پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 1، ص: 504-497
و من كلام له عليه السّلام لما اظفره اللّه باصحاب الجمل، و قد قال له بعض اصحابه: وددت أن اخي فلانا كان شاهدنا ليرى ما نصرك اللّه به على أعدائك.
(هنگامى كه خداوند امام (ع) را در جنگ «جمل» پيروز ساخت يكى از يارانش عرض كرد: دوست مى داشتم برادرم فلانى همراه ما بود تا شاهد پيروزيهاى الهى بر دشمنان كه خدا نصيب شما كرده است، بوده باشد).
خطبه در يك نگاه:
همان گونه كه از گفته «سيّد رضى» پيداست اين خطبه نيز مربوط به داستان جنگ «جمل» است و هنگامى بيان شد كه پيروزى آشكار گرديد و ياران على (ع) غرق شادى گشتند و يكى از ياران على (ع) كه علاقه فوق العاده اى به برادرش داشت جاى برادر را در اين صحنه خالى ديد و آرزو كرده بود كه اى كاش برادرش مى بود و در اين شادى شركت مى كرد و آثار عظمت الهى را در اين پيروزى سريع مشاهده مى نمود.
اين جا بود كه على (ع) با بيان لطيف و عميقى حضور معنوى برادرش را كه همدل و هم عقيده با او بود اعلام فرمود، زيرا از ديدگاه اسلام در ميان پيوندهاى گوناگونى كه در بين انسانها ديده مى شود (پيوند نژاد، زبان، تفكّر سياسى و منافع اقتصادى و ...) برترين و والاترين پيوند، همان پيوند مكتبى است كه در اين خطبه اشاره به آن شده است.
به تعبير ديگر، على (ع) در اين خطبه مى فرمايد: تمام كسانى كه امروز در مناطق دور و نزديك جهان وجود دارند و به علل گوناگونى در اين ميدان و ميدانهاى مشابه آن حضور نداشته اند، امّا با ما همدل و هم عقيده بوده اند و همچنين كسانى كه فردا و تا آينده دور دست از صلب پدران و رحم مادران قدم به عرصه جهان مى نهند و با ما همدل و هم عقيده اند، در واقع در اين ميدان نبرد حق و باطل حضور داشته و در بركات و حسنات آن شريكند!
پیوند مکتبی:
امام (علیه السلام) اين سخن را در پاسخ يکى از يارانش که آرزوى حضور برادرش را در آن معرکه داشت بيان کرد و به او فرمود: «آيا قلب و فکر و علاقه برادرت با ماست؟!» (فَقال لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: اَهَوى اَخيکَ مَعَنا؟) «او در پاسخ عرض کرد: آرى» (فَقالَ: نَعَمْ).
امام فرمود: «او نيز به طور مسلّم در اين صحنه با ما بوده و حضور داشته است!» (فَقَدْ شَهِدَنا).
سپس افزود: «(نه تنها او حضور داشته بلکه براى تو بگويم که) گروهى در اين لشکر ما حضور داشته اند که هم اکنون در صلب پدران و رحم مادرانند (هنوز متولّد نشده اند)» (وَلَقَدْ شَهِدَنا! في عَسْکَرِنا هذا اَقْوام في اَصْلابِ الرِّجالِ وَ اَرْحامِ النِّساءِ).
«همان اقوامى که زمانهاى آينده آنها را به وجود مى آورد و آشکار مى سازد و لشکر ايمان به وسيله آنها قوى و نيرومند مى شود!» (سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ، وَ يَقْوى بِهِمُ الإيمانُ).
آرى آنها که در هر زمان و مکان در آينده دور و نزديک با ما پيوند مکتبى دارند، همه جا با ما هستند هر چند تقدير الهى در ميان صفوف آنها در ظاهر جدايى افکند. ولى در عالم معنا همه با همند و در پيروزيها و برکات و حسنات الهى مشترکند.
جمله «سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ» ترجمه تحت اللفظى اش چنين است: «زمان آنها را همانند خون رعاف(1) از بينى خود مى چکاند». اين تعبير ظاهراً اشاره به اين است که همان گونه که خون در عروق انسان وجود دارد هرچند آشکار نيست ولى لحظه اى فرا مى رسد که آشکار مى شود و به سادگى و آسانى از بدن بيرون مى ريزد، آنها نيز در باطن و درون اين جهان وجود دارند، ولى تدريجاً طبق زمانبندى الهى از مرحله کمون به مرحله ظهور مى رسند و به وظايف خود مى پردازند. ويژگى آنها در اين است که: «وَيَقْوى بِهِمُ الإيمانُ; دين و ايمان به وسيله آنها نيرو مى گيرد (و در مسير خدا و آيين حق گام بر مى دارند و رسالتى را که زمان و مکان بر عهده آنان گذارده است به درستى انجام مى دهند)».
در ميان شارحان نهج البلاغه در اين جا گفتگوهايى درباره نحوه حضور غايبان در گرفته است که آيا حضور آنها، حضور روحانى است؟ يعنى ارواح آنها که قبل از بدنها آفريده شده اند در آن جا حضور دارند، يا حضور بالقوّة است؟ يعنى گويى حضور دارند و چند ظاهراً حاضر نيستند؟
ولى ظاهر اين است که منظور امام(عليه السلام) حضور در تقسيم حسنات و نتيجه ها و پاداشهاست. يعنى آنها که دلهايشان با ماست و در حزب و گروه ما «حزب الله» قرار دارند; در پاداشهاى الهى با ما سهيم و شريکند و به اين ترتيب حضور معنوى در همه ميدانهاى مبارزه حقّ و باطل دارند. همانها که در زمان خود همان وظايفى را انجام مى دهند که امروز ما انجام مى دهيم; گرچه دست تقدير ميان ما و آنها جدايى افکنده، ولى عقايد يکى است و برنامه هاى عملى يکى; و به همين دليل همه در نتيجه کار يکديگر سهيم و شريکند، بلکه در حقيقت آنها وجود واحدى هستند که هر زمان در لباسى تجلّى مى کنند.
همان گونه که لشکر باطل نيز چنين اند! آنها که در مسير شيطان گام بر مى دارند عقايدشان فاسد و اعمالشان آلوده و کارشان ظلم و ستم و بيدادگرى است و دلهايشان در اين مسير باهم است، در جرايم اعمال و کيفرها سهيم و شريکند، همان گونه که شرح آن در ذيل خواهد آمد.
***
نکته:
محکمترين پيوندها!
آنچه در اين خطبه آمده است بيان واقعيّت مهمّى در فرهنگهاى الهى است و پرده از روى مطلبى بر مى دارد که محاسبات دنياى مادّى هرگز قادر به بيان آن نيست.
امام مهمترين پيوند در ميان مؤمنان را پيوند مکتب مى شمرد که از هر پيوند ديگرى (نژاد)، زبان، منافع اجتماعى، ايده هاى حزبى و مانند آن) برتر و والاترست و شعاع اين پيوند الهى تمام زمانها و مکانها را فرا مى گيرد و همه انسانهاى گذشته و امروز و آينده را در يک مجموعه الهى و روحانى گردآورى مى کند.
مى فرمايد: تمام مؤمنان امروز، و آنها که در رحم مادرانند و هنوز متولّد نشده اند يا کسانى که قرنها بعد از اين از صلب پدران در رحم مادران منتقل و سپس متولّد و بزرگ مى شوند، در ميدان جنگ «جمل» حضور داشته اند! چرا که اين يک مبارزه شخصى بر سر قدرت نبود، بلکه پيکار صفوف طرفداران حق در برابر باطل بود و اين دو صف همچون رگه هاى آب شيرين و شور تا «نفخ صور» جريان دارد و مؤمنان راستين در هر زمان و مکان در مسير جهان حق و در برابر جريان باطل به مبارزه مى خيزندو همه در نتايج مبارزات يکديگر و افتخارات و برکات و پاداشهاى آن سهيمند.
دليل آن هم روشن است و آن اين که همه يک حقيقت را مى جويند و يک مطلب را مى طلبند و در يک مسير گام بر مى دارند و براى يک هدف شمشير مى زنند و به خاطر جلب رضاى خداوند يکتا تلاش و کوشش مى کنند.
با توجّه به اين اصل اساسى بسيارى از مسائلى که در قرآن و احاديث وارد شده است و براى بعضى يک معمّا جلوه مى کند حل مى شود.
در قرآن مجيد در داستان قوم «ثمود» مى فرمايد: «فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّيها; پس آنها پيامبرشان (صالح) را تکذيب کردند و ناقه ايى را که معجزه الهى بود پى نمودند و به هلاکت رساندند، پروردگارشان نيز آنها و سرزمينشان را به خاطر گناهانشان در هم کوبيد و با خاک يکسان کرد»!(2)
در حالى که تواريخ با صراحت مى گويد پى کننده ناقه تنها يک نفر بود، ولى از آن جا که ديگران نيز با او همدل و هم عقيده بودند فعل او به همه نسبت داده شده و مجازات همه را فرا گرفته است; و اين مفهوم همان کلامى است که مولا(عليه السلام) در جاى ديگر فرموده: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما يَجْمَعُ النّاسَ الرِّضى وَ السُّخْطُ وَ اِنَّما عَقَرَ ناقَةَ ثَمُودَ رَجُل واحِد فَعَمَّهُمْ اللهُ بِالْعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا; اى مردم رضايت و نارضايى (نسبت به کارى) موجب وحدت پاداش و کيفر مى گردد، ناقه ثمود را يک نفر بيشتر پى نکرد امّا عذاب و کيفر آن، همه کافران قوم ثمود را شامل شد چرا که همه به عمل او راضى بودند».(3)
در داستان «جابر بن عبدالله انصارى» که روز اربعين شهادت امام حسين(عليه السلام) به زيارت قبر مبارکش آمد و غوغايى در آن جا بر پا کرد مى خوانيم که او ضمن زيارتنامه پرسوز و پرمحتوايش در برابر قبر امام حسين و يارانش، خطاب به قبر ياران کرده و مى گويد: من گواهى مى دهم شما نماز را بر پا داشتيد و زکات را ادا کرديد و امر به معروف و نهى از منکر نموديد با اهل الحاد پيکار کرديد و خدا را تا آخرين نفس پرستش کرديد، سپس افزود: «وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَکْناکُمْ فيما دَخَلْتُمْ فيهِ;(4) سوگند به خدايى که محمّد را به حق مبعوث ساخته ما با شما در آنچه از نعمتها و پاداش الهى وارد شديد شريک و سهيم هستيم».
اين سخن چنان بود که حتّى دوست با معرفت «جابر»، «عطيّه» را در شگفتى فرو برد تا آن جا که زبان به اعتراض گشود و گفت: اى جابر ما چه کرده ايم که با آنها شريک باشيم، نه از درّه اى پايين رفتيم و نه از کوهى برآمديم و نه شمشير زديم در حالى که ياران حسين(عليه السلام) ميان سرها و بدنهايشان جدايى افتاد و فرزندانشان يتيم و همسرانشان بيوه شدند! جابر، اصلى را که در بالا به آن اشاره شد به استناد حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به «عطيّه» يادآور شد و گفت: من از حبيب خدا رسول خدا شنيدم که مى فرمود: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْم اُشْرِکَ في عَمَلِهِمْ; کسى که قومى را دوست دارد با آنها محشور مى شود و کسى که عمل قومى را دوست دارد در عملشان شريک است».
سپس افزود: «سوگند به خدايى که محمّد را به حقّ به نبوّت برانگيخته، نيّت ياران من همان است که حسين و اصحابش بر آن بودند»!
در آيات قرآن کراراً «يهودِ» معاصر پيامبر اسلام را که در مدينه مى زيستند مخاطب قرار داده و آنها را به خاطر اعمالى که معاصران موسى نسبت به او انجام دادند سرزنش و مؤاخذه مى کند; در حالى که قرنها بلکه هزاران سال ميان آنها فاصله بود ولى چون آنها نسبت به اعمال نياکانشان علاقه مند و پايبند بودند تمام فاصله در نور ديده شده و همه در يک صف در برابر موسى قرار گرفتند.
از جمله در يکى از آياتى که در آن خطاب به بهانه جويان يهود دارد مى گويد: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُل مِنْ قَبْلي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ; بگو پيامبرانى پيش از من با دلايل روشن و آنچه را گفتيد (معجزاتى را که امروز از من مى خواهيد) به سراغ شما آمدند، پس چرا آنها را کشتيد اگر راست مى گوييد»!(5)
جالب اين که در ذيل اين آيه حديثى از امام صادق(عليه السلام) وارد شده است که مى فرمايد: «خداوند مى دانست آنها (يهود معاصر پيامبر) قاتل پيامبران پيشين نبودند ولکن چون همدل و هم عقيده با قاتلان بودند، آنها را قاتل ناميد، چون راضى به فعل آنها بودند».(6)
محدّث بزرگ «شيخ حرّ عاملى» در جلد يازده «وسائل الشيّعه» در «کتاب امر به معروف و نهى از منکر» روايات متعدّدى در اين زمينه نقل کرده است.(7)
اين طرز فکر، افقهاى وسيع را در برابر ديدگان ما مى گشايد و به ما در فهم محتواى آيات و روايات و سلوک راه حق کمک قابل ملاحظه اى مى کند.(8)
* * *
پی نوشت:
1. «رعاف»: خونى که از بينى بيرون آيد. (فرهنگ عميد).
2. سوره الشّمس، آيه 14.
3. نهج البلاغه، خطبه 201.
4. بحارالانوار، ج 65، ص 131.
5. سوره آل عمران، آيه 183.
6. بحار، ج 97، ص 94.
7. وسائل الشيعه، ج 11، تاب «الامر بالمعروف»، باب 5.
8. شبیه این خطبه را در کتاب «مصابیح الظلم» از کتب «محاسن برقى» مشاهده مى کنیم که بعد از درهم شکستن لشکر «خوارج» در روز «نهروان» یکى از یاران على(علیه السلام) عرض کرد اى امیرمؤمنان خوشا به حال ما که در این جا در رکاب شما بودیم و «خوارج» را به قتل رساندیم این جا بود که على(علیه السلام) تعبیراتى شبیه آنچه در خطبه بالا آمده است بیان فرمود «مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 339».