و من خطبة له (علیه السلام) يبيّن فيها حسنَ معاملته لرعيته:وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَكُمْ وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِكُمْ وَ أَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ وَ حَلَقِ الضَّيْمِ، شُكْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ، وَ إِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ.
رِبَق: جمع «ربقة»، گره، حلقه طناب كه بر گردن حيوان اندازند.حَلَق: جمع «حلقة»، حلقه ها.
جِوار: همسايگىأحَطتُ: احاطه كردمجُهد: سعى و تلاشأعتَقتُ: آزاد كردمرِبَق: جمع ربقة: بند و طنابحَلَق: حلقه ها و گرههاضَيم: ظلم و ستمإطراق: سر و چشم بزير انداختن
برايتان همنشين و معاشرى نيكو بودم. تا يارايم بود، كوشيدم كه از پشت سر نگهبانتان شوم و از بندهاى خوارى آزادتان كردم و از چنبر ستم رهانيدم و اين براى سپاسگزارى از آن اندك نيكى بود كه از شما ديدم و چشم پوشى از آن همه زشتى كه مرتكب شديد، كه چشم ديد و تن تحمل نمود.
از خطبه هاى آن حضرت است در باره خوشرفتارى خود با مردم:من براى شما همنشين خوبى بودم، با كوشش همه جانبه ام شما را از هر سو حفظ كردم، و از بند ذلّت و حلقه هاى ستم رهايى دادم، به جهت سپاسگزارى در برابر خوبى اندك شما، و چشم پوشى از زشتى بسيارتان كه ديده آن را مى بيند، و بدن آن را لمس مى كند.
(امام در شهر كوفه خطاب به كوفيان فرمود).وصف كشور دارى خويش:با شما به نيكويى زندگى كردم، و به قدر توان از هر سو نگهبانى شما دادم، و از بندهاى بردگى و ذلّت شما را نجات داده، و از حلقه هاى ستم رهايى بخشيدم، تا سپاسگزارى فراوان من برابر نيكى اندك شما باشد، و چشم پوشى از زشتى هاى بسيار شما كه به چشم ديدم و با بدن لمس كردم.
با شما به نيكويى به سر بردم، و به قدر طاقت از هر سو نگهبانى تان كردم، و از بندهاى خوارى تان رهانيدم، و از حلقه هاى ستم جهانيدم، تا سپاسى باشد بر نيكى اندك -كه از شما ديدم-، و چشم پوشى از زشتى بسيار كه ديده ديد و به من رسيد.
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در باره معاشرت و مهربانى كه با مردم فرموده):(1) من براى شما معاشر و همنشين نيكوئى بودم كه به كوشش خود شما را از پشت سر حفظ نمودم (از تباهكاريها و پيشآمدهاى آينده شما را آگاه كردم تا خود را بآنها گرفتار ننمائيد) و شما را از ريسمانهاى ذلّت و خوارى و حلقه هاى ظلم و ستم (و بيچاره بودن) رهائى دادم،(2) بجهت سپاسگزارى كردنم در مقابل اندك نيكوئى (كه از شما هويدا گرديد) و بجهت چشم پوشى از كارهاى زشت بسيارى كه در حضور من واقع شده و بچشم ديدم (زيرا زمامدار را چاره اى نيست مگر احسان به نيكوكاران و عفو و بخشش از بد كرداران).
به يقين، وظيفه حسن جوار را درمورد شما انجام دادم. من در پشت سر نيز به پاسدارى از شما پرداختم و شما را از بند ذلّت و حلقه هاى زنجير ستم آزاد کردم. همه اين ها به منظور سپاس فراوان من در برابر نيکى اندکى از سوى شما و چشم پوشى از بدى هاى فراوانى بود که نسبت به من انجام داديد; بدى هاى آشکارى که چشم، آن را مى ديد و بدن، آن را لمس مى کرد.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 208-203
وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ يبيّن فيها حسن معاملته لرعيته.از خطبه هاى امام عليه السلام است كه در آن از حسن رفتار خود با مردمى كه تحت حكومت او مى زيستند، سخن مى گويد.
خطبه در يك نگاه:مام عليه السلام در اين خطبه به نكته ظريفى اشاره مى كند و مى فرمايد: در برابر خوش رفتارى هاى كم و بدرفتارى هاى بسيار شما، من تا آن جا كه ميسر بود، درباره شما نيكى كردم؛ از ظلم و ذلت رهايى تان بخشيدم و در برابر دشمنان درونى و برونى از شما پاسدارى نمودم.
حمايت همه جانبه:امام(عليه السلام) در اين سخن کوتاه به گوشه اى از خدماتش به مسلمين و کسانى که تحت حکومت او مى زيستند اشاره مى کند و آن را در چهار جمله بيان مى دارد و مى فرمايد: «به يقين، وظيفه حسن جوار را درمورد شما به کار بستم» (وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَکُمْ).منظور از حسن جوار اين است که انسان، در برابر معاشران و دوستان همزيستى مسالمت آميز و توأم با ادب و احترام و خوش رفتارى و تحمل ناملايمات داشته باشد; به گونه اى که از حضور او در جمعشان احساس آرامش و خوشوقتى کنند.بررسى تاريخ زندگانى امام(عليه السلام) به خصوص در دوران حکومت، نشان مى دهد که در همه جا با مهر و محبّت با مردم رفتار مى کرد; حتى خانه هاى يتيمان و بيوه زنان را شبانه سرکشى مى نمود و با دست خود، آن ها را تغذيه مى کرد; يتيمان را نوازش مى داد; بيوه زنان را تسليت مى گفت; با رنجوران همدردى مى کرد; با مخالفان مدارا مى نمود و با دوستان، نهايت محبّت را مبذول مى داشت.به عکسِ دوران حکومت عثمان که با نهايت خشونت با مردم رفتار مى کردند; حتى بر بزرگان اسلام، همچون ابوذر، عمار ياسر و عبدالله بن مسعود رحم نکردند و همان گونه که مى دانيم ابوذر را با خشونت زياد به منطقه بسيار بد آب و هواى ربذه تبعيد کردند و در آن جا از دنيا رفت و اطرافيان خليفه يا خود او عمارياسر را به علت انتقاد مختصرى از نابسامانى هاى موجود در زمان عثمان چنان زدند که به فتق مبتلا شد و يکى از دنده هايش شکست و عبدالله بن مسعود، قارى و حافظ معروف قرآن را نيز چنان بر زمين کوبيدند که بدنش ناقص شد و بعضى گفته اند: همين امر باعث مرگ او شد.اگر امام(عليه السلام) حتى برادرش عقيل را با ديگران در سهم بيت المال کاملا يکسان مى شمرد، اطرافيان عثمان، چنان بر اموال بيت المال چنگ انداخته بودند که مردم، عراق را بستان قريش و بنى اميّه مى ناميدند.(1)در دوّمين خدمت خود به مردم مى فرمايد: «من در پشت سر نيز به پاسدارى از شما پرداختم» (وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِکُمْ).اشاره به اين که شما را در مسير اطاعت و بندگى خدا از وسوسه هاى شياطين جن و انس حفظ کردم و در برابر گزند دشمن از شما نگهدارى نمودم.و در سوّمين و چهارمين خدمت به آزاد ساختن مردم از بند ذلّت و زنجيرهاى ظلم و اسارت اشاره مى فرمايد: «و شما را از بند ذلّت و حلقه هاى زنجير ستم آزاد کردم» (وَ أَعْتَقْتُکُمْ مِنْ رِبَقِ(2) الذُّلِّ، وَ حَلَقِ(3) الضَّيْمِ(4)).چرا که در دوران حکومت عثمان و سيطره بنى اميّه و بنى مروان بر حکومت اسلامى، دامنه ظلم و ستم در همه جا گسترده بود و کسى جز آن گروهِ خودکامه، ارزش و نفوذى در جامعه نداشت; اميرمؤمنان على(عليه السلام) آن ها را از اين حکومتِ خودکامه فاميلى و قبيلگى که به دست افرادى شرور همچون بنى مروان و بنى اميّه اداره مى شد، رهايى بخشيد.و در پايان اين سخن به نکته لطيفى اشاره مى کند که اين خدمات خالصانه نه به جهت حق شناسى و قدردانى شايسته شما در برابر من است، بلکه «همه اين ها براى سپاس فراوان من در برابر نيکى اندکى از سوى شما و چشم پوشى از بدى هاى فراوانى بود که نسبت به من انجام داديد; بدى هاى آشکارى که چشم، آن را مى ديد و بدن، آن را لمس مى کرد» (شُکْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ وَ إِطْرَاقاً(5) عَمَّا أَدْرَکَهُ الْبَصَرُ، وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ، مِنَ الْمُنْکَرِ الْکَثِيرِ).در حقيقت، منظور امام اين است که شما خدمتى به من نکرديد که خدمات من براى شکرگزارى آن باشد; بلکه مشکلات و دردسرهايى که براى من آفريديد بسيار زياد است; اگر من خدمتى به شما کردم براى خدا و اداى وظيفه الهى بوده است.مطابق اين تفسير، «الْمُنْکَرِ الْکَثِيرِ» در اين عبارت، اشاره به نافرمانى ها و سرپيچى ها و بى وفايى هاى مردم در برابر امام است; ولى جمعى از شارحان نهج البلاغه آن را به معناى منکرات و اعمال زشت و گناهان تفسير کرده اند و بعد گرفتار اين مشکل شده اند که چگونه ممکن است چنين منکرات گسترده اى در زمان امام باشد و ايشان از آنان نهى نکند؟ و در جواب آن گفته اند: امام(عليه السلام) توان جلوگيرى از بعضى منکرات ريشه دار را نداشت يا اگر مى خواست جلوگيرى کند، به مفسده عظيم ترى منتهى مى شد.ولى همان گونه که گفته شد، منظور از منکر، چيزى نيست که اين جمع از شارحان از آن برداشت کرده اند تا اشکالى متوجّه شود و نياز به پاسخى داشته باشد. منظور، بدى ها و نافرمانى ها و بى وفايى هاى در حق امام است; به قرينه «البرّ القليل» که در جمله قبل بيان شده است.شبيه همين معنا در خطبه هاى ديگر نهج البلاغه به چشم مى خورد. در خطبه 97 مى فرمايد: «وَ لَقَدْ أَصْبَحْتُ الاُْمَمِ تَخافُ ظُلْمَ رُعاتِها وَ أَصْبَحْتُ أَخافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي; همواره امت ها از ظلم زمامدارشان در وحشت بوده اند; ولى من از ظلم پيروانم بيمناکم».(6)****پی نوشت:1. شرح ابن ابى الحديد، جلد 2، صفحه 129; از قول «سعيد بن عاص» فرماندار کوفه از جانب عثمان.2. «ربق» جمع «ربقة» (بر وزن فتنه) به معناى طناب است که با آن شخص يا چيزى را مى بندند. بعضى آن را به معناى طنابى که دستگيره هاى متعدد داشته باشد، تفسير کرده اند.3. «حلق» جمع «حلقه» است; همان چيزى که در فارسى نيز به کار مى رود.4. «ضيم» به معناى ظلم و ستم است.5. «اطراق» به معناى چشم به زير انداختن و سپس به معناى سکوت و چشم پوشى نمودن از مطلبى نقل شده است.6. سند خطبه: در مصادر نهج البلاغه، درباره اين خطبه، سند خاصى غير از آن چه در نهج البلاغه آمده، نقل نشده است؛ ولى در كتبى كه بعد از نهج البلاغه تأليف شده اين خطبه از نهج البلاغه گرفته شده است؛ از جمله علّامه مجلسى در جلد 34 بحارالانوار، صفحه 210 آن را ذكر كرده است.
خوشرفتاري خود با مردم:علت آن همه عدالت و نيكوييها كه اميرالمومنين (ع) دربارهي مردم تحت زمامداري خود، انجام داده است:علت اصلي آن همه خدمت و نيكيها و رفتار دادگرانه و عفو و اغماض از ظلم هايي كه دربارهي شخص خود صورت ميگرفت، در اين جملهي مبارك نهفته است كه ميفرمود: «و ليس امري و امركم واحدا اني اريدكم لله و انتم تريدونني لانفسكم». (امر وضع من با شما يكي نيست، من شما را براي خدا ميخواهم و شما مرا براي خودتان.) لذا هرگز ما در يك مسير و براي يك هدف حركت نميكنيم.و اينكه در اين كلام مختصر ميفرمايد: (براي سپاسگزاري به نيكويي اندكي است كه از شما در كمك به مديريت من در ادارهي زندگي اجتماعي صورت گرفته است.) در حقيقت براي تشويق آنها و تفهيم اين اصل است كه يكي از وظائف زمامداران، قدرداني از شهروندان است در صورتيكه در امور خير سياسي آنان را ياري كنند.اميرالمومنين عليهالسلام در خطبهي 182 ميفرمايد: (اي مردم، من آن مواعظ و پندهايي را در ميان شما منتشر كردم كه پيامبران به وسيله آنها امتهاي خود را ارشاد كردهاند. و براي شما ادا كردم آنچه را جانشينان آن پيشوايان الهي به انسانهاي بعد از زندگي خود ادا نمودهاند و با اين تازيانه سازنده شما را تاديب و تربيت كردم، ولي تادب نپذيرفتند! و با آن نواهي كه شما را از آلودگيها نجات ميداد، شما را به جلو راندم، به حركت (در راه حيات معقول) راه نيافتاديد. شما را به خدا، آيا پيشوايي غير از من انتظار داريد كه جاده را براي شما هموار سازد و شما را به راه راست ارشاد نمايد! من بجهت ناتوانيها كه در شما ديدهام دربارهي شما چشم پوشيها كردهام. اگر اي مردم به خاطر بياوريد، در آن هنگام كه شما خواستيد با من بيعت كنيد. با كمال صراحت به شما گفتم: «دعوني و التمسوا غيري …» (مرا رها كنيد و كسي ديگر را براي اين كار پيدا كنيد) من عدالت خواهم كرد. من از سياستبازيهاي معمولي كه هيچ قضيهي ديني و اخلاقي در برابر آن، توانايي مقاومت ندارد، متنفرم. من انسان را ميشناسم و با آن خدايي كه اين انسان را آفريده است نيايشها و تعلمها دارم و لذا من ميدانم دواي دردهاي بشري اين سياستبازيها و اين تخديرسازيها بنام فرهنگپردازيها نيست. بهمين جهت نهايت كوشش و تلاش را براي هموار كردن طريق سعادت زير پاي شما صرف كردم و ميدانيد كه من در اجراي دادگري، هيچ فرقي ميان دوست و دشمنم نگذاشتم،ولي آن ناتوانيها كه در شما وجود دارد نتوانستم همهي آن عدالت و نظم و اصلاحي كه در ابعاد گوناگون وجود شما در نظر داشتم، اجرا بدارم، شما خيلي زودشكن، ضعيف، شتابزده هستيد، شما از آن گروه مردمانيد كاري انجام نداده توقع نتيجه داريد! بهر حال، اين پديدههاي رواني شما بود كه باعث شد من دربارهي شما چشمپوشيها داشته باشم. اين است پاسخ آن عده از مردم سادهلوح كه گمان ميكنند: اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليهالسلام توانايي كشورداري را مانند ديگران نداشت! اين يك توهم ناشي از سطحنگري است. او در نهايت توانايي بر اصلاح انسانها به عنوان هدف از كشورداري و مديريت جامعه، دستاندر كار شده بود. اين ناتواني مردم آن جامعهي بدآموخته بود كه نتوانست از اين نماينده رسالت كلي الهي بهرهمند گردد.
جمله «أحطت بجهدي من ورائكم» اشاره به حفظ و حراست آن حضرت از آنان است، و منظور از آزاد ساختن آنها از بند ذلّت و زنجير ستم، حمايت آن بزرگوار از آنان در برابر دشمنان، و عزّت و سربلندى آنها به بركت وجود آن حضرت است.پس از اين امام (ع) سپاس خود را از رفتار نيك اندك آنها اظهار داشته و مراد او آن مقدارى است كه خدا را اطاعت و از او فرمانبردارى كرده اند و هم از اين كه چشم پوشى كرده با مسامحه و عفو از كارهاى زشت بسيارى كه در حضور او انجام داده اند بر آنها منّت نهاده است.اگر گفته شود: چگونه براى آن حضرت روا بوده كار ناپسندى را كه مشاهده كرده نهى نكند و در برابر آن سكوت فرمايد پاسخ اين است كه اينها از نوع منكرات و كارهاى ناپسندى بوده كه رفع آنها با زور و جبر براى آن حضرت ميسّر نبوده است، زيرا در اين مورد ممكن است شدّت و زور، مفسده اى به وجود آورد كه از آنچه مرتكب مى شوند بزرگتر و زيانبارتر باشد. بديهى است مردم، معصوم از خطا نيستند، و هيچ دولت و حكومتى نمى تواند بدون اين كه به نيكان نيكى و نسبت به بدان و خطاكاران گذشت و اغماض داشته باشد استوار و پا بر جا گردد. و توفيق از خداوند است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 341و من خطبة له عليه السّلام و هى المأة و الثامنة و الخمسون من المختار فى باب الخطب:و لقد أحسنت جواركم، و أحطت بجهدي من ورائكم، و أعتقتكم من ربق الذّلّ، و حلق الضّيم، شكرا منّي للبرّ القليل، و إطراقا عمّا أدركه البصر، و شهده البدن من المنكر الكثير. (32562- 32531)اللغة:(الجوار) بالضمّ و قد يكسر المجاورة و (الرّبق) بالكسر وزان حمل حبل فيه عدّة عرى يشدّ به البهم و كلّ عروة ربقة بالكسر و الفتح و يجمع على ربق كعنب و أرباق كأصحاب و رباق كجبال و (الحلق) بالتحريك جمع الحلقة بسكون اللّام علي غير القياس و ربّما يجمع على حلق بالسّكون كبدرة و بدر و على حلّق كقصعة و قصع، و حكى يونس عن أبي عمرو بن العلا أنّ الحلقة بالفتح، و على هذا فالجمع بحذف الهاء قياس كقصبة و قصب، قاله الفيومى في مصباح اللّغة.الاعراب:الواو في قوله: و لقد، للقسم و المقسم به محذوف لكونه معلوما، و شكرا مفعول له للأفعال المتقدّمة على سبيل التنازع، و من في قوله: من المنكر، بيان لما أدركه.المعنى:الظّاهر أنّه خاطب به أهل الكوفة، و الغرض منه المنّ على المخاطبين
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 342
و التّنبيه على حسن مداراته عليه السّلام معهم و صفحه عنهم و الغض عن خطيئاتهم على كثرتها كما قال كنايه- حقيقت (و لقد أحسنت جواركم) أي مجاورتكم أى كنت لكم جار حسن و قد وقع نظير التعبير بهذه اللّفظة في كلامه عليه السّلام المأة و التّاسع و العشرين حيث قال هناك: و إنّما كنت جارا جاوركم بدنى أيّاما، و أراد بمجاورته لهم مطلق المصاحبة و المعاشرة على سبيل الكناية.و يجوز أن يراد به معناه الحقيقى، لأنّه عليه السّلام ارتحل من المدينة إلى البصرة لجهاد النّاكثين، و احتاج إلى الاستنصار بأهل الكوفة إذ لم يكن جيش الحجاز وافيا بمقابلتهم، ثمّ اتّصلت تلك الفتنة بفتنة أهل الشّام فاضطرّ إلى المقام بينهم و صار جارا لهم كما تقدّم الاشارة إلى ذلك في الكلام السّبعين و شرحه. (و أحطت بجهدى من ورائكم) قيل: أراد بالاحاطة من الوراء دفع من يريدهم بشرّ لأنّ العدوّ غالبا يكون من وراء الهارب.أقول: بل الظّاهر أنّه أراد أنّه كان به عليه السّلام قوّة ظهرهم و شدّ ازرهم (و أعتقتكم من ربق الذّل و حلق الضّيم) و الظلم أراد به أنّه دفع عنهم ذلّ الاسر و ظلم الأعداء، و المقصود حمايته عليه السّلام لهم و اعتزازهم به (شكرا منّي للبرّ القليل) أى ثناء منّى و محمدة لأفعالكم الحسنة على قلّتها (و إطراقا) أى سكوتا و غضّا (عمّا أدركه البصر و شهده البدن من المنكر الكثير) و إطراقه عنهم مع مشاهدتهم على المنكرات على كثرتها إمّا لعدم تمكّنه من الانكار و الرّدع بالعنف و القهر، أولا نجراره إلى ما هو أعظم فسادا و مفسدة ممّاهم عليه.قال الشّارح البحراني: و ظاهر أنّهم كانوا غير معصومين، و محال أن يستقيم دولة أو يتمّ ملك بدون الاحسان إلى المحسنين من الرّعيّة و التّجاوز عن بعض المسيئين.الترجمة:از جمله خطب فصاحت نظام و بلاغت فرجام آن امام أنام است در اظهار حسن رفتار و كردار خود نسبت بأصحاب و أتباع مى فرمايد:قسم بخدا هر آينه بتحقيق نيكو كردم همسايگى شما را و حقّ جوار را خوب بجا آوردم، و احاطه نمودم بقدر طاقت خود از پس شما، و آزاد كردم شما را از ريسمانهاى ذلّت و از حلقه هاى ظلم و ستم بجهت تشكّر از من مر نيكوئى اندك شما را كه آن طاعت قليل شما است نسبت بمن، و بجهة سكوت و چشم در پيش افكندن از آنچه كه درك نمود آن را چشم من و مشاهده كرد آن را بدن من از منكرات و أعمال قبيحه كثيره، بجهت اين كه دفع آن مؤدّى بر فساد عظيم مى شد.