پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 1، ص: 457-451و من كلام له عليه السّلام لمّا اشير عليه بالّا يتبع طلحة و الزبير و لا يرصد لهما القتال و فيه يبين عن صفته بأنه عليه السّلام لا يخدع:
اين خطبه در زمانى از امام (ع) صادر شد كه بعضى به آن حضرت پيشنهاد كردند طلحه و زبير را دنبال نكند و آماده نبرد با آنان نشود، در اين سخن، امام اين ويژگى خود را كه هرگز فريب نمى خورد و غافلگير نمى شود بيان مى دارد.
خطبه در يك نگاه:
هنگامى كه «طلحه» و «زبير» پيمان شكنى كردند و با «عايشه» به «بصره» آمدند و آنجا را در زير سلطه خود قرار دادند، بعضى معتقد بودند كه امام با آنها درگير نشود، آنها را به حال خود رها سازد و پايه هاى خلافت را محكم كند، چيزى نمى گذرد كه آنان تسليم مى شوند.
امام در آغاز اين كلام با صراحت مى گويد كه اين يك اشتباه بزرگ است و من هرگز دست روى دست نمى گذارم تا دشمن نيرومند شود و مرا غافلگير كند! سپس در جمله ديگرى تصميم قاطع خود را در جنگ با آنان با استفاده از نيروى وفادارش بيان مى كند و تصريح مى فرمايد كه اين روش من تا پايان عمر خواهد بود.
سرانجام در آخرين جمله به اين حقيقت اشاره مى كند كه اين مخالفتها تازگى ندارد از آن روز كه پيامبر اسلام (ص) رحلت فرمود اين مخالفتها شروع شد و هنوز ادامه دارد.
در برابر دشمن نبايد غافلگير شد!
امام در پاسخ کسانى که پيشنهاد عدم تعقيب «طلحه» و «زبير» پيمان شکن را مى کردند، مى فرمايد: «به خدا سوگند من همچون کفتار نيستم که با ضربات آرام و ملايم (در برابر لانه اش) به خواب مى رود تا صيّاد به او مى رسد و دشمنى که در کمين اوست غافلگيرش مى کند!» (وَاللهِ لا اَکُونُ کَالضَّبُعِ(2) تَنامُ عَلى طُولِ اللَّدْمِ(3)، حَتّى يَصِلَ اِلَيْها طالِبُها، وَ يَخْتِلَها(4) راصِدُها(5)).
اين ضرب المثل از آن جا پيدا شده است که معروف است کفتار حيوان ابلهى است و به آسانى مى توان او را شکار کرد; به اين ترتيب که صيّاد آهسته با ته پاى خود يا قطعه سنگ يا چوبدستى به در لانه کفتار مى زند و او به خواب مى رود سپس او را به راحتى صيد مى کند.
در اين جا افسانه هايى نيز ساخته شده، از جمله اين که صيّاد آرام و آهسته مى گويد: اى کفتار! در خانه ات آرام گير و بخواب و اين سخن را چند بار تکرار مى کند. او هم به انتهاى لانه اش مى رود و مى خوابد و مى گويد: کفتار در خانه نيست، کفتار خوابيده است. سپس در خواب فرو مى رود و صيّاد وارد لانه او مى شود و با طناب مى بندد و بيرون مى برد و به همين جهت کسانى را که در برابر دشمن به راحتى غافلگير مى شوند به کفتار تشبيه مى کنند.
واقعيّتهاى تاريخى آن زمان نشان مى دهد که پيشنهاد عدم تعقيب «طلحه» و «زبير» بسيار ساده لوحانه بود; چرا که نقشه اين بود که آنها «بصره» و سپس «کوفه» را در اختيار خود بگيرند و «معاويه» با آنها بيعت کند و در «شام» از مردم نيز براى آنان بيعت بگيرد و به اين ترتيب بخشهاى عمده جهان اسلام در اختيار جاه طلبان پيمان شکن قرار گيرد و تنها مدينه در دست «على»(عليه السلام) بماند.
آنها با تکيه بر شعار خونخواهى «عثمان» روز به روز مردم را به هيجان بيشتر فرا مى خواندند و تدريجاً اين شعار که قاتل «عثمان»، «على»(عليه السلام) است را در ميان مردم پخش مى کردند و مردم ناآگاه را بر ضدّ امام مى شوراندند.
واضح است که اگر «اميرمؤمنان على»(عليه السلام) با سرعت، ابتکار عمل را در دست نمى گرفت نقشه منافقان به زودى عملى مى شد و همان گونه که مى دانيد با آن سرعت عمل که امام در پيش گرفت نخستين توطئه و تلاش جدايى طلبان را در نطفه خاموش ساخت و به آسانى «بصره» و «کوفه» و تمام عراق را نجات داد و اگر برنامه امام در مورد ظالمان «شام» با مخالفت بعضى از ياران ناآگاه روبه رو نمى شد به خوبى «شام» نيز از شرّ ظالمان نجات مى يافت و پاکسازى مى شد و جهان اسلام يکپارچه در اختيار آن حضرت قرار مى گرفت ولى متأسفانه ـ همان گونه که در ذيل خطبه «شقشقيّه» بيان شد ـ جهل و ناآگاهى و لجاجت در برابر فريب و نيرنگ دشمن، کار خود را کرد و جنگ با «شاميان» در آستانه پيروزى کامل، متوقّف گشت.
سپس در ادامه اين سخن امام به نکته ديگرى مى پردازد که گفتار اوّلش را با آن تکميل مى کند، مى فرمايد: «من نه تنها غافلگير نمى شوم بلکه با هوشيارى تمام مراقب مخالفان هستم و ابتکار عمل را از دست نمى دهم و با شمشير برنده هواداران حق، بر کسانى که به حق پشت کرده اند نبرد مى کنم و با دستيارى فرمانبرداران مطيع با عاصيان ناباور مى جنگم; و اين روش هميشگى من است تا روزى که زندگى ام پايان گيرد!» (وَلکِنّى اَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ اِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَ بِالسّامِعِ الْمُطيعِ الْعاصِيَ الْمُريبَ اَبَداً، حَتّى يَاْتى عَلَىَّ يَوْمى).
بديهى است در يک جامعه، همواره همه مردم طالب حق نيستند; گروهى بى ايمان يا سست ايمان و هواپرست و جاه طلب وجود دارند که وجود يک پيشواى عالم و عادل را مزاحم منافع نامشروع خود مى بينند و دست به تحريکات مى زنند و از حربه هاى فريب و نيرنگ و دروغ و تهمت و شايعه پراکنى بهره مى گيرند. پيشوايان آگاه و بيدار بايد به اين گونه افراد مهلت ندهند همانند يک عضو فاسد سرطانى، آنها را از پيکر جامعه جدا سازند و نابود کنند; و در صورتى که خطرشان شديد نباشد آنها را محدود کنند; و هميشه هواداران حق و مطيعان گوش بر فرمان، سلاح برنده اى براى در هم کوبيدن اين گروهند.
امام(ع) در سوّمين و آخرين نکته از سخن خود اضافه مي کند که اين کار شکنيها براي من تازگي ندارد: «به خدا سوگند از زمان وفات پيامبر(ص) تا امروز همواره از حقّم باز داشته شده ام و ديگران را بر من مقدّم داشته اند!» (فو الله ما زِلتُ مدفوعاً عن حقّي، مستأثراً علي، منذ قبض الله نبيه صلي الله عليه و آله و سلم حتي يوم الناس هذا).
اشاره به اين که کار «طلحه» و «زير» يک مسئله تازه نيست؛ حلقه اي است از يک جريان مستمر، که از روز وفات پيامبر(ص) شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
تعبير به «مدفوعاً» و «مستأثراً» اشاره به مقاومتى است که دشمن پيوسته در مقابل امام(عليه السلام) داشته و او را عقب مى زده و ديگران را بر روى مقدّم مى نموده است چرا که تحمّل عدل و داد او را نمى کرده و يا نسبت به فضايل او رشک مى ورزيده است.
تعبير به (حَتّى يَوْمِ النّاسِ هذا) ـ با توجه به اضافه روز به مردم ـ ممکن است اشاره به اين باشد که آن روز که تنها بودم حقّم را گرفتند و امروز هم که مردم با اصرار تمام با من بيعت کرده اند باز گروهى به مخالفت پرداخته اند، در حالى که اگر بر مسند خلافت ظاهرى هم بنشينم باز حقّ من برتر و بالاتر از اينهاست!
قابل توجّه اين که در کلامى از «اميرمؤمنان على»(عليه السلام) که مرحوم «شيخ مفيد» در «ارشاد» آورده است چنين مى خوانيم:
«هذا طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ لَيْسا مِنْ اَهْلِ النُّبُوَّةِ وَ لا مِنْ ذُرّيَّةِ الرَّسُولِ(صلى الله عليه وآله وسلم) حينَ رَاَيا اَنَّ اللهَ قَدْ رَدَّ عَلَيْنا حَقَّنا بَعْدَ اَعْصُر فَلَمْ يَصْبِرا حَوْلا واحِداً وَ لا شَهْراً کامِلا حَتّى وثَبا عَلى دَأبِ الماضينَ قَبْلَهُما لِيَذْهَبا بِحَقّي وَ يُفَرِّقا جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ عَنّي; اين «طلحه» و «زبير» با اين که نه از خاندان نبوتّند و نه از فرزندان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، هنگامى که ديدند خداوند حقّ ما را بعد از سالها به ما باز گردانده حتّى يک سال، بلکه يک ماه کامل صبر نکردند! و برخاستند و همان روش گذشتگان را در پيش گرفتند که حقّ مرا از ميان ببرند و جماعت مسلمين را از گرد من پراکنده سازند»!(6)
***
نکته:
پيام به همه مسئولان:
امام(عليه السلام) در اين گفتار تاريخى خود درسى به همه زمامداران بيدار و با ايمان و مسئولين کشورهاى اسلامى داده است که براى مقابله با خطرات دشمن، گاه روزها، بلکه ساعتها و لحظه ها سرنوشت ساز است. نبايد فرصت را به سادگى از دست بدهند و تسليم پيشنهادهاى سُست عافيت طلبان گردند.
امام(عليه السلام) افرادى را که اين لحظات حسّاس را از دست مى دهند تشبيه به «کفتار» کرده است. اين تشبيه از چند جهت قابل توجّه است:
«کفتار» حضور دشمن را احساس مى کند ولى با زمزمه هاى او به خواب مى رود; خوابى که منتهى به اسارت و مرگ او مى شود.
«کفتار» در خانه و لانه خود شکار مى شود.
«کفتار» حتّى بدون کمترين مقاومت در چنگال دشمن گرفتار مى گردد و به دام مى افتد.
کسانى که فرصتهاى زودگذر را با خوش باوريها يا ضعف و سستى يا ترديد و تأمّل از دست مى دهند نيز همچون کفتارند، به خواب مى روند و در خانه و لانه خود به دام مى افتند و مقاومتى از خود نشان نمى دهند.
اين سخن بدان معنا نيست که بى مطالعه يا بدون مشورت و در نظر گرفتن تمام جوانب کار اقدام کنند; بلکه بايد با مشاورانى شجاع و هوشيار، مسائل را بررسى کرد و پيش از فوت وقت اقدام نمود.
****
پی نوشت:
1. مؤلّف کتاب «مصادر نهج البلاغه» به مدراک ديگرى اشاره مى کند که اين خطبه را نقل کرده اند، از جمله: «تاريخ طبرى»، «امالى شيخ طوسى»، «صحاح اللّغة» و «غريب الحديث» نوشته «ابوعبيد القاسم بن سلام».
2. «ضبع» (بر وزن سَبُع) به معناى کفتار است و گاه سال قحطى را ضبع مى نامند به خاطر اين که همه چيز را مى خورد و از بين مى برد.
3. «لَدْم» به گفته بسيارى از ارباب لغت به معناى کوبيدن سنگ يا چيز ديگر بر زمين است، با صدايى که شديد نباشد. طبيعى است چنين صدايى اگر به طور مکرّر واقع شود مى تواند خواب آور بوده باشد.
4. «يَختلها» از ماده «ختل» بر وزن ختم به معناى خدعه و نيرنگ است و «مخاتله» به معناى راه رفتن آهسته به سوى صيد به طورى که فرار نکند آمده است.
5. «راصد» از مادّه «رصد» به معناى مراقبت کردن و در کمين نشستن است و لذا به مراقبت کردن «منجّمان» نسبت به ستارگان «رَصَد» گفته مى شود و محل آن را رصدخانه مى نامند.
6. «ارشاد شيخ مفيد»، ج 1، ص 243، طبع «انتشارات علميه اسلاميه».