پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج3، ص: 497-494
عبرت بياموزيد و پندگيريد!
امام(عليه السلام) در ادامه سخن، دست مخاطبان را گرفته و همراه خود به گذشته تاريخ و حوادث عبرت آميز زندگى بشر برده و سرنوشت خودشان را در آينه تاريخ به آنها نشان مى دهد; مى فرمايد: «اى بندگان خدا! از درس هاى سودمندِ عبرت آميز، پند بگيريد!» (فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ).
قدرتمندان تاريخ، کبکبه پادشاهان بزرگ، ثروت عظيم ثروتمندان پيشين و زندگى پر ناز و نعمت آنها را به خاطر بياوريد! که چگونه «از نسيمى دفتر ايّام بر هم خورد» و «ورق برگردانى ليل و نهار» طومار زندگانى آنها را درهم پيچيد; چنان که از قصرهاى مجلّل آنها، جز ويرانه اى، و از اندام پر قدرت آنها، جز استخوان پوسيده اى باقى نماند; همگى رفتند و فراموش شدند!
در هشدار ديگرى مى افزايد: «از آيات روشن الهى (در تکوين و تشريع) عبرت بياموزيد! (آياتى که در پهنه آفرينش و آياتى که در کتب آسمانى انبيا است).» (وَاعْتَبِرُوا بِالاْيِ السَّوَاطِعِ(1)).
در سومين هشدار مى فرمايد: «انذارهاى رسا و گوياى الهى را پذيرا شويد!» (وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ).
همان انذارهايى که با تعبيرات تکان دهنده، در جاى جاى قرآن مجيد آمده است. گاه عذاب هاى درهم کوبنده اى را که بر اقوام سرکش و ستمگر پيشين نازل شد، شرح مى دهد و گاه از مجازات هاى دردناک آخرت سخن مى گويد و گاه انسان ها را به تفکّر و انديشه در سرنوشت خود وا مى دارد و از گناهان و معاصى برحذر مى نمايد.
و بالاخره در چهارمين هشدار مى فرمايد: «از تذکّرات ومواعظ بهره بگيريد! (که اينها همه براى شما و به سود شما است).» (وَانْتَفِعُوا بِالذِّکْرِ وَ الْمَوَاعِظِ).
تفاوت ميان اين چهار هشدار اين است که: در هشدار اوّل، امام(عليه السلام) همه را به حوادث تاريخى عبرت آموز گذشته و حال توجّه مى دهد که اندرزهاى گرانبهايى دربردارد; در هشدار دوم، به نشانه هاى پروردگار در عالم هستى يا آيات قرآنى که بيدارگر است، اشاره فرموده; در هشدار سوم، به انذارها و سخنان بيم دهنده از سوى اولياء اللّه اشاره مى کند و در هشدار چهارم، به اندرزها و نصيحت هاى اين مردان الهى توجّه شده است که مجموعه اين هشدارها براى بيدارى آنان که کمترين آمادگى دارند، کافى است، تا چه رسد به آمادگان براى پذيرش.
سپس در ادامه سخن به لحظات دردآور مرگ و جان دادن و حالاتى که هر بيننده اى را تکان مى دهد و در فکر فرو مى برد، توجّه فرموده، چنين مى گويد: «گويا مى بينم چنگال مرگ در پيکر شما فرو رفته، و علاقه و آرزوها از شما رخت بربسته، شدايد و سختى هاى مرگ و برزخ به شما روى آورده، و حرکت به سوى رستاخيز آغاز شده است و هر يک از شما وارد صحنه محشر مى شود، در حالى که همراه او «سائق» و «شاهدى» است: فرشته اى که او را به سوى محشر مى راند و شاهدى که بر اعمال او گواهى مى دهد.» (فَکَأَنْ قَدْ عَلِقَتْکُمْ(2) مَخَالِبُ(3) الْمَنِيَّةِ، وَانْقَطَعَتْ مِنْکُمْ عَلاَئِقُ الاُْمْنِيَّةِ، وَ دَهِمَتْکُمْ(4) مُفْظِعَاتُ(5) الاُْمُورِ، و السِّيَاقَةُ إِ لَى الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ، فَـ «کُلُّ نَفْس مَعَهَا سَائِقٌ و شَهِيدٌ»: سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا; وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا).
از آنجا که مرگ در انتظار همه انسان ها است و هيچ تاريخ و زمان مشخّصى براى آن وجود ندارد و هر لحظه ممکن است به سراغ انسان بيايد، امام(عليه السلام) آن را به صورت يک امر انجام شده، مطرح مى فرمايد و مى گويد: گويا مى بينم که در چنگال مرگ گرفتاريد. سکرات موت شما را در امواج وحشتناکش فرو برده و پيوندهاى شما با آرزوهايى که همچون خواب و خيال و سراب، در برابرتان قرار داشت، به کلّى قطع شده و در آستانه انتقال از اين دنيا، به جهان ديگر و سپس حضور در محشر، با دو مأمور الهى قرار گرفته ايد.
شبيه همين تعبيرات در «خطبه 204» نيز آمده است. اين تعبير امام(عليه السلام) مرگ را به حيوان درنده اى تشبيه مى کند که چنگال در گلو و اندام انسان انداخته و او را طعمه خود ساخته است، در حالى که قدرتى بر دفاع از خويشتن ندارد. به راستى ضعف انسان در مقابل قدرت مرگ، همين گونه است.
جمله (وَ السِّيَاقَةُ إِلَى الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ) اشاره به آيه شريفه 98 سوره «هود» است که مى فرمايد: «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ; فرعون روز قيامت در پيشاپيش قومش خواهد بود و آنها را وارد دوزخ مى کند و آتش دوزخ چه بدآبشخورى است که بر آن وارد مى شوند».
«وِرْد» به معناى راهى است که در کنار نهرهاى بزرگ - که ساحل آن با آب فاصله دارد- به صورت سراشيبى درست مى کنند، تا افراد به آسانى بتوانند دسترسى به آب پيدا کنند; چنين محلى را در فارسى «آبشخور» و در عربى «وِرْد» مى گويند و «مورود» به معناى محلّى است که تشنگان بر آن وارد مى شوند و در حقيقت اشاره به اين است که گنهکارانِ محروم از آبهاى زلال نهرهاى بهشتى، به آبشخور دوزخ وارد مى شوند، که جز آتش سوزان در آنجا چيزى نيست و جمله (کُلُّ نَفْس مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِيدٌ) برگرفته از آيه شريفه 21 سوره «ق» است که مى فرمايد: «وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْس مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِيدٌ».
در اين مورد که «سائق» و «شهيد» اشاره به چيست؟ تفسيرهاى گوناگونى در کلمات «مفسّران قرآن» و «شارحان نهج البلاغه» ديده مى شود. بعضى «سائق» را فرشته نويسنده حسنات و «شهيد» را فرشته نويسنده سيّئات مى دانند و نيز بعضى گفته اند «سائق» فرشته الهى است و «شهيد» اعضاى تن انسان يا نامه اعمال او است که به گردنش آويخته مى شود.
اين احتمال نيز داده شده که «سائق» و «شهيد» يک فرشته است که دو کار مى کند; هم انسان را به صحنه محشر مى راند و هم گواه اعمال او است. و نيز گفته اند: که «سائق» فرمان الهى است که انسان را به سوى محشر، براى حساب و جزا مى راند و «شاهد» پيامبران و علما، يا عقل انسان و اعضاى او است.
ولى غالب اين تفسيرها بعيد به نظر مى رسد و ظاهر اين است که اشاره به دو فرشته الهى باشد که يکى مأمور سوق دادن انسان به عرصه محشر، و ديگرى گواهى دهنده بر اعمال او است.
***
پی نوشت:
1. «سَواطع» جمع «ساطعه» به معناى نور گسترده است. اين واژه در مورد امور معنوى مانند آيات درخشنده قرآن مجيد، يا شخصيّت هاى برجسته جهان اسلام نيز، به کار مى رود.
2. «عَلَقَتْکُمْ» از مادّه «عَلَق» (بر وزن فلق) در اصل به معناى رابطه شديد و علاقه به چيزى است. اين واژه در مورد حيوان درنده اى که گلوى صيد خود را با دندان مى فشارد و خون او را مى مکد و يا با چنگالش او را مى درد، به کار مى رود. در جمله بالا، مرگ به چنين حيوان درنده اى تشبيه شده است.
3. «مَخالِب» جمع «مِخْلب» (بر وزن محور) به معناى چنگال حيوانات است که از مادّه «خَلْب» (بر وزن قلب) به معناى دريدن پوست است.
4. «دَهِمَتْکُمْ» از مادّه «دَهْم» (بر وزن فهم) به معناى پوشاندن است. اين واژه در جايى که چيزى غلبه بر ديگرى کند و به آن احاطه پيدا نمايد، به کار مى رود و در عبارت بالا منظور همين است. اين واژه در مورد سياهى و تاريکى شب که احاطه بر اشيا پيدا مى کند، به کار مى رود و به سبز پررنگ نيز اطلاق شده است و مُدْهَامَّتَان در سوره الرّحمن آيه 64، به معناى «دو باغ سرسبز» است که گياهش از سبزى و سيراب شدن، به رنگ تيره درآمده است.
5. «مُفْظِعَات» از مادّه «فَظَع» (بر وزن جزع) به معناى ترساندن و بزرگ شمردن است و «مُفْظِعَاتُ الاُْمُورِ» به حوادث بزرگ و وحشتناکى گفته مى شود که انسان را در خوف فرو مى برد.