وَ قِيلَ لَهُ (علیه السلام) كَيْفَ [تَجِدُكَ] نَجِدُكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ (علیه السلام): كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ، وَ يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ، وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ؟!
يَفْنى بِبَقائِهِ: با بقاء خود فانى ميشود، يعنى هر قدر از عمرش (بقايش) مى گذرد به مرگ نزديكتر ميشود.يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ: با صحتش بيمار ميشود يعنى با گذشت دوران سلامتى به پيرى و بيمارى نزديك ميشود.يُؤْتى مِنْ مَأْمَنِه: در امن گاهش بر او فرو مى آيد، يعنى مرگ در جائى قرار دارد كه مأمن انسان محسوب ميشود و آن عبارت از بدن و دنياى اوست، كه اسباب مرگ در درون آن نهفته شده است.
او را گفتند يا امير المؤمنين، خود را چگونه مى يابى؟ فرمود: چگونه است حال كسى كه بقايش او را به فنا مى كشاند و در تندرستيش بيمار گردد و مرگ در جاى امن و آسايشش به سراغش آيد.
از حضرت سؤال شد: خود را چگونه مى يابى؟ فرمود: چگونه است حال كسى كه به بقايش فانى، و به سلامتش بيمار مى شود، و از محلى كه در امان نيست مرگش فرا مى رسد.
توجّه به پايان پذيرى دنيا (اخلاقى):(شخصى از امام پرسيد حال شما چگونه است؟ فرمود:) چگونه خواهد بود حال كسى كه در بقاياى خود ناپايدار، و در سلامتى بيمار است، و در آنجا كه آسايش دارد مرگ او فرا مى رسد.
[و فرمود:] و از او پرسيدند امير مؤمنان خود را چگونه مى بينى؟ فرمود: چگونه بود آن كه در بقايش ناپايدار است و در تندرستى اش بيمار، -و- از آنجا كه در امان است مرگ به سوى وى روان است.
بامام عليه السّلام گفتند: يا امير المؤمنين خود را چگونه مى يابى؟ آن حضرت (در باره گرفتاريهاى در دنيا) فرمود:چگونه است حال كسيكه به هستى خود نيست مى گردد (هستى بسوى نيستى مى كشاندش) و به تندرستيش بيمار ميشود (تندرستى بسوى بيمارى پيرى مى بردش) و مرگ او را از پناهگاهش (دنيا) دريابد.
كسى به امام(عليه السلام) عرض كرد: اى اميرمؤمنان حال شما چگونه است؟ امام(عليه السلام) فرمود: بيمار مى گردد و در حالى (يا در جايى) كه خود را در امان مى بيند مرگ دامانش را مى گيرد.
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به سه نكته مهم در پاسخ سؤالى كه كسى از آن حضرت پرسيد حال شما اى اميرمؤمنان چگونه است؟ اشاره كرده، مى فرمايد: «چگونه خواهد بود حال كسى كه با بقاى خود فانى مى شود و با سلامت خود بيمار مى گردد و در حالى (و در جايى) كه خود را در امان مى بيند مرگش فرا مى رسد»; (وَقِيلَ لَهُ(عليه السلام) كَيْفَ نَجِدُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقال(عليه السلام): كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ، وَيَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ).دليل اينكه چگونه انسان با بقائش فانى مى شود روشن است، زيرا عمر انسان هر قدر طولانى باشد بالاخره محدود است و هر ساعتى كه از عمر او مى گذرد يك گام به پايان عمر و فنا نزديك تر مى شود درست مانند سرمايه دارى كه هر روز مبلغى از سرمايه خود را هزينه مى كند بى آنكه درآمدى به جاى آن داشته باشد كه درباره او مى توان گفت با استفاده از سرمايه اش، مفلس و تنگدست خواهد شد.اما اين كه انسان چگونه به سبب سلامتش بيمار مى شود از اين نظر است كه سلامتى انسان به سبب كار كردن منظم تمام دستگاه هاى بدن است; ولى همين كار كردن منظم آن را تدريجاً فرسوده مى كند و انواع اختلالات روى مى دهد و سرانجام از كار باز مى ايستد.راز اينكه چگونه انسان از محل امنش آسيب مى پذيرد آن است كه عوامل آسيب پذيرى در درون وجود خود انسان پنهان است. ناگهان با اختلالى كه در يكى از رگ هاى قلب يا مغز رخ مى دهد سكته قلبى يا مغزى به او عارض مى شود و او را نيمه جان مى سازد و يا به جهان ديگر مى فرستد. قرآن مجيد در آيات مختلف به اين نكات اشاره كرده، در يك جا مى فرمايد: (أيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكَكُمُ الْمَوْتَ وَلَوْ كُنْتُمْ فى بُرُوج مُشَيَّدَة); هر جا باشيد مرگ به سراغ شما مى آيد هرچند در دژهاى محكم باشيد». (1)در جاى دیگر مى فرماید: (وَالْعَصْرِ * إنَّ الاْنْسانَ لَفِى خُسْر); قسم به عصر که انسان (پیوسته) در حال خسران و زیان کردن است».(2)در همین کلمات قصار، حکمت 74، آمده بود که «نَفْسُ الْمَرْءِ خَطاهُ إلى أجَلِهِ; نفس هاى انسان گام هاى او به سوى مرگ است (هر نفسى که مى کشد یک گام به مرگ نزدیک تر مى شود.)احتمال دیگر در تفسیر جمله هاى حکیمانه بالا هست که انسان به هنگام بقا و سلامتى جسم، چه بسا از خطرات غافل مى شود و این بقا و سلامتى او را به فنا و بیمارى مى کشاند، چرا که عامل بسیارى از این حوادث ناگوار، غفلت به هنگام توانایى و تندرستى است.همچنین انسان در محل امن خود غالباً احتیاط را از دست مى دهد و گاه همان محل امن تبدیل به محل خطر بزرگى مى شود و یا این که انسان به افرادى کاملاً اطمینان مى کند و همه چیز خود را به دست آن ها مى سپارد، ناگهان از همان ها ضربه مى خورد; ولى تفسیر اول مناسب تر است.(3)*****پی نوشت:(1). نساء، آیه 78.(2). عصر، آیه 1 و 2.(3). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده که این کلام در امالى شیخ طوسى مسنداً از «عبدالله بن جعفر» (جعفر بن ابى طالب) آمده است که مى گوید: «صبحگاهان خدمت عمویم على بن ابى طالب رسیدم در حالى که بیمار بود. از حال مبارک ایشان سؤال کردم. سخن بالا را در پاسخ من فرمود» و این نشان مى دهد که مرحوم شیخ طوسى آن را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه اخذ کرده است و مرحوم راوندى نیز در کتاب دعوت طبق نقل روضه بحارالانوار آن را با تفاوتى نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 106)
به على (ع) عرض شد، يا أمير المؤمنين، خود را چگونه مى بينى آن گرامى فرمود: «كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ- وَ يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ»:امام (ع) از شرح حال خود به روش پند و شكوه پاسخ داده است. و چون بقا، عبارت است از ادامه مدّت هستى، و ادامه زمان و پياپى آمدن اجزاى زمان باعث نزديك شدن مرگ است، بنا بر اين، بقاى انسان باعث فناى اوست، و هم چنين، چون از پيامدهاى تندرستى، بيمارى است، از اين رو، صحّت و سلامتى در حقيقت باعث بيمارى اوست، و اما اين كه امام (ع) فرموده است، مرگ در پناهگاه فرا مى رسد، گويا اين چنين است كه مأمن در اينجا مصدر ميمى است، و مقصود آن است كه بر انسان، چيزهايى از قبيل مردن و ترس و بيمهاى آخرت كه برايش ناخوش آيند هستند نازل مى گردند، در حالى كه او راحت و دلبسته به دنياست و از آنچه پس از دنيا ناگزير بايد ببيند غافل مى باشد.و احتمال دارد كه مقصود از مأمن اسم مكان و محل آرامش يعنى دنيا باشد، معناى اين كه در پناهگاهش فرا مى رسد، آن است كه دردها و گرفتاريهايى كه به او مى رسد، از حالات و كارهاى همان دنياست كه محل امنى براى او بوده، و عوارض و پيشامدهايى كه بر او عارض مى شوند از همان محل امن است و از حالت امنيت و راحتى اوست، بطورى كه اجتناب و گريز از آن امكان ندارد.
الحادية عشرة و المائة من حكمه عليه السّلام:(111) و قيل له عليه السّلام: كيف تجدك يا أمير المؤمنين؟ فقال عليه السّلام: كيف يكون حال من يفنى ببقائه، و يسقم بصحّته، و يؤتى من مأمنه. (76435- 76412)
الاعراب:كيف، اسم استفهام في محل المفعول الثاني، لقوله تجدك، قدّم عليه لأنه
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 177
لازم الصدر، و الجملة في محلّ نائب الفاعل لكلمة قيل مجهول قال، و له ظرف متعلّق بقول الراوى قيل.المعنى:(كيف تجدك) سؤال عن الحال و استدعاء لبيانه على مقتضى وجدان المسئول عنه، فانه أعرف بحال نفسه، و كأنّ هذا السؤال القي عليه بعد تصدّيه للزعامة على الامّة، و لعلّ غرض السائل اكتناه ما في قلبه من النيل بالامارة و تصدّى مقام الخلافة.فأجاب عليه السّلام بأنه لا ينبغي الاعتماد على هذه الدّنيا في حال من الأحوال و لا مجال لاحساس السعادة و الفرح على أىّ حال، لأنّ موجبات إحساس حسن الحال امور ثلاثة، و لكلّ منها تبعة محزنة:1- البقاء الذى هو بغية كلّ حىّ في هذه الدنيا، و لكن البقاء فيها يؤول إلى الفناء لا محالة، لأنّ البقاء في الدّنيا عبارة عن مضىّ العمر و انصرامه طيّ الدقائق و الساعات و الأيّام و الشهور و السنين.2- الصحّة الّتى عدّت من النعم المجهولة و يبتغيها كلّ الناس، و لكن الصحّة عبارة عن مزاج معتدل يعمل في الجهازات الجسميّة عمله، فيستهلك نشاط الجسم شيئا فشيئا، و يؤول لا محالة إلى نفاد قوّته و مادّته، و يتولّد منه السقم بانتهاء إحدى القوى.3- الأمن و الراحة في المأمن، و أين المأمن و قد قال اللَّه تعالى: «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ».الترجمة:از آن حضرت پرسش شد كه خود را چگونه مى دانى؟ فرمود: چگونه است حال كسى كه بزيستن نيست مى شود، و بتندرستى بيمار مى گردد، و در پناهگاه أمنش مرگ أو مى رسد.از علي پرسيده شد چونى تو چون گفت چونست آنكه باشد بى سكون نيستيش از زيست و بيماريش از كمون تندرستي رهنمون مرگ آيد بر سرش در مأمنش گويدش برخيز از اينجا رو برون
و قيل له عليه السّلام: كيف تجدك يا امير المؤمنين؟ فقال: كيف يكون حال من يفنى ببقائه، و يسقم بصحّته، و يؤتى من مأمنه.«و از او پرسيدند اى امير مؤمنان خود را چگونه مى يابى؟ فرمود: «چگونه است حال آن كس كه به بقاى خود فانى مى شود و با تندرستى خويش بيمار مى شود. و از آنجا كه در امان است مرگش مى رسد.»