جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص367
و قال عليه السّلام لرجل ساله ان يعظه: لا تكن ممّن يرجو الآخرة بغير عمل، و يرجو التوبة بطول الامل، يقول فى الدنيا بقول الزاهدين، و يعمل فيها بعمل الراغبين، ان اعطى منها لم يشبع، و ان منع منها لم يقنع، يعجز عن شكر ما اوتى، و يبتغى الزيادة فيما بقى، ينهى و لا ينتهى، و يامر الناس بما لم يأت... و آن حضرت براى مردى كه خواست او را وعظ فرمايد چنين فرمود: «از آنان مباش كه بدون عمل - صالح- اميد به آخرت مى بندند و با آرزوى دراز اميد به توبه مى بندند، چنان شخصى در دنيا چون پارسايان سخن مى گويد و چون دنيا جويان عمل مى كند، اگر از دنيا به او داده شود سير نمى شود و اگر از آن باز داشته شود قانع نمى شود، از سپاس از آنچه به او داده شده است ناتوان است و در آنچه مانده است، خواهان فزونى است. از كار بد مردم را باز مى دارد و خود باز نمى ايستد و مردم را بدان چه خود انجام نمى دهد فرمان مى دهد...»
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص368
ابن ابى الحديد در شرح اين سخنان چنين آورده است: بسيارى از مردم بدون آنكه عمل صالح انجام دهند به آخرت اميدوارند و مى گويند رحمت خداوند گسترده است. برخى از ايشان چنين مى پندارند كه فقط تلفظ دو كلمه شهادت- يگانگى خداوند و اقرار به پيامبرى رسول خدا- براى ورود به بهشت كافى است، برخى هم خود را به توبه اميدوار مى سازند و گول مى زنند و امروز را به فردا مى اندازند و همچنان در فريب باقى مى مانند و فرصت آن را از دست مى دهند، و بيشتر سخنان امير المؤمنين در اين فصل نهى كردن آدمى است از اينكه ديگران را پند و اندرز دهد، آن هم به چيزى كه آن را براى خود لازم نمى داند، همچون اين گفتار خداوند كه مى فرمايد: «آيا مردم را به نيكى كردن فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد.»
و نخستين سخن آن حضرت در اين معنى اين است كه مى فرمايد: «چنان شخصى در دنيا سخن پارسايان را مى گويد ولى عمل شيفتگان به دنيا را انجام مى دهد.» سپس او را چنين وصف مى فرمايد كه «اگر دنيا به او ارزانى شود، سير نمى شود.» اين بدان سبب است كه طبيعت بشر با افزون طلبى سرشته است و فقط افراد موفق و دارندگان عزم استوار مى توانند اين خوى را سركوب كنند، و سپس مى فرمايد: «اگر از آن محروم شود قناعت نمى كند.» يعنى به آنچه كه مقدر بوده و به او رسيده است قانع نيست، و افزوده است: چنان شخصى از سپاسگزارى نسبت به آنچه به او ارزانى شده است ناتوان است. ظاهرا مقصود ناتوانى حقيقى نيست بلكه مراد اين است كه سپاسگزارى را رها مى كند و از رها كردن سپاسگزارى به ناتوانى تعبير فرموده است و ممكن است آن را به ناتوانى حقيقى هم معنى كرد. يعنى توانايى او به حدى نيست كه بتواند نعمتهاى خدا را آن چنان كه شايسته و بايسته است، سپاس گزارد.
دو جمله بعد هم نظير همين است و سپس فرموده است: «با آنكه به سبب بسيارى گناهانش از مرگ بيم و كراهت دارد، باز همچنان بر گناهان خود پايدارى مى ورزد و اين از شگفتى هاست كه آدمى چيزى را ناخوش دارد و بر آن پايدار باشد ولى غرور و با آرزوها خود را گول زدن چنين مى كند، و پس از آن فرموده است: «اگر بيمار گردد پشيمان مى شود و اگر سلامت يابد سرگرم خوش گذرانى مى شود.» همان است كه
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص369
حق تعالى فرموده است: «و چون بر كشتى سوار مى شوند خدا را در حالى كه دين خود را براى او خالص كرده اند، فرا مى خوانند...» و على عليه السّلام در پى اين سخن فرموده است: «چون عافيت مى يابد به خود شيفته مى شود و چون گرفتار مى گردد نوميد مى شود.» همان است كه خداوند فرموده است: «و چون آدمى را پروردگارش بيازمايد و او را نعمت دهد و گرامى دارد مى گويد خداى من، مرا گرامى داشت و چون او را بيازمايد و روزى او را بر او تنگ سازد مى گويد خداى من مرا خوار داشت.»
سپس فرموده است: «در چيزى كه نسبت به آن گمان دارد نفس او بر او چيره مى شود ولى در چيزى كه يقين دارد - كار آخرت- نفس بر او چيره نمى شود.» و اين سخنى بزرگ است و معنى گفتار آن حضرت اين است كه چنان شخصى در عين حال كه به حساب و پاداش و عقاب معتقد است ولى نفس او براى ترك آنچه كه به اين خطر بزرگ منجر مى شود بر او چيره نمى شود، ولى در مورد كارهايى كه فقط گمان مى برد كه در آن لذتى زودرس وجود دارد، نفس بر او چيره مى شود. به راستى جاى شگفتى است از كسى كه در او گمان بر علم و يقين پيروز شود و اين موضوع بر اثر ضعف ايمان مردم و دنيا دوستى ايشان صورت مى گيرد.
سپس فرموده است: «نسبت به ديگران در انجام دادن گناهى كمتر از گناهى كه خود انجام مى دهد، بيم دارد و مى ترسد و در مورد خود بيشتر از عملى كه انجام مى دهد، اميد پاداش دارد.» اين موضوعى است كه هر يك از ما آن را مى بيند كه فلان كس مى گويد من بر فلان كس از فلان گناهى كه انجام مى دهد بيمناكم و حال آنكه خودش مرتكب گناهى زشت تر مى شود، و با انجام دادن كارهاى نيك اندكى كه بسنده نيست و او را نجات نمى دهد براى خود آرزوى رستگارى دارد، از قبيل آنكه چند ركعت نماز شبى كه مى گزارد يا چند روزه مستحبى كه در ماه مى گيرد و نظاير آن.
آن گاه فرموده است: «اگر بى نياز شود، سر مست و شيفته مى گردد و اگر نيازمند شود، سست و نااميد مى گردد.» آن گاه فرموده است: «چنان شخصى چون كار كند در آن كوتاهى مى كند و چون چيزى بخواهد مبالغه و زياده روى مى كند، اگر شهوتى بر او عرضه شود، گناه را پيشاپيش
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص370
انجام مى دهد و توبه را به تأخير مى اندازد و چون رنجى به او رسد، از راه شرع كناره مى گيرد.» اين موضوع در بسيارى از مردم موجود است كه چون رنج و محنتى به ايشان مى رسد، كافر مى شوند يا از خشم و اندوه و دلتنگى چنان سخنانى بر زبان مى آورد كه نزديك به كفر است.
ابن ابى الحديد مى گويد: تا آخر اين فصل همه جمله ها اگر چه از لحاظ لفظ با يكديگر مختلف است، از لحاظ معنى يكى است و اين نمودارى از قدرت امير المؤمنين عليه السّلام بر ايراد عبارت و استخدام كلمات است.
سيد رضى كه خدايش رحمت كناد در پايان گفته است اگر در اين كتاب جز همين سخن چيز ديگرى نباشد، براى اندرز راستين و حكمت رسا و بينايى بيننده و پند گرفتن انديشمند بسنده است.