود عهده دار حفظ آن است: [اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذٌکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ] (الحجر: 9). ولي وحي بياني، معنايش از خداست، لکن بيانش با لفظ پيامبر(ص) است و در آن شرطِ تحدّي و اعجاز نشده و هدف از آن تبيين معناي آيات قرآني توسط پيامبر اکرم(ص) است؛ چنان که خداوند فرمود: [وَ اَنَزَلْنا اِليک اَلذِّکرَ لِتُبَين للِنّاس ما نُزِّلَ اِلَيهِمْ] (النحل : 44).

پيامبر(ص) هر آيه اي از قرآن را، که از طريق وحي دريافت مي کرد، به هر کس که تبليغ مي فرمود، بياني را هم که از جانب خداوند به او وحي شده بود براي وي مي گفت و بدين ترتيب تبليغ را کامل مي فرمود. عبداللّه بن مسعود، صحابي بزرگ پيامبر(ص)، مي گويد: هفتاد سوره از دهان پيامبر(ص) فرا گرفتم. مثلاً وقتي آيه نازل مي شد که: [والشَّجره الملعونَه] (اسراء: 60) پيامبر به او مي فرمود که مقصود از شجره ملعونه، بني اميه است[2] . در مسند احمد حنبل، از قول صحابه پيامبر، روايت شده که: اَنَّهُم کانُوا يقْتَرِؤُونَ مِنْ رَسولِ اللهِ(ص) عَشَرَ آياتٍ، فَلا يأخُذونَ في العَشرِ الاُخْري حَتّي يعلَمُوا ما في هذِهِ مِنَ العِلمِ و العَملِ.[3] يعني صحابه پيامبر از رسول خدا(ص) قرآن را دَه آيه دَه آيه فرا مي گرفتند و به دَه آيه جديد آغاز نمي کردند مگر که آنچه از حيث معارف و احکام که در دَه آيه گذشته بود فرا مي گرفتند. مثلاً اگر از داستان پيامبران گذشته ذکري شده بود، حضرت رسول(ص) داستان آنان را بيان مي فرمود، يا اگر آيه اي مربوط به قيامت بود، اين را که روز قيامت چگونه است بيان مي فرمود. يا اگر درباره احکامي مانند وضو و نماز و تيمُمّ بود، نحوه دقيق عمل به آن احکام را تعليم مي فرمود. پس، پيامبر(ص) هيچ آيه قرآني را تبليغ نفرموده مگر که وحيي بياني را هم با آن بيان فرموده و همراه آن به امّت ابلاغ فرموده است. مثلاً در تعليم آيه: [اِنَّما يريدُ الله لِيذْهِبَ عَنْکم الرّجْسَ اَهلَ اَلبَيتِ وَ يطََّهِرَکمْ تَطهيراً](احزاب: 33)، پيامبر(ص) مي فرمود: اهل بيتِ محمّد(ص)، علي و فاطمه و حسن و حسين هستند[4] .

همچنين در تبليغ آيه [اِنْ تَتُوبا اِلَي اللهِ فَقَد صَغتْ قُلوبُکما] (تحريم : 4) بيان مي فرمود که آن دو زوجه پيامبر، امّ المؤمنين حفصه و امّ المؤمنين عايشه اند. [5] در تعليم اين قسم آيات، پيامبر(ص) تعليم معني مي فرمود با تعليم عمل وچنان بوده است که آن گاه که مثلاً آيه کريمه [اَقِمِ الصّلوه لِدُلُوک الشَّمِس...] (اِسراء : 78) نازل شد، کيفيت نمازهاي پنج گانه و اذکار آنها را تعليم مي فرمود و در آن آيه که مي فرمايد [فَاغْسِلُواوُجُوهَکم وَ اَيدِيکم...] (مائده : 6) به طور عملي تعليم مي داد که نحوه وضو گرفتن چگونه است و با چه آبي بايد باشد.

در تمام اين موارد، آنچه که پيامبر(ص) به صحابه تعليم مي فرمود، هر يک از صحابه که نويسنده بود، آيه قرآن را با تفسيري که از پيامبر(ص) شنيده بود مي نوشت. بنابراين، همه نويسندگان صحابه، همه قرآن را نوشته بودند با تفسير هر آيه اي که خود از پيامبر(ص) شنيده بودند، البتّه در قرآن هاي تک تک نويسندگان صحابه، تفسير همه آيات نوشته نبود، ولي آن قرآني که در خانه پيامبر(ص) بود اين چنين بود، يعني متن کامل قرآن با تفسير کامل همه آيات همراه بود. توضيح اين که، آنچه از قرآن و تفسير آن نازل مي شد، پيامبر(ص) هر يک از صحابه را که نوشتن آموخته بود و نزديک وي بود مي طلبيد و به او دستور مي داد که آيه قرآن و بيان آن را که وحي شده بود، بر هر چه در دسترس بود بنويسد - بر روي کاغذ يا تخته يا استخوان يا شانه گوسفند و امثال آن؛ و آن نوشته ها را پيامبر(ص) در خانه خود داشت.

وصیت پیامبر(ص) به علی(ع)

به هنگام وفات، پيامبر(ص) به علي(ع) وصيت کرد: پس از تجهيز من، ردا بر دوش مکن و از منزل خارج مشو تا اين قرآن را جمع آوري کني. علي(ع) آيات قرآن را، که با تفسير آن بر پوست و تخته و کاغذ و غيره نوشته شده بود[6] سوراخ مي کرد و نخ از بين آنها مي گذراند و اين گونه آيات و تفسير هر سوره اي را جمع آوري فرمود. اين کار از چهارشنبه (فرداي دفن پيامبر) آغاز شد و در روز جمعه تمام شد.آن حضرت، آن قرآن را با مولي و آزاد کرده خود، قنبر، به مسجد آورد. مسلمانان براي نماز جمعه در مسجد پيامبر گرد آمده بودند. آن حضرت به ايشان فرمود: اين قرآن موجود در خانه پيامبر(ص) است که براي شما آورده ام. - دستگاه خلافت - آنها گفتند: ما به اين قرآن حاجت نداريم ما. خود قرآن داريم! حضرت فرمود: اين قرآن را ديگر نمي بينيد[7] .

آن قرآن، با تفسير تمام آيات، پس از آن حضرت، در دست يازده فرزند او دست به دست منتقل شده و اکنون در نزد حضرت مهدي (عج) است که به هنگام ظهور خويش آن را ظاهر مي کند. واين قرآني که ما اکنون در دست داريم، [8] همان قرآن زمان پيامبر(ص) است ولي بدون تفسير، يعني تنها وحي قرآني است و از وحي بياني خالي است[9] . امّا چرا قرآني را که اميرالمؤمنين(ع) جمع کرده بود و، علاوه بر متن آيات، تفسير همه آنها را هم - به همان گونه که بر پيامبر(ص) وحي شده بود در بر داشت - قبول نکردند؟ دليل اين مطلب آن است که در وحي بياني، که بر پيامبر(ص) نازل شده و با کلمات آن حضرت(ص)؟ به عنوان حديث ايشان در بيان قرآن، تلقّي مي شد، مطالبي وجود داشت که مخالفِ سياستِ دستگاه خلافت بود و مانع حکومت ايشان مي شد. مثلاً، چنان که گذشت، ذيل آيه [والشجره الملعونه في القرآن] (اسراء: 60) بر آن حضرت(ص) وحي شده بود که ايشان بني اميه مي باشند؛ و اين تفسير در بعضي مصاحف ضبط شده بود. با وجود چنين روايتي، ديگر عثمان، معاويه، يزيد، وليد و امثالهم نمي توانستند حاکم شوند. يا در ذيل آياتِ پر تهديد سوره تحريم آمده بود که مقصود از آن دو زن، عايشه وحفصه اند. يادر ذيل آيه [ياأَيهَا الّذينَ آمَنوا لاتَرفَعوُا أصْوَاتَکم فَوقَ صَوْتِ النَّبي...] (الحجرات: 2) امده بو که در شأن ابوبکر و عمر نازل شده است. يا آن گاه که آيات ابتداي سوره توبه (10-1) نازل شد[10] ، پيامبر(ص) آن آيات را به ابوبکر و عمر داد تا به مکه ببرند و در موسم حجّ به مشرکان ابلاغ کنند. وحي غير قرآني نازل شد که اين ابلاغ را بايد يا خود انجام دهي يا آن کس که از توست. پس، پيامبر(ص)، علي بن ابي طالب(ع) را فرستاد تا آن آيات را از ابوبکر و عمر گرفت و خود علي(ع) به مکه برد و در موسم حجّ به مشرکان ابلاغ فرمود[11] .

يا آياتي که در شآن پيامبر(ص) و اهل بيتش نازل شد، مانند آيه تطهير [إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَکمْ تَطْهِيراً](احزاب: 33). فقط مي خواهد پليدي وگناه را زا شما اهل بيت دور کند وکاملاً شما را پاک سازد. آيه مباهله [فَمَنْ حَاجَّک فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَه اللَّهِ عَلَي الْکاذِبِينَ] (آل عمران: 61) هر گاه بعد از علم ودانشي که (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز)کساني با تو به محاجّه وستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنيم؛ ولعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

وآيه در داستان واقعه غدير [يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُک مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِينَ](مائده: 67). اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان؛ واگر نکني، رسالت او را انجام نداده اي. خداوند تو را از (خطر احتمالي) مردم نگاه مي دارد؛ وخداوند، جمعيت کافران (لجوج) را هدايت نمي کند. وپس از وقوع غدير [الْيوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِينَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيکمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکمْ الْإِسْلَامَ دِيناً](مائده: 3)،دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ واسلام را بعنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم. ولايت [إِنَّمَا وَلِيکمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاه وَيؤْتُونَ الزَّکاه وَهُمْ رَاکعُون] (مائده: 55) سرپرست و وليّ شما، تنها خداست وپيامبر او وآنها که ايمان آورده اند؛همانها که نماز را بر پا مي دارند، ودر حال رکوع، زکات مي دهند.

آيه نجوي [يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيتُمْ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يدَي نَجْوَاکمْ صَدَقَه ذَلِک خَيرٌ لَکمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ](مجادله : 12) اي کساني که ايمان آورده ايد! هنگامي که مي خواهيد با رسول خدا نجوا کنيد (وسخنان در گوشي بگويد)، قبل از آن صدقه اي (در راه خدا) بدهيد؛ اين براي شما بهتر وپاکيزه تر است. واگر تواناي نداشته باشيد، خداوند آمرزنده ومهربان است. و... بسياري آيات ديگر. لذا، نه تنها قرآن امير المؤمنين را نپذيرفتند[12] ، بلکه کوشيدند تا قرآن را مجرّد از وحي بياني بنويسند[13] و از بيان و نشر و کتابتِ حديث پيامبر(ص) مانع شدند و به کتمان و جعل و تحريف آن پرداختند[14] .

 


[1] بحارالانوار،37: 155 و 189 و شواهد التنزيل حَسْکاني، 1: 187 و 190 و تاريخ دمشق ابن عساکر، حديث 451 و اسباب النّزول واحدي، ص 135، چاپ بيروت و الدرّالمنثور سيوطي، 2: 298 و فتح القدير، 2: 57 و تفسير نيشابوري، 6: 194.
[2] الدّرالمنثور، 4: 191.
[3] مسند احمد، 5: 410 و نيز تفسير قرطبي، 1: 39 و معرفه القرّاء الکبار ذهبي، ص 48 و مجمع الزّوائد، 1: 165 و تفسير طبري، 1: 27 و کنزالعمّال، حديث 4213 و 4215، چاپ بيروت.
[4] مستدرک الصحيحين، 3: 147 و صحيح مسلم، 7: 130 و سنن بيهقي، 2: 149 و تفسير طبري و الدرّالمنثور سيوطي، ذيلِ آيه 33 احزاب و تفسير زمخشري و رازي ذيل آيه مباهله و اُسدُالغابه، 2: 20.
[5] صحيح بخاري، کتاب التفسير،3: 137 - 138 و صحيح مسلم، کتاب الطلاق، 2: 1108 و 1111.
[6] عمده القاري، 20: 16 و فتح الباري،10: 386 و الاتقان سيوطي، 1: 59 و بحارالانوار، 92: 48 و 51 - 52 به نقل از تفسير قمي، ص 745.
[7] مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار في تفسير القرآن، شهرستاني، مقدّمه، ورقه 15 أ. متن روايت چنين است: لَمَّا فَرَغَ مِن جَمعِهِ اَخْرَجَهُ هو (ع) وَ غُلامُهُ قَنبَر اِليَ النّاسِ و هُم في المَسْجِد يحْمِلانِه وَلا يقلانِه. و قيلَ اِنّه کانَ حَمْلَ بَعيرِ. وَ قَالَ لَهُم هذا کتابُ اللّهِ کما اَنْزَلَ اللّهُ عَلي مُحمّدِ (ص) جَمَعْتُهُ بَينَ اللَّوحَينِ. فَقالُوا: اِرْفَعْ مُصْحَفَک لا حاجَه بِنااِلَيهِ. فَقَالَ (ع): وَ اللّهِ لا تَرَونَهُ بعدَ هَذا اَبداً، اِنَّما کانَ عَلَيَّ اَنْ اُخبِرَکم بِهِ حينَ جَمَعْتُهُ فَرَجَعَ اِلي بَيتِهِ..
در کتاب سُلَيم بن قيس هلالي، ص 18 - 19، ماجرا با تفصيل و تصريح بيشتري نقل شده است. بخشي از متن روايت اين است:... فَجَمَعَهُ في ثَوبِ واحِدِ و خَتَمَهُ ثمَّ خَرَجَ اِلَي النّاسِ وَ هُم يجْتَمِعُونَ مَعَ اَبي بکرِ في مسجدِ رسولِ اللّهِ (ص) فَنادي عَلِيٌّ (ع) بِاَعْلي صَوْتِهِ: اَيها النّاسُ اِنّي لَمْ اَزَل مُنْذُ قُبِضَ رسولُ اللّهِ (ص) مَشغولاً بِغُسلِهِ ثُمَّ بالقُرآنِ حَتّي جَمَعْتُه کلَّه في هذَا الثَّوبِ الواحِد، فَلَمْ ينْزِلِ اللّهُ عَلي رَسُولِ اللّهِ آيه اِلاّ وَقَدْ جَمَعْتُها وَ لَيسَتْ مِنَه آيه اِلاّ وَقَدْ اَقْرأَنيها رسولُ اللّهِ وَ عَلَّمَني تَأويلَها. ثُمَّ قالَ لَهُمْ عليٌّ (ع) لِئَلاَّ تَقُولُوا غَداً اِنّاکنّا عَن هذا غافِلينَ. ثمَّ قالَ لَهُم عَليٌّ (ع): لا تَقُولوا يومَ القيامَه اِنّي لَمْ اَدْعُکم اِلي نُصْرَتي وَلَمْ اُذَکرْکمْ حَقّي وَ لَمْ اَدْعُکم اِلي کتابِ اللّهِ مِنْ فاتِحَتِهِ اِلي خاتِمَتِهِ. فَقالَ لَهُ عُمَرُ: ما اَغنانا بِما مَعَنا مِنَ القرآنِ مِمّا تَدعُونا اِليه. ثُمَّ دَخَلَ عليٌّ (ع) بَيتَه. (براي آشنايي با درجه اعتبار کتاب سليم بن قيس هلالي و ديگر رواياتي که درباره اين موضوع در کتاب هاي مکتب خلفا وارد شده است، نگاه کنيد به: القرآن الکريم و روايات المدرستين، علاّمه عسکري،2: 396 - 408.)
[8] کافي، به تصحيح استاد علي اکبر غفّاري، 2: 633، روايت 23. براي آشنايي با رواياتي که در آنها ائمّه (ع) علوم خويش را به اميرالمؤمنين و به واسطه ايشان به پيامبر نسبت مي دهند، نگاه کنيد به: معالم المدرستين، علاّمه عسکري، 2: 312 - 320.
[9] توضيح آن که ابوبکر دستور داد تا قرآني بي تفسير بنويسند. اين کار در زمان ابوبکر آغاز شد و در زمان عمر به پايان رسيد. عمر، آن قرآن را نزد حفصه گذاشت. در زمانِ عثمان، چون صحابه با او مخالف شدند و آياتي را که ذمِّ بني اميه در آن بود و در مصاحف با تفسير آنها ضبط شده بود بَر وي مي خواندند و به آنها استشهاد مي کردند، عثمان آن قرآنِ بدون تفسير را از حفصه گرفت و دستور داد هفت نسخه از روي آن نوشته شود. شش نسخه از آن را به مکه، يمن، دمشق، حِمص، کوفه و بصره فرستاد و يک نسخه را هم در مدينه نگاه داشت. آن گاه دستور داد تا مصاحفِ صحابه را، که در آنها متن قرآن به همراه تفسير آياتِ شنيده شده از پيامبر(ص) بود، بسوزانند. از اين رو، او را حَرّاقُ الَمصاحِف ناميدند. در اين ميان، تنها عبداللّه بن مسعود حاضر به دادنِ مصحف خود نشد، لذا راويان به امر بني اميه، روايات دروغي درباره او جعل و نقل کردند.
اين قرآني که امروز در ميان مسلمانان است، همان است که در زمانِ عثمان استنساخ شده است و متنِ همان قرآني است که بر پيامبر خاتم (ص) نازل شده و هيچ کم و زياد و جابه جايي (در کلمات) ندارد. فقط، کاري که کردند، وحي بياني را از آن جدا کردند. (براي آشنايي با بحث تفصيلي در اين زمينه و مدارک آن، ر. ک: القرآن الکريم و روايات المدرستَين، سيد مرتضي عسکري،1: 264 - 277 و 2: 71 - 86.).
[10] صحيح بخاري، کتاب التفسير، تفسير سوره الحُجرات، 3: 190 - 191.
[11] براي آشنايي با مدارک تفصيلي اين بحث،:القرآن الکريم و روايات المدرستين، 1: 226 - 227.
[12] براي آشنايي بامدارک تفصيلي اين بحث بنگريد به منبع سابق، ص 218 - 248.
[13] همان، 1: 264 - 274 و 2: 413 - 417.
[14] همان، 2: 417- 431 وص 510-515 و ص 572- 582؛ معالم المدرستين، 1: 329 - 392 و 402 - 483، چاپ پنجم، 1412 هـ.احاديث اُمّ المؤمنين عائشه، علاَّمه عسکري، ج 2، چاپ اوّل، 1418 ه نقش ائمه در احياء دين، ج 2 - 5 و ج 9.


منبع: کتاب سقیفه علامه عسگری

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث