وَ قَالَ (علیه السلام): صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الْأَسَدِ، يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ.
يُغْبَطُ: مورد غبطه واقع ميشود، يعنى مردم نسبت به مقام او غبطه مى خورند.
و فرمود (ع): همنشين سلطان چون كسى است كه بر شير سوار شده، مردم به مقام او غبطه مى خورند و او خود بهتر از هر كس مى داند كه در كجا نشسته است.
و آن حضرت فرمود: نديم شاه چون شير سوار است، مقامش را حسرت خورند و او به موقعيّت خطرناك خود آگاه تر است.
مشكل هم نشينى با قدرتمندان (سياسى):و درود خدا بر او، فرمود: همنشين پادشاه، شير سوارى را ماند كه ديگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى داند كه در جاى خطرناكى قرار گرفته است.
[و فرمود:] همنشين پادشاه همچون شير سوار است، حسرت سوارى او خورند و خود بهتر داند كه در چه كار است.
امام عليه السّلام (در باره نديم پادشاه) فرموده است:همنشين پادشاه مانند سوار بر شير است، مردم بمقام و مرتبه او آرزومندند و او به منزلت خود داناتر است (كه چه اندازه خطرناك مى باشد).
امام عليه السلام فرمود: همنشين سلطان مانند كسى است كه بر شير سوار است، ديگران به مقام او غبطه مى خورند ولى او خود بهتر مى داند در چه وضع خطرناكى قرار گرفته است.
قرب سلطان است از آن قرب، الحذر!امام عليه السلام در اين كلام حكيمانه اشاره به موقعيت خطرناك اطرافيان سلاطين وپادشاهان و زمامداران مى كند و مى فرمايد: «همنشين سلطان مانند كسى است كه بر شير سوار است، ديگران به مقام او غبطه مى خورند ولى او خود بهتر مى داند در چه وضع خطرناكى قرار گرفته است». (صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الاَْسَدِ: يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ، وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ).تاريخ نشان مى دهد كه مقربان سلاطين هميشه گرفتار خطرى بوده اند كه امام عليه السلام در اين كلام حكيمانه به آن اشاره كرده است. مردم، مقام و جاه آنها را مى بينند و غبطه مى خورند كه اى كاش به جاى آنها بودند و با استفاده از قدرت سلطان مى توانستند هر كارى را بخواهند انجام دهند. اين در حالى است كه آنها همواره بر لب پرتگاه خطرند و بسيار شده است كه ناگهان سلطان به آنها بدبين شده، نه تنها دستور عزل آنها را داده، بلكه آنها را به شدت مجازات نموده و در بسيارى از موارد نابود كرده است. اين به آن سبب است كه از يكسو سلاطين انتظار دارند اطرافيانشان كارهاى آنها را بزرگ جلوه دهند و نقاط ضعف را نبينند و تملق و چاپلوسى را به درجه اعلا برسانند و از سوى ديگر افراد حسود، همواره به سخن چينى درباره آنها مى پردازند و اگر كمترين لغزشى براى آنها پيدا شود آن را بزرگ كرده به سلطان گزارش مى دهند و سعى مى كنند تخم بدبينى را در ذهن او بكارند و از سوى سوم، گاه سلطان از نفوذ آنها به وحشت مى افتد و چنين مى پندارد كه ممكن است اطرافيانش رقيب او شوند و حتى قدرت را از دست او گرفته او را از اوج عزت به زير آورند. اين عوامل دست به دست هم مى دهند و سبب مى شوند كه آنها هميشه در خطر باشند.چه تشبيه جالبى امام عليه السلام فرموده است: شخصى كه سوار شير است مردم او را صاحب قدرت تصور مى كنند كه چگونه توانسته شير را كه قوى ترين حيوانات است تحت سلطه خود قرار دهد ولى از سويى ديگر، شير هرگز خوى درندگى خود را فراموش نمى كند؛ ناگهان از يك فرصت استفاده كرده، سوار خود را بر زمين مى زند و او را مى درد. بسيار ديده شده است كه پرورش دهندگان شير در باغ وحش يا در سيركها براى تماشاى مردم سالها از اين حيوان درنده مراقبت كرده و به او محبت نموده اند؛ ولى ناگهان خوى درندگى شير ظاهر شده و مراقب و پرورش دهنده خود را دريده است.در سراج الملوك (طرطوشى) تعبير زيباى ديگرى از اين حديث آمده است؛ او از امام عليه السلام چنين نقل مى كند: «صاحِبُ السُّلْطانِ كَراكِبِ الاْسَدِ يَهابُهُ النّاسُ وَهُوَ لِمَرْكُوبِهِ أهْيَبُ؛ يار سلطان همچون كسى است كه بر شير سوار شده، مردم از او مى ترسند و او از مركبش بيشتر مى ترسد».با توجه به اينكه اين مشكل براى اطرافيان سلاطين و زمامداران به خصوص زمامداران خودكامه در هر عصر و زمان و در هر مكانى وجود داشته، ضرب المثل هاى زيادى در اين زمينه، ميان مردم رواج يافته كه «ابن ابى الحديد» موارد زيادى از آنها را در سخنان خود آورده است، از جمله از «عتابى» (از شعراى عباسى و دوستان برامكه، وزراى بنى عباس) نقل مى كند كه به او گفتند: چرا به سراغ امير نمى روى؟ گفت: زيرا مى بينم يكى را بدون اينكه كار خوبى انجام داده باشد پاداش مى دهد و تشويق مى كند و ديگرى را بدون گناه به قتل مى رساند و من نمى دانم جزء دسته اولم يا دوم و آنچه از او اميد دارم به اندازه خطرى نيست كه مرا تهديد مى كند.از شخص ديگرى به نام «سعيد حميد» نقل مى كند كه مى گويد: خدمت سلطان مانند حمام است؛ آنها كه بيرون هستند مايلند هرچه زودتر وارد و آنها كه داخلند مايلند خارج شوند. از «ابن مقفع» نقل مى كنند كه توجه سلطان بر اطرافيانش باعث دردسر است وبى اعتنايى او باعث ذلت. ديگرى مى گويد: سزاوار است كسى كه همنشين سلطان است هميشه خود را آماده عذرخواهى از گناهى كند كه هرگز انجام نداده و در حالى كه نزديك ترين افراد به اوست از همه ترسانتر باشد. نيز از بعضى نقل مى كند هنگامى كه با سلطان همنشين شدى بايد با او چنان مدارا كنى كه زن زشت صورت با شوهرى كه از او متنفر است رفتار مى كند؛ يعنى پيوسته خود را در نظر او زيبا جلوه دهى.بديهى است آنچه در اين كلام حكيمانه امام عليه السلام آمده است اشاره به اطرافيان و حواشى سلاطين جور و زمامداران خودكامه است وگرنه همراهى و معاونت وكمك به زمامدار عادل مسلمين و كسانى كه به حكم خداوند و پذيرش حق حكومت دارند، خدمت بزرگ و افتخار عظيمى است.
امام (ع) فرمود: «صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الْأَسَدِ- يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ»:يعنى: با اين كه ديگران آرزوى موقعيّت او را دارند، امّا او خود مى داند كه در نهايت خطر نفسانى و فريب و مكر آن است، و همين است وجه تشبيه به كسى كه سوار بر شير مى باشد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 348
الثانية و الخمسون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(252) و قال عليه السّلام: صاحب السّلطان كراكب الأسد: يغبط بموقعه، و هو أعلم بموضعه. (81062- 81050)
المعنى:ينبّه عليه السّلام في هذا الكلام إلى ما يحيط بصاحب السلطان من المخاطر و الالام و ما يجول بباله من المخاوف و الأوهام، فينظر إليه الأغيار بالغبطة في المظاهر الفتانة و ظاهرة العيش الرّغيد، و هو يرى نفسه فى المضائق و السلاسل من حديد و كان يقال: إذا صحبت السّلطان فلتكن مداراتك له مداراة المرأة القبيحة لبعلها المبغض فانّها لا تدع التصنّع له على كلّ حال.الترجمة:فرمود: همنشين پادشاه چون سوار بر شير درنده است، ديگران بمقامش رشك برند، و خودش داناتر است كه در چه وضعى قرار دارد.همنشين پادشاه اندر خطر چون سوار پر هراس شير نر مردمش در آرزوى جاه او خود همى خواهد گريز از اين خطر
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص64
صاحب السلطان كراكب الاسد يغبط بموقعه، و هو اعلم بموضعه. «همنشين سلطان، همچون شير سوار است كه به موقعيت او رشك مى برند و او به جايگاه خود داناتر است.» ابن ابى الحديد مى گويد: درباره مصاحبت با پادشاه امثال و حكم پسنديده فراوانى آمده و نمونه هايى را در سه صفحه آورده است كه به ترجمه چند مورد از آن بسنده مى شود.
گفته شده است: عاقل كسى است كه از كار پادشاه كناره گيرى كند، كه اگر در كار سلطان عفت و پاكدامنى ورزد موجب برانگيختن دشمنى نزديكان پادشاه مى شود، و اگر دست بگشايد و هر چه مى خواهد انجام دهد، گشاده دستى موجب مى شود زبان رعيت بر او دراز شود.
سعد بن حميد مى گفته است: كار كردن براى پادشاه همچون گرمابه گرم است، كسانى كه بيرون از آن هستند مى خواهند داخل حمام شوند و كسانى كه درون آن هستند، خواهان برون آمدن از آن هستند.
ابن مقفع گفته است: توجه و روى كردن پادشاه به يارانش موجب خستگى ايشان است و روى برگرداندن او از ايشان موجب خوارى و زبونى است. و گفته: همنشينى با قدرتمندان و پادشاهان بدون رعايت ادب همچون رفتن به بيابان بدون آب است.