پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 2، ص: 68-57
سرمايه هاى مردمى:
از آنجا که در بخش هاى قبلى اين خطبه، امام(عليه السلام) توصيه هايى به افراد تنگدست کرده بود که وضع زندگى آنها، سبب انحراف از موازين اخلاق و اطاعت فرمان خدا نشود، در اين بخش، به وضع اغنيا و افراد پردرآمد پرداخته و دستورهاى لازم را به آنها مى دهد، تا تعادلى در ارکان جامعه برقرار شود.
نخست، به تشويق آنان براى کمک به بستگان و خويشاوندان و نيازمندان پرداخته و با دليلى روشن، آنها را به گذشت از بخشى از ثروت هاى خود ترغيب مى کند، مى فرمايد: «اى مردم! انسان هر چند ثروتمند باشد از اقوام و بستگان خود بى نياز نيست که از وى با دست و زبان دفاع کنند; (أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لاَيَسْتَغْنِي الرَّجُلُ ـ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَال ـ عَنْ عِتْرَتِهِ(1)، وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلسِنَتِهِمْ).
آنها در واقع، بزرگ ترين گروهى هستند که از او پشتيبانى مى کنند و پريشانى و مشکلات او را از ميان مى برند و به هنگام بروز حوادث سخت، نسبت به او، از همه، مهربان ترند; (وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً(2) مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ(3) لِشَعَثِهِ(4) وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَة إِذا نَزَلَتْ بِهِ).
آرى، زندگى فراز و نشيب هايى دارد و حوداث تلخ و ناگوار و گاه طوفان هاى سخت، که هيچ انسانى، به تنهايى، توانايى ايستادگى در برابر آن را ندارد. عقل و درايت ايجاب مى کند که انسان، در حال سلامت و آرامش، به فکر آن روزها باشد. حال، چه کسب بهتر از بستگان و خويشاوندان انسان است که از او، در چنين حالاتى، حمايت کنند؟ ولى آيا بدون نيکى به آنها و حمايت مالى و معنوى و ابراز مراتب محبّت و دوستى نسبت به آنان، مى تواند حمايت شان را براى چنين روزهايى جلب کند؟ به يقين، نه. پس چه بهتر که هر انسانى، با بذلِ بخشى از امکانات مادّى خود، پيوندهاى محبّت و دوستى با خويشاوندان خويش را محکم سازد تا در برابر حوادث و طوفان هاى سخت تنها نماند.
درست است که نيکى به ديگران، نيز آثارى را دارد که أَلإنسانُ عَبيدُ الإحسانِ، ولى بى شک، بستگان انسان، نسبت به اين امر، اولويت دارند، علاوه بر اين، زمينه هاى محبّت، در آنها، آماده تر است.
اين نکته قابل توجّه است که اگر اين دستور اجرا شود، در حقيقت، در تمام سطح جامعه، با محروميت ها، مبارزه خواهد شد; زيرا، در هر قبيله و فاميلى، معمولا افراد متمکّنى وجود دارند که اگر آنها به خويشاوندان خود برسند، مشکلات در سطح عموم حل خواهد شد. به خصوص اين که هم شناخت انسان نسبت به افراد محروم فاميل خود بيشتر است و هم پذيرش آنها بر آنان گواراتر.
امام(عليه السلام) در نامه اى به امام حسن مجتبى(عليه السلام) سخن جامعى در اين زمينه بيان فرموده، و فايده توجّه به اقوام و بستگان را چنين شرح مى دهد: «وَ أکْرِم عَشيرَتَکَ! فَإنَّهُم جَناحُکَ الّذى بِه تَطيرُ وَ أَصْلُکَ الّذي اِلَيْهِ تَصيرُ وَ يَدُکَ الّتي بها تَصُولُ; قبيله و بستگانت را گرامى دار! زيرا آنها، بال و پر تو هستند که به وسيله آن، پرواز مى کنى، و اصل و ريشه ات هستند که به آن، باز مى گردى، و دست و بازوى تو هستند که با آن، به دشمن حمله مى کنى»(5).
حضرت سپس به سراغ دليل لطيف ديگرى مى رود و افراد متمکّن را از اين طريق، به انجام کمک هاى مالى نسبت به همه، ترغيب مى کند. او مى فرمايد: «نام نيکى که خداوند (در سايه نيکوکارى و محبّت) به انسان عطا مى کند، از ثروتى که به هر حال، براى ديگران به ارث مى گذارد، بهتر است (که اين ثروتى است معنوى و ماندگار، و آن جيفه اى مادّى و فرّار); (وَ لِسانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ فِى النّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ المالِ يَرِثُهُ غَيْرُهُ).
و به تعبير ديگر:
نام نيکى گر بماند زآدمى *** بِه کزو مانَد سراى زرنگار
اشاره به اين که مال و ثروت، به هر صورت چيزى نيست که با انسان، در قبر و قيامت وارد شود، بايد بگذارد و بُگذرد و بى شک بعد از مرگ او، به دست وارثان مى افتد و صاحب اصلى معمولا فراموش مى شود، ولى يک چيز ممکن است بعد از مرگ انسان، براى او بماند و آن، نام نيک و ذکر خير است که هر وقت مَردم، اسم او را مى شنوند، رحمت خدا را براى او تقاضا مى کنند و بر او درود مى فرستند.
اين يک سرمايه جاودان معنوى و مادّى است که يکى از طُرُق مهم کسب آن، انفاق در راه خدا و بذل و بخشش و احسان و نيکوکارى نسبت به بندگان حق است.
در واقع، در مجموع اين سخن از دو طريق، اغنيا بر کمک به نيازمندان و جامعه تشويق شده اند: يکى به دست آوردن اَعوان و انصارى که در طول زندگى و در حوادث تلخ و دردناک، به يارى او مى شتابند و ديگر، يارانى که بعد از مرگ، آمرزش و شادى روح او را از خدا طلب مى کنند. و چه افتخارى از اين بالاتر که انسان، بتواند با متاع زودگذر دنيا، هر دو سرمايه را به دست آورد.
***
نکته:
ارزش نام نيک (لِسان صِدق)
در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) نام نيک را به عنوان يک سرمايه معنوى ماندگار، توصيف مى کند و برترى آن را بر اموالى که به ارث مى ماند، روشن مى سازد.
قرآن مجيد نيز براى اين مسأله، اهميّت بسيارى قائل است. ابراهيم خليل که دعاهايش، براى همگان، آموزنده است، به پيشگاه خدا عرضه مى دارد: (وَ اجْعَلْ لى لِسانَ صِدْق فِي الآخِرينَ); براى من، در ميان امّت هاى آينده، زبان صدق (و ذکر خيرى) قرار ده(6).
خداوند در جايى ديگر، بعد از اشاره به گروهى از پيامبران الهى، مى فرمايد: (وَجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدق عَليّاً); ما، براى آنها، نام نيک و مقام برجسته (در ميان همه امّت ها) قرار داديم.(7)
لسان، در اين گونه موارد، به معناى يادى است که از انسان مى شود و هنگامى که آن را به «صدق» اضافه کنيم، معناى نام نيک و ذکر خير و خاطره خوب در ميان مردم را مى دهد.
بى شک، اين، يک مسأله تشريفاتى و ساده نيست و آثار زيادى براى فرد و جامعه دارد: نخست اين که افتخارى است ماندگار، در حالى که اموال و ثروت هاى مادّى، در همان نسل نخست، تقسيم مى شود و در حقيقت، از ميان مى رود.
ديگر اين که ذکر خير و ياد نيک، در مورد انبيا و اولياءالله، سبب فرستادن درود، و در افراد عادى، موجب طلب آمرزش بندگان خدا مى شود و بى شک، همه اينها اثر عميق معنوى دارد.
سوم اين که موجب مى شود که مردم، از آنها تأثير نيکو بگيرند و به آنان، اقتدا کنند و ارزش ها، در جامعه، زنده شود و ضدّ ارزش ها، در جامعه، بميرد و به مقتضاى روايت معروف «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کان لَهُ مِثلُ أَجرِ مَنْ عَمِلَ بِها(8); هر کس، سنّت حسنه اى از خود بگذارد همانند ثواب و پاداش کسانى که به آن عمل مى کنند، براى او ثبت مى شود.»
چهارم اين که براى بازماندگان، نسل اندر نسل، مايه آبرو و حيثيت و شخصيّت است و بسيارى از افراد عادى را مى شناسيم که بسبب ارتباط شان با شخصيت هايى که همه جا ذکر خير آنها بر زبان ها است، آبرو و حيثيت کسب کرده اند.
اينها بخشى از آثار معنوى فردى و اجتماعىِ لسان صدق و ذکر خير است و به يقين، انسان مى تواند به خاطر آثار معنوى آن، با قصد قربت، اقدام به امورى کند که مايه ذکر خير او است.
* * *
خويشاوندان پشت و پناه يکديگرند:
در بخش آخر اين خطبه، بار ديگر، امام(عليه السلام) مردم ـ به خصوص افراد متمکّن را ـ به کمک کردن نسبت به بستگان و خويشاوندان، تشويق و ترغيب مى کند، و با سه تعبير مختلف، بر اين مسأله تأکيد مى نهد.
نخست مى فرمايد:
«آگاه باشيد! هيچ يک از شما، نبايد از بستگان نيازمند خود رويگردان شود و از آنان، چيزى را دريغ دارد; که نگه داشتنش مايه فزونى نيست و از بين رفتنش کمبودى براى او نمى آورد»; «أَلاَ لاَيَعْدِلَنَّ أَحَدُکُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ يَرَى بِهَا الْخَصَاصَةَ(9) أَنْ يَسُدَّهَا بِالَّذِي لايَزِيدُهُ إِنْ أَمْسَکَهُ وَ لاَيَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَکَهُ».
اين تعبير، ممکن است که اشاره به يکى از اين دو معنا باشد: يا اشاره به جنبه معنوى اين کار باشد که محروم ساختن بستگان از امکاناتى که در اختيار دارد، برکت را از مال و زندگى انسان برمى چيند و مايه فزونى مال و ثروت او نمى شود و بر عکس، کمک کردن به آنان، برکات الهى را به دنبال دارد و نقيصه ظاهرى، به زودى، به لطف پروردگار، جبران مى شود.
و يا اشاره به جنبه ظاهرى و مادّى اين کار است; چرا که مشکلات بستگان و خويشاوندان، به هر حال، به انسان منتقل مى شود و فکر او را آزار مى دهد و روح او را به خود مشغول مى دارد و آبرو و حيثيت او را به خطر مى اندازد و در مجموع، مشکلات زندگيش را بيشتر مى کند، پس چه بهتر که به يارى آنها بشتابد که هم ثواب آخرت و هم برکات دنيوى و ذکر خير و آبرو و شخصيت و آرامش خاطر براى خود کسب کند.
در حديث آمده است که على(عليه السلام) فرمود: «اَلْبَرَکَةُ فى مال مَنْ آتى الزَّکاةَ وَ واسَى الْمُؤمنينَ وَ وَصَلَ الاَْقْرَبينَ; برکت، در مال کسى است که زکات بدهد و با مؤمنان، مواسات کند و نسبت به نزديکان، صله رحم به جا آورد»(10).
حضرت، در بيان دوم مى فرمايد که: چرا انسان، از کمک کردن به عشيره و بستگانش، چشم بپوشد، در حالى که زيان و خسران بزرگى دامن او را مى گيرد؟!
آن کس که دستِ دهنده خويش را از بستگانش، بازدارد تنها، يک دست را از آنها بازداشته و در مقابل، آنان دست هاى بسيارى از کمک کردن به او، بازمى دارند; «وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ، فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْد کَثِيرَةٌ».
هيچ عاقلى، دست به چنين کارى نمى زند و حاضر نمى شود که سود بزرگى را از خود، به خاطر از دست دادن منافع کوچکى، دور کند.
حضرت در سومين و آخرين تعبير به نکته ديگرى اشاره کرده، مى فرمايد:
آن کس که نسبت به بستگانش متواضع و نرمخو و پرمحبّت باشد، دوستى آنان را براى خود هميشگى خواهد ساخت; (وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ).
بسيار ديده ايم که از ميان يک فاميل يا قبيله، فرد يا افرادى، متمکّن مى شوند و به خاطر تکبّر وبخل، از همه بستگان خود فاصله مى گيرند و دوستانِ ديروزشان، مبدّل به دشمنان امروز مى شوند، در حالى که اگر به شکرانه دين نعمت ها، فروتنى و سخاوت را در برنامه خود قرار مى دادند، نه تنها از محبت شان کاسته نمى شد، بلکه فزونى مى يافت.
اين موضوع، قابل توجّه است که تعبير به «حاشيه» در جمله بالا، تاب دو معنا را دارد: نخست اين که اشاره به صفات و روحيات خود انسان باشد ـ که در تفسير بالا آمد ـ و ديگر اين که اشاره به اطرافيان و کارگزاران بوده باشد. بنابراين، تفسيرِ مفهومِ جمله، چنين مى شود که کسى که اطرافيان او، نسبت به مردم، خوش برخورد و متواضع و پرمحبّت اند، دوستى اقوام دور و نزديکش را، همواره، به او جلب مى کنند.
بسيار ديده ايم کسانى، خودشان، آدم هاى خوبى هستند، ولى بر اثر خشونت اطرافيان و سوء برخوردشان با مردم، همه، از اطرافشان پراکنده شده اند.
***
نکته:
برکات پيوند محکم با خويشاوندان:
گرچه در آيات و روايات، مسأله صله رحم و برقرار ساختن رابطه صحيح با خويشاوندان به عنوان يک وظيفه الهى و انسانى، مطرح شده که بايد با انگيزه هاى الهى، به سراغ آن رفت، ولى بى شک، انجام اين وظيفه الهى و انسانى، برکات فراوانى از نظر ظاهر نيز دربردارد که در فرازهاى اخير اين خطبه، با تعبيرات بسيار پرمعنا و زيبايى، به آن اشاره شده است.
مهم اين است که انسان، بتواند اين پيوند را محکم کند و با کارهاى اشتباه موجب قطع آن نشود. انسان، بايد هنگام نعمت و آرامش به آنها نيکى کند، تا در هنگام بروز مصيبت و ظهور بحران ها و طوفان ها، به حمايت او برخيزند. حقيقت، اين است که غلبه بر بسيارى از مشکلات زندگى، کار يک فرد نيست و حمايت گروه يا گروه هايى را مى طلبد. حال، چه کسى بهتر از اقوام و بستگان و خويشاوندان هستند که هم يکديگر را به خوبى مى شناسند و هم پيوندِ خون و عاطفه، آنها را به هم مربوط ساخته است؟! امّا افسوس که بسيارى از افراد، همين که به نوايى رسيدند، همه اين مسائل را فراموش کرده و از آنان فاصله مى گيرند و اين ذخاير روز بيچارگى را، از دست داده و سنگر خود را در برابر حوادث سخت، در هم مى شکنند. تعبيرات لطيفى که در روايات آمده است، دقيقاً ناظر به همين معانى است.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجِوارِ، يُعَمِّرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانِ فِي الاَْعْمارِ; صله رحم و پيوند با خويشاوندان و نيکى با همسايگان، خانه و شهرها را آباد و عمرها را زياد مى کند»(11).
در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «صِلَةُ الاَْرحامِ وَ حُسنُ الْجِوارِ، زيادَةً فِي الاَْموالِ; صله رحم و نيکى با همسايگان، سرمايه ها را فزونى مى بخشد(12)».
در روايت ديگرى از همان امام همام(عليه السلام) چنين آمده است: «صِلَةُ الأَرْحامِ تُزَکَّي الاَْعمالُ و تُنْجِى الأَموالُ و تُرْفَعُ الْبَلْوى وَ تُيَسَّرُ الْحِسابُ وَ تُنْسى فِي الاْجَلِ; صله رحم، اَعمال انسان را پربار مى کند و اَموال او را نمو مى دهد و بلاها را برطرف ساخته و حساب قيامت را آسان مى کند و مرگ را به تأخير مى اندازد.»(13)
در مقابل، قطع رحم و بريدن پيوندهاى خويشاوندى، آثار دردناکى در زندگى انسان، در دنيا، و مجازات سختى در آخرت براى او دارد.
اين سخن را با حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پايان مى دهيم، در اين حديث آمده است: «أَخْبَرَني جبْرئيلُ إنَّ ريحَ الْجَنَّةَ تُوجَدُ مِنْ مَسيرةِ أَلْفِ عام ما يَجِدُها عاقٌّ وَ لا قاطِعُ رَحِم وَ لا شَيْخُ زان; جبرئيل، به من خبر داد که بوى بهشت، از هزار سال راه، به مشام مى رسد، ولى سه گروه، آن را احساس نمى کنند: کسى که عاق (پدر و مادر) باشد و کسى که رابطه خويش را با خويشاوندان قطع کند و پيرمردى که زنا کند.»(14)
تعبير فوق، بسيار پرمعنا است و مفهومش اين است که اين سه گروه، نه تنها، وارد بهشت نمى شوند، بلکه نزديک آن نيز هرگز نخواهند شد.
ممکن است سؤال شود که منظور از صله رحم چيست؟ منظور اين است که پيوندِ محبّت، برقرار باشد و در مشکلات، به يارى هم بشتابند و از حال هم غافل نشوند و در شرايط مختلف، به مقتضاى آن شرايط، عمل کنند. حتّى گاه مى شود با يک سلام و يک تلفن، بخشى از تکليف صله رحم انجام مى گيرد.
در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «صِلُوا أرحامَکُمْ وَ لَو بِالتَّسليمِ; صله رحم را به جا بياوريد، هر چند با يک سلام کردن باشد».(15)
در زمينه صله رحم و اهمّيت و آثار مادّى و معنوى آن، مطالب ديگرى در موارد مناسب آن، در آينده، به خواست خدا، خواهد آمد.
در انتهاى اين خطبه مرحوم سيّد رضى، توضيحى دارد. او در اين توضيح، چنين مى فرمايد: و چه عالى است مطلبى که امام (عليه السلام) در جمله: «وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشْيِرَتِهِ» تا آخر سخن، ايراد کرده است! زيرا کسى که نيکى هاى خود را از بستگانش قطع کند، تنها، يک ياور از آنها گرفته است، ولى هنگامى که نياز و احتياج شديد به يارى آنان داشت، آنها، به نداى او پاسخ نمى گويند، پس او، خود را، از ياوران بسيارى محروم ساخته است.
* * *
پی نوشت:
1 ـ «عِترت» به گفته ارباب لغت، به معناى اصل و اساس چيزى است و گاه گفته اند اين واژه، از عِتْر (بر وزن فِطر) به معناى «مرزنگوش» که گياه پرشاخ و برگ و معطّرى است گرفته شده و اشاره به شاخ و برگ هاى يک فاميل است. بعضى نيز گفته اند که عترت، تنها به فرزندان گفته مى شود. و لذا عترت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرزندان فاطمه(عليها السلام) هستند و حديث معروف «إنّي تارکٌ فيکُمُ الثَّقَلَينِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتي» را اشاره به همان مى دانند. (لسان العرب، صحاح و مقائيس اللغة).
2 ـ «حيطة» اسم مصدر از ماده «حوط» و به معناى «احاطه کردن» است. و حيطه، در اين جا، به معناى «حفظ و نگهدارى» آمده است. و بعضى گفته اند که: حيطه به فتح حاء، به معناى «مراقبت کردن» و به کسر حاء، به معناى «حفظ کردن» است.
3 ـ «اَلَمّ» از ماده «لمم» به معناى «جمع کردن و اصلاح کردن» است.
4 ـ شَعَث به معناى «پراکندگى و پريشانى» است.
5 ـ پايان نامه 3.
6 ـ سوره شعرا، آيه 84.
7 ـ سوره مريم، آيه 50.
8 ـ اين مضمون در روايات بسيارى نقل شده است، براى آگاهى از آن، به باب 16 از ابواب امر به معروف و نهى از منکر، از کتاب وسائل الشيعة، جلد 11، مراجعه شود.
9 ـ «خصاصه»، به گفته مقائيس اللغة، در اصل به معناى شکاف و ثلمه است و به همين مناسبت، به معناى فقر و بى نوايى و نيازمندى و اختلال حال، به کار مى رود; زيرا، اين امور، در واقع شکافى در زندگى انسان ايجاد مى کند.
10 ـ بحارالانوار، جلد 74، صفحه 413.
11 ـ بحارالانوار، جلد 71، صفحه 120.
12 ـ بحارالانوار، جلد 71، صفحه 97.
13 ـ بحارالانوار، جلد 71، صفحه 111.
14 ـ معانى الاخبار، بنا به نقل از بحارالانوار، جلد 71، صفحه 95، حديث 26.
15 ـ اصول کافى، (بنابر نقل بحارالانوار، جلد 71، صفحه 126).