پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 2، ص: 569-559
و من كلام له عليه السّلام و فيه بيان لما يخرب العالم به من الفتن و بيان هذه الفتن.
در اين خطبه از فتنه هايى كه سبب ويرانى جامعه ها مى شود سخن به ميان آمده و اين فتنه ها تشريح شده است.
خطبه در يك نگاه:
امام عليه السّلام در اين خطبه روى يكى از مهمترين عوامل فساد جوامع انسانى انگشت مى گذارد، به ويژه بر انحرافاتى كه در جامعه اسلامى بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به وجود آمد تأكيد مى كند و به بيان اين حقيقت مى پردازد كه چگونه شيطان و پيروان او براى فريفتن مردم ساده دل حق و باطل را به هم در مى آميزند تا به مقاصد شوم خود نايل گردند. آنها به خوبى مى دانند اگر حق به طور خالص مطرح گردد راهى براى نفوذ آنان در جامعه باقى نمى ماند و اگر باطل به صورت يك دست عرضه شود هيچ كس به دنبال آن گام بر نمى دارد، از اين رو هميشه اين شياطين حق و باطل را به هم مى آميزند تا از طريق حق مردم را بفريبند و از طريق باطل به مقصود خود نايل گردند. آرى آنها زهر مهلك را در غذاى شيرين و مطبوع پنهان مى سازند تا ناآگاهان را به خوردن آن تشويق كنند. آنها هميشه باطل را در پوسته اى از حق پنهان مى كنند تا از اين طريق مردم را اغفال كنند.
در اين که تاريخ صدور اين خطبه چه زمانى بوده و در چه شرايط و حال و هوايى امام(عليه السلام) اين خطبه را ايراد فرموده است در ميان دانشمندان گفتگو است. بعضى معتقدند که اميرمؤمنان على(عليه السلام) شش روز پس از رسيدن به خلافت اين خطبه را ايراد فرمود در حالى که بعضى آن را مربوط به زمانى مى دانند که نتيجه حکميت در ماجراى صفّين اعلام شد و البته محتواى خطبه با هر دو سازگار است، هم با آغاز خلافت و هم با پايان زشت و ننگين مسأله حکميت. با توجه به اين سخن به سراغ شرح و تفسير خطبه مى رويم.
***
امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه به سرچشمه پيدايش فتنه ها در جوامع اسلامى مى پردازد که هم، زمان بعد از رحلت رسول الله را شامل مى شود و هم ماجراهايى همچون واقعه جمل و صفّين و نهروان را، و دقيقاً دست روى سرچشمه و نکته اصلى مى گذارد، مى فرمايد: «آغاز پيدايش فتنه ها پيروى از هوى ها و هوسها و بدعتهايى است که با کتاب خدا مخالفت دارد»; (إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ(1)، يُخَالَفُ فِيهَا کِتابُ اللهِ)، آرى ريشه اصلى فتنه ها دو چيز است: پيروى از هواى نفس و احکام دروغين خودساخته که مخالف کتاب خداست و بى شک اگر احکام قرآن در ميان مردم حاکم باشد و اصالت قوانين اسلام حفظ شود و بدعتهاى ناروا در دين خدا نگذارند و همچنين در اجراى قوانين ناب الهى هوى و هوس را حاکم نکنند فتنه اى پيدا نخواهد شد; چرا که اين قوانين مجرى عدالت و حافظ حقوق همه مردم و بيانگر وظائف است، فتنه آن زمان شروع مى شود که فزون طلبى ها آشکار گردد و قوانين الهى در مسير مطامع شخصى تحريف شود. حق و عدالت زير پا بماند و افراد و گروهها وظائف الهى خود را فراموش کنند و به بدعتها روى آورند.
در واقع آنجا که با تحريف و تفسيرهاى غلط به هوى و هوس خود مى رسند به سراغ آن مى روند و هر جا نياز به جعل احکام تازه اى ديدند دست به دامن بدعت مى زنند، درست است که آن بدعتها نيز از هوى و هوسها سرچشمه مى گيرد ولى هوى و هوس و تمايلات شيطانى گاه در نحوه تفسير و اجراى احکام الهى نفوذ مى کند و گاه به صورت بدعتها و احکام مجعول. و به همين دليل در کلام امام(عليه السلام) از يکديگر جدا شده اند.
به عنوان مثال مى توان به فتنه «بنى اميّه» که در اسلام از بزرگترين فتنه ها محسوب مى شود اشاره کرد. آنها براى رسيدن به حکومت خود کامه خويش بر مرکب هوى و هوس سوار شدند و تا آنجا که توانستند در احکام اسلام تفسير و توجيه نادرست روا داشتند و آنها را به سود منافع شخصى خود توجيه نمودند و هر جا امکان نداشت دست به بدعت جديدى زدند.
«معاويه» خلافت اسلامى را با نيرنگ به چنگ مى آورد و بر اساس بدعتى جديد آن را در خاندان خود موروثى مى کند، «زياد» را برادر خود مى خواند و براى يزيد در حيات خود از مردم بيعت مى گيرد و سبّ و دشنام اميرمؤمنان على(عليه السلام) را که پاکترين و آگاهترين و بزرگترين شخصيت اسلام بعد از پيغمبر خدا بود در قلمرو حکومت خود، سنّت مى شمرد، خود و يارانش در ريختن خون عثمان شرکت مى کنند و سپس به خونخواهى او برمى خيزند(2).
سپس مى افزايد: «و گروهى چشم و گوش بسته و نادان، يا هواپرست آگاه به پيروى آنان برمى خيزند و از هوى ها و هوسها و بدعتهاى آنان برخلاف دين خدا حمايت مى کنند». (وَيَتَوَلَّى(3) عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللهِ)، در جمله بعد اشاره به ابزار اين کار شده. ابزارى که در تمام طول تاريخ از سوى همه هواپرستان و جنايتکاران مورد استفاده قرار گرفته و به صورت يک سنّت هميشگى درآمده است و آن اين که آنها هميشه براى رسيدن به مقاصد خود حق و باطل را به هم مى آميزند و حق را سپرى براى حمايت از باطل و يا پوسته شيرين و جالبى براى پنهان کردن زهر باطل قرار مى دهند، مى فرمايد: «اگر باطل از آميختن با حق جدا مى گرديد بر کسانى که طالب حقّند پوشيده نمى ماند، و اگر حق از آميزه باطل پاک و خالص مى شد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع مى گرديد». (فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ(4)، وَ لَو أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ);
چه تعبير جالب و گويايى، باطل اگر در شکل اصليش نمايان شود خريدارى ندارد و حق اگر به صورت خالص عرضه شود زبان بهانه جويان را قطع مى کند; لذا بديهى است نه حق خالص مشکل هواپرستان را حل مى کند، چرا که منافع آنها در باطل نهفته است، و نه باطل خالص آنها را به مقصد مى رساند; چرا که مردم از آنها حمايت نخواهند کرد و اينجاست که به سراغ آميختن حق وباطل مى روند; همان چيزى که تمام سياستهاى مخرّب دنيا را مى توان در آن خلاصه کرد.
امام(عليه السلام) در اين مورد مى فرمايد: «ولى بخشى از اين گرفته مى شود و بخشى از آن، و اين دو را به هم مى آميزند، و در اينجا است که شيطان بر پيروان و دوستان خود مسلّط مى شود و تنها کسانى که مشمول رحمت خدا بوده اند از آن نجات مى يابند»!
(وَلکِن يُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ(5)، وَ مِنْ هذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ يَسْتَوْلِي الشَّيطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، وَ يَنْجُو «الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنَى»).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد که آميختن حق و باطل به يکديگر مانع از شناخت باطل نيست هر چند به دقّت و کنجکاوى يا پرسش از آگاهان نياز دارد. به همين دليل امام(عليه السلام) مى فرمايد: در گيرودار آميزش حق و باطل شيطان بر دوستان و پيروانش چيره مى شود و خداجويان حق طلب از خطر گمراهى در اين گونه جريانات درامانند.
در واقع آميزش حق و باطل چراغ سبزى است براى هوى پرستان و بهانه اى است براى پيروان شيطان که وجدان خود را فريب دهند و در برابر ديگران استدلال کنند که ما به اين دليل و آن دليل (اشاره به قسمتهايى از حق که با باطل آميخته شده) اين راه را برگزيده ايم.
آرى مستضعفين فکرى و ساده لوحان ممکن است در اين ميان ناآگاهانه در دام شيطان بيفتند، در حالى که آنها نيز اگر رهبر و راهنمايى براى خود انتخاب مى کردند گرفتار چنين سرنوشتى نمى شدند. به اين ترتيب مردم در برابر آميزش حق و باطل به سه گروه تقسيم مى شوند:
گروه اول همان «اَلَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنى(6)» و به تعبير ديگر حق طلبان آگاه و مخلصند که به لطف پروردگار از توطئه هاى شوم فتنه جويان درامانند.
گروه دوم هوى پرستان بهانه جو هستند که مى خواهند به بهانه حق در راه باطل گام بگذارند و در واقع نيمه آگاهند و با پاى خود در دام شيطان مى روند.
گروه سوم افراد ساده لوحى هستند که تشخيص حق از باطل در اين آميزه خطرناک براى آنها مشکل است و ناآگاهانه گرفتار دام شيطان مى شوند مگر اين که در پناه رهبر آگاه و فرزانه اى جاى گيرند.
شبيه همين معنى در خطبه 38 گذشت، آنجا که امام(عليه السلام) شبهه را تفسير مى فرمايد و راه نجات از آن را نشان مى دهد و مى گويد: شبهه را از اين رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما اولياءالله گرفتار آن نمى شوند، چرا که نور يقين در اينجا راهنماى آنها است ... ولى دشمنان خدا بر اثر گمراهى در دام شبهات گرفتار مى شوند.
***
نکته ها:
1ـ ريشه فتنه ها
تاريخ اسلام مخصوصاً تاريخ قرن اوّل و دوم مملوّ از فتنه هاى شگفت انگيز و دردناک است که زحمات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و ياران مخلص او را تا حدّ زيادى بر باد داد واگر اين فتنه ها نبود و اسلام در همان مسيرى که پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) براى آن تعيين فرموده بود پيش مى رفت امروز جهان ديگرى داشتيم. مخصوصاً در بيست و پنج سال بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فتنه ها غوغا مى کرد. هنگامى که امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) در سال 35 هجرى به خلافت ظاهرى رسيد تلاش فوق العاده اى براى بازگرداندن اسلام به مسير اول نمود; ولى دامنه فتنه آن قدر گسترده شده بود که از هر طرف به اصلاح آن مى پرداخت از سوى ديگر آشکار مى شد. در سالهاى آخر خلافت عثمان همه چيز دگرگون شد و تمام ارزشهاى اسلامى زير سؤال رفت و سنّت ها و ارزشهاى عصر جاهليت کاملا زنده شد و بازماندگان لشکر شرک و نفاق همه جا در صحنه ظاهر شدند و پست هاى کليدى را گرفتند و همين امر کار را بر امام(عليه السلام) دشوار و پيچيده کرد. درست است که امام(عليه السلام) در سايه مجاهدات مستمر و جانکاهش بار ديگر ارزشها را زنده فرمود; ولى متأسّفانه فتنه ها خاموش نشد و شهادت امام(عليه السلام) که به دست همين فتنه جويان شيطان صفت انجام گرفت از ادامه راه جلوگيرى کرد.
سپس در دوران حکومت معاويه و يزيد و ساير حکّام شجره خبيثه اموى فتنه ها آشکارتر گشت. خونهاى بى گناهان ريخته شد، بدعت ها آشکار شد، هوى و هوس حاکم گرديد و در عصر بنى عباس به اوج خود رسيد و اسلام راستين در چنگال اين خودکامگان گرفتار شد.
و اعمالى از حکام اين دو سلسله (بنى اميه و بنى عباس) سر زد که هيچ شباهتى به اسلام نداشت با اين که متأسّفانه لقب خليفه رسول الله را يدک مى کشيدند.
اگر به ريشه اين فتنه ها بنگريم به صدق کلام امام(عليه السلام) در خطبه بالا کاملا پى مى بريم که ريشه اين فتنه ها عمدتاً دو چيز بود: پيروى از هوى و هوسهاى شيطانى و بدعت گذارى در دين خدا. در همه جا اين دو اصل به چشم مى خورد، گروهى از فتنه جويان به اصل نخست تمسّک مى جويند و گروهى به اصل دوم و گروهى به هر دو و شرح اين سخن حتى در يک کتاب نمى گنجد و از اين ديدگاه به بررسى مجدّدى در تاريخ آن قرون نياز دارد.
2ـ سياستهاى شيطانى
از جمله شگفتى ها اين است که اصول سياستهاى خودکامگان در طول تاريخ تقريباً يکسان است. در چند هزار سال قبل، فرعون ـ به نقل قرآن مجيد ـ از سياست «تفرقه بينداز و حکومت کن» استفاده مى کرد، (اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الأَرْضِ وَ جَعَلَ اَهْلَها شِيَعاً)(7); امروزه نيز در تمام دنياى استکبارى اين اصل به قوّت خود باقى است و همچنان ادامه دارد. با هر وسيله اى که بتوانند در ميان ملتها ايجاد اختلاف مى کنند تا پايه هاى حکومتشان مستحکم شود.
مسأله آميختن حق و باطل يکى از آن اصول است که همواره در سياست هاى مخرّب ظالمان و طاغيان به چشم مى خورد. آنها هميشه پوشش هايى از حق و شعارهايى از عدالت و اصول انسانى را عنوان کرده و کارهاى شيطانى خود را در زير اين پوشش ها انجام مى دهند.
در حالات شاهان ظالم مى خوانيم که گاه ناله پيرزنى آنها را چنان بى قرار مى کرده است که هر بيننده اى خيال مى کرد چنان وجدان قوى و نيرومندى دارند که با شنيدن اين ناله زير و رو شده اند، و اين سخن دهان به دهان مى گشت (داستان زنجير عدالت انوشيروان، و خانه پيرزن در کنار قصر او، و داستانهايى ديگر از اين قبيل در حالات خلفا و شاهان در کشورهاى اسلامى و غير آن کم نيست) همه اينها پوشش هايى بود براى مظالم آنان!
آنها به خوبى مى دانستند که باطل و ناحق به صورت خالص در هيچ جامعه اى خريدار ندارد، بنابراين چاره اى جز اين نيست که گوشه هايى از مظاهر حق را با اباطيل خود بياميزند!
از آنجا که سياست هاى شيطانى در عصر ما بيش از هر زمان ديگرى پيچيده و مرموز است، آميزش حق و باطل نيز به صورت مرموزترى درآمده است. سياستمداران بزرگ دنيا چنان خواسته هاى نامشروعشان را در پوسته اى از حق مى پوشانند که تشخيص آن به آسانى ممکن نيست.
عناوينى مانند حقوق بشر، حقوق حيوانات، روز کارگر، روز مادر، پزشکان بدون مرز، عفو بين الملل، تأسيس مراکز خيريه و کمک به گرسنگان و محرومان و جنگ زدگان و اعطاى پناهندگى سياسى به گروهى از آوارگان و عناوين فراوان ديگرى از اين قبيل، همه ابزار فريب افکار عمومى اند. آنان چنان با آب و تاب از آن صحبت مى کنند که حتى بعضى از هوشمندان به راستى باور کرده اند که دنياى امروز راه انبيا را مى پويد! و از طريق ديگر به هدف انبيا نزديک مى شود!
حتى اين گروه ساده لوح کتاب يا کتابهايى در اين زمينه نوشتند، يعنى که دنياى امروز راه انبيا را طى کرده است و به مسائلى که آنها توصيه کرده اند تا حدود زيادى جامه عمل پوشانيده است! غافل از اين که اينها همه پوششى است براى مظالم سردمداران سياست دنيا.
براى اين که تصور نشود اين سخن از يک مطالعه بدبينانه سرچشمه مى گيرد کافى است که نگاهى بيفکنيم به عملکرد آنها و دوگانگى و چندگانگى آن در پياده کردن اصول بظاهر انسانى در نقاط مختلف دنيا.
آنها در حالى که به خاطر کشته شدن يک سگ در مطالعات فضايى روسها فرياد بلند کرده بودند، در ويتنام نه فقط انسانها را مانند برگ خزان بر روى خاک مى ريختند، بلکه بخش عظيم جنگل هاى آن کشور سرسبز را با تمام جانداران و حيوانات و پرندگانش به آتش کشيدند و سوزاندند تا مبادا آوراگان ويتنامى در آنجا پناه بگيرند.
آنها در حالى که از دمکراسى حمايت مى کنند هرجا که آراء مردم برخلاف منافع نامشروعشان باشد با يک کودتاى نظامى همه چيز را در هم مى ريزند، همان گونه که در الجزائر کردند، و آنجا که حکومت هاى سبک قرون وسطايى حافظ منافعشان است با آنها مدارا مى کنند و دوست و هم پيمانند.
آرى در جهان سياست وضع چنين است و از آن به خوبى صدق کلام مولا اميرمؤمنان(عليه السلام) در خطبه بالا روشن مى شود که فرمود: فتنه جويان بخشى از حق را با بخشى از باطل مى آميزند و دامهاى شيطان را مى گسترانند تا توده هاى ساده انديش را به دام بيندازند!
* * *
پی نوشت:
1 ـ «تُبتدع» از ماده «بدعت» به معنى کار نوظهور و بى سابقه است و هنگامى که در امور دينى به کار برود به معنى احکام و قوانينى است که برخلاف کتاب الله و سنّت پيامبر وضع مى شود.
2 ـ در اين زمينه به کتاب «الغدير» جلد 10 مراجعه شود.
3 ـ «يَتولّى» از ماده «تولّى» به معنى پيروى کردن است. و گاه به معنى نزديک شدن و سلطه بر چيزى و يا پست و مقامى مى آيد، ولى اينجا همان معناى اول مورد نظر است.
4 ـ «مرتادين» از مادّه «ارتياد» به معنى طلب کردن چيزى است و در خطبه بالا به معنى طلب کردن حق آمده است.
5 ـ «ضغث» (بر وزن حرص) به معنى دسته اى از چوبهاى نازک مانند ساقه گندم و جو يا رشته هاى خوشه خرما است و به معنى بسته هيزم يا گياه خشکيده نيز آمده است و گاه به خوابهاى آشفته و درهم اطلاق مى شود. و در خطبه بالا به معنى بخشى از چيزى آمده است.
6 ـ اين جمله اقتباس از آيه 101 سوره انبياء (اِنَّ الَّذين سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى اُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ) مى باشد که به دنبال آيات مربوط به جهنم آمده و اشاره به اين دارد که اين گروه در جهنّم گرفتار نمى شوند واز آنجا که فتنه هاى دنيا جهنّم دنيا محسوب مى شود امام(عليه السلام) مى فرمايد اين گروه در دنيا نيز گرفتار فتنه هاى شياطين نمى شوند.
7 ـ سوره قصص، آيه 4.