وَ قَالَ (علیه السلام): أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ [يَدُهُ بِيَدِ اللَّهِ] يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ.
عَثَرَات: لغزشها.أقِيلُوا عَثَراتِهِمْ: لغزشهايشان را اغماض كنيد.
و فرمود (ع): از لغزشهاى جوانمردان درگذريد، كه هيچيك از آنان نلغزد، مگر آنكه دست او در دست خدا باشد و برداردش.
و آن حضرت فرمود: از لغزش جوانمردان بگذريد، چه اينكه كسى از آنها نيست كه بلغزد جز آنكه خدايش دست گيرد و بلندش سازد.
روش برخورد با جوانمردان (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردى نمى لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى سازد.
[و فرمود:] از لغزش جوانمردان در گذريد كه كسى از آنان نلغزيد، جز كه دست خدايش برفرازيد.
امام عليه السّلام (در باره جوانمردان) فرموده است:از خطا و لغزشهاى جوانمردان بگذريد كه از آنان كسى نمى لغزد مگر آنكه دست (لطف) خدا بدست او است كه او را (از آن لغزش) بلند مى نمايد (موفّق مى سازد تا از آن خطا و زشتى باز گردد، خلاصه خداوند نيكوكاران را توفيق عطا فرمايد تا بر اصلاح خطاى خود بكوشند).
امام(عليه السلام) فرمود: از لغزش هاى افراد با شخصيت (و جوانمرد) چشم پوشى کنيد، چرا که هيچ کس از آنها گرفتار لغزش نمى شود مگر اين که دست خدا به دست اوست و او را بلند مى کند.
چشم پوشى از لغزش جوانمردان:امام(عليه السلام) در اين کلمه حکمت آميز به لغزش هايى اشاره دارد که گاه از اشخاص با شخصيت سر مى زند و همگان را توصيه مى کند از آن چشم بپوشند. مى فرمايد: «از لغزش هاى افراد با شخصيت (و) جوانمرد چشم پوشى کنيد، چرا که هيچ کس از آنها گرفتار لغزش نمى شود مگر اين که دست خدا به دست اوست و او را بلند مى کند»; (أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلاَّ وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ).«اقيلوا» از ماده «اقاله» در اصل به معناى باز پس گرفتن معامله در جايى است که خريدار، پشيمان مى شود، سپس به هر نوع چشم پوشى اطلاق شده است.«مروءات» جمع «مروءه» به معناى شخصيت و جوانمردى است. «عثرات» جمع «عثره» به معناى لغزش و خطاست.روشن است که هر انسانى ـ به جز معصومان(عليهم السلام) ـ در زندگى خود گرفتار لغزش يا لغزش هايى مى شوند. اگر آنها افراد با شخصيت و نيکوکارى باشند بايد به موجب حسن اعمال و رفتارشان از اين لغزش ها چشم پوشى کرد; هر گونه نقل آن براى ديگران يا سرزنش يا بزرگ نمايى کارى است خطا و بر خلاف انصاف و جوانمردى، زيرا خدا هم مدافع اين گونه افراد است. امام مى فرمايد: هرگاه يکى از اين افراد نيکوکار و با شخصيت به زمين بخورند خداوند فورا وى را از زمين بلند مى کند و اجازه نمى دهد آبروى او برود.از اين جمله حکمت آميز دو نتيجه مى توان گرفت: نتيجه اول که در متن جمله آمده اين است که لغزش هاى نيکوکاران و افراد پاک و با تقوا را بايد ناديده گرفت و حسن ظنِ به آنها را نبايد با اين لغزش ها به سوء ظن مبدل کرد. اين همان چيزى است که در روايت معروف که به صورت ضرب المثل در آمده مى خوانيم: «اَلْجَوادُ قَدْ يَکْبُو» يا «قَدْ يَکْبُو الْجَوادُ» (اسب ارزشمند و کارآمد گاه ممکن است گرفتار لغزشى شود) و در بعضى از عبارات اين جمله به آن افزوده شده که «الصّارِمُ قَدْ يَنْبُو; شمشير برنده نيز گاهى کارگر نمى شود».نتيجه دومى که مى توانيم از آن بگيريم اين است که اگر راه تقوا و نيکوکارى و جوانمردى را پيش گيريم خداوند به هنگام لغزش ها ما را تنها نمى گذارد و دست ما را مى گيرد و از زمين بلند مى کند و آبروى ما را حفظ مى نمايد.(1)*****پی نوشت:(1). سند گفتار حکیمانه: مرحوم کلینى در کتاب کافى این حدیث را از امام صادق(علیه السلام) با تفاوتى نقل کرده است (که قاعدتاً از اجدادش از امیرمؤمنان على(علیه السلام) دریافت داشت) و ابن قتیبه در عیون الاخبار آن را آورده است و ابن ابى الحدید نیز در شرح نهج البلاغه خود آن را با سند خود نقل کرده است و آمدى نیز در غررالحکم آن را با تفاوتى ذکر کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 21). در کتاب تمام نهج البلاغه در ضمن یکى از وصایاى مشروح امیر مؤمنان ذکر شده است (تمام نهج البلاغه، ص 714).
امام (ع) فرمود: «أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ- فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ»:امام (ع) با يادآورى اين مطلب كه دست خدا به دست جوانمردان است و آنان را بلند مى كند، در مورد، گذشت از لغزشهاى جوانمردان، كه به ندرت لغزش از آنها سر مى زند، تشويق كرده است مانند داد و ستد آنان كه ممكن است پشيمان شوند.كلمه: «عثرات» را براى خطايى كه از روى بى توجّهى از آنان سرزند، و لفظ «يد» را براى عنايت و قدرت خداوندى، استعاره آورده است. و اين كه دست خدا به دست آنهاست و آنان را بلند مى كند، كنايه از وابستگيهاى آنان به خدا و جبران حال ايشان است، توضيح آن كه جوانمردى، فضيلت بزرگى است كه باعث جلب توجّه مردم و ميل قلبى و كمك آنان مى گردد، بدين ترتيب، خطاكار جوانمرد، براى عنايت خدا، و هم چنين به پاخواستن و جبران لغزش خود، آمادگى پيدا مى كند.
التاسعة عشرة من حكمه عليه السّلام:(19) و قال عليه السّلام: أقيلوا ذوى المروءات عثراتهم، فما يعثر منهم عاثر إلّا و يد اللَّه بيده [يده بيد اللَّه] يرفعه. (73515- 73499)
اللغة:(أقلته) البيع اقالة و هو فسخه- صحاح- أقال إقالة اللَّه عثرتك: أنهضك من سقوطك، و منه الاقالة في البيع- المنجد.(المروءة) كمال الرّجولية- المنجد- (العثرة) جمع عثرات: السقطة- المنجد.الاعراب:عثراتهم مفعول ثان لأقيلوا، عاثر فاعل يعثر و تنكيره لافادة العموم و يد اللَّه بيده، جملة مبتداء و خبر يفسّره قوله: يرفعه.المعنى:أصحاب المروءة محبوبون عند اللَّه و النّاس لأنّ المروءة خلق حسن و سماح و عفّة و خدمة و إعانة للنّاس.قيل للأحنف: ما المروءة؟ قال: العفّة و الحرفة، تعفّ عما حرّم اللَّه و تحترف
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 37
فيما أحلّ اللَّه، و في حديث عن رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: إن كان لك خلق فلك مروءة.الترجمة:از لغزش مردان بزرگ در گذريد، هر كدام بلغزند خدا دست در دست آنانرا بر فرازد.چشم از لغزش مردان تو بپوشان كه خدا دست بر دست بر آرد همه را تا به سها
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص243
اقيلوا ذوى المروآت عثراتهم فما يعثر منهم عاثر الا و يده بيد الله يرفعه. «از لغزشهاى خداوندان مروت در گذريد، كه هيچ يك از ايشان لغزشى نمى كند مگر اينكه دست او در دست خداوند است و او را بر مى كشد.»
ابن ابى الحديد مى گويد: اين سخن را به صورت مرفوع هم روايت كرده اند و ابن قتيبه در كتاب عيون الاخبار آن را آورده است و بهترين سخنى كه در باره مروت گفته شده اين سخن است كه لذت در ترك مروت است و مروت در ترك لذت.
و در حديث آمده است كه مردى برخاست و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت: اى رسول خدا آيا من فاضل ترين قوم خود نيستم فرمود: اگر تو را خردى باشد، فضلى خواهد بود، و اگر اخلاقى پسنديده باشد مروتى خواهد بود، و اگر تو را مالى باشد شرفى خواهد بود، و اگر تو را تقوايى باشد تو را دينى خواهد بود.
از حسن بصرى در مورد مروت پرسيده شد، گفت: در حديث مرفوع آمده است كه خداوند متعال كارهاى برتر و پسنديده را دوست مى دارد و كارهاى پست و فرو مايه را خوش نمى دارد. و همو گفته است دين جز با جوانمردى وجود نخواهد داشت. و گفته شده است از مروت مرد اين است كه بر در خانه خويش نشيند.
ابن ابى الحديد سپس داستان زير را آورده است كه بى ارتباط به تاريخ و اوضاع اجتماعى نيست: معاويه پسر خود يزيد را به سبب گوش دادن به موسيقى و دوست داشتن كنيزكان سرزنش كرد و به او گفت: مروت خود را تباه كرده و بر باد داده اى. يزيد گفت: آيا حق دارم يك كلمه از زبان خودم بگويم گفت: آرى و مى توانى از زبان ابو سفيان بن حرب و هند دختر عتبه هم بگويى. يزيد گفت: به خدا سوگند، عمرو بن عاص براى من اين سخن را نقل كرد و پسرش عبد الله را هم به راستى گفتار خويش گواه گرفت كه ابو سفيان در قبال آواز خوش مغنى، جامه هاى اضافى خويش را از تن بيرون مى آورده است، و نيز براى من نقل كرد كه روزى دو كنيز آوازه خوان عبد الله بن جدعان براى او ترانه خواندند و او را چنان به طرب آوردند كه جامه هاى خود را يكى يكى بيرون آورد تا آنجا كه همچون گورخر برهنه شد. او و عفان بن ابى العاص گاهگاه كنيز آوازه خوان عاص بن وائل را بر دوش خود مى نهادند و همان گونه او را به ناحيه ابطح مى بردند و تمام بزرگان قريش بر آن دو مى نگريستند و آن كنيزك گاه بر دوش پدر تو - ابو سفيان- و گاه بر دوش عفان سوار بود. اينك اى پدر چه چيز را بر من خرده مى گيرى؟ معاويه گفت: خاموش باش كه خدايت زشت روى كناد، به خدا سوگند هيچ كس چنين سخنى را به پدر بزرگ تو نسبت نمى دهد مگر براى اينكه تو را فريب دهد و رسوا سازد، تا آنجا كه من مى دانم ابو سفيان خردمند و روشن بين و بر كنار از هوس و پر تحمل و ژرف انديش بود و قريش او را فقط به سبب فضل و برترى، سيادت داده بود.