وقایع روز بیست و نهم ذی الحجه
۰۹ آذر ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماعكشته شدن عمر بن خطاب سال ۲۳ قمرى
ابو لؤ لؤ را روميان به اسيرى بردند كه اهل نهاوند بود و اعراب او را از روميان به اسارت گرفتند و بعضى نوشته اند که : از ايرانيان به اسارت گرفتند. ابولؤ لؤ موسوم به فيروز و لقبش بابا شجاع الدين نهاوندى كه اول نصرانى بعد مسلمان شد غلام مغيرة بن شعبه بود . به نزد عمر از مالك خود (مغيره) به شکايت آمد . عمر سؤ ال نمود : كارت چيست ؟ جواب داد : آهنگرى و نجارى و نقاشى .عمر سؤ ال كرد : هر روز از تو چقدر مى خواهد ؟ جواب داد دو درهم (بعضى نوشته اند که : هر ماه صد درهم يا روزى يك دينار) عمر گفت : با وجود اين همه هنر كه دارى آنچه مغيره از تو مى خواهد مناسب است . ابولؤ لؤ ناراحت شد . عمر گفت : شنيده ام آسياى بادى مى توانى بسازى براى آرد كردن غلات بيت المال يك آسيا بساز. ابولؤ لؤ گفت : براى تو آسيابى بسازم كه تا چرخ دوار داير باشد اهالى هر بلاد و امصار آن را بگويند و از مجلس بيرون رفت . روز ۲۶ يا ۲۷ ذيحجة الحرام سال ۲۳ قمری ابولؤ لؤ به مسجد آمد . با كارد دو سر چهار يا شش زخم به اندام عمر زد و زخمى كه زير نافش زده بودند كارگر افتاد و ۶۲ ساله از دنيا رفت . فيروز از مدينه گريخت و در كاشان درگذشت و بعضى نوشته اند که : فيروز را گرفتند و خودكشى كرد، بالاخره صهيب رومى بر عمر نماز خواند و در اول محرم سال ۲۴ قمرى در جنب ابوبكر به خاك سپردند و مدت ۱۰ سال و ۵ ماه و ۲۱ روز و بعضى ۱۱ سال نوشته اند خلافت ظاهرى كرد و در سال ۶ هجرت مسلمان شده بود و بنا به وصيت و تعيين ابوبكر عمر به خلافت نشست.عمر صاحب اولاد بود . از جمله : عبداللّه، حفصه - عاصم - فاطمه - زيد - عبدالرّحمن و دختران ديگر كه در حبيب السير ۹ پسر و ۱۴ دختر نوشته و شش زن داشت و دو سريّه به نامهاى زينب - مليكه - ام حكيم - جميله - عاتكه - ام كلثوم دختر امير المؤمنين.
نوشته اند که : ام كلثوم را از على عليهالسلام خواستگارى كرد و امام عذر آورد و امتناع ورزيد . در منتخب التواريخ آمده است که : عمر به عباس گفت از برادرزاده ات دخترى خواستگارى كرده ام و اوعذر آورده دو شاهد مى گيرم كه او دزدى كرده و دستش را قطع مى كنم عباس به على عليهالسلام اطلاع داد . حضرت علی علیه السلام به جهت اصرار زياد امر ام كلثوم را به عباس واگذار كرد و عباس به عمر تزويج كرد و اسم اين خاتون رقيه كبرى است و شيخ عباس مرحوم نقل كرده است که : عمر تزويج كرد و چون آن مخدّره صغيره بود پيش از عروسى آن عزيزه از دنيا رفت.
بعضى ازكارهاى خلیقه ثانى در زمان خلافت
۱- نسبت هَجْر به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم دادن: چون مرض حضرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اشتداد يافت . جمعى از جمله عمر در نزد حضرت بودند .
در تذكره ابن جوزى ص ۳۶ نوشته شده است که : حضرت فرمود : ائتونى بدواة و بيضاء لاكتُب لكم كتابا لا تختلفون بعدى، يعنى دوات و كاغذى بياوريد تا براى شما بنويسم چيزي كه به سبب آن بعد از من اختلاف نكنيد . عمر گفت : دعواالرّجل فانّه ليهجر يعنى ترك كنيد اين مرد را زيرا او هذيان مى گويد و در بعض روايات آمده است که : حسبناكتاب اللّه نيز گفت يعنى قرآن براى ما كافى است.
مرويست که : بعضى خواستند دوات و قلم بياورند به سبب مخالفت خلیفه ثانى در ميان ايشان نزاع افتاد و آوازها بلند شد . حضرت روى مبارك از ايشان گردانيد و فرمود : قوموا عنّى لا ينبغى عندى التّنازع.
۲- انكار وفات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم : موقعي كه به عمر گفتند پيامبر رحلت كرد گفت : واللّه پيامبر نمرده است .ابوبكر گفت : آيا نشنيدى خداوند فرموده : انّك ميّت و انّهم ميّتون و فرموده و ما محمد الّا رسول قد خلت من قبله الرّسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم ؟ عمر گفت : يقين بوفات حضرت كردم گويا من اين آيه را نشنيده بودم.
۳- تشريع در حد مهريّه زنان : روزى عمر خطبه مى خواند و می گفت : مهريّه ها را از سنت پيامبر بيشتر قرار ندهيد (يعنى ۵۰۰ درهم) هركس بيشتر از آن قرار دهد اضافه را داخل بيت المال خواهم كرد . پيرزنى برخواست و گفت : سخن تو اولى به قبولست يا سخن خدا ؟عمر گفت : سخن خدا. پيرزن گفت : خداوند فرموده و ان آتيتم احديهنّ قنطارا فلا تاءخذوا منه شيئا . عمر گفت : كلّ احد افقه من عمر . در بعض نسخ آمده است که : حتّى المخدّرات فى البيوت، همه از عمر داناترند حتى زنان در خانه ها.
۴- تحريم دو متعه : در زمان رسول خدا متعه حج و متعه نساء شايع بود و عمر اينها را حرام كرد و گفت : متعتان كانتا على عهد رسول اللّه انا انهى عنهما و اُعاقب عليهما:
۱- متعه نساء: عقد غير دائمى كه به موجب آيه ۲۸ سوره نساء فما استمتعتم به منهنّ فاتوهنّ اجورهنّ فرضية مشروع مى باشد و نسخ اين آيه ثابت نيست . لذا متعه نساء از نظر اسلام بلامانع است.
۲- متعه حجّ: جايز است كسى كه حج افراد مستحبّى (بعضى در واجبى نيز گفته) به جا مى آورد به عمره تمتع اختيارا عدول كند و اين متعه را ثانى حرام كرده و بعضى از علماء فرموده اند که : بعدا مطلق عمره را حرام نموده است، در اسلام طبق آيه شريفه: فمن تمتع بالعروة الى الحجّ الخ، حج تمتع مشروع بوده و هيچ دليلى بر منسوخ بودن آيه وجود ندارد.
۵- مسح بر خفين را جايز كرد در حالي كه جايز نيست.
۶- تغيير مقام ابراهيم:حجر مقام ابراهيم را كه مردم پشت آن نماز طواف مى خوانند تغيير داد . در زمان ابراهيم و اسماعيل ملصق به كعبه بود . بعدا عرب به همين جا كه الآن هست آوردند . پيامبر بعد از بعثت به بيت ملصق نمود باز عمر در وقت خلافتش به جائى برد كه اعراب جاهليت برده بر خلافت پيامبر عمل كرد.
۷- خلافت شورائى: در وقت وفات خلافت را به شورائي كه عبارت بود از على عليهالسلام و عثمان و طلحه و زبير و سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف خودش انتخاب كرده بود سپرد.
۸- تصرف در اذان: مُوذِّن آمد به نماز صبح اذان بگويد ديد، عمر خوابيده است . گفت : الصّلاة خير من النّوم . پس عمر امر كرد آن را در اذان صبح بگويند.عن سفيان عن محمد بن عجلان عن نافع ابن عمر عن عمر انّه قال لمؤ ذّنه اذا بلغت حىّ على الفلاح فى الفجر فقل الصّلاة خير من النّوم الصّلاة خير من النّوم.
۹- اسقاط حىّ على خير العمل از اذان و اقامه:در زمان خلیفه ثانى گفتند : مردم را به نظر مى رسد كه نماز بهترين عملهاست و همه كارها را ترك مى كنند رو به نماز مى آورند . در اين صورت جهاد ترك مى شود جمله حىّ على خير العمل را از اذان و اقامه ساقط كردند.چنانكه یکی از علماى اهل سنت نوشته است : عمر در منبر گفت : ثلاث كنّ على عهد رسول اللّه و انا انهى عنهنّ و احرمُهنّ و اعاقب عليهنّ متعة النّساء و متعة الحجّ و حىّ على خير العمل.
۱۰- تشریع نماز تراويح: نمازهاى مستحبى را شرعا نمى توان با جماعت خواند مگر نماز استسقاء را . پيامبر اسلام نماز تراويح را تشريع نكرده بود و حتى در زمان ابوبكر و اوائل خلافت عمر نماز تراويح وجود نداشت و در سال چهارده قمرى عمر با عده اى از اصحاب در شب ماه رمضان به مسجد آمد ديدند مردم نماز نافله مى خوانند بين قائم و راكع و ساجد و قاعد و مُحرم به تكبير و مُحلّ به تسليم هستند . فكر نمود كه اين كار را اصلاح كند . نماز تراويح را تشريع كرد يعنى دستور داد نوافل ماه رمضان را با جماعت بخوانند و بعد از هر چهار ركعت استراحت كنند و به شهرها نيز نامه نوشت و در مدينه دو پيشنماز يكى براى مردان و ديگرى براى زنان نصب نمود . عبدالرحمن بن عبدالقارىّ گويد : شبى ديگر در رمضان با عمر به مسجد آمديم (بعد از اينكه نماز تراويح را جعل كرد) مردم نماز مستحبى را با جماعت مى خواندند . عمر گفت : این خوب بدعتى است، و جهت آنكه مصلّى بعد از هر ۴ ركعت استراحت مى كرد تراويح گفتند.در شبهاى ماه رمضان هزار ركعت نافله خواندن مستحب ولى با جماعت حرام است . ولی خلیفه ثانى با جماعت خواندن نمازهای نافله را لازم كرد و قرآن را به هزار قسمت تقسيم نمودند . در هر ركعت يك قسمت از آنرا خواندند و بعد ركوع كردند . لذا در قرآن ها هنوز علامت ركوع عليهالسلام نوشته مى شود.
۱۱- اسقاط يك تكبير از نماز ميت: در نماز ميّت پيامبر پنج تكبير مى گفت ولى عمر به مردم گفت : چهار تكبير بگوئيد.
۱۲- جعل عول و تعصيب:عول يعنى نقصان در تركه را بر جميع سهام نسبت به سهم تقسيم كردن و نزد شيعه عول باطل است بلكه نقصان به صاحب فروض مى رسد وتعصيب يعنى آنچه از سهام باقى ماند به خويشان پدرى دادن و نزد شيعه تعصيب نيز باطل است و باقيمانده از سهام را به صاحب فروض مى دهند. مثال به عول: زنى بميرد و خواهر و شوهر بماند كه نصف زوج و ۳/۲ خواهران مى برد به نظر عامه نقصان به تمام وراث به نسبت سهم وارد مى شود ولى به نظر شيعه نقصان به خواهران كه صاحب فرض است مى رسد.مثال به تعصيب: كسى مرده يك دختر دارد دختر نصف مال را مى برد و نصف ديگر به نظر عامه به خويشان پدرى داده مى شود ولى به نظر شيعه به صاحب فرض يعنى دختر مى دهند.
۱۳- جعل تكفير: وقتى اسراء عجم را كه مجوسى بودند نزد عمر آوردند دست روى دست بر روى شكم گذاشتند كه به آن تكفير گويند .عمر پرسيد : چرا چنين مى كنيد ؟ گفتند : ما در مقام تعظيم و تواضع از براى سلاطين خود چنين مى كنيم . عمر گفت : خوبست مردم در مقابل خداوند در حال نماز چنين كنند . پس به دستور عمر عده اى در نماز تكفير كردند و اين كار در زمان پيامبر و ابوبكر و اوائل حكومت عمر وجود نداشت و بعدا از طرف عمر تشريع شد.
۱۴- طلاق ثلاثه: سه طلاقي كه مُطلّقه حلال نمى شود مگر با مُحِلّل، اينست كه مسبوق به دو رجعت باشد چه (با عقد يا بدون عقد) يعنى طلاق دهد و رجوع نمايد باز طلاق دهد رجوع نمايد اگر بار سوم طلاق دهد زن حرام موقّت شده به مُحلّل نياز دارد.زيرا خداوند فرموده : الطّلاق مرّتان فامساك بمعروف او تسريح باحسان الى ان قال فان طلّقها فلا تحلُّ له من بعد حتّى تنكح زوجا غيره يعنى طلاق شرعى دوبار است اگر بار سوم طلاق دهد زن بر او حلال نيست تا با مرد ديگر ازدواج كند بعد از طلاق مى تواند با شوهر قبلى ازدواج نمايد. در زمان پيامبر اسلام و ابوبكر طلاق به اين طريق بود ولى در زمان عمر مردم عيال خود را يك دفعه سه طلاق مى دادند . يعنى مى گفتند : انت طالق ثلاثا بدون اينكه دوبار در بين رجوع نمايند .عمر هم برخلاف سنت رسول الله اجازه داد و تنفيذ نمود.
۱۵- تجسّس:عمر در ايام حكومتش شبى در مدينه كشت مى كرد از خانه اى صداى غنا شنيد .از ديوار بالا آمد زنى و شرابى در نزد صاحب خانه ديد. عمر گفت : اى دشمن خدا گمان كردى خداوند مستور خواهد كرد در حالي كه تو معصيت مى كنى ؟ صاحب خانه گفت : عجله نكن اى امير المؤمنين اگر من يك خطا كردم تو به ۳ خطا مرتكب شده اى:
۱- خداوند فرمود ه : ولا تجسّسوا در حالي كه تو تجسّس كردى.
۲- خداوند فرموده : واتوا البيوت من ابوابها: لكن تو از بام به پائين آمدى.
۳- خداوند فرموده : لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتّى تستاءنسوا و تسلّموا على اهلها (نور ۲۷): در حالي كه تو سلام نكردى.
عمر گفت : اگر عفو كنم توبه مى كنى ؟ گفت: بلى . عمر عفو كرد و خارج شد.
و غير از اينها كه در كتب اهل سنت ذكر شده كه در احكام بر خلاف ما انزل اللّه حكم مى كرد .از جمله: به رجم زن حامله امر نمود، معاذ او را متنبّه كرد اگر اين زن گناه كرده تقصير بچه در شكم مادر چيست ؟عمر از حكم خود رجوع كرد و گفت : لولا معاذ لهلك عمر. روزى برجم مجنونه اى امر كرد سپس امير المؤمنين عليهالسلام او را متنبّه ساخت كه قلم از مجنون مرفوع است تا خوب شود .عمر گفت : لو لا علىّ لهلك عمر و غيرها.