نامه عرفانی و اخلاقی آیت الله آقا محمد بیدآبادی به میرزای قمی
۱۲ خرداد ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماعاین نامه یکی از مهم ترین نامه هایی است که بیدآبادی در سیر و سلوک نگاشته است و به همین جهت «آداب سیر و سلوک» و «رساله سیر و سلوک» نامیده شده است. مخاطبِ این نامه فقیه بزرگ سده سیزدهم میرزا ابوالقاسم قمی رحمه الله مشهور به میرزای قمی (م 1231 ق) است.میرزای قمی خود استادی وارسته و انسانی شایسته بوده و هنگامی قصد زیارت عتبات عالیات (کربلای معلی، نجف اشرف، کاظمین و سامرا) را داشته، از بیدآبادی تقاضای دستور العملی برای زیارت و درک بهره های معنوی بیشتر از مشاهد مشرفه می نماید. بیدآبادی نیز رساله حاضر را در جواب وی و مسائل متعدد و آداب ظریف زیارت و حضور قلب در عبادت را برای میرزای قمی تشریح می کند. بین میرزا قمی و بیدآبادی صمیمیت کامل وجود داشته و میرزا از مریدان آن مرحوم به شمار می رفته است. چون طرف خطاب بیدآبادی در این نامه فقیه بزرگ و آگاهی مانند میرزای قمی بوده لذا نامه را به عربی نگاشته و در آن عصاره اندیشه ها و نظرات خویش را در سیر و سلوک بیان نموده است. و چون واقف بوده که مخاطبش از فقها است و ممکن است برخی اصطلاحات رایج در عرفان و سیر و سلوک را قبول نداشته باشد از آوردن اصطلاحات عرفانی خودداری نموده است. با توجه به این ویژگی ها این نامه از سایر نامه های وی، بیشتر مورد توجه اندیشوران قرار گرفته، و نمونه کاملی از یک دستور سیرو سلوک عرفانی شیعی است.
متن نامه آقا محمد بید آبادی به میرزای قمی
ستایش و ثنا پروردگاری را سزاست که فطرت انسان ها را با اسمای جمال و جلال خود در چهل صباح بسرشت [1] و رازهای اسمای خود را در نهاد وی به ودیعت نهاد. و درک معانی و قدرت بیان آن ها را به وی بیاموخت.
و سپس با دادن توانِ بکارگیری دلیل و برهان و نحوه کسب یقین وی را گرامی داشت. تا او با استفاده از دلیل و برهان به درک حقایق قرآن و احادیث با عنایت الهی نائل آید.
پروردگاری که نعمت هایش را بر مؤمنان با فرستادن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم تکمیل نمود و نعمت هدایت را به اتمام رسانید تا آن حضرت آیات الهی را بر ایشان بخواند و آنان را تربیت نموده و کتاب و حکمت را یادشان دهد[2]. تا آنچه را که عقول ایشان یارای درک و رسیدن به آن را نداشته به واسطه پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» یاد گیرند. و مردمان را در روز بازپسین حجّتی بر خدا نباشد و نگویند: خدایا اگر پیامبری می فرستادی ما اطاعت وی را کرده رستگار می شدیم.
خدایی که ظاهر بیانات پیامبران را برای هدایت عموم مردم که خواهان نعمت های ظاهری می باشند شریعت و قانون؛ و حکمت ها و رازهای پوشیده در کارهای آنان را برای مرض های قلبی و بیماری های روانی شفا و نجات؛ و حقیقت های ظاهره از حالات درونی آنان را برای رسیدن اهل حقیقت به بارگاه قدس خویش سبب و وسیله قرار داد.
پس قلب ها و دل هایمان از درخشش کلمات پرنور آن حضرت نورانی گشت و با تابش ستارگان هدایت و حکمت های پرنور وی، از تاریکی مناقشه های علمای علم کلام و از اشتباهات سخنان همسان حکیمان مشّائی و اشراقی رهایی یافت.
خدایی که با حکمت های الهی ایمانی قرآن کریم، عقاید و باورهای ما را استوار و اصلاح نمود و از استدلال های علوم طبیعی و ریاضی و عقاید بافتگی معتزله و اشاعره بی نیازمان ساخت. و به وسیله احادیث صحیح نبوی و آثار متعالیه علوی ما را از مرض های درمان ناپذیری که از سخنان فیلسوفان یونانی و ارتکاب کارهای طبیعی حیوانی و تقلید پدران و گذشتگان پدید آمده بود، در ظاهر و باطن شفا بخشید.
پس برترین و پاک ترین درودهای خداوند بر آن حضرت و آل اطهارش باد و خداوند به آن حضرت بهترین پاداش را که برای انبیای خود کرده عنایت فرماید چرا که او راه رسیدن به حقیقت را با التزام به شریعت و پیمودن راه مستقیم خود را، برای ما روشن ساخت. و برای ما بیان نمود که پند و موعظه، مؤمنان را سود بخشد و متّقیان را یادآوری است. همچنین به ما آموخت که خیرخواهی خالصانه برای برادران ایمانی از استوارترین ارکان دین است اگر چه مردم خیرخواهان را دوست نداشته باشند.
پس در پاسخ درخواست شما می گویم:
ای برادر ایمانی! شخص فهیمی مانند جناب عالی به خوبی واقف است که توجه و دلبستگی به دنیا و علاقه به ماندگار شدن در آن و بند و بارهای گران بر نفس نهادن با روی آوردن به ابزار طبیعی و جسمانی و مشغول شدن به لذت های نفسانی و خواهش های پست حیوانی مانع از رشد و ترقی و رسیدن به مرتبه والای معارف حقیقی و الهی هستند.
بلکه بالاتر از آن، صرف نمودن تمام لحظات عمر در تدریس علوم رسمی و چشم پوشی از طریقه تهذیب و تزکیه نفس با ریاضت های شرعی و تقلید از پدران و استادان در مسائل اصلی و فرعی نیز مانع از عروج به آسمان معارف حقیقی و رسیدن به واقعیات هستی است.
پس از میان علوم رسمی بهترینِ آن ها را انتخاب کن و از آن نیز تنها به اندازه ای که مورد نیاز و لازم است فراگیر و از جدل و مناقشه در تحصیل علم که موجب بیماری روح و روان است، بپرهیز.
بعد از آن که از علوم لازم به اندازه نیاز تحصیل کردی به پاکسازی روح و روانت بپرداز، زیرا که علم بستگی به زیادی تحصیل ندارد بلکه آن نوری است که در قلب ها و دل های مستعد که صلاحیت افاضه آن را داشته باشند می تابد[3] و همچنین نهاد دل ها و قلب ها با علم سرشته شده، اگر به آداب شایسته الهی آراسته شوی آن را خواهی یافت. [4]
گرسنگی بسان ابری است که باران حکمت و معارف از آن فرو می ریزد. بنده ای که چهل شبانه روز برای خدای تعالی اخلاص ورزد و همه کارهای خود را با اخلاص انجام دهد، چشمه های حکمت در قلبش جوشیده و بر زبانش جاری می گردد.
والاترین علوم اهل بیت علیهم السلام آن است که بر قلب ها الهام گردد و بر گوش ها القا شود. و علم آن است که لحظه به لحظه و روز به روز حادث می شود. [5]
پس گرد و غبار رسوم و عادات را از خود بزدای و راه و روش اهل شهادت و حضور را که به دنبال حقیقت هستند در پیش گیر، زیرا هر چیزی را حقیقت و ظاهری و مغز و پوسته ای است، پس پوسته را کنار انداز و حقیقت را بگیر.
بر حذر باش که فقط ظواهر آیات و روایت را بگیری و غیر آن را انکار کنی؛ چون برای هر آیه از کلام الهی ظاهری است و باطنی و حدّی است و مطَّلعی. [6]
نسبت به دنیا و زینت های آن بی رغبت باش زیرا دنیا جایگاه فریفتگی و خودنمایی انس و جن است و حیات آن به تصریح قرآن کریم بازیچه و سرگرمی است پس آن را بر اهلش که زنان و کودکان هستند واگذار و خود مانند مردان در طلب آخرت و حیات ماندگار باش که در نزد اهل معنی زندگی حقیقی و دائمی و واقعی در سرای بازپسین است.
دنیا چیست؟! آیا جز لقمه غذایی است که خورده می شود یا تکه لباسی است که پوشیده می شود یا زنی است که به نکاح درمی آید و همه این ها نزد صاحبان عقل چیزی جز وهم و پندار نیست.
کلّ مافی الکون وهمٌ أو خیال
او عکوسٌ فی المرایا أو ظلال
همه چیز که در عالم هستند یا وهم و خیال هستند یا عکس ها و نقش هایی که در آینه یا به صورت سایه نمودار می شوند یعنی نمود هستند نه بود.
آنچه در توان داری جانب خدای را آن چنان که در شأن اوست پاس دار و از او یاری بخواه و مجاهدت کن اولًا در راه خدای و سپس برای خدا، چون جهاد برای خدا سبب رسیدن و نیل به مقصد می باشد همان طوری که خدای تعالی خود در قرآن فرمود:
آنان که برای ما جهاد می کنند، آنان را بر راه های خودمان هدایت می کنیم. [7]
امام زین العابدین علیه السلام نیز به آن اشاره فرموده در این دعا:
«مَن وفا بعهدک و تعبَ نفسَه فی ذلک و اجهدها فی مرضاتک فاهلٌ للبشارة».
الهی آن که به عهد و پیمان تو وفا نموده و خود را در آن به سختی و مشقت انداخته و برای جلب رضای تو کوشش نموده، سزاوار بشارت و پاداش است.
و سرّ آن که جهاد برای خدا موجب نیل به مرام و مقصد است این است که بنده مخلص را بدون فنای تمامی وجود و تسلیم نمودن امور به ولی خود، راه نجات دیگری در این دنیای مادی متصور نیست.
با به جای آوردن نمازهای نافله به خدای تقرّب جوی تا آن که حق چشم و گوش تو گردد[8] و در زمره مردانی باش که بر پیمان و عهد خدا وفادار مانده.
و امانت را به صاحب آن برگدانیده و به سوی خدای خویش که سرور و مولای حقیقی آنان بوده بازگشت نموده اند. در زیر آسمان های خدا، اولیا و بندگان محبوبی می زیند که کسی غیر حق آنان را نمی شناسد.
اگر بر این اندازه قادر نبودی- و البته بدون توفیق الهی و قطع تعلقات و تحمل سختی های طاقت فرسا قادر نخواهی بود- پس راه اصحاب یمین را در پیش گیر و سعی کن داخل آنان باشی که در حدیث وارد شده که:
اکثر بهشتیان را صاحبان عقل های ناقص تشکیل می دهند آنان که به زنان و دختران و غلامان و نعمت های بهشتی بسنده کرده و از رضوان جمال الهی و قرارگاه صدیقین در بارگاه حق تعالی چشم پوشی نموده اند. [9]
آگاه باش که اکثر اهل دنیا در غفلت به سر می برند نه خیر و نفعی در آن ها هست و نه چاره ای از معاشرت با آن ها وجود دارد. پس باید جایگاه و مرتبه آنان را بشناسی و تا زمانی که در منزل و مأوای آنان هستی با آن مدارا نمایی و هر کدام را در رتبه شایسته خویش قرار دهی.
البته در این مدارا و رعایت حال آنان نباید دینت را سرسری بگیری یا به اهل ظلم و ستم اعتماد و تکیه کنی. پس باید اذیت و آزار اهل دنیا را تحمل کنی، زیرا آسایش و نعمت های سرای بازپسین به سختی ها و شداید این عالم مادی پیچیده شده است؛ تا این شداید را تحمل نکنی به آن نمی رسی. پس همراه آنان که ایمان آورده اند صبر و پایداری نیکو بنما و بر خدایت اعتماد کن و او را وکیل و کارگزار خود قرار ده. [10]
هشیار باش که لجام و افسار نفست را در چراگاه رخصت های [11]شرعی آزاد نگذاری زیرا آن رخصت ها و اذن ها از جانب شارع برای اهل زمان بوده که همان صاحبان عقل های ضعیف و زنان و اطفال و ناآگاهان می باشند.
زندگی و گذران مولایت، پیشوای جن و انس حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یادآور باش که چگونه این دنیا را سپری نموده، از نان جوینی آغشته به روغن پرهیز نمود و تناول نکرد.
و مبادا که با خود بگویی چه کسی نعمت های الهی را حرام نموده؟![12] زیرا این خیال باطل از وساوس ابلیس و موجب بازماندن از رتبه های عالی اهل عرفان و یقین است چرا که بین حرام شدن با محروم ماندن نفس از رتبه های عالی فرق آشکار و روشن وجود دارد [یعنی آن چنان نیست که هر چیزی که حرام نباشد ارتکاب آن جایز است. بلکه آنان که خواهان مراتب عالی هستند از خیلی امور که حرام نیست اجتناب می کنند].
به همین دلیل خاتم رسل و راهنمای اهل حقیقت حضرتپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد عسل مخلوط با شیری که ام ایمن آورده بود، فرمودند:
می توان به یکی از این ها کفایت کرد، نه آن ها را می نوشم و نه تحریم می کنم. [13]
و آن حضرت هنگامی که از خوردن حلوا اجتناب نمود، فرمودند:
که می ترسم در قیامت به من گفته شود که: خوشی هایتان را در دنیا سپری کردید. [14]
و هم آن حضرت فرموده اند: حذر کیند از تن آسایی و تن پروری و مشغول شدن به کارهای بیهوده و خوشگذرانی و عادت به خوردن میوه های لذیذ.
و هم در بعضی دعاها فرموده اند: خدایا به تو پناه می برم از خو گرفتن به خوردنی ها و نوشیدنی های لذیذ و گوارا.
پس خوشی های خود را در دنیا سپری نکن [15] و بهره و نیازمندی خویش را در آخرت فراموش منما، زیرا که لذت های سرای بازپسین ماندگار و نفعش بیشتر است.
زینهار از صرف لقمه های مشکوک و شبهه دار، و فرو رفتن در مباهات، که موجب قساوت قلب و مایه محرومیت از درک لذت مناجات است.
زینهار از طلب ریاست، مبادا در خیالت ریاست جاگیر شود، زیرا کسی که بدون داشتن صلاحیت، ادعای ریاست کند از رحمت خدا به دور است و همچنین کسی که در آرزوی رسیدن به آن باشد باز از رحمت الهی به دور است.
ریاست جز برای کسانی که شایستگی آن را داشته باشند روا نیست و کسانی که شایستگی آن را دارند مؤمنانی هستند که خواهش های نفسانی را مهار نموده و نفس خود را رام ساخته و دل های خود را به یاد آخرت و با ذکر و یاد الهی زنده نموده، و ضمیر خود را از غیر خدا پالایش کرده و لحظات زندگی خود را در جلب رضای حق صرف کرده اند چندان که قلب ها و دل های آنان محل جلوه مشیت و خواست الهی گردیده و جز خواست خدا چیزی نمی خواهند.
از مجالست با ریاست طلبان برحذر باش، خصوصاً کسانی که علاوه بر ریاست طلبی- بدون داشتن نشانه ای از علم- ادعای علم نیز می کنند، زیرا آن ها خدای خویش را از یاد برده اند و همین موجب گردیده که خود را نیز فراموش کرده [16]. و به دنبال لذت های پست حیوانی باشند و در توجیه کار باطلشان به آیات متشابه استناد کنند. آگاه باش که آنان به زودی در اثر این کارهای ناروا به عذاب الهی و آتش قهر او گرفتار خواهند شد و به سزای عمل خویش خواهند رسید.
بعد از پاکسازی قلبت از غبار معصیت و خواهش های نفسانی، به دل خود رجوع کن. حاصل کلام آن که بر تو لازم است که عقاید و باورهای خود را از ره استدلال و حقیقت های الهی و عرفانی درست گردانیده و استوار سازی و درونت را به خلق و خوی شایسته و پسندیده و اوصاف فرشتگان زیور دهی، و آداب شرعی و عبادت های بدنی را با شرطی که بر آن ها مقرر شده به جای آری، تا آن که صحت و راستی و حقیقت آن ها را با چشم بصیرتت و دل پاکت به عیان ببینی.
البته این مراتب والا، با آرزو و هوس حاصل نمی گردد و با ظاهرسازی از قبیل عبا و قبا بر دوش انداختن و انگشتر عقیق به دست کردن و عصا برداشتن و جامه عالمان و عابدان و پارسایان پوشیدن و یا خود را از نظر نسب به سلسله پاکان نسبت دادن به دست نمی آید بلکه برای کسب آن باید از دنیا بگذری و دوستی آن را از دل بیرون کنی.
آگاه باش که انسان لذت ایمان را وقتی خواهد چشید که به دنیا بی اعتنا باشد و دوستی آن را از دل بیرون کند و به این فکر نباشد که دنیا به کام چه کسی شد و نیز نشستن در حلقه شاگردان و تفاخر به آنان و یاد مدرسه و شاگردان آن را فراموش کند. بعد از آن هم در تمام کارهایی که انجام می دهد یا ترک می کند نیت پاک و اخلاص کامل داشته باشد. و وقتی که ترک دنیا و خارج نمودن دوستی آن از دل، برای کسی حاصل شد، آن وقت است که اشک ها از چشم ها جاری خواهد گردید و دل به یاد خدا نرم خواهد شد.
البته برای این منظور، در اول کار باید عمل هایی را که تحمل آن بر نفس سنگین است انجام دهد، تا تکه گوشتی که به نام قلب در درون انسان نهفته است اصلاح شود، که اگر قلب به صلاح آید باقی اعضا و جوارح نیز به صلاح خواهد گرایید که رمز ماندگاری بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ به سبب همین نیت های قلبی است. البته این رشته سرِ دراز دارد.
پس دلت را به دستورات قرآن و حدیث مشغول دار، که اگر تو او را به کار نگیری او تو را با وسوسه های درونی مشغول خواهد ساخت.
نفست را در خواهش هایش رها و آزاد نگذار چون نفس همیشه در پستی و خواری خود سعی و تلاش دارد. و رستگار کسی است که نفس خود را بپالاید و او را از آرزوها و خواهش های باطل بازدارد.
اما در مورد زیارت: بر تو لازم است که تلاش و همت کنی که شرایط و آداب زیارت را به نحو شایسته و کامل به جای آری و آن کس را که به زیارتش رفته ای تعظیم نمایی و حریم حرمتش را نگهداری، و زائران را مساعدت و یاری نمایی.
برحذر باش که در خواندن زیارت نامه، در این گفته ات دروغگو نباشی، آن جا که می گویی: شهادت می دهم و اعتراف می کنم که (ای امام بزرگوار) شما جایگاه مرا ناظر هستی و به گفته های من واقفی و می شنوی. و از گردش در رواق ها و صحن ها و تماشای آئینه کاری ها و چلچراغ ها و گفتگو با این و آن و توجه به مردم در حرم مطهر پرهیز کن که این کار لایق و شایسته بندگان پاک و برگزیده نیست.
تا زمانی که شوق و میل باطنی به زیارت و دعا داری در حرم باش و زمانی که میل تو، به سستی گرایید بلافاصله از حرم خارج شود که ذکرنگفتن بهتر است از ذکری که با غفلت و بی توجهی به محتوای ذکر همراه باشد.
در حرم مطهر برای پدر و مادرت و نیز کسانی که حقی بر تو دارند [مانند بزرگان دین و اساتید، خویشاوندان و دوستان] دعا و طلب رحمت نمای.
این راه و روشی است که هر کس را که تبعیت مرا بکند او را به سوی آن دعوت می کنم [17] و البته توفیق اجابت از خداست و خداست که حق را بیان می کند و به راه راست هدایت می نماید. [18] و کسی را که خداوند او را بنابر مقتضای عمل های بدش گمراه نماید برای او هدایت گری نخواهد بود[19] و کسی را که خداوند واعظ درونی و راهنمای قلبی برایش قرار ندهد او سرپرست و راهنمایی نخواهد داشت [20] و هدایت فقط از جانب خداست و در دست اوست و هیچ کس نمی تواند آن کس را که دلش می خواهد هدایت کند. [21]
این یادآوری است برای کسانی که بخواهند راه [درست ] را به سوی پروردگار خویش در پیش گیرند. [22][والسلام ][23]
پی نوشت ها
[1] . اشاره به حديثى كه در كتب روايى اهلسنّت از حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرموده اند:« إن الله خَمَّرَ طينةَ آدم بيده أربعين صباحاً» رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم با مقدمه و شرح علامه محمدحسين طهرانى، ص 24 به نقل از احياء العلوم، ج 4، ص 238 و مرصادالعباد، ص 38 و عوارفالمعارف، ص 260.
[2] . سوره جمعه، آيه 2.
[3]. اشاره به حديثى كه در بحارالانوار، ج 1، ص 225 به اين صورت نقل شده: « ليسالعلم بكثرة التعليم بل هو نور يقذفه في قلب مَن يشاءُ» يعنى علم به فزونى درس و تحصيل نيست بلكه آن نورى است كه خداوند در قلب هر كس كه بخواهد مى افكند.
[4] . از بعضى پيامبران نقل شده كه خطاب به پيروان خود چنين فرمود: « ... لا تقولوا العلم في السماء مَن ينزِلُ به و لا في تُخُوم الارض مَن يَصعَدُ به و لا من وراء البحار مَن يعبُرُ به، العلم مجعولٌ في قلوبكم تأدّبوا بين يديّ بآداب الروحانيين و تخلّقوا بأخلاق الصديقين اظهر العلمَ من قلوبكم». مپنداريد كه علم در آسمان است، كيست كه آن را از آسمان فرو بياورد، مگوييد كه علم در اعماق زمين است، كيست كه آن را بيرون بياورد، مگوييد كه علم در آن سوى درياهاست كيست كه آن را از درياها به اين سو بياورد؛ بلكه علم در دل خود شما نهفته است، نزد من به آداب روحانى و اخلاق صديقان تربيت شويد تا علم را از درون شما آشكار سازم.( مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، عزالدين محمود كاشانى، ص 60).
[5]. اشاره به حديثى كه در اصول كافى، كتاب الحجه، باب جهات علوم الائمه عليهم السلام وارد شده است:« عن أبي الحسن الاوّل موسى عليه السلام قال: قال: مَبْلَغُ علمنا على ثلاثة وجوهٍ: ماضٍ و غابرٍ و حادثٍ، فأمّا الماضي فَمُفَسّرٌ و أمّا الغابرُ فمزبورٌ و أما الحادث فقذف في القلوب و نقرٌ في الأسماع و هو أفضل علمنا و لا نبىَّ بعد نبيّنا».
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: علم ما به سه جهت رسايى دارد: گذشته و آينده و پديد شونده؛ اما گذشته براى ما تفسير شده است و اما آينده نوشته شده و اما پديد شونده از راه الهام به دل و تأثير در گوش باشد و آن بهترين دانش ماست و پيغمبرى بعد از پيغمبر ما نيست.( اصول كافى، با ترجمه مصطفوى، ج 1، ص 393).
[6] . اشاره به حديثى كه در مقدمه چهارم تفسير صافى از حضرت على عليه السلام نقل شده:
« ما من آية إلاولها أربعة معانٍ: ظاهرٍ و باطنٍ و حدٍ و مُطَّلعٍ، فالظاهر التلاوة و الباطن الفهم و الحدّ هو الأحكام الحلال و الحرام و المُطَّلع هو مراد الله من العبد بها».
[7] . سوره عنكبوت، آيه 19.
[8] . اشاره به حديثى كه در وسائلالشيعه( چاپ آلالبيت، ج 4، ص 72) نقل شده:« عنابيجعفر عليه السلام- فى حديث- ان الله جل جلاله قال: و ... انّه ليتقرّب إلىّ بالنافلة حتى أحبّه، فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به، و يده التي يبطش بها، إن دعاني أجبته و إن سألَنى أعطيتُه».
... بنده من با نمازهاى نافله چنان مقرّب درگاه من مىگردد كه او را دوست مىدارم، وقتى كه او را دوست داشتم گوش او و چشم او و زبان و دست او مىشوم و اگر دعا بكند اجابت مىكنم و اگر چيزى بخواهد عطا مىكنم.
[9] . اين حديث با عبارات مختلف نقل شده، در بحارالانوار، ج 5، ص 128 آمده:« أكثر اهل الجنة البُلْه» و در جلد 70، ص 9 آمده: « دخلتُ الجنة فرأيت أكثر أهلِها البُلْه». در تفسير« بلهاء» اختلاف شده، بر فرض صحت سند حديث، تفسيرى كه مرحوم بيدآبادى در متن براى آن ذكر نموده قريب به واقع به نظر مىرسد و آن اين كه منظور از« بلهاء» در حديث، كسانى هستند كه در عبادات و طاعات خود مقصودى جز رسيدن به نعمتهاى مادى الهى در نظر ندارند و در حقيقت عبادات را نوعى داد و ستد براى رسيدن به نعيم بهشتى قرار دادهاند.
[10] . مؤلف در اين عبارت مضمون و عبارات چند آيه را جمع كرده و عبارات آنها را با هم تلفيق نموده است.( كهف( 18): 28؛ معارج( 70): 5؛ احزاب( 33): 30؛ مزمل( 73): 9.
[11] . رُخَص در مقابل عزايم، يعنى امورى كه با تسهيل مقرر شده و مسامحه و سهلانگارىدر آنها جايز است. برخلاف عزايم كه مقررات قطعى است و شبهه و تأويل در آنها راه ندارد. بزرگان فرمودهاند كه الزام نكردن شرع مقدس در بسيارى از مكروهات و مستحبات به جهت رعايت حال مردم عادى بوده است، پس كسانى كه به دنبال رضاى الهى و مراتب عاليه قرب هستند بايد آنها را رعايت نمايند و همينجا فرمودهاند كه حسنات الابرار سيئات المقربين. براى توضيح بيشتر به رساله الولايه علامه طباطبايى، ص 17- 21 مراجعه شود.
[12] . سوره اعراف، آيه 32، واضح است كه آيه شريفه در مقام نهى از تشريع و نسبت دادنحرمت به شارع بدون دليل شرعى است، اما اين آيه نمىتواند مستندى براى تنآسايى و خوشگذرانى و توجه نكردن به وضع مسلمانان باشد اساساً اكثر مباحث آداب و اخلاق اسلامى مانند ايثار، احسان، اطعام فقير و ... موردشان جايى است كه حرمتى در بين نيست يعنى انسان مالى دارد و شرعاً مىتواند آن را مصرف كند اگر به ديگرى ببخشد احسان است والّا از مالى كه محظور شرعى دارد نمىشود احسان نمود. براى توضيح بيشتر پيرامون اين آيه به تفسير الميزان، ج 8، ص 79 مراجعه شود.
[13] . در كتاب مكارم الاخلاق روايت شده كه: و لقد جاءه صلى الله عليه و آله و سلم« ابن خولى» باناء فيه عسل و لبن فأبى أن يشربه فقال: شربتان فى شربة، و اناء ان فى اناء واحد، فأبى أن يشربه ثم قال: ما احرّمه ولكنى أكره الفخر و الحساب بفضول الدّنيا غداً، و أحب التواضع فانّ مَن تواضَعَ لله رفعه الله.( سنن النبى صلى الله عليه و آله و سلم، علامه طباطبايى، ص 184).
[14] . اين حديث در كتاب محاسن چنين نقل شده: عن جعفر صلى الله عليه و آله و سلم قال: أتى صلى الله عليه و آله بخبيص، فأبىأن ياكله، فقيل: أَتحرمه؟ قال: لا ولكنّى أكره أن تتوق اليه نفسى، ثم تلا الآيه: أذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدّنيا. سوره احقاف، آيه 20.( مدرك سابق، ص 192).
[15] . اشاره به سوره احقاف، آيه 20.
[16] . اشاره به آيه 19 سوره حشر.
[17] . اقتباس از آيه 108 سوره يوسف.
[18] . اشاره به آيه 4 سوره احزاب.
[19] . اشاره به آيه 33 سوره غافر.
[20] . اقتباس از آيه 17 سوره كهف.
[21] . اشاره به آيه 56 سوره قصص.
[22] . اقتباس از آيه 29 سوره انسان.
[23] صدرايى خويى، على، تذكرة السالكين، 1جلد، انتشارات خويى - قم - ايران، چاپ: 1، 1390 ه.ش.
منبع: حوزه