وَ قَالَ (علیه السلام): أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْكَانِ.
أوْضَعُ الْعِلْمِ: بى ارزشترين دانش، پست ترين علم.مَا وُقِفَ عَلى اللِّسان: علمى كه تنها بر زبان توقف دارد، (و اثرى در اخلاق و اعمال انسان ندارد).أرْكَانُ الْبَدَن: اعضاى اصلى بدن مانند قلب و مغز.
أوضَع: پست ترأرفَع: بالاترجَوانِح: اعضاء كار كن مثل دست و پاأركان: اعضاء رئيسه مثل قلب و شش
و فرمود (ع): بى قدرترين علمها، علمى است كه بر سر زبان باشد و ارجمندترين علمها، علمى است كه بر اعضا و اركان آدمى آشكار شود.
و آن حضرت فرمود: پست ترين دانش آن است كه سر زبان مانده، و برترين دانش آن است كه اثرش در اندام و اركان ظاهر گردد.
والاترين دانش (علمى، تربيتى):و درود خدا بر او، فرمود: بى ارزش ترين دانش، دانشى است كه بر سر زبان است، و برترين علم، علمى است كه در اعضا و جوارح آشكار است.
[و فرمود:] فروتر علم آن است كه بر سر زبان است و برترين، آن كه ميان دل و جان است.
امام عليه السّلام (در نكوهش علم بى عمل) فرموده است:بى قدرترين دانش دانشى است كه بر زبان جا گرفته است (دانائى است كه شخص بآن رفتار نكند) و برترين علم علمى است كه در همه اندام هويدا باشد (دانائى است كه شخص بآن رفتار نمايد، و چنين علمى در آخرت سود دارد).
امام عليه السلام فرمود: بىارزش ترين دانش ها آن است كه تنها بر زبان متوقف شود (و در عمل ظاهر نگردد) و پرارزش ترين دانشها آن است كه در اعضا و اركان بدن آشكار شود. (و دارندهاش آن را در زندگى خود به كار بندد).
بهترين و بدترين نوع علم:امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه خود به علوم بى ارزش و باارزش اشاره کرده نشانه هاى آن را بازگو مى کند ومى فرماید: «بى ارزش ترین دانش ها آن است که تنها بر زبان متوقف شود (و هرگز در عمل ظاهر نگردد) و پرارزش ترین دانش ها آن است که در اعضا وارکان بدن آشکار گردد (و دارنده اش آن را در زندگى خود به کار بندد)»; (أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَأَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِی الْجَوَارِحِ وَالاَْرْکَانِ).تعبیر به «ما وُقِفَ عَلَى اللِّسانِ» اشاره به این که علمى خالى از هر گونه عمل و به تعبیر معروف تنها لقلقه زبان است و به یقین چنین علمى بى ارزش ترین علم و دانش است، زیرا از یک سو براى صاحبش مسئولیت آفرین است چون طبق روایات و حکم عقل، خداوند جاهل بى عمل را زودتر از عالم بى عمل مى بخشد و از سوى دیگر چنین عالمى گرفتار خسارت فراوان شده چون اسباب نجات را در اختیار داشته و از آن استفاده نکرده و در واقع شکر این نعمت را بجا نیاورده بلکه کفران نموده است و از سوى سوم چنین عالمى منافق است، زیرا به زبان علومى را بازگو مى کند که در عمل به آنها پشت کرده است و از سوى چهارم چنین کسى در میان مردم منفور است، زیرا همه مى گویند: اگر این عالم راست مى گوید چرا خودش عمل نمى کند و به همین سبب هیچ کس به او اعتماد نخواهد کرد.به عکس، عالم با عمل که آثار علم در جوارح او (جوارح جمع جارحه به معناى اعضاى بدن) و ارکان بدنش (اشاره به اعضاى مهم و رئیسى مانند چشم و زبان و دست) ظاهر شده در نظر همه مردم محترم و مورد اعتماد و در پیشگاه خدا نیز رو سفید است. اضافه بر این علم آمیخته با عملش مردم را به سوى خدا و فضایل اخلاقى جذب مى کند و پاداش ها و برکاتِ هدایت ناس را براى خود فراهم مى سازد.قرآن مجید، عالم بى عمل را به چهارپایى که کتاب هایى بر او حمل کرده اند تشبیه نموده مى فرماید: (کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً).(1)در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که پیوسته عرضه مى داشت: «أللّهُمَّ إنّى أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْم لا یَنْفَعُ وَمِنْ قَلُب لا یَخْشَعُ وَمِنْ نَفْسٌ لا تَشْبَعُ وَمِنْ دَعْوَة لایُسْتَجابُ لَها; خدایا به تو پناه مى برم از علمى که سودى نمى بخشد و قلبى که خشوع در آن نیست و نفسى که هرگز سیر نمى شود و دعایى که هرگز مستجاب نمى گردد».(2)در خطبه 110 از خطبه هاى نهج البلاغه خواندیم که امام(علیه السلام)مى فرماید: «وَإِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لاَ یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أعْظَمُ، وَالحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَهُوَ عِنْدَ اللهِ أَلْوَمُ; به یقین، عالمى که به غیر علمش عمل مى کند همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خویش به خود نمى آید! بلکه حجّت بر او عظیم تر و حسرتش پایدارتر و سرزنش او در پیشگاه خدا سزاوارتر است!».بلکه از بعضى از روایات استفاده مى شود که اگر انسان به علمش عمل نکند، علم از او گرفته مى شود و در ظلمت جهل قرار مى گیرد. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَإِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ; علم، عمل را فرا مى خواند اگر اجابت کرد باقى مى ماند وگرنه از آن کوچ مى کند».(3)همان طور که در بالا اشاره شد، مهم ترین فایده وجود یک عالم در میان مردم آن است که مایه هدایت گردد و با سخنانش در دل ها اثر بگذارد. در حالى که عالم بى عمل هرگز چنین آثارى ندارد. همان گونه که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا; هنگامى که عالم به علمش عمل نکند پند و اندرز او از دل ها فرو مى ریزد همان گونه که باران از سنگ سخت فرو مى ریزد»(4). (5)*****پی نوشت:(1). جمعه، آیه 5.(2). میزان الحکمه، ح 14005 و نظیر آن در مستدرک، ج 5، ص 70، ح 5381 آمده است.(3). کافى، ج 1، ص 44، ح 2.(4). همان، ح 3.(5). سند گفتار حکیمانه: از جمله کسانى که (بعد از مرحوم سیّد رضى) این کلام حکمت آمیز را در کتاب خود نقل کرده اند، زمخشرى در ربیع الابرار و ابن یعقوب در روض الاخبار است و آمدى آن را با تفاوتى در غررالحکم آورده که نشان مى دهد از منبع دیگرى گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 88). در کتاب تمام نهج البلاغه، آن را ضمن وصیت نامه معروفى که امام براى فرزندش امام حسن(علیه السلام) بیان فرمود آورده است. (تمام نهج البلاغه، ص966).
امام (ع) فرمود: «أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ- وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْكَانِ»:علم اول، كنايه از دانشى است كه به همراه آن عمل نباشد و تنها بر زبان جا گرفته و در آن بروز كند كه پست ترين درجه علم است و از دومى منظور آن علمى است كه مقرون به عمل باشد. از آن رو كه اعمال شايسته از جمله نتايج شناخت خدا و آنچه شايسته اوست، مى باشد. اين نوع علم در اعضا و جوارح بنده خدا به سان ظهور علّت در معلول آشكار است و اين همان علمى است كه در آخرت سودمند است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 137
السابعة و الثمانون من حكمه عليه السّلام:(87) و قال عليه السّلام: أوضع العلم ما وقف على اللّسان، و أرفعه ما ظهر في الجوارح و الأركان. (75450- 75434)
المعنى:العلم صورة حاصلة في الذهن و نور يشع على القلب فيكشف به الأشياء فينطق العالم ببيانه، و يؤثر في جوارحه و أركانه، و له درجات و منازل فأوضع درجاته أن يقف على لسان العالم فيقول به و لا يعمل عليه، فهو حينئذ كالشجر بلا ثمر و الهالك بلا أثر، و المخاطب بقوله عزّ من قائل «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» (2- الصفّ) و كفى بذلك لوما وضعة، و قد ذمّ اللَّه تعالى العالم بلا عمل بما لا مزيد عليه فقال عزّ من قائل «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً» (5- الجمعة) فاذا عمل العالم بعلمه و ظهر علمه في جوارحه و أركانه فقد بلغ إلى أعلا درجاته.الترجمة:پست ترين دانش آنست كه تنها بر سر زبانست، و والاترين دانش آنچه در اندام دانشمند عيانست.علمي كه سر زبان بود پست بود آن علم بود كه، بر سر دست بود و در همين معنا گفته است:علمي بطلب كه بدل نور است سينه ز تجلّي او طور است علمي كه مجادله را سبب است نورش ز چراغ أبي لهب است
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص305
اوضع العلم ما وقف على اللسان، و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الاركان. «فرو مايه ترين علم آن است كه زبانى باشد و بلندترين آن چيزى است كه در دل و جان ظاهر مى شود.»
اين موضوع كاملا بر حق و درست است زيرا هر گاه علم عالم فقط در حد گفتن به زبان باشد و عبادت و عملى از او آشكار نشود، آن شخص دانشمندى ناقص است. اما هر گاه مردم را با زبان و سخنان بهره رساند و مردم او را در حال عبادت استوار ببينند بهره اش تمامتر و عامتر خواهد بود و مردم مى گويند: اگر به آنچه مى گويد به حقيقت معتقد نباشد، خود را در عبادت به چنين زحمتى نمى اندازد. و حال آنكه در مورد نخست مردم مى گويند: آنچه مى گويد نفاق آميز و ياوه است كه اگر به راستى به آنچه مى گويد معتقد بود، پاى بند گفته خود مى شد و در اعمال و حركات او ظاهر مى شد. به هر حال مردم به كردار شخص اقتدا مى كنند نه به گفتار و در غير اين صورت هيچ يك از مردم به عبادت سرگرم نمى شود و اهتمامى به آن نمى ورزد.