جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص58
و منه: كنّا اذا احمرّ البأس اتقينا برسول الله فلم يكن احد منا اقرب الى العدو منه.
قال: معنى ذلك انّه اذا عظم الخوف من العدو، و اشتدّ عضاض الحرب فزع المسلمون الى قتال رسول الله صلّى اللّه عليه و آله بنفسه، فينزل الله تعالى النصر عليهم به، و يأمنون ما كانوا يخافونه بمكانه. و قوله: «اذا احمرّ الباس»: كناية عن اشتداد الامر، و قد قيل فى ذلك اقوال، احسنها انّه شبّه حمى الحرب بالنار التى تجمع الحراره و الحمرة بفعلها و لونها، و ممّا يقوىّ ذلك قول الرسول صلّى اللّه عليه و آله و قد راى مجتلد الناس يوم حنين و هى حرب هوازن: «الان حمى الوطيس»، و الوطيس: مستوقد النار، فشبّه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما استحرّ من جلاد القوم باحتدام النّار و شدة التهابها. «و از جمله حديث آن حضرت است كه چون كارزار سخت مى شد ما به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پناه مى برديم و هيچ يك از ما به دشمن نزديكتر از وى نبود.» سيد رضى مى گويد: معنى آن اين است كه چون بيم از دشمن بسيار مى شد و جنگ به سختى دندان نشان مى داد، مسلمانان به رسول خدا پناه مى بردند و به جنگ كردن آن حضرت به تن خويش دل مى بستند و خداوند متعال به بركت آن حضرت نصرت بر مسلمانان نازل مى فرمود و از آنچه مى ترسيدند، امان مى يافتند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص59
و درباره معنى اين سخن على عليه السّلام كه گفته است «اذا احمرّ الباس» و كنايه از سختى كارزار است، سخنانى گفته اند كه از همه نيكوتر اين است كه امام عليه السّلام گرمى جنگ را به آتش تشبيه كرده است كه هم سوزندگى دارد و هم سرخى. كارش سوزنده و رنگش سرخ است و از جمله چيزها كه اين معنى را تقويت مى كند سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه در جنگ حنين كه همان جنگ هوازن است چون كارزار مردم را ديد، فرمود: «حمى الوطيس» و وطيس، افروختنگاه آتش است و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گرمى نبرد مردمان را به گرمى آتش و سختى سوزش آن تشبيه فرموده است.
ابن ابى الحديد مى گويد: تفسير بهتر درباره اين لفظ اين است كه گفته شود لغت بأس به معنى خود جنگ است، خداوند متعال فرموده است: «و شكيبايان در راحتى و سختى و هنگام بأس جنگ»، در اين سخن مضاف حذف شده است و تقدير كلام چنين بوده كه چون جايگاه جنگ سرخ شود و زمينى كه آوردگاه است و قرمزى آن به سبب خونى است كه بر آن مى ريزد و جريان مى يابد.
ابن ابى الحديد سپس مى گويد: چون ديديم كه سيد رضى رحمه الله فقط اندكى از سخنان على عليه السّلام را كه در آن الفاظ غريب و محتاج به شرح و تفسير آمده، آورده است ترجيح داديم برخى ديگر از سخنان آن حضرت را كه مؤلفان كتابهاى غريب الحديث آورده اند بياوريم و توضيح دهيم. آن گاه در سى صفحه مواردى را از دو كتاب غريب الحديث ابو عبيد قاسم بن سلّام و غريب الحديث ابن قتيبه آورده است كه به ترجمه يكى دو مورد از هر يك بسنده مى شود.
از جمله سخنان آن حضرت به گروهى كه ايشان را سرزنش مى فرمود، اين است كه شما را چه مى شود كه عذرات خود را پاك و نظافت نمى كنيد؟ كه در اين سخن لغت عذرات به معنى كنار خانه است، و شاهدى از شعر حطيئة مى آورد كه همين لغت را به همين معنى در نكوهش قومى به كار برده و گفته است: سوگند به جان خودم شما را آزمودم و داراى چهره هاى زشت يافتم و كنار خانه هايتان بد و كثيف است.
ديگر اين سخن آن حضرت است كه فرموده است: «لا جمعة و لا تشريق الّا فى مصر جامع»،
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص60
نماز جمعه و نماز عيد جز در شهرى كه شهر باشد، برگزار نمى شود، كه در اين عبارت لغت تشريق به معنى نماز عيد است و چون هنگام گزاردن آن هنگام درخشش و نورانى بودن خورشيد است به تشريق از آن تعبير شده است. همچنان كه در حديث مرفوع آمده است: «من ذبح قبل التشريق فليعد» يعنى هر كس پيش از نماز عيد قربانى كند بايد آن را اعاده كند.
ابن قتيبة در كتاب غريب الحديث خود براى على عليه السّلام كلمات ديگرى هم نقل كرده است كه از آن جمله اين سخن است: من اراد البقاء، و لا بقاء، فليباكر الغداء و ليخفّف الرّداء و ليقل غشيان النّساء. فقيل له: يا امير المؤمنين و ما خفّة الرّداء فى البقاء فقال: الدّين. «هر كس بقاء را مى خواهد هر چند كه بقايى وجود ندارد، غذاى خود را ناشتا بخورد و رداى خود را سبك دارد و آميزش با زنان را كم كند.»، گفته شد: اى امير المؤمنين مقصود از سبك ساختن ردا چيست؟ فرمود: يعنى وام.
ابن قتيبه مى گويد: اين تعبير بسيار پسنديده و نيكو و درست است زيرا وام امانت است و معمول بر آن است كه مى گويى بر عهده و بر گردن من است تا آن را بپردازم، گويى پرداخت وام بر گردن است و جايگاه اتصال ردا بر بدن دو كرانه گردن است، بدين سبب على عليه السّلام به صورت كنايه از وام به گردن تعبير كرده است. در شعر هم اين كنايه آمده و شاعرى گفته است: گفتمش مرا به تو نيازى است، گفت آنچه مى خواهى ميان گوش و دوش من است- يعنى ضامن آن هستم و بر عهده من خواهد بود.
به همين مناسبت گاهى به شمشير هم ردا گفته اند، از اينكه محل آويختن آن دوش و جايگاه ردا است. در موارد ديگر بيشتر به معنى عطا و بخشش به كار مى رود، البته ممكن هم هست كه ردا كنايه از پشت باشد كه وام همچون ردا بر پشت آدمى سنگينى مى كند و واقع مى شود.
ديگر از كلمات مشكل و قابل توضيح اين رجز امير المؤمنين عليه السّلام به روز جنگ خيبر است كه فرموده است: «من همانم كه مادرم، حيدره ام نام نهاده است.» ابن قتيبه مى گويد: ابو طالب به هنگام تولد على عليه السّلام حضور نداشته است و مادرش او را به نام پدرش اسد بن هاشم بن عبد مناف، اسد نام نهاده است و چون ابو طالب آمده است نام او را به على تغيير داده است و حيدره هم از نامهاى شير است.
ابن ابى الحديد سپس مى گويد: من اينك از غرايب سخن على عليه السّلام خطبه اى را مى آورم كه ابو عبيدة و ابن قتيبة آن را نياورده اند و آن خطبه را شرح مى دهم. در اين خطبه نسبتا مفصل حرف الف به كار نرفته است و آن را بسيارى از مردم از قول آن حضرت نقل كرده و گفته اند: گروهى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتگو كردند كه كدام حرف از حروف هجا در كلام عرب بيشتر آمده است و اتفاق نظر پيدا كردند كه آن حرف الف است. امير المؤمنين عليه السّلام خطبه اى ايراد فرمود كه در آن هيچ حرف الفى به كار نرفته است.