دعای کمیل در شب نیمه شعبان (اقبال الاعمال)
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ 0 ادعیه و زیاراتالجزء الثانی؛ الباب التاسع فيما نذكره من فضل شهر شعبان و فوائده و كمال موائده و موارده و فيه فصول؛ فصل فيما نذكره من الدعاء و القسم على الله جل جلاله بهذا المولود العظيم المكان ليلة النصف من شعبان
جلد دوم؛ باب نهم: فضیلت ماه شعبان و مزایا و اعمال ماه و در این باب فصل هایی قرار دارد، فصل پنجاهم، در اين بخش دعايى را كه طى آن خداوند-جلّ جلاله-به مولود عظيم الشأن در شب نيمهى شعبان سوگند داده مىشود، يادآور مىشويم (دومین دعا):
وَ مِنَ الدَّعَوَاتِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مَا رَوَيْنَاهُ بِإِسْنَادِنَا إِلَى جَدِّي أَبِي جَعْفَرٍ الطُّوسِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ رُوِيَ
يكى ديگر از دعاهاى اين شب، دعايى است كه جدّم «ابو جعفر طوسى» -رضى اللّه عنه-به سند خود نقل كرده است:
أَنَّ كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ النَّخَعِيَّ رَأَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع سَاجِداً يَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِي لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ
«روايت شده است كه «كميل بن زياد نخعى» ديد امير مؤمنان -عليه السّلام-اين دعا را در شب نيمهى شعبان در حال سجده قرائت مىنمايد.»
أَقُولُ وَ وَجَدْتُ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى مَا هَذَا لَفْظُهَا قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ
نيز در حديث ديگر از «كميل بن زياد» آمده است:
كُنْتُ جَالِساً مَعَ مَوْلَايَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي مَسْجِدِ الْبَصْرَةِ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ)[1]
همراه با گروهى از اصحاب امير مؤمنان -عليه السّلام-در مسجد «بصره» در كنار آن حضرت نشسته بوديم كه بعضى از اصحاب گفتند: معناى اين سخن خداوند-عزّ و جلّ-كه مىفرمايد: «در آن، امور استوار، جدا گرديده و فيصله داده مىشود.» چيست؟
قَالَ ع لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ إِنَّهُ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ جَمِيعُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ مَقْسُومٍ لَهُ فِي لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ- إِلَى آخِرِ السَّنَةِ فِي مِثْلِ تِلْكَ اللَّيْلَةِ الْمُقْبِلَةِ
امير مؤمنان-عليه السّلام- فرمود: اين مسأله در شب نيمهى شعبان رخ مىدهد. سوگند به خدايى كه جانم به دست او است، هيچ بندهاى نيست مگر آنكه همهى امور او-اعم از خير و شرّ-را كه از شب نيمهى شعبان تا مثل آن از سال آينده رخ مىدهد، در شب نيمهى شعبان قسمت و مقدر مىگردد
وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْيِيهَا وَ يَدْعُو بِدُعَاءِ الْخَضِرِ ع إِلَّا أُجِيبَ [لَهُ] فَلَمَّا انْصَرَفَ طَرَقْتُهُ لَيْلًا فَقَالَ ع مَا جَاءَ بِكَ يَا كُمَيْلُ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ دُعَاءُ الْخَضِرِ
و هيچ بندهاى آن را احيا نمىكند و دعاى «خضر» -عليه السّلام-را نمىخواند، مگر آنكه خداوند دعاى او را اجابت مىكند. زمانى كه امير مؤمنان -عليه السّلام-به خانه رهسپار شد، شبانه به خدمت آن حضرت رسيدم. فرمود: اى كميل، چه چيز باعث شد كه در اين زمان نزد من بيايى؟ عرض كردم: اى امير مؤمنان، دعاى خضر.
فَقَالَ اجْلِسْ يَا كُمَيْلُ إِذَا حَفِظْتَ هَذَا الدُّعَاءَ فَادْعُ بِهِ كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ أَوْ فِي الشَّهْرِ مَرَّةً أَوْ فِي السَّنَةِ مَرَّةً أَوْ فِي عُمُرِكَ مَرَّةً
فرمود: اى كميل، بنشين، هرگاه اين دعا را حفظ كردى، در هر شب جمعه، يا در هر ماه یک بار، يا در هر سال یک بار، يا در طول عمرت یک بار آن را بخوان،
تُكْفَ وَ تُنْصَرَ وَ تُرْزَقَ وَ لَنْ تُعْدَمَ الْمَغْفِرَةَ يَا كُمَيْلُ أَوْجَبَ لَكَ طُولُ الصُّحْبَةِ لَنَا أَنْ نَجُودَ لَكَ بِمَا سَأَلْتَ ثُمَّ قَالَ اكْتُبْ
كه خدا تو را كفايت و يارى و به تو روزى عطا مىكند و هرگز آمرزش را از دست نمىدهى. اى كميل، مصاحبت طولانى تو با ما موجب گرديده آنچه را كه از ما درخواست نمودى، به تو عطا كنيم. سپس فرمود بنويس:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ
خدايا! از تو درخواست مىكنم به [حق]رحمتت كه هر چيز را فراگرفته است
وَ بِقُوَّتِكَ الَّتِي قَهَرْتَ بِهَا كُلَّ شَيْءٍ وَ خَضَعَ لَهَا كُلُّ شَيْءٍ وَ ذَلَّ لَهَا كُلُّ شَيْءٍ
و به قدرتت كه هر چيز را با آن مقهور خود گردانيدهاى و هر چيزى در برابر آن گردن نهاده و همه چيز در مقابلش به خوارى تن در داده است
وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتِي غَلَبَتْ بِهَا كُلَّ شَيْءٍ وَ بِعِزَّتِكَ الَّتِي لَا يَقُومُ لَهَا شَيْءٌ
و به شكوه چيرهات كه با آن بر همه چيز چيره گرديدهاى و به سربلندىات كه در برابر آن، چيزى را توان ايستادگى نيست
وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْءٍ وَ بِسُلْطَانِكَ الَّذِي عَلَا كُلَّ شَيْءٍ
و به بزرگىات كه پايههاى هر چيز را آكنده كرده و به فرمانروايىات كه بر همه چيز فايق آمده
وَ بِوَجْهِكَ الْبَاقِي بَعْدَ كُلِّ شَيْءٍ وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي غَلَبَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْءٍ
و به روى [ذات، يا اسما و صفات]پايدار تو پس از فناى همه چيز و به اسمهايت كه بر پايههاى هر چيزى چيره گرديده است
وَ بِعِلْمِكَ الَّذِي (أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ)[2] وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ
و به حق دانشت كه بر هر چيزى احاطه يافته و به فروغ رويت كه همه چيز را روشن گردانيده است.
يَا نُورُ يَا قُدُّوسُ يَا أَوَّلَ الْأَوَّلِينَ وَ يَا آخِرَ الْآخِرِينَ
اى نور اى پاك پاك، اى سرآغاز پيشينيان و اى پايان پايانها.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ
خدايا، آن گناهانى كه پردههاى عصمت را از هم مىدرد، بر من ببخشاى.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ
خدايا، آن گناهانى كه كيفرها را فرود مىآورد، بر من ببخش.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ
خدايا، گناهانى كه دگرگونكنندهى نعمتها است بر من ببخشاى.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ
خدايا، گناهانى كه سبب عدم استجابت دعا مىشود، بر من ببخش.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ
خدايا، گناهانى كه فرود آورندهى بلا است، بر من ببخشاى.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ كُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُهَا
اى خدا، هر گناهى كه از من سرزده و هر خطايى كه مرتكب گرديدهام، بر من ببخش.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ وَ أَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَى نَفْسِكَ
خدايا، با ياد تو به سويت تقرب مىجويم و تو را به نزد خودت شفيع خويش قرار مىدهم
وَ أَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِي مِنْ قُرْبِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِي شُكْرَكَ وَ أَنْ تُلْهِمَنِي ذِكْرَكَ
و از بخششت تقاضا دارم كه مرا به قرب خود هرچه نزديكتر گردانى و در دلم افكنى كه سپاست گزارم و الهامم فرمايى تا به ياد تو پردازم.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ [ذَلِيلٍ] خَاشِعٍ
خدايا، همانند شخص فروتن و خاكسار و خاشع از تو خواستارم كه
أَنْ تُسَامِحَنِي وَ تَرْحَمَنِي وَ تَجْعَلَنِي بِقِسْمِكَ رَاضِياً قَانِعاً وَ فِي جَمِيعِ الْأَحْوَالِ [الأمور] مُتَوَاضِعاً
بر من آسان گيرى و ترحم فرمايى و به قسمت خود خشنود و قانع كنى و در همهى حالات [امور]فروتن گردانى.
اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ أَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ وَ عَظُمَ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ
خدايا، از تو درخواست مىكنم همچون كسى كه در شدت تنگدستى و در نهايت سختى دست نياز به سوى تو دراز كرده است و به طمع آنچه در پيش تو است، رغبتش بالا گرفته است.
اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ وَ عَلَا مَكَانُكَ وَ خَفِيَ مَكْرُكَ
خدايا، سلطنت تو بزرگ و مقامت بلند و مكرت نهان و تدبير و امرت آشكار
وَ ظَهَرَ أَمْرُكَ وَ غَلَبَ جندك [قَهْرُكَ] وَ جَرَتْ قُدْرَتُكَ وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ
و لشكرت [قهرت]فايق و قدرتت جارى است و از قلمرو حكومتت امكان گريز نيست.
اللَّهُمَّ لَا أَجِدُ لِذُنُوبِي غَافِراً وَ لَا لِقَبَائِحِي سَاتِراً وَ لَا لِشَيْءٍ مِنْ عَمَلِيَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلًا غَيْرَكَ
خدايا، جز تو نه آمرزندهاى براى گناهانم مىيابم، نه پردهپوشى براى زشتىهايم و نه كسى كه بدكاريم را به نيكى تبديل كند.
معبودى جز تو نيست، پاكى تو و ستايش تو را است. بر خود ستم كردم و به سبب جهلم گستاخى نمودم،
وَ سَكَنْتُ إِلَى قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِي وَ مَنِّكَ عَلَيَّ
ولى به ياد ديرينت از من و منتّى كه بر من نهاده بودى، آرام گرفتهام.
اللَّهُمَّ مَوْلَايَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ
اى خدا و سرور من، چه زشتىها كه از من فرو پوشيدى
وَ كَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ
و چه بلاهاى گرانبار كه از سرم دور داشتى و چه لغزشها كه مرا از آنها حفظ فرمودى
وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ
و چه بسيار ناگوارىها كه برطرف و چه بسيار حسن شهرتها-با آنكه در خورش نبودم-دربارهى من منتشر ساختى.
اللَّهُمَّ عَظُمَ بَلَائِي وَ أَفْرَطَ بِي سُوءُ حَالِي وَ قَصُرَتْ بِي أَعْمَالِي
خداوندا، گرفتارىام بزرگ شده و زشتى حالم از اندازه گذشته و اعمالم نارسا گشته
وَ قَعَدَتْ بِي أَغْلَالِي وَ حَبَسَنِي عَنْ نَفْعِي فقد أملي [بُعْدُ آمَالِي]
و زنجيرها زمينگيرم كردهاند و آرزوهاى دورودرازم مانع بهرهمندىام شدهاند
وَ خَدَعَتْنِي الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِي بِخِيَانَتِهَا [بحمايتها] وَ مِطَالِي [مطالبي]
و دنيا از يك طرف با فريبكارى خود و نفسم از سوى ديگر با خيانت [جنايت، حمايت] ورزيدن و امروز و فردا كردنم مرا فريب داده است.
يَا سَيِّدِي فَأَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ أَنْ لَا يَحْجُبَ عَنْكَ دُعَائِي سُوءُ عَمَلِي وَ فِعَالِي
[پس]اى سرور من، تو را به عزتت سوگند، از تو مىخواهم كارى كنى كه زشتى رفتار و كردارم مانع اجابت دعايم نشود
وَ لَا تَفْضَحْنِي بِخَفِيِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ سِرِّي [سريري] وَ لَا تُعَاجِلْنِي بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِي خَلَوَاتِي
و مرا با اسرار پنهانم كه از آن آگاهى، رسوا مساز و به واسطهى آنچه در اوقات خلوتم-
مِنْ سُوءِ فِعْلِي وَ إِسَاءَتِي وَ دَوَامِ تَفْرِيطِي وَ جَهَالَتِي وَ كَثْرَةِ شَهَوَاتِي وَ غَفْلَتِي
خواه بدكارى و زشت رفتارى يا مداومت بر كوتاهى و نادانى و فزونى شهوترانى و غفلتزدگى-انجام دادهام، در كيفر من شتاب مكن.
وَ كُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِكَ لِي [بي] فِي كُلِّ الْأَحْوَالِ رَءُوفاً وَ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً
خدايا، تو را به عزتت سوگند مىدهم كه در همهى احوال به من مهر ورز، و در همهى كارها با من مهربان باش.
إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ أَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرِّي وَ النَّظَرَ فِي أَمْرِي
خدايا، پروردگار من، جز تو چه كس را دارم تا از وى بخواهم كه رنجورىام را بزدايد و در كارم نظر افكند؟
إِلَهِي وَ مَوْلَايَ أَجْرَيْتَ عَلَيَّ حُكْماً اتَّبَعْتُ فِيهِ هَوَى نَفْسِي
اى خدا و سرور من، حكمى بر من راندى كه در آن مورد به پيروى از هواى نفسم برخاستم
وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِيهِ مِنْ تَزْيِينِ عَدُوِّي فَغَرَّنِي بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِكَ الْقَضَاءُ
و از ظاهرآرايى دشمن خويش نهراسيدم، پس او نيز با به كار گرفتن هواى نفسانىام مرا فريفت و در اين امر تقدير با آن روى موافقت نمود
فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَيَّ مِنْ ذَلِكَ من نقض [بَعْضَ] حُدُودِكَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِكَ
و در نتيجه به سبب آنچه بر من گذشت، از برخى حدودت پا فراتر نهادم [شكستم]و با بعضى از فرمانهايت مخالفت نمودم.
فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذَلِكَ وَ لَا حُجَّةَ لِي فِيمَا جَرَى عَلَيَّ فِيهِ قَضَاؤُكَ وَ أَلْزَمَنِي [فِيهِ] حُكْمُكَ وَ بَلَاؤُكَ
اكنون در همهى اينها حجت براى تو است و مرا در آنچه حكم و قضاى تو بر من رفت و حكم و امتحانت مرا بدان ملزم كرد حجتى نيست.
وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا إِلَهِي بَعْدَ تَقْصِيرِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي مُعْتَذِراً نَادِماً
معبودا، اينك بعد از كوتاهى و زيادهروى در كار خويشتن به درگاهت آمدهام در حالى كه پوزشخواه و پشيمان
مُنْكَسِراً مُسْتَقِيلًا مُسْتَغْفِراً مُنِيباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لَا أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا كَانَ مِنِّي وَ لَا مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَيْهِ فِي أَمْرِي
و شكسته دل و آمرزشخواه، باز آمده، مقر و باور دارنده و معترف هستم. نه از آنچه از من سرزد گريزى دارم و نه پناهگاهى هست كه در كار خود بدان رو كنم،
غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرِي وَ إِدْخَالِكَ إِيَّايَ فِي سَعَةٍ مِنْ رَحْمَتِكَ
مگر آنكه پوزشم را بپذيرى و مرا در گسترهى رحمت خويش درآورى.
إِلَهِي فَاقْبَلْ عُذْرِي وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّي وَ فُكَّنِي مِنْ شَدِّ [أسر] وَثَاقِي
خدايا، پس عذرم را بپذير و بر پريشانحالىام رحم آور و از بند سخت [اسارتم]برهان.
يَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِي وَ رِقَّةَ جِلْدِي وَ دِقَّةَ عَظْمِي
پروردگارا، بر ناتوانى تن، نازكى پوست و شكنندگى استخوانم رحم كن،
يَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِي وَ ذِكْرِي وَ تَرْبِيَتِي وَ بِرِّيِ وَ تَغْذِيَتِي هَبْنِي لِابْتِدَاءِ كَرَمِكَ وَ سَالِفِ بِرِّكَ بِي
اى آغازگر آفرينشم، اى به يادآورنده و پرورنده و نكويىكننده و خورد و نوش بخشندهى من، به حكم سابقهى كرم و نيكى ديرينهات به من، مرا ببخش.
إِلَهِي سَيِّدِي وَ رَبِّي أَ تُرَاكَ مُعَذِّبِي بِالنَّارِ بَعْدَ تَوْحِيدِكَ
اى خدا و سرور و پروردگار من، پس از اقرار به يگانگى
وَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَيْهِ قَلْبِي مِنْ مَعْرِفَتِكَ
و شناخت قلبى تو
وَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِي مِنْ ذِكْرِكَ وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِيرِي مِنْ حُبِّكَ
و گويايى زبانم در يادآوريت و دل استوارىام به مهر تو
وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرَافِي وَ دُعَائِي خَاضِعاً لِرُبُوبِيَّتِكَ
و اعتراف راستين و دعاى خاضعانه به ساحت پروردگارىات،
هَيْهَاتَ أَنْتَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ أَوْ تُبَعِّدَ مَنْ أَدْنَيْتَهُ
آيا باز مرا به واسطهى آتش جهنم عذاب مىكنى؟ ! هرگز! تو بزرگوارتر از آن هستى كه پرورش دادهى خود را ضايع گردانى، يا كسى را كه به خود نزديك كردهاى دور گردانى،
أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَيْتَهُ أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلَاءِ مَنْ كَفَيْتَهُ وَ رَحْمَتُهُ
يا پناه دادهى خود را آواره سازى، يا آنكس را كه عهدهدارش شده و مورد مهرش قرار دادهاى، باز به دست بلا سپارى.
وَ لَيْتَ شَعْرِي يَا سَيِّدِي وَ إِلَهِي وَ مَوْلَايَ أَ تُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِكَ سَاجِدَةً
اى سرور و معبود و مولايم، كاش مىدانستم آيا بر چهرههايى كه بر آستان عظمتت سر بر سجده ساييدهاند،
وَ عَلَى أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِيدِكَ صَادِقَةً وَ بِشُكْرِكَ مَادِحَةً
بر زبانهايى كه صادقانه به توحيدت گويا و به شكرانهات ستودهاند،
وَ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَةً
يا بر دلهايى كه حقيقتا اعتراف به خدايى تو داشتهاند، يا بر نهادهايى كه چنان دانش تو را برداشتهاند كه فروتن شدهاند؟
وَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِكَ [توحيدك] طَائِعَةً فأشارت [وَ أَشَارَتْ] بِاسْتِغْفَارِكَ مُذْعِنَةً
يا بر اندامهايى كه فرمان بردار [و مشتاقانه]، به سوى جايگاههاى پرستش و عبادت [يگانگى]تو شتافتهاند و معترفانه از تو پوزش خواستهاند، آتش جهنم را چيره مىكنى؟ !
مَا هَكَذَا الظَّنُّ بِكَ وَ لَا أُخْبِرْنَا بِفَضْلِكَ عَنْكَ يَا كَرِيمُ يَا رَبِّ
هرگز چنين گمان در مورد تو نداشتم و چنين خبرى از فضل تو به ما نرسيده است. اى كريم، اى پروردگار.
وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِي عَنْ قَلِيلٍ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْيَا وَ عُقُوبَاتِها
تو از ناتوانى من در تحمل اندكى از بلاى دنيا و كيفرهاى آن
وَ مَا يَجْرِي فِيهَا مِنَ الْمَكَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِكَ بَلَاءٌ وَ مَكْرُوهٌ قَلِيلٌ مَكْثُهُ يَسِيرٌ بَقَاؤُهُ قَصِيرٌ مُدَّتُهُ
و ناگوارىهايى كه بر مردم مىگذرد آگاهى. تازه اين بلا و ناگوارى كمدوام و كوتاهمدت است،
فَكَيْفَ احْتِمَالِي لِبَلَاءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِيلِ [و حلول] وُقُوعِ الْمَكَارِهِ فِيهَا
پس چگونه در برابر بلاى آخرت و پيشامدهاى بزرگ آن تاب آرم،
وَ هُوَ بَلَاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقَامُهُ وَ لَا يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ
حال آنكه بلاى آن طولانى است و درنگ در آن به درازا مىكشد و از عذاب اهلش كاسته نمىگردد؛
لِأَنَّهُ لَا يَكُونُ إِلَّا عَنْ غَضَبِكَ وَ انْتِقَامِكَ وَ سَخَطِكَ
زيرا آن عذاب از خشم و انتقام و قهر تو سرچشمه گرفته است
وَ هَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ
و آسمانها و زمين آن را بر نمىتابند.
يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ لِي وَ أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ
اى سرور من، پس چه كنم من كه بندهى ناتوان و خوار و پست و بيچاره و درماندهى توام.
يَا إِلَهِي وَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ لِأَيِّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْكِي
خدايا، پروردگارا، اى آقا و سرور من، از كدام چيز به درگاهت شكوه كنم و از كداميك بنالم و بگريم؟
لِأَلِيمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلَاءِ وَ مُدَّتِهِ
از عذاب دردناك و شدتش، يا از طول بلا و مدتش؟
فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي في العقوبات [لِلْعُقُوبَاتِ] مَعَ أَعْدَائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلَائِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ
پس اگر در كيفردهى، مرا قرين دشمنانت گردانى و همنشين بلا رسيدگان كنى و ميان من و دوستان و اوليايت جدايى افكنى-
فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ
اى خدا و سرور و مولا و اى پروردگار من-گيرم كه در آن حال بر عذابت صبر كردم، ولى چگونه تاب دورىات را بياورم؟
وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ
گيرم كه سوز آتش را برتافتم، اما چگونه چشم از كرامتت بردوزم،
أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِي النَّارِ وَ رَجَائِي عَفْوُكَ
يا چگونه با اينكه ديدهى اميد به عفوت دارم، در آتش جاى گيرم؟
فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ [الآلمين]
اى آقا و سرور من، به عزتت صادقانه سوگند مىخورم كه اگر مرا با زبان گويا ميان دوزخيان واگذارى، حتما در ميانشان چون آرزومندان [دردمندان]شيون سر مىدهم
وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ
و همچون يارى خواهان فرياد مىكشم
وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءً الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ
و مانند آنان كه جگرگوشهى خود را از كف دادهاند، زار مىگريم و هركجا باشى تو را ندا در مىدهم و مىگويم: اى ياور مؤمنان،
يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ
اى آخرين آرزوى عارفان، اى فريادرس فريادخواهان،
يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصادفين [الصَّادِقِينَ] وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
اى محبوب دل راستان و اى معبود جهانيان.
أَ فَتُرَاكَ سُبْحَانَكَ يَا إِلَهِي وَ بِحَمْدِكَ تَسْمَعُ فِيهَا صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ يُسْجَنُ [يسجر] فِيهَا بِمُخَالَفَتِهِ
منزهى و پاكى و ستايش تو را است، آيا گمان دارى كه فرياد بندهى مسلمانى را بشنوى كه بر اثر نافرمانىاش در آتش جهنم زندانى شده
وَ ذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِيَتِهِ وَ حُبِسَ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَ جَرِيرَتِهِ
و بر اثر گناهش مزهى عذاب آن را مىچشد و در درون طبقات آن به سبب جرم و جنايتش محبوس گرديده
وَ هُوَ يَضِجُّ إِلَيْكَ ضَجِيجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِكَ وَ يُنَادِيكَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِيدِكَ وَ يَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ
ولى همچون اميدواران رحمتت به سوى تو شيون سر مىدهد و تو را با زبان يكتا پرستانت فرا مىخواند و به دامن پروردگارىات چنگ در مىزند!
يَا مَوْلَايَ فَكَيْفَ يَبْقَى فِي الْعَذَابِ وَ هُوَ يَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ
اى سرور من، چنين كسى چگونه در عذاب باقى مىماند، حال آنكه به سابقهى بردبارى تو چشم اميد دارد؟ !
أَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ يَأْمُلُ فَضْلَكَ وَ رَحْمَتَكَ
يا چگونه دوزخ او را گزند مىرساند با آنكه به فضل و رحمت تو طمع بسته؟ !
أَمْ كَيْفَ تُحْرِقُهُ لَهَبُهَا وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرَى مَكَانَهُ
يا چگونه زبانهى آتش او را مىسوزاند، با آنكه نالهاش را مىشنوى و جايش را مىبينى؟ !
أَمْ كَيْفَ يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ زَفِيرُهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ
يا چگونه شعلهى سوزان آتش او را در بر مىگيرد، با آنكه تو خود از ناتوانى وى آگاهى؟ !
أَمْ كَيْفَ يتغلغل [يَتَقَلْقَلُ] بَيْنَ أَطْبَاقِهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ
يا چگونه در ميان طبقات دوزخ پيچان و شتابان مىدود [مىجوشد]، حال آنكه تو از راستگويى او [در يكتاپرستى]خبر دارى؟ !
أَمْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِيَتُهَا وَ هُوَ يُنَادِيكَ يَا رَبَّهُ
يا چگونه نگهبانان جهنم عذابش مىكنند و حال آنكه او ندا در مىدهد: اى پروردگار من؟ !
أَمْ كَيْفَ يَرْجُو فَضْلَكَ فِي عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُكَهُ فِيهَا
يا چگونه با اميدى كه در رهايى از آتش به فضلت بسته است، باز او را در آن فرو مىگذارى؟ !
هَيْهَاتَ مَا ذَلِكَ الظَّنُّ بِكَ وَ لَا الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ
هرگز! چنين گمان به تو نمىرود و از فضلت چنين رفتارى معروف نيست
وَ لَا مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِينَ مِنْ بِرِّكَ وَ إِحْسَانِكَ
و چنين رفتارى با آن نيكى و احسانى كه با يكتاپرستان انجام دادهاى، شباهتى ندارد.
فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْ لَا مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ وَ قَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِيكَ
پس به يقين حتم دارم كه اگر حكم به عذاب منكرانت و فرمان به باقى نگاه داشتن دشمنانت در آتش نداده بودى،
لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَ سَلَاماً
حتما دوزخ را يكسره سرد و بىزيان مىكردى
وَ مَا كَانَ [كَانَتْ] لِأَحَدٍ فِيهَا مَقَرّاً وَ لَا مُقَاماً
و هيچكس در آنجا منزل و مقام نمىداشت.
لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِينَ
ليكن تو-كه اسمها و كمالات تو پاك است-سوگند خوردهاى كه جهنم را از كافران
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ
-اعم از جنيان و انسانها-پرسازى و دشمنان را جاودانه در آن نگاه دارى
وَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَكَرِّماً (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ)[4]
و تو-كه ستايشت والا است-خود از آغاز فرمودى و كريمانه نعمت ارزانى داشته و گفتى: «آيا كسى كه مؤمن است با آنكس كه بدكار است يكسان است؟ ! هرگز يكسان نيستند.»
إِلَهِي وَ سَيِّدِي فَأَسْأَلُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِي قَدَّرْتَهَا
اى معبود و سرور من، به حق آن قدرتى كه مقدر نمودى
وَ بِالْقَضِيَّةِ الَّتِي حَتَمْتَهَا وَ حَكَمْتَهَا وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ أَجْرَيْتَهَا
و به آن فرمانى كه حتم كردى و بدان حكم راندى و بر هركس كه آن را راندى، چيره گرديد،
أَنْ تَهَبَ لِي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ كُلَّ جُرْمٍ اجترمته [أَجْرَمْتُهُ] وَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ
از تو درخواست مىكنم كه در اين شب و در اين لحظه، هر بزهى كه از من سرزده و هر گناهى كه مرتكب شده
وَ كُلَّ قَبِيحٍ أَسْرَرْتُهُ وَ كُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ كَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ أَخْفَيْتُهُ و [أَوْ] أَظْهَرْتُهُ
و هر عمل زشتى كه انجام دادهام و هرگونه عمل نابخردانهاى كه پوشيده داشته يا ظاهر ساختهام، چه در نهان و چه آشكارا،
وَ كُلَّ سَيِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ الَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا يَكُونُ مِنِّي
و هر بدكارى كه فرشتگان بزرگوار نويسندهى اعمال را به ثبت آن دستور دادهاى، همان فرشتههايى كه بر ضبط آنچه از من سر مىزند برگماشتهاى
وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَيَّ مَعَ جَوَارِحِي وَ (كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ)[5] عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ
و آنها را همراه با اندامهايم بر من گواه گردانيدهاى و تو خود از پس ايشان بر من ديدهبانى
وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ
و بر آنچه از آنان پنهان مانده، گواهى ولى به حكم رحمتت آن را پوشيده داشتى و به خاطر فضلت آن را ناديده گرفتى، بر من ببخشى
وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّي مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَهُ [تنزله] أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَهُ [تفضله]
و از هر خيرى كه نازل مىكنى و هر احسانى كه تفضل مىكنى
أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ [تنشره] أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ [تبسطه] أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ أَوْ خَطَإٍ تَسْتُرُهُ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ
و هر نيكى كه پراكنده مىسازى و هرگونه روزى كه مىگسترانى و هر گناهى كه مىآمرزى و هر خطايى كه فرو مىپوشانى، مرا بهرهاى وافر عنايت كن. پروردگارا پروردگارا پروردگارا،
يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ مَالِكَ رِقِّي يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِي
معبود من، سرور من، آقاى من، اى صاحب اختيار من، اى آنكه [موى] پيشانى و زمام امورم به دست تو است،
يَا عَلِيماً بِفَقْرِي [بضري] وَ مَسْكَنَتِي يَا خَبِيراً بِفَقْرِي وَ فَاقَتِي يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ
اى آگاه از پريشانى و بينوايى من، اى باخبر از فقر و بيچارگى من، پروردگارا پروردگارا پروردگارا،
أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِكَ وَ أَسْمَائِكَ
از تو به حق و پاكى خود و بزرگترين صفات و اسمهايت درخواست مىكنم
أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِي مِنَ [في] اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِي عِنْدَكَ مَقْبُولَةً
كه شبانه روز مرا با ياد خودت آباد گردانى و به خدمت و بندگى خويشتن در پيوندى و اعمالم را نزد خود مقبول گردانى،
حَتَّى يَكُونَ أَعْمَالِي و إرادتي [وَ أَوْرَادِي] كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ سَرْمَداً
تا بدان جا كه همهى اعمال و اوراد [خواستهى]من، وردى واحدى گردد و حالم در خدمت و بندگىات تداوم يابد.
يَا سَيِّدِي يَا مَنْ إِلَيْهِ مُعَوَّلِي يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِي يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ
اى سرور من، اى كسى كه تكيهگاه من به تو است، اى خدايى كه نزد تو از حالات خود شكوه سر مىدهم، پروردگارا پروردگارا پروردگارا،
أقر [قَوِّ] عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي
اندامهايم را براى خدمت و بندگىات نيرومند فرما و استخوانهايم را بر اين تصميم استوار گردان
وَ هَبْ لِيَ الْجِدَّ فِي خَشْيَتِكَ وَ الدَّوَامَ فِي الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ
و جديت در هراس از خود را به من ارزانى دار و در پيوستن به خدمت و بندگىات مرا مداومت عنايت كن،
حَتَّى أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِي مَيَادِينِ السَّابِقِينَ وَ أُسْرِعَ إِلَيْكَ فِي الْمُبَارِزِينَ [المبادرين]
تا در ميدانهاى سبقتگيرندگان، شتابان به سوى تو آيم و در ميان پيشتازان به سوى تو تازم
وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِكَ فِي الْمُشْتَاقِينَ وَ أَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ
و در ميان مشتاقان با شوق تمام به جانب تو بشتابم و چون مخلصان [پاكان با تمام وجود]به تو هرچه نزديكتر گردم
وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ المؤمنين [الْمُوقِنِينَ] وَ أَجْتَمِعَ فِي جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ
و همچون اهل يقين [مؤمنان]از بيمت هراسان باشم و همراه با مؤمنان در جوار تو گرد هم آييم.
اللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ وَ مَنْ كَادَنِي فَكِدْهُ
خدايا، هركس كه مىخواهد به من بدى برساند، بدى به او برسان و هركس كه قصد فريب مرا دارد، گرفتار نيرنگ خود ساز
وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَحْسَنِ عِبَادِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ
و مرا در پيش خود از بهرهورترين و نزديكترين بندگان و از كسانى كه از همه بيشتر از قرب و منزلتت برخوردار است، قرار ده؛
وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ فَإِنَّهُ لَا يُنَالُ ذَلِكَ إِلَّا بِفَضْلِكَ وَ جُدْ لِي بِجُودِكَ
زيرا جز به فضل تو نمىتوان بدين مقام دست يافت و به بزرگوارىات بر من ببخش
وَ اعْطِفْ عَلَيَّ بِمَجْدِكَ وَ احْفَظْنِي بِرَحْمَتِكَ وَ اجْعَلْ لِسَانِي بِذِكْرِكَ لَهِجاً وَ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيّماً
و به بلندپايگى خود بر من مهرورز و به رحمت خود مرا حفظ كن و زبانم را به يادت گويا و دلم را سرگشتهى مهرت بگردان
وَ مُنَّ عَلَيَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ وَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي وَ اغْفِرْ زَلَّتِي
و با اجابت نيكو بر من منّت گذار و از لغزشم درگذر و گناهم را بيامرز؛
فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَى عِبَادِكَ بِعِبَادَتِكَ وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجَابَةَ
زيرا تو خود بندگانت را فرمان به عبادت خويشتن داده و به آنها امر فرمودى كه تو را بخوانند و اجابت دعاى آنان را ضمانت كردى؛
فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِي وَ إِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِي
پس اى پروردگار من، اينك من فقط به سوى تو روى آوردهام و اى پروردگار من، فقط به درگاه تو دست دراز كردهام،
فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِي دُعَائِي وَ بَلِّغْنِي مُنَايَ وَ لَا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِي
پس به عزتت سوگند، دعايم را اجابت فرما و مرا به آرزويم برسان و اميدم را از فضل خود مگسل
وَ اكْفِنِي مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِي
و از گزند دشمنانم، اعم از جنيان و انسانها كفايت فرما.
يَا سَرِيعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لَا يَمْلِكُ إِلَّا الدُّعَاءَ
اى زود خشنود شونده، بندهاى را ببخش كه چيزى جز دعا در اختيار ندارد؛
فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفَاءٌ وَ طَاعَتُهُ غِناً
زيرا هرچه را خواهى مىكنى. اى خدايى كه نامت دوا و يادت شفا و اطاعتت توانگرى است،
ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ وَ سِلَاحُهُ الْبُكَاءُ
بر كسى كه سرمايهاش اميد و سلاحش گريه است، رحم كن.
يَا سَابِغَ النِّعَمِ يَا دَافِعَ النِّقَمِ يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِي الظُّلَمِ يَا عَالِماً لَا يُعَلَّمُ
اى ارزانى دارندهى نعمتها، اى دور كنندهى بدبختىها، اى نور وحشتزدگان در تاريكىها، اى دانايى كه از كسى چيزى نياموختهاى،
صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ
بر محمد و آل محمد درود و صلوات فرست و با من آنچنان كه زيبندهى تو است، رفتار كن.
وَ الْأَئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً
درود و سلام شايستهى خداوند بر حضرت محمد و امامان فرخنده از خاندان او.