الجزء الثانی؛ الباب الثامن فيما نذكره مما يختص بشهر رجب و بركاته و ما نختاره من عباداته و خيراته و فيه فصول، فصل فيما نذكره من صلاة ركعتين بكل ليلة من رجب
جلد دوم؛ باب هشتم: اعمال مخصوص ماه رجب و برکات و خیرات آن، فصل دهم، نماز دو رکعتی برای هر شب ماه رجب (سومین نماز):
ذكر صلاة أخرى في ليلة من رجب
نماز ديگر در يكى از شبهاى ماه رجب
عَنِ النَّبِيِّ ع قَالَ
در حديثى از پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آمده است:
مَنْ قَرَأَ فِي لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَجَبٍ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[1] مِائَةَ مَرَّةٍ فِي رَكْعَتَيْنِ
هركس در يك شب از ماه رجب، صد بار سورهى «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» را در ضمن دو ركعت نماز بخواند،
فَكَأَنَّمَا صَامَ مِائَةَ سَنَةٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِائَةَ قَصْرٍ فِي الْجَنَّةِ كُلُّ قَصْرٍ فِي جِوَارِ نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ ع
گويى كه صد سال در راه خدا روزه گرفته است و خداوند به او صد كاخ در جوار يكى از پيامبرانش-عليهم السّلام-عطا مىكند.
و اعلم أن الذي تجده في كتابنا هذا من فضل صلوات من [في] ليالي رجب و ليالي شعبان و فضل صوم كل يوم من هذين الشهرين و تعظيم الثواب و الإحسان بكله مشروط بالإخلاص و من جملة إخلاص أهل الاختصاص ألا يكون قصدك بهذا العمل مجرد هذا الثواب بل تعبد به رب الأرباب لأنه أهل لعبادة ذوي الألباب و هذه عقبة صعبة تبعد السلامة منها و منها أن لا تعجبك نفسك بعمل و لا تتكل على عملك فإنك إذا فكرت فيما عمل الله جل جلاله معك قبل أن يخلقك من عمارة الدنيا لمصلحتك و قد خلق آدم ع إلى زمان عبادتك و ما تحتاج أن يعمله جل جلاله معك في دوام آخرتك رأيت عملك لا محل له بالنسبة إلى عمله جل جلاله معك و إذا وجدت في كتابنا أن من عمل كذا فله مثل عمل الأنبياء و الأوصياء و الشهداء و الملائكة ع فلعل ذلك أنه يكون مثل عمل أحدهم [ها] إذا عمل هذا الذي يعمله دون سائر أعمالهم أو يكون له تأويل آخر على قدر ضعف حالك و قوة حالهم فلا تطمع نفسك بما لا يليق بالإنصاف و لا تبلغ بها ما لا يصح لها من الأوصاف و لا تستكثر الله جل جلاله شيئا من العبادات فحقه أعظم من أن يؤديه أحد و لو بلغ غايات و يقع الطاعات لك دونه جل جلاله في الحياة بعد الممات ذكر ما نورده من إجابة الدعاء في رجب نذكر الحديث مختصرا و هو أن رجلا مر برجل أعمى مقعد فقال أ ما كان هذا يسأل الله تعالى العافية فقيل له أ ما تعرف هذا هذا الذي بهله بريق و كان اسم بريق عياضا فقال ادع لي عياضا فدعاه فقال حدثني حديث بني الضيعاء قال إنه حديث جاهلية و إنه لا أردت لك به في الإسلام فقال ذاك أحرى أن تحدثنا قال إن بني الضيعاء كانوا عشرة و كانت أختهم تحتي فأرادوا أن ينزعوها مني فنشدتهم الله تعالى و القرابة و الرحم فأبوا إلا أن ينزعوها مني فأمهلتهم حتى دخل رجب مضر شهر الله الحرام [المحرم] فقلت اللهم أدعوك دعاء جاهدا على بني الضيعاء فاترك واحدا كسيرا الرجل و دعه قاعدا أعمى ذا قيد يعني القائد أقول و رأيت في رواية أخرى عوض اللهم يا رب قال فهلكوا جميعا ليس هذا فقال بالله ما رأيت كاليوم حديثا أعجب فقال رجل من القوم أ فلا أحدثك بأعجب من هذا قال حدث حتى تسمع القوم قال إني كنت من حي من أحياء العرب فماتوا كلهم فأصبت مواريثهم فانتجعت حيا من أحياء العرب يقال لهم بنو مؤمل كنت بهم زمانا طويلا ثم إنهم أرادوا أخذ مالي فناشدتهم الله تعالى فأبوا إلا أن ينتزعوا مالي و قد كان رجل منهم يقال له رباح فقال يا بني مؤمل جاركم و خفيركم لا ينبغي لكم أخذ ماله قال فأخذوا مالي فأمهلتهم حتى دخل رجب مضر شهر الله الحرام [المحرم] فقلت
اخلاص، زمينهى برخوردارى از پاداشهاى يادشده براى نمازها و روزههاى مستحبى؛ توجه به اين نكته ضرورى است كه تمامى فضايل و پاداشها و نيكىهايى كه در اين كتاب براى نماز شبهاى ماه رجب و شعبان و روزهى اين دو ماه ذكر شده است، همگى مشروط به اخلاص است و يكى از موارد رعايت اخلاص نزد خواص اين است كه نيت انسان از عمل، تنها تحصيل پاداشهاى يادشده نباشد، بلكه غرض او از انجام اين عبادات آن باشد كه رب الارباب را از آن جهت كه زيبنده است خردمندان او را بپرستند، عبادت كند و اين گردنهى دشوارى است كه ايمنى از آن بعيد است. نيز از جمله موارد اخلاص اين است كه از عمل خويش احساس عجب و خودپسندى نكنى و بر آن اعتماد نكنى؛ زيرا اگر دربارهى عملكرد خداوند-جلّ جلاله-با تو، پيش از آنكه دنيا را براى مصلحت تو آباد كند و تو را بيافريند و نيز دربارهى اينكه حضرت آدم-عليه السّلام-را پيش از زمان عبادت تو آفريد و نيز تمامى آنچه را كه بدان نياز دارى براى تو فراهم كرد، بينديشى پى مىبرى كه اعمال تو نسبت به بخششهاى خداوند -جلّ جلاله-از هيچ جايگاهى برخوردار نيست. توجيه ذكر پاداشهاى بسيار براى برخى اعمال عبادى؛ بايد توجه كرد كه اگر ديدى در اين كتاب ما آمده است: «هركس چنين عمل كند، همانند پاداش عمل پيامبران، اوصيا، شهيدان و فرشتگان-عليهم السّلام-را خواهد داشت.» توجيه و تأويل اينگونه عبارات آن است كه اگر انسان اين عمل را انجام دهد، مشابه عمل آن بزرگان را خواهد داشت، نه همهى عمل آنان را و يا تأويل و توجيههاى ديگرى كه با ضعف حال تو و توانايى معنوى آنان مناسبت داشته باشد. بنابراين، به آن چه انصافا شايستهى آن نيستى و نيز به اوصافى كه توانايى نيل به آن را ندارى، طمع مورز و در درگاه خداوند-جلّ جلاله-عبادات خود را بسيار مشمار؛ زيرا حق خدا بزرگتر از آن است كه احدى بتواند ادا كند، هرچند به نهايت ايمان نايل گردد. گذشته از اين، نتايج طاعات و عبادات در زندگى بعد از مرگ، به تو مىرسد نه به خدا. اجابت دعا در ماه رجب ؛ در حديث مفصلى كه ما گزيدهى آن را يادآور مىشويم، آمده است: «مردى گذرش به نابيناى زمينگير افتاد و گفت: چرا اين شخص از خداوند متعال نمىخواهد كه او را عافيت داده و تندرست بگرداند؟ به او پاسخ دادند: آيا اين شخص را نمىشناسى؟ اين همان كسى است كه «بريق عياض» بر او مباهله و لعنت كرده است. گفت: «عياض» را صدا كنيد. او را صدا كردند. آن مرد خطاب به «عياض» گفت: ماجراى «بنى ضيعاء» را براى من بازگو كن. «عياض» پاسخ داد: آن ماجرا به زمان جاهليت مربوط است، نه به دوران پس از ظهور اسلام، آن مرد گفت: اتفاقا سزاوارتر است كه بازگو كنى. در هر حال، «عياض» ماجرا را چنين تعريف كرد: «بنى ضيعاء» ده تن برادر بودند و خواهرى داشتند كه همسر من بود. آنان تصميم گرفتند كه او را به زور از من بگيرند و من آنان را به خدا و حق خويشاوندى و قرابت سوگند دادم كه چنين نكنند، ولى آنان تصميم گرفته بودند كه حتما او را از من بگيرند. من مسأله را به تأخير انداختم تا اين كه ماه رجب، ماه حرام خدا فرارسيد و آنگاه به درگاه خداوند عرض كردم: «خدايا [پروردگارا]، همانند كسى كه سخت گرفتار است به درگاه تو بر «بنى ضيعاء» نفرين مىكنم. پس [همهى آنان را نابود كن و]فقط يكى از آنان را باقى بگذار در حالى كه پاى او را شكسته و زمينگير و نابينا و نيازمند به عصاكش گردانيدهاى!» و در اثر آن نفرين، همهى آنها بهجز اين شخص نابود شدند. شخصى كه از او ماجرا را پرسيده بود، گفت: «به خدا سوگند داستانى شگفتتر از ماجرايى كه امروز شنيدم، نشنيده بودم.» مردى از آن ميان گفت: آيا مىخواهى ماجرايى شگفتتر از اين را بازگو كنم؟ گفت: بگو تا همه بشنوند. آن مرد گفت: «من جزو قبيلهاى از عرب هستم كه همهى آنها مردند و تنها من باقى ماندم و لذا همهى اموال آنها را به ارث بردم و در جستوجوى يكى از قبايل عرب برآمدم كه «بنو مؤمّل» ناميده مىشد به آنان پيوستم و زمانى طولانى در نزد آنها بودم، تا اينكه زمانى آنها تصميم گرفتند مال مرا از من بگيرند. من آنان را به حق خداوند متعال سوگند دادم كه چنين نكنند، ولى آنان تصميم گرفته بودند كه حتما مال مرا بگيرند. در ميان آنها مردى بود كه «رباح» ناميده مىشد. او خطاب به قوم خود گفت: اى بنى مؤمّل، اين شخص همسايهى شما است و به شما پناه آورده است. بنابراين، براى شما شايسته نيست كه مال او را بگيريد؛ ولى آنان به سخن او گوش ندادند و اموال مرا گرفتند. من نفرين بر آنان را به تأخير انداختم تا اينكه ماه «رجب مضرّ» ، ماه حرام خدا فرارسيد و آنگاه به درگاه خدا عرض كردم:
اللهم أزلها عن بني المؤمل
و ارم على أقفائهم بمكتل
خداوندا، اموال مرا از «بنى مؤمّل» [كه سخت مرا رنجاندند]باز ستان
بصخرة أو عرض جيش جحفل إلا رباحا أنه لم يفعل
و همهى آنان را با حوادث سخت، يا صخره، يا سپاه فراوان نابود كن و بر پشت بينداز، به جز «رباح» را كه او به من بدى نكرد.
أقول و رأيت في رواية أخرى عوض اللهم يا رب أشقاني بنو المؤمل فارم [فارمهم] ثم ذكرها تمامها قال فبينما هم يسيرون في أصل جبل أو في سفح جبل إذ تداعى عليهم الجبل فهلكوا جميعا إلا رباحا فإنه نجاه الله تعالى فقال و الله ما رأيت كاليوم حديثا أعجب فقال رجل من القوم أ فلا أحدثك بأعجب من ذلك فقال حدث حتى يسمع القوم فقال إن أبي و عمي ورثا أباهما فأسرع عمي في الذي له و بين مالي فأراد بنوه أن ينزعوا مالي فناشدتهم الله تعالى و القرابة و الرحم فأبوا إلا أن ينزعوا مالي فأمهلتهم حتى دخل رجب مضر شهر الله الحرام [المحرم] فقلت
پس از آن، زمانى كه آنها در پاى كوه يا در كوهى حركت مىكرداللهم رب كل آمن و خائف و سامعا نداء كل هاتف
خداوندا، اى پروردگار همهى انسانهاى ايمن و بيمناك و شنوندهى نداى همهى صداها
إن الخناعي أ ما يقاصف لم يعطني الحق و لم يناصف
آيا فرزندان «خناعه» را كه حقّ مرا از من گرفتند و انصاف را رعايت نكردند، خرد و نابود و خوار نمىكنى؟ !
فأجمع له الأحبة الألاطف بين القران السوء و التراصف
همهى دوستان مهرورز آنها را همراه با آنها در يك جاى بد گرد آور و نابود كن.
ند، كوه بر سر آنها ريخت و همگى نابود شدند، به جز «رباح» كه خداوند متعال او را نجات داد. آن مرد گفت: به خدا سوگند، شگفتتر از ماجراى امروز نشنيده بودم. مردى ديگر از آن ميان گفت: آيا مىخواهى ماجرايى شگفتتر از اين را بازگو كنم؟ پاسخ داد: بگو تا همه بشنوند. آن مرد ماجرا را چنين تعريف كرد: پدر و عموى من از پدر خود اموالى را به ارث برده بودند. [پس از فوت پدرم]، عمويم در اموال مشترك ميان من و او تصرّف كرد، پسران عمويم تصميم گرفتند اموال را از من بگيرند. آنان را به حقّ خداوند متعال و حقّ خويشاوندى و قرابت سوگند دادم، ولى آنان تصميم قطعى گرفته بودند كه اموال مرا بگيرند. من نفرين بر آنها را به تأخير انداختم تا اينكه ماه «رجب مضر» ، ماه حرام خدا وارد شد و آنگاه به درگاه خداوند متعال عرض كردم:
قال فبينا بنوه و هم عشرة في بئر إذ انهارت عليهم البئر و كانت قبورهم فقال بالله ما رأيت كاليوم حديثا أعجب فقال القوم أهل الجاهلية كان الله يصنع بهم ما ترى فأهل الإسلام أحرى بذلك فقال إن أهل الجاهلية كان الله يصنع بهم ما تسمعون ليحجز بعضهم عن بعض و إن الله جعل الساعة موعد أهل الإسلام (وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ)[2] قال راوي هذا الحديث هذه قصة عجيبة مشهورة تروى من وجوه و قال معنى بهله أي لعنه من قول الله (ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ)[3] أقول و روي غير هذه الروايات و إنما اقتصرنا على ما ذكرناه ليكون أنموذجا في بيان إجابة الدعوات
پس از آن، زمانى كه ده پسرعموى من در چاهى بودند، چاه بر روى آنها ريخت و همه مردند و آن چاه، قبر آنها گرديد. آن مرد گفت: به خدا سوگند، ماجرايى شگفتتر از اين نشنيده بودم و همهى آن قوم گفتند: اگر خداوند با اهل جاهليت چنين رفتار مىكرد، سزاوارتر است كه با مسلمانان چنين رفتار كند؛ ولى آن مرد گفت: خداوند با اهل جاهليت چنين عمل مىكرد تا از تجاوز آنها به يكديگر جلوگيرى كند، ولى وعدهگاه اهل اسلام را قيامت قرار داده است و قيامت مصيبتبارتر و تلختر است. راوى اين حديث در ادامه مىگويد: اين داستان شگفت و مشهورى است كه به چندين صورت نقل شده است و «مباهله» در آغاز سخن، به معناى «لعنت» است، چنانكه خداوند مىفرمايد: «سپس همديگر را مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» اين ماجرا به صورتهاى ديگر نيز نقل شده است. ما به همين مقدار بسنده كرديم تا نمونهاى در زمينهى اجابت دعا در ماه رجب ارايه دهيم.