وَ قَالَ (علیه السلام) -وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّينَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْكُوفَةِ-: يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ، يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ، أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ؛ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ، وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ، وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ. هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ؟ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَا [وَ اللَّهِ] لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى.
الْمُوحِشَة: وحشتناك.الْمَحالّ: جمع «محلّ»، مكان، محل فرود آمدن.الْمُقْفِرَة: خالى، عارى از سكنه.الْفَرَط: پيشروان.الْتَبَع: تابع، پيرو.
از صفين بازگشته بود، گذارش به گورستان بيرون كوفه افتاد. چنين فرمود:اى ساكنان خانه هاى وحشتزا و محله هاى تهى و گورهاى تاريك، اى در خاك غنودگان، اى غريبان، اى ترسندگان، شما در رفتن بر ما پيشى گرفته ايد و ما از پى شما مى آييم.اما خانه هايتان، ديگران در آنها آرميده اند و امّا زنانتان، ديگران آنان را به زنى گرفته اند، اما اموالتان به ميان ديگران تقسيم شده. اينها خبرهايى بود كه ما داشتيم، شما چه خبر داريد؟ [سپس، به اصحابش روى كرد و فرمود:] اگر اينان رخصت سخن گفتن مى داشتند، به شما مى گفتند كه بهترين توشه ها پرهيزگارى است.
و آن حضرت وقتى از صفّين بازگشت به گورستان بيرون كوفه نظر كرد و فرمود:اى صاحبان سراهاى وحشت زا، و مكانهاى بى آب و گياه، و قبرهاى تاريك، اى خاكيان، اى غريبان، اى بى كسان، اى وحشت زدگان، شما ما را پيشرويد كه بر ما پيشى جستيد، و ما شما را پيرويم كه به دنبال شما مى رسيم. اما خانه ها: غير شما در آن ساكن شدند، امّا همسران: ديگران با آنان ازدواج كردند، اما اموال: همه آنها تقسيم شد. اين است خبرى كه نزد ماست، خبر آنچه نزد شماست چيست؟ پس رو به جانب ياران كرد و فرمود: اگر به آنان اجازه سخن مى دادند به شما مى گفتند كه بهترين توشه تقواست.
توجّه به فنا پذيرى دنيا (اخلاقى، معنوى):(امام عليه السّلام، وقتى از جنگ صفّين برگشت و به قبرستان پشت دروازه كوفه رسيد رو به مردگان كرد و فرمود):اى ساكنان خانه هاى وحشت زا، و محلّه هاى خالى و گروهاى تاريك، اى خفتگان در خاك، اى غريبان، اى تنها شدگان، اى وحشت زدگان، شما پيش از ما رفتيد و ما در پى شما روانيم، و به شما خواهيم رسيد. امّا خانه هايتان ديگران در آن سكونت گزيدند و امّا زنانتان با ديگران ازدواج كردند، و امّا اموال شما در ميان ديگران تقسيم شد اين خبرى است كه ما داريم، حال شما چه خبر داريد؟ (سپس به اصحاب خود رو كرد و فرمود) بدانيد كه اگر اجازه سخن گفتن داشتند، شما را خبر مى دادند كه: بهترين توشه، تقوا است.
[و چون از صفين باز مى گشت، به گورستان برون كوفه نگريست و فرمود:]اى آرميدگان خانه هاى هراسناك، و محلتهاى تهى و گورهاى تاريك، و اى غنودگان در خاك اى بى كسان، اى تنها خفتگان اى وحشت زدگان شما پيش از ما رفتيد و ما بى شماييم و به شما رسندگان. امّا خانه ها، در آنها آرميدند، امّا زنان، به زنى شان گزيدند. امّا مالها، بخش گرديدند. خبر ما جز اين نيست، خبرى كه نزد شماست چيست؟[سپس به ياران خود نگريست و فرمود:] اگر آنان را رخصت مى دادند كه سخن گويند شما را خبر مى دادند كه بهترين توشه ها پرهيزگارى است.
امام عليه السّلام هنگاميكه از (جنگ) صفّين بازگشت و به گورستان بيرون كوفه رسيد (در باره پرهيزكارى) فرمود:1- اى ساكنين سراهاى ترسناك، و جاهاى بى كس و بى آب و گياه، و گورهاى تاريك، اى ساكنين خاك، اى دور ماندگان از وطن، اى بى كسان، اى ترسناكان، شما پيشرو ماييد كه جلو رفته ايد، و ما پيرو شماييم كه بشما مى رسيم، امّا خانه ها (تان) را ساكن شدند، و امّا زنان (تان) را گرفتند، و امّا دارائيها (تان) را پخش كردند، اين آگهى از چيزيست كه نزد ما است پس خبر آنچه نزد شما است چيست؟2- پس از آن بسوى يارانش نظر افكنده فرمود: بدانيد اگر ايشان را در سخن اجازه و فرمان بود بشما خبر مى دادند كه بهترين توشه (در اين راه) تقوى و پرهيزكارى است.
امام عليه السلام از ميدان (پرغوغا و مملو از تأسف) صفين باز گشته بود، به كنار قبرستانى كه پشت دروازه كوفه بود رسيد (رو به سوى آنها كرده) فرمود: اى ساكنان خانههاى وحشتناك و سرزمينهاى خالى و قبرهاى تاريك! اى خاكنشينان! اى غريبان! اى تنهايان! و اى وحشتزدگان! شما در اين راه پيشگام ما بوديد و ما نيز به دنبال شما خواهيم آمد؛ اما خانههايتان را ديگران ساكن شدند، همسرانتان (اگر جوان بودند) به نكاح ديگران درآمدند و اموالتان (در ميان ورثه) تقسيم شد. اينها خبرهايى است كه نزد ماست، نزد شما چه خبر؟ سپس امام عليه السلام رو بهسوى اصحاب و ياران كرد و فرمود : آگاه باشيد اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده مىشد به شما خبر مىدادند كه بهترين زاد و توشه (براى سفر آخرت) تقوا و پرهيزگارى است».
گفتگوى امام(عليه السلام) با ارواح مردگان:اين سخن را امام(عليه السلام) زمانى بيان فرمود كه از ميدان (پرغوغا و مملو از تأسف) صفين باز گشته و به كنار قبرستانى كه پشت دروازه كوفه بود رسيده بود: (وَقَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّينَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْكُوفَةِ).امام(عليه السلام) اموات آن گورستان را با پنج خطاب تكان دهنده بيدارگر مخاطب ساخت فرمود: «اى ساكنان خانه هاى وحشتناك و سرزمين هاى خالى و قبرهاى تاريك! اى خاك نشينان! اى غريبان! اى تنهايان! و اى وحشت زدگان!»; (يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ، وَالْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ، وَالْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ، يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ).امام(عليه السلام) در واقع با اين تعبيرات نشان داد كه هر انسانى سرانجام در اين دنيا به چه سرنوشتى دچار مى شود; امروز در ميان دوستان و عزيزان در خانه هاى زيبا و مرفه زندگى مى كند، جمع آنها جمع و اسباب نشاطشان فراهم است، مى گويند و مى خندند و از باده غرور سرمستند; ولى فردا جايگاهشان گورستان وحشتناك و قبرهاى تاريك در وحدت و تنهايى خواهد بود. شادى ها و خوشى ها پايان مى گيرد و لذات، خاتمه مى يابد، جمعشان به پراكندگى مى كشد و دوستى ها به فراموشى سپرده مى شود. هنگامى كه امام(عليه السلام) با اين خطاب هاى پنج گانه تكان دهنده دل هاى همراهان خود را كه ناظر اين صحنه بودند براى پذيرش حق آماده تر ساخت، خطاب به ارواح گذشتگانِ آن قبرستان فرمود: «شما در اين راه پيشگام ما بوديد و ما نيز به دنبال شما خواهيم آمد»; (أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ، وَنَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لاَحِقٌ).«فَرَط» به كسى مى گويند كه پيشاپيش قافله مى رود و طناب ها و دلوها را براى كشيدن آب از نهر آماده مى سازد. سپس به هر كسى كه در چيزى پيشگام مى شود اطلاق شده است. اشاره به اين كه قانون مرگ استثناپذير نيست; انسان ها مانند اهل قافله اى بزرگند كه گروهى پيشاپيش قافله، گروهى در وسط و گروهى به دنبال قافله حركت مى كنند. اين قافله به سوى ديار فنا يا به تعبير ديگر عالم بقا مى شتابد و همه سرانجام به آن مى رسند، هيچ گونه استثنايى ندارد. تفاوت در زمان بندى هاست و اگر انسان به اين حقيقت توجه كند به يقين نسبت به اعمال خود مراقبت بيشترى خواهد كرد.آن گاه امام(عليه السلام) اخبار عالم دنيا را در سه جمله خلاصه كرده از آنها اخبار عالم آخرت را پرسش مى كند و مى فرمايد: «اما خانه هايتان را ديگران ساكن شدند، همسرانتان (اگر جوان بودند) به نكاح ديگران درآمدند و اموالتان (در ميان ورثه) تقسيم شد. اينها خبرهايى است كه نزد ماست، نزد شما چه خبر؟»; (أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ، وَأَمَّا الاَْزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ، وَأَمَّا الاَْمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ، هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ؟).«سپس امام(عليه السلام) رو به سوى اصحاب و ياران كرد و فرمود: آگاه باشيد اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده مى شد به شما خبر مى دادند كه بهترين زاد و توشه (براى سفر آخرت) تقوا و پرهيزگارى است»; (ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلاَمِ لاََخْبَرُوكُمْ (أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى)).در واقع امام(عليه السلام) انگشت روى مهم ترين مسائل زندگى انسان ها گذاشته كه براى بدست آوردن آن تلاش مى كنند; خانه هاى مرفه، همسران خوب و اموال فراوان. همان چيزى كه در آيه 14 سوره آل عمران آمده است كه مى فرمايد: «(زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَـآبِ); محبّت امور مادى، از (قبيل) زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چهارپايان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است; (تا در پرتو آن، آزمايش و تربيت شوند; ولى) اينها وسايل گذران زندگى دنياست (و هدف نهايى نمى باشد)، سرانجامِ نيك (و زندگى والا و جاويدان) نزد خداست».گاه مى شود فردى در همه عمرش تلاش مى كند و سرانجام رنج وى در خانه اى مجلل خلاصه مى شود و چقدر براى او دردناك است كه آن را رها كند و كسانى كه هيچ زحمتى براى آن نكشيدند در آن ساكن شوند و گاه محصول همه عمرش در مقدارى از مال و ثروت خلاصه مى شود و بعضى نيز سال ها تلاش مى كنند همسر زيبايى پيدا كنند; ولى چيزى نمى گذرد بايد همه را رها كرده و راهى ديار اموات شوند و طومار زندگى آنها در هم پيچيده خواهد شد. جالب اين كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: اگر آنها اجازه سخن گفتن را پيدا كنند فقط يك خبر به شما مى دهند; خبرى كه همه چيز در آن جمع است و آن خبر مربوط به زاد و توشه تقواست كه در برزخ و مواقف قيامت، انسان را يارى مى دهد. اين سخن برگرفته از آيه شريفه 197 سوره بقره است كه مى خوانيم: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِى الاَْلْبَابِ); و زاد و توشه تهيه كنيد و بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است و از (مخالفتِ) من بپرهيزيد اى خردمندان».*****نكته ها:1. آيا ارتباط با ارواح ممكن است؟از ظاهر كلام امام(عليه السلام) چنين بر مى آيد كه او با ارواح مردگان سخن مى گويد و آنها سخنان امام(عليه السلام) را درك مى كنند و حتى از آن استفاده مى شود كه اگر اذن پروردگار باشد آنها نيز مى توانند با انسان ها ارتباط برقرار كنند و به اين ترتيب دليلى است بر امكان ارتباط با ارواح، هرچند بسيارى از مدعيان در اين زمينه دروغ مى گويند و با خيالات خود ارتباط پيدا مى كنند ولى اصل ارتباط امكان پذير است.در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه آيا اين تعبيرات با آنچه در قرآن مجيد در سوره «فاطر» آيه 22 آمده هماهنگ است كه مى فرمايد: «(وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِع مَّنْ فِى الْقُبُورِ); و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور (خفته) اند برسانى».در پاسخ بايد به نكته اى توجه داشت كه مشركان قطعاً سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مى شنيدند و گوششان از اين نظر كر نبود; ولى اين سخنان حكمت آميز در دل و جانشان نفوذ نمى كرد، بنابراين معناى آيه شريفه چنين مى شود: همان گونه كه نمى توانى مردگان را هدايت كنى اين قوم مشرك لجوج و متعصب را نيز نمى توان هدايت كرد، چرا كه گوش شنوا ندارند; گوشى كه مطالب را بشنود و به درون جان انسان منتقل كند.شاهد سخن این که مطابق آنچه در منابع اسلامى و از جمله منابع اهل سنت همچون صحیح بخارى(1) و تفسیر روح المعانى ذیل آیه مورد بحث آمده است پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بعد از پایان جنگ بدر دستور داد اجساد کفار را در چاه خشکى بیفکنند. سپس آنها را صدا زد و فرمود: «هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ اللهُ وَرَسُولُهُ حَقّاً؟ فَإنِّی وَجَدْتُ ما وَعَدَنِىَ اللهُ حَقّاً; آیا آنچه را که خدا و رسولش وعده داده بود حق یافتید؟ من آنچه را خداوند به من وعده داده بود حق یافتم». در اینجا عمر اعتراض کرد و گفت: اى رسول خدا! چگونه با اجسادى سخن مى گویى که روح ندارند؟ فرمود: شما سخنان مرا بهتر از آنها نمى شنوید. جز این که آنها توانایى پاسخ گویى ندارند (ما أنْتَ بِأسْمَع لِما أَقُولُ مِنْهُمْ غَیْرَ أنَّهُمْ لا یَسْتَطیعُونَ أنْ یَرُدُّوا شَیْئاً).در مسند احمد نیز همین معنا به صورت روشن ترى آمده است.(2)اضافه بر این ممکن است در موارد عادى آنها (اهل قبور) صداى کسى را نشنوند; اما در مواقع فوق العاده، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام معصوم(علیه السلام) یا یکى از اولیاء الله با آنها سخن خاصى بگوید آن را خواهند شنید.از اینجا پاسخ بعضى از وهابیان ناآگاه و کم سواد نیز داده مى شود که مى گویند: چرا شما به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بعد از رحلتش متوسل مى شوید. او سخن کسى را نمى شنود؟!راستى جهل و نادانى چه عقاید زشتى براى انسان به بار مى آورد; هنگامى که خداوند درباره شهدا ـ هرچند از افراد عادى لشگر اسلام باشند ـ مى فرماید: (أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)(3) و آنها را زندگان جاوید مى نامد، چگونه مقام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را از مقام آنها کمتر مى شمرند. به علاوه خودشان همه روز در نمازها بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سلام و خطاب مى دهند آیا سلام، آن هم از دور به کسانى که در قبورند و چیزى نمى فهمند معنا دارد؟ همچنین در حدیثى از خود آن حضرت مى خوانیم که فرمود: «صَلُّوا عَلَىَّ فَإنَّ صَلاتَکُمْ تَبْلُغُنی حَیْثُ کُنْتُمْ; بر من درود بفرستید که درود شما هر جا که باشید به من مى رسد».(4)جالب این که در مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) تابلوى بزرگى زده اند و بر روى آن نوشته اند: «(لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ); صداى خود را از صداى پیامبر بالاتر نبرید»(5) و به همین دلیل، مردم را به سکوت در مقابل قبر شریف پیامبر(صلى الله علیه وآله) دعوت مى کنند. اگر نعوذ بالله پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از وفات چیزى نمى فهمد این کارها چه معنا دارد.2. زاد و توشه آخرتمى دانیم دنیا به امور مختلفى تشبیه شده از جمله این که دنیا گذرگاهى براى عبور به سوى سراى جاویدان است، مقصد نهایى بهشت است و از مسیر دنیا و برزخ و صحنه محشر مى گذرد، راهیان این مسیر نیاز به زاد و توشه و مرکب دارند; مرکبشان ایمان و زاد و توشه آنها تقواست. این که امام(علیه السلام) در کلام حکیمانه بالا مى فرماید: اگر به ارواح گذشتگان اجازه سخن گفتن داده شود به شما مى گویند: تا مى توانید زاد و توشه برگیرید، همه اخبار آخرت را در جمله اى خلاصه کرده که در این مسیر چیزى جز زاد و توشه تقوا مفید واقع نمى شود و این سخن همان گونه که گفتیم برگرفته از قرآن مجید است.تقوا به معناى احساس مسئولیت در برابر فرمان خداست که نتیجه آن انجام واجبات و ترک محرمات است.یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) مى گوید: خدمت امام(علیه السلام) بودم سخن از اعمال به میان آمد من گفتم: عمل من بسیار ضعیف و کم است. امام(علیه السلام) فرمود: «مَهْ اِسْتَغْفِرِ اللهَ; از این سخن خوددارى کن و استغفار نما» سپس به من فرمود: «إنَّ قَلیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوى خَیْرٌ مِنْ کَثیرِ الْعَمَلِ بِلا تَقْوى; اعمال کمِ آمیخته با تقوا بهتر است از اعمال زیاد بدون تقوا» عرض کردم: چگونه ممکن است انسان اعمال خوب زیادى داشته باشد بدون تقوا؟ فرمود: این مانند آن است که انسان اطعام طعام مى کند و به همسایگان محبت مى نماید و درِ خانه اش به روى نیازمندان گشوده است; ولى «هنگامى که درى از حرام به سوى او گشوده شود وارد آن مى شود» (فَإذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبابُ مِنَ الْحَرامِ دَخَلَ فیهِ) سپس فرمود: این عملى است بدون تقوا و افزود: شخص دیگرى ممکن است این گونه کارهاى خیر را انجام ندهد اما هنگامى که درِ حرام به روى او گشوده شود وارد نگردد (گرچه اعمال کمى دارد; اما آمیخته با تقواست)(6). (7)*****پی نوشت:(1). صحیح بخارى، ج 5، ص 97، باب قتل ابى جهل.(2). مسند احمد، ج 2، 113، ح 4849.(3). آل عمران، آیه 169.(4). سنن ابى داود، ج 1، 453، ح 2042; ابن حجر نیز در فتح البارى، ج 6، ص 352 این حدیث را نقل کرده تصریح مى کند که سند این حدیث صحیح است.(5). حجرات، آیه 2 .(6). کافى، ج 2، ص 76، ح 7.(7). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب نویسنده کتاب مصادر مى گوید که گروهى از بزرگان که پیش از مرحوم سیّد رضى مى زیسته اند این کلام حکمت آمیز را در کتب خود نقل کرده اند; از جمله مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و همچنین در کتاب امالى و ابن عبد ربه در عقد الفرید و صدر این کلام را طبرى در تاریخ خود در حوادث سنه 37 و نصر بن مزاحم در کتاب صفین و جاحظ در کتاب البیان و التبیین آورده اند بنابراین نیازى نیست که سخنان کسانى را که بعد از سیّد رضى مى زیسته اند در اینجا بیاوریم. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 15). از بحارالانوار استفاده مى شود که امام(علیه السلام) این سخن را بعد از گفتار حکیمانه اش درباره «خباب بن ارت» که در حکمت 43 گذشت بیان فرموده به این گونه که «خباب» که از دوستان صادق امام(علیه السلام) بود در غیاب آن حضرت در کوفه وفات یافت هنگامى که امام(علیه السلام) از صفین باز مى گشت چشمش به قبرهایى در بیرون دروازه کوفه افتاد درباره آنها سؤال کرد گفتند یکى از آنها قبر «خباب بن أرت» است که در غیاب شما از دنیا رفت و وصیت کرد او را در بیرون دروازه کوفه دفن کنند (این در حالى بود که بسیارى از مردم عزیزانشان را در خانه خودشان دفن مى کردند) امام(علیه السلام) جمله حکمت آمیز 43 را درباره «خباب» فرمود; سپس نگاهى به مجموع آن قبور کرد و گفتار حکیمانه مورد بحث را بیان نمود. (بحارالانوار، ج 32، ص 553)
امام (ع) وقتى كه از صفّين بازگشت و به گورستانى در بيرون كوفه رسيد، فرمود: «يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ- وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ- يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ- يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ- أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ- أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ- وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ- هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ- ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ- أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ- لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى»:«فرط» يعنى كسى كه جلوتر به آب مى رسد و طناب و سطلها را آماده مى سازد.امام (ع) آنان را مخاطب قرار داده همچون مخاطب قرار دادن كسانى كه سخن او را مى شنوند، از باب جايگزين كردن وضعيّت آنها به جاى اشخاصى كه در اين دنيا موجودند.«الدّيار الموحشة و المحال المقفرة»: آرامگاهها و قبور.هدف اين سخنان امام (ع) ايجاد رقّت در دلهاى سخت و آگاه كردن نفوس غفلت زده، نسبت به هدف دنيايى و متاع آن مى باشد، بدان منظور كه آنان آن چنان كه شايسته است، در دنيا عمل كنند و چون حقيقت آن است كه بهترين زاد و توشه تقواست، همان طورى كه در قرآن مجيد آمده است و اين امرى است كه پرهيزگاران به خاطر تقوايشان پاداش خود را گرفته و بدكاران به دليل نداشتن تقوا محروم مانده اند، اگر به آنان اجازه پاسخ و ابراز سخن گفتن اعطا مى شد، حتما آنچه را كه از حق و حقيقت اطلاع يافته اند در پاسخ مى گفتند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 198
الخامسة و العشرون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(125) و قال عليه السّلام و قد رجع من صفّين فأشرف على القبور بظاهر الكوفة:يا أهل الدّيار الموحشة، و المحالّ المقفرة، و القبور المظلمة يا أهل التّربة، يا أهل الغربة، يا أهل الوحدة، يا أهل الوحشة، أنتم لنا فرط سابق، و نحن لكم تبع لاحق، أمّا الدّور فقد سكنت، و أمّا الأزواج فقد نكحت، و أمّا الأموال فقد قسمت، هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندكم؟. ثمّ التفت إلى أصحابه فقال: أما لو أذن لهم في الكلام لأخبروكم أنّ خير الزّاد التّقوى. (76943- 76862)
المعنى:قد رجع عليّ عليه السّلام من صفّين و ملؤ قلبه الأسف على ما جرى في هذه المعركة الدامية الرهيبة من سفك الدّماء و قتل الأبرياء الأتقياء بيد العصابة القاسطة الباغية أتباع معاوية، و زاد عليه قضية الحكمين و فتنة الخوارج بما يتفرس منها ما سيقع في المستقبل القريب من تشتت أصحابه و تفرّق جمعه، فهجم على قلبه الشريف هموما كأداء.فلمّا أشرف على القبور توجّه إلى الأموات و ناداهم بهذه الكلمات ليخفّف عمّا يجول في صدره الشريف من الأسفات، و لينبّه أصحابه على ما هو آت و يعظهم بلسان الأموات لعلّه يعالج ما عرض لهم من الجهالات و الشهوات، فيئوبون إلى الحقّ و الطاعة لتدارك ما فات، و لكن هيهات، هيهات.الترجمة:چون از ميدان نبرد صفّين بازگشت و در نزديك كوفه بگورستان رسيد فرمود:أى أهالى خانه هاى هراسناك، و محلّه هاى بى آب و نان، و گورهاى تاريك، أى گرفتاران در زير خاك، أيا أهالى غربت و آواره گى، أيا أهالى تنهائى و يگانگى، أيا أهالى بيم و هراس، شما پيش غراولان ما همه هستيد كه جلو رفتيد، و ما همه بدنبال شما در كوچيم و بشما خواهيم پيوست «بدانيد» خانه هاى شما نشيمن ديگران شد، همسران شما شوهر كردند، أموال شما همه تقسيم شد، اينست خبرى كه ما براى شما داريم، آيا پيش شما چه خبرى هست؟سپس رو بيارانش كرد و فرمود: ألا اگر اجازه سخن داشتند بشما گزارش مى دادند كه: بهترين توشه راه آخرت همان پرهيزكاريست.چون علي برگشت از صفّين نزار بر مقابر پشت كوفه رهگذار رو بسوى أهل گورستان نمود با زبانش عقده دل را گشود گفت اى اهل ديار پر هراس اى گرفتاران جاى آس و پاس گورتان تاريك و بر سر خاكتان وحدت و وحشت شده هم چاكتان پيشتازانى ز ما هستيد و نك ما بدنبال شما بى ريب و شك خانه هاتان شد نشيمنگاه غير با زنانتان شوهران در گشت و سير مالتان بر وارثان قسمت شده اعتبار و جاه بى قيمت شده اين گزارش نزد ما بهر شما است چه گزارش از شماها بهر ما است؟ رو بياران كرد و مى فرمود اگر رخصتيشان بود در پخش خبر اين گزارش بودشان اندر زمان بهترين توشه است تقوى اى فلان
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص351
و قال عليه السّلام: و قد رجع من صفين فاشرف على القبور بظاهر الكوفة: يا اهل الديار الموحشه، و المحال المفقره، و القبور المظلمه. يا اهل التربة، يا اهل الغربه، يا اهل الوحدة. يا اهل الوحشه، انتم لنا فرط سابق، و نحن لكم تبع لاحق، اما الدور فقد سكنت، و اما الازواج فقد نكحت، و امّا الاموال فقد قسمت، هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم ثم التفت الى اصحابه فقال: اما و الله لو اذن لهم فى الكلام، لا خبروكم الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ. «هنگامى كه از صفين باز مى گشت به گورهاى برون كوفه نگريست و چنين فرمود: اى آرميدگان خانه هاى هراسناك و جاهاى خالى مانده و گورهاى تاريك. اى خفتگان در خاك، اى بى كسان، اى تنهايان. اى وحشت زدگان، شما پيش از ما رفتيد و ما پى شماييم و به شما ملحق شوندگانيم، اما خانه ها، ديگران در آنها ساكن شدند، اما همسران، با آنان ازدواج شد، اما اموال پخش شد، اين خبر پيش ماست، خبرى كه پيش شماست چيست سپس به ياران خود نگريست و فرمود: «به خدا سوگند اگر اجازه سخن دادن به ايشان داده شود مى گويند بهترين توشه ها پرهيزگارى است.»
ابن ابى الحديد پس از شرح پاره اى از لغات مى گويد: در مورد گور و سخن گفتن با آن و حديث مردگان و امور وابسته به آنان، اخبار بسيارى كه برون از شمار است رسيده است. از جمله در سفارش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ابو ذر رضى الله عنه چنين آمده است: به زيارت گورستان برو تا آخرت را به ياد آرى و شب به زيارت گورستان مرو، مردگان را غسل بده تا دلت بجنبد كه پيكر بى جان، موعظتى بليغ است و بر مردگان نماز بگزار كه اين كار تو را اندوهگين مى سازد و اندوهگين در سايه خداوند است.
امام حسن علیه السلام فرموده است: دوستى صالح از ما مرد، چون او را به خاك سپرديم بر گور او پارچه اى كشيديم. صلة بن اشيم گوشه آن پارچه را بلند كرد و با صداى بلند چنين گفت: «اگر از عذاب گور رهايى يابى، از بلاى بزرگ رها خواهى شد و گرنه گمان نبرمت كه رستگار باشى.»
مكحول هر گاه جنازه اى مى ديد مى گفت: برو كه ما هم از پى آيندگانيم.
در حديث است كه گور نخستين منزل از منازل آخرت است، هر كس از آن رها شود، كارهاى پس از آن آسان است و هر كس از آن رهايى نيابد، كارهاى پس از آن دشوارتر است.