وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ، فَقَالَ: كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ، وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ، وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ، نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ.
سَفْر: جمع «سافر»، مسافران.نُبَوِّئُهُمْ: آنها را فرو مى آوريم.أجْداثُهُمْ: قبرهايشان.تُراثُهُمْ: ميراث شان.الْجَائِحَة: آفتى كه اصل و فرع را از بين مى برد.
نُبَوِّءُ: منزل مى دهيمجائِحَة: بلائيكه اصل و فرع را از بين مى برد
از پى جنازه اى مى رفت، مردى را ديد كه مى خنديد. امام (ع) به او فرمود:گويى كه مرگ بر ديگران مقرر شده، نه بر ما و گويى حق بر غير ما واجب شده و گويى، اين مردگان كه مى بينيم، مسافرانى هستند كه بزودى به نزد ما باز مى گردند آنها را در گورهايشان مى گذاريم و اموالشان را مى خوريم، پندارى، كه پس از آنها جاودانه خواهيم زيست. سپس، هر اندرز دهنده اى را چه مرد و چه زن فراموش مى كنيم و خود را به دست هر بلا و آفت مى سپاريم.
امام دنبال جنازه اى مى رفت شنيد مردى مى خندد، فرمود:گويا مردن در اين جهان را براى غير ما ثبت كرده اند، و انگار حق بر غير ما واجب شده، و خيال مى كنى مردگانى كه مى بينيم مسافرانى هستند كه به زودى به جانب ما باز مى گردند، آنان را در قبرهايشان مى نهيم و ارثشان را مى خوريم، گويى ما پس از آنها جاودان خواهيم بود، كه پند پند دهندگان را از ياد برديم، و نشانه هر بلاى سخت و سنگين شديم.
عبرت از مرگ ياران (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او،(در پى جنازه اى مى رفت و شنيد كه مردى مى خندد) فرمود: گويى مرگ بر غير ما نوشته شده، و حق جز بر ما واجب گرديد، و گويا اين مردگان مسافرانى هستند كه به زودى باز مى گردند، در حالى كه بدن هايشان را به گورها مى سپاريم، و ميراثشان را مى خوريم. گويا ما پس از مرگ آنان جاودانه ايم. آيا چنين است، كه اندرز هر پند دهنده اى از زن و مرد را فراموش مى كنيم و خود را نشانه تيرهاى بلا و آفات قرار داديم.
[و در پى جنازه اى مى رفت، شنيد مردى مى خندد فرمود:]گويا مرگ را در دنيا بر جز ما نوشته اند، و گويا حق را در آن بر عهده جز ما هشته اند، و گويى آنچه از مردگان مى بينيم مسافرانند كه به زودى نزد ما باز مى آيند، و آنان را در گورهاشان جاى مى دهيم و ميراثشان را مى خوريم، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى بريم. سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى كنيم و نشانه قهر بلا و آفت مى شويم.
امام عليه السّلام پى جنازه اى (كه به گورستان مى بردند) مى رفت شنيد كه مردى مى خندد، پس (در ترغيب به خوهاى پسنديده) فرمود:گويا مردن در دنيا بر غير ما نوشته شده، و گويا حقّ (مرگ) در دنيا بر غير ما لازم گشته، و گويا مرده هايى كه مى بينيم (هر روز مى روند) مسافرينى هستند كه بزودى بسوى ما برميگردند ايشان را در قبرهاشان مى گذاريم، و داراييشان را مى خوريم، مانند آنكه ما پس از آنها جاويد خواهيم ماند كه پند دهنده ها (زن و مرد از مردگان) را فراموش كرديم، و بهر آفت و زيانى گرفتار شديم.
امام(عليه السلام) در تشييع جنازه اى شركت داشت، صداى خنده بلند كسى را شنيد، پس امام(عليه السلام) فرمود: گويى مرگ در دنيا بر غير ما نوشته شده و گويى حق آن بر غير ما واجب گشته و گويى اين مردگانى را كه مى بينيم مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند. ما آنها را در قبرشان جاى مى دهيم و ميراثشان را مى خوريم (و چنان غافل و بى خبريم كه) گويى بعد از آنها ما جاودانه مى مانيم. به علاوه ما هر واعظ و اندرز دهنده اى را فراموش كرده ايم در حالى كه هدف حوادث سنگين و آفات نابود كننده قرار گرفتيم (با اين حال چه جاى غفلت و فراموشى است؟!).
خنده احمقانه:امام(عليه السلام) اين سخن حكيمانه و تكان دهنده و بيدارگر را زمانى فرمود كه در تشييع جنازه يكى از مؤمنان شركت داشت، صداى خنده بلند كسى را شنيد و فرمود: «گويى مرگ در دنيا بر غير ما نوشته شده و گويى حق در آن بر غير ما واجب گشته و گويى اين مردگانى را كه مى بينيم مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند»; (وَتَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلاً يَضْحَكُ فَقَالَ(عليه السلام): كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ، وَكَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ، وَكَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الاَْمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيل إِلَيْنَا رَاجِعُونَ!).به يقين خنديدن كسى در تشييع جنازه آن هم با صداى بلند كه به گوش مولا على(عليه السلام) برسد نشانه نهايت غفلت و بى خبرى از سرنوشت خويش و مسئوليت هايى است كه در اين جهان دارد. به همين دليل اين بزرگ معلم اخلاق و بيدار كننده غافلان و بى خبران با سه تشبيه به آن شخص و امثال او هشدار دارد:تشبيه اول: كار تو مثل اين است كه گمان مى كنى مرگ مال ديگران است و تو حيات جاويدان دارى. روزى جنازه تو را نيز بر مى دارند و تشييع كنندگان تو را به سوى آرامگاه ابدى ات مى برند. آيا دوست دارى آن روز دوستانت در تشييع جنازه تو بخندند؟دوم: آيا «حق» ـ به معناى وظايف واجب و مسئوليت هاى الهى و وجدانى ـ مخصوص ديگران است و تو مستثنا هستى و يا اين كه تمام حقوق واجبه را ادا كرده اى و الان خوشحالى و مى خندى؟سوم: آيا گمان مى برى تشييع جنازه مانند بدرقه مسافرانى است كه به زودى به سوى تو باز مى گردند؟ گرچه چند روزى رنج فراق را تحمل مى كنى ولى به هنگام بازگشت شادى زائد الوصفى جاى آن را پر مى كند؟ در حالى كه سفر مرگ، سفرى است كه هرگز بازگشتى در آن نبوده و نخواهد بود و رنج فراق و جدايى از عزيزان از دست رفته جاويدان است. با اين حال چه جاى خنديدن است.سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين بحث به تعبيرات تكان دهنده ديگرى پرداخته و مى فرمايد: «ما آنها را در قبرشان جاى مى دهيم و ميراث آنها را مى خوريم (و چنان غافل و بى خبريم كه) گويى بعد از آنها جاودانه مى مانيم»; (نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَنَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ، كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ).غافل از اين كه فردا نيز ديگران ما را در قبرهايمان جاى مى دهند و ميراثمان را در ميان خود تقسيم مى كنند و اين روند همچنان ادامه مى يابد و هر كسى چند روزى نوبت اوست و به گفته شاعر:هر كه آمد عمارتى نو ساخت *** رفت و منزل به ديگرى پرداختهنگامى كه در مجلس يادبود و به اصطلاح فاتحه براى يكى از دوستان يا عزيزانمان شركت مى كنيم بايد در همان حال به اين فكر باشيم كه روزى هم چنين مجلسى براى ما مى گيرند و دوستان و بستگان ما در آن به فاتحه خوانى براى ما مشغول مى شوند، بنابراين از هم اكنون بايد به فكر آن روز باشيم نه اين كه خنده مستانه سر دهيم و همه اين واقعيت ها را به دست فراموشى بسپاريم. افراد غافل و بى خبرى هستند كه چون نام مرگ برده مى شود فورا مى گويند: بس كنيد. خدا چنان روزى را نياورد. و يا چون از كنار قبرستان رد مى شوند روى خود را بر مى گردانند! فارغ از اين كه اگر ما از مرگ غافل شويم او از ما غافل نمى شود و به گفته امام(عليه السلام): «وَكَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ، وَطَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ; چگونه غافل مى شويد از چيزى كه هرگز از شما غافل نمى شود و چگونه طمع داريد در چيزى كه هيچ گاه به شما مهلت نمى دهد».(1)سلیمان پیغمبر بزرگ خدا با آن همه قدرتى که داشت به هنگام پایان عمر فرشته مرگ لحظه اى به او مهلت نداد که از حال ایستاده بنشیند و در همان جا روح او را گرفت و با خود برد و جسم بى جان بعد از آنکه موریانه عصایى را که بر آن تکیه کرده بود خورد، به زمین افتاد با این حال ما چه انتظارى داریم.در پایان این کلام حکمت آمیز، امام(علیه السلام) براى بیدار ساختن آن شخص غافل که در تشییع جنازه بلند مى خندید و کسانى که همچون او فکر مى کنند فرمود: «بعد از اینها ما هر واعظ و اندرز دهنده اى را فراموش کردیم در حالى که هدف مسائل سنگین و آفات نابود کننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى است؟)»; (ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظ وَوَاعِظَة، وَرُمِینَا بِکُلِّ فَادِح وَجَائِحَة!).تعبیر به «وَاعِظ وَوَاعِظَة» براى تعمیم و گسترش است، زیرا بعضى از حوادث مانند موت از آن به عنوان واعظ تعبیر مى شود و بعضى مانند آفت ها و بلیه ها به عنوان واعظه از آن تعبیر مى کنیم. آرى همه آنها به روشنى ما را اندرز مى دهند که بیدار باشید و به پایان زندگى خود و وظائفى بیندیشند که در برابر آن دارید. به خصوص این که معلوم نیست فردا چه کسى از ما باشد و چه کسى نباشد.واژه «فادح» در اصل به معناى شىء سنگین است سپس به هر حادثه اى که بر جسم و جان انسان سنگینى کند اطلاق شده است.واژه «جائحة» به معناى امور نابود کننده است، لذا این دو نسبت به یکدیگر از قبیل اقل و اکثر هستند.آشکارترین واعظ همان حادثه مرگ است که هر روز براى دوست و آشنایى رخ مى دهد. مخصوصاً در زمان ما، صفحه حوادث جراید و تسلیت ها همه روز پر است از خبر فوت گروهى که دیروز در میان ما مى زیستند و امروز به دیار مردگان رفته اند.امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرماید: «فَکَفى واعِظاً بِمَوْتى عایَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا اِلى قُبُورِهِمْ غَیْرَ راکِبِینَ; این واعظ براى شما کافى است که همه روز مردگانى را مى نگرید که آن ها را به سوى گورهایشان مى برند بى آنکه خودشان بخواهند».(2)در روایات متعددى این تعبیر از پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نقل شده است: «کَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً; براى وعظ و اندرزِ انسان ها مرگ کافى است»(3). (4)*****پی نوشت:(1). نهج البلاغه، خطبه 188.(2). نهج البلاغه، خطبه 188.(3). ر.ک: بحارالانوار، ج 68، ص 264 و 325 .(4). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب مصادر منابع این کلام حکمت آمیز و کلامى که بعد از آن مى آید را با هم آورده است و مى گوید: این دو گفتار حکیمانه گاهى به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نسبت داده شده و گاه به امیرمؤمنان على(علیه السلام). از کسانى که این دو را از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) روایت کرده اند ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب و یعقوبى در تاریخ خود و کلینى در روضه کافى و کراجکى در کنز الفوائد و ابونعیم اصفهانى در حلیة الاولیاء و ذهبى در میزان الاعتدال است و از کسانى که آن را از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل کرده اند اضافه بر مرحوم سیّد رضى، على بن ابراهیم در کتاب تفسیرش و فتال نیشابورى در روضة الواعظین هستند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 110-112)
امام (ع) جنازه اى را تشييع مى كرد، شنيد مردى مى خندد، فرمود: «كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ...»:هدف اين بخش از سخن امام (ع) برحذر داشتن از خنده بيجا و يادآورى آخرت بوده است. امام (ع) سه تشبيه بيان كرده است:1- تشبيه مرگ به چيزى كه براى ديگران مقرر شده است.2- تشبيه حقى كه بر انسان واجب است به حقى كه بر ديگران واجب است نه بر او.3- تشبيه مردگانى كه به چشم خود مى بيند به مسافرانى كه عن قريب برمى گردند.و وجه شبه در هر سه مورد كم اهميت دادن به مرگ، و كم توجهى به اداى حق واجبى است كه خداوند بر آنان مقرّر كرده، و عبرت نگرفتن ايشان از كسانى كه مى ميرند.عبارت: «نبوّئهم... جائحة» مكمل وجه شبه است، زيرا انجام دهنده چنين كارى (دفن) در باره مردگان به دليل سنگدلى و پند نياموختن چنان است كه گويى مرگى كه بر مردگان مقرر شده است، براى او مقرر نشده است.
الثامنة عشرة بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(118) و تبع جنازة فسمع رجلا يضحك، فقال عليه السّلام: كأنّ الموت فيها على غيرنا كتب، و كأنَّ الحقّ فيها على غيرنا وجب، و كأنّ الذي نرى من الأموات سفر عمّا قليل إلينا راجعون، نبوّؤهم أجداثهم و نأكل تراثهم، كأنّا مخلّدون بعدهم، [ثمّ ] قد نسينا كلّ [واعظ و] واعظة و رمينا بكلّ جائحة! «1» طوبى لمن ذلّ في نفسه، و طاب كسبه، و صلحت سريرته، و حسنت خليقته، و أنفق الفضل من ماله، و أمسك الفضل من لسانه، و عزل عن النّاس شرّه، و وسعته السّنّة، و لم ينسب إلى بدعة (البدعة). قال الرّضي: و من النّاس من ينسب هذا الكلام إلى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله. (76682- 76577)
اللغة:(بوّأت) له منزلا: اتّخذته، و أصله الرجوع (الأجداث): القبور واحدها جدث بالتحريك (التراث) بالضمّ ما يخلفه الرجل لورثته (الجائحة) الافة الّتي تهلك الثمار و تستأصلها، و كلّ مصيبة عظيمة.______________________ (1) في بعض النسخ هذه حكمة اخرى مستقلة، للفصل بجملة و قال عليه السلام- المصحح.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 187
الاعراب:رجلا يضحك: مفعول سمع على التوسّع، و يضحك جملة حالية عنه، على غيرنا، ظرف متعلق بقوله: كتب، قدّم عليه لرعاية السّجع.المعنى:الضّحك خاصّد لنوع الانسان، و ينشأ عن سرور صاعد على القلب من تأثّر ناش عن نيل محبوب، أو تعجّب بالغ عن مشاهدة مناظر طيّبة، و يعرض هذه الحالة للأطفال و المجانين أكثر من غيرهما، حتّى عدّ كثرة الضّحك نوعا من الجنون، لأنّه يدلّ على غفلة و اغترار، تغلب على التفكر و الاعتبار، و التوجّه إلى المبدأ و المعاد.و مشاهدة مظاهر الموت من أوعظ المناظر و أهمّها للعبرة و التفكر في العواقب، و بهذا الاعتبار كان كثرة الضحك مكروها و ممقوتا عند الشرع و العقلاء الحكماء و خصوصا في موارد تعدّ للتوجّه إلى المبدأ أو المعاد، كالمساجد، و المقابر و عند الجنائز، و في تشييع الأموات.مضافا إلى أنّ الضّحك خلف الجنازة نوع هتك للميّت و قلّة مبالاة بصاحب المصيبة و أولياء الميّت المقروحي الأكباد، و المحروقي القلوب.و هذا الرجل قد بالغ في ضحكه حتّى أسمعه أمير المؤمنين عليه السّلام فشرع في إرشاده و موعظته بهذه الجمل العاتبة القارعة، و نبّهه على سوء عمله، كأنه لا يعتقد بالموت و لا يعترف بالحقّ، و كأنّ الميّت مسافر يودّع أحبّاءه ثمّ يرجع إليهم عن قريب.ثمّ بيّن كيف ينبغي أن يكون المسلم السعيد الناظر لما بعد موته، و عدّ له سبع صفات أخلاقيّة و إيمانيّة:1- أن يذلّ نفسه الأمّارة الشريرة.2- أن يكون كسبه الّذي يعيش في ظلّه طيّبا و حلالا، و لا يأكل من حرام.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 188
3- أن تكون سريرته صالحة نقيّة داعية إلى عمل الخير و الصلاح.4- أن تكون فطرته حسنة مائلة إلى اعتناق الحسنات، و كارهة لارتكاب السيّئات.5- أن يكون سخيّا ينفق فضل ماله و لا يكون بخيلا يجمع الأموال و يدّخرها للوراث.6- أن يكون صموتا يحفظ لسانه عن فضول الكلام، و النطق بما لا يعنيه لدى الأنام.7- أن يكون عاملا بالسنّة، و تاركا للبدعة.الترجمة:علي عليه السّلام دنبال جنازه مى رفت و آواز خنده مردى را شنيد پس فرمود:گويا مردن در اين جهان سرنوشت ديگران است، و رعايت حق وظيفه جز ما است، و گويا اين در گذشته ها كه بچشم خود زير خاك مى كنيم مسافرانى هستند كه بزودى نزد ما برميگردند، ما آنانرا در گور مى كنيم و إرث آنها را مى خوريم مثل اين كه ما خود پس از آنها در اين جهان جاويدانيم، هر پند آموزى را بدست فراموشى سپرده با اين كه خود هدف هر بلا و حادثه هستيم.خوشا بحال آنكه نفس اماره را خوار كرد، و كار و كسب پاكى بدست آورد و پاك نهاد و خوش فطرت بود، ما زاد دارائى خود را انفاق كرد، و زبانش را از فضولى نگه داشت، و پيرو سنّت شد، و از بدعت بر كنار بود.على در پى مرده اى گوش كرد كه خنديد مردى و بخروش كرد مگر مرگ بنوشته بر ديگران بجز ما است واجب حق بيكران تو گوئى كه اين مردگان از سفر بما باز گردند روزى ديگر سپاريم در گورشان بيدريغ بيازيم بر ارثشان دست و تيغ كه مائيم جاويد در جايشان ز ما مرگ ديگر نگيرد نشان فراموش كرديم هر وعظ و پند بلاها كشيدند مان در كمند خوشا آنكه اين نفس را خوار كرد پى كسب روزى خود كار كرد دلش پاك و خوش فطرت و نيك بود ز ما زاد دارائى احسان نمود زبان از فضولى كشيده بزور پس سنّت است و ز بدعت بدور
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 346
و قال عليه السّلام و قد تبع جنازة فسمع رجلا يضحك، فقال: كانّ الموت فيها على غيرنا كتب، و كانّ الحق فيها على غيرنا وجب، و كانّ الذى نرى من الاموات سفر عما قليل الينا راجعون، نبوّئهم اجداثهم، و ناكل تراثهم، كانّا مخلدون بعدهم، قد نسينا كل واعظ و واعظه، و رمينا بكل فادح و جائحة. طوبى لمن ذلّ فى نفسه، و طاب كسبه، و صلحت سريرته، و حسنت خليقته و انفق الفضل من ماله، و امسك الفضل من لسانه، و عزل عن الناس شرّه، و وسعته السنة، و لم ينسب الى بدعة. قال الرضى رحمه الله تعالى، اقول: و من الناس من ينسب هذا الكلام الى رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و كذلك الذى قبله. «در پى جنازه اى مى رفت شنيد مردى مى خندد، چنين فرمود: گويى در دنيا مرگ بر كسى غير ما نوشته شده است و گويى حق در دنيا بر غير ما واجب شده است و گويى اين مردگان كه مى بينيم مسافرانى هستند كه به زودى پيش ما باز مى آيند، آنان را در گورهايشان مى نهيم و ميراث آنان را مى خوريم پندارى كه ما پس از ايشان جاودانه خواهيم بود، پند هر پند دهنده را فراموش مى كنيم و نشانه هر سوگ و آفت مى شويم. خوشا آن كس كه در نفس خويش زبون شد و كسب او پاك و پاكيزه و نهادش شايسته و خويش پسنديده است، افزونى مال خويش را انفاق كند و زبان را از فزون گويى باز دارد و شر خود را از مردم باز دارد، سنت او را فرا گيرد و خود را به بدعت نسبت ندهد. سيد رضى كه خدايش بيامرزد مى گويد: برخى از مردم اين سخن و سخن پيش از اين را به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نسبت داده اند.»
در بيشتر روايات مشهور اين سخن را از سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دانسته اند، و نظير اين جمله كه فرموده است: گويى در دنيا مرگ براى غير ما نوشته شده است. حضرت امام حسن عليه السّلام فرموده است: هيچ حقى را كه باطلى در آن نباشد شبيه تر به باطلى كه حق در آن نباشد چون مرگ نديده ام. جملات و كلمات ديگر واضح است و نيازمند شرح نيست.