وقال (عليه السلام): صَوَابُ الرَّأْي بِالدُّوَلِ؛ يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا، وَيَذْهَبُ بِذَهَابِهَا.
إقْبال: رو آوردن.
و فرمود (ع): رأى درست وابسته دولتهاست. روى آورد به روى آوردن دولت و برود به رفتن آن.
و آن حضرت فرمود: رأى درست همراه قدرتهاست، با روى آوردن قدرت ها روى مى نمايد، و با رفتن قدرتها مى رود.
قدرت و حاكميّت انديشه (سياسى):و درود خدا بر او، فرمود: استوارى رأى با كسى است كه قدرت و دارايى دارد، با روى آوردن قدرت، روى آورد، و با پشت كردن آن روى بر تابد.
[و فرمود:] رأى راست دولت را همراه است با آن روى آرد و با رفتن آن برود.
امام عليه السّلام (در باره انديشه) فرموده است:انديشه درست وابسته به دولتها و برتريها و دارائيها است كه رو مى آورد با رو آوردن آنها و مى رود با رفتن آنها (هر كه را بخت و دولت يار باشد هر چه انديشد درست آيد و تير تدبيرش به هدف مراد رسد و چون از او رو برگرداند هر چه انديشد نادرست آيد و عكس مراد نتيجه دهد هر چند خردمندترين مردم باشد).
امام عليه السلام فرمود: رأى صائب همراه با قدرت و حكومت است؛ با آن مى آيد و با آن مى رود. (تا راى صائب نباشد قدرت به دست نمى آيد، يا تا قدرت در دست نباشد رأى صائب حاصل نمى شود).
هماهنگى رأى صائب، با قدرت:امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى درباره رابطه آراء صحيح با قدرت وحكومت اشاره مى كند و مى فرمايد: «رأى صائب و صحيح، همراه قدرت وحكومت است؛ با آن مى آيد و با آن مى رود»؛ (صَوَابُ الرَّأْي بِالدُّوَلِ: يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا، وَيَذْهَبُ بِذَهَابِهَا).براى اين گفتار امام عليه السلام چند تفسير وجود دارد : نخست اينكه تا انسان آراء صحيح و صائبى نداشته باشد نمى تواند حكومت خوبى تشكيل دهد؛ مديريت هاى عالى و قوى سرچشمه حكومت هاى نيرومند و صالح است همراه اين مديريت ها آن حكومت ها شكل مى گيرد و با از بين رفتن آن، حكومت ها رو به زوال مى نهند. شاعر معروف فارسى زبان، سعدى شيرازى نيز مى گويد:عقل و دولت قرين يكدگرند هر كه را عقل نيست دولت نيستتفسير ديگر اينكه رأى صائب به هنگام قدرت حاصل مى شود، زيرا افراد قوى و نيرومند براى حفظ قدرت خود مى كوشند تا صحيح ترين راه را انتخاب كنند در حالى كه افراد ضعيف و ناتوان آمادگى روحى براى گرفتن تصميم هاى صحيح ندارند، ازاينرو با حصول قدرت، رأى صائب مى آيد و با پشت كردن قدرت، رأى صائب هم از دست مى رود.تفسير سوم اينكه چون افراد به قدرت مى رسند هر نظرى اظهار دارند از سوى اطرافيان متملق و چاپلوس نظرى صحيح و صواب معرفى مى شود، هرچند باطل باشد و به عكس هنگامى كه قدرت از دست برود گروهى ظاهربين صائب ترين نظرها را نيز انكار مى كنند. شبيه همين معنا در كلام ديگرى از مولا اميرمؤمنان عليه السلام در غررالحكم آمده است: «الدَّوْلَةُ تَرُدُّ خَطَأُ صاحِبِها صَوابآ وَصَواب ضِدِّهِ خَطاءً؛ دولت و قدرت، خطاى صاحب آنرا صواب جلوه مى دهد و صواب بر ضد آن را خطا مى شمارد».
امام (ع) فرمود: «صَوَابُ الرَّأْيِ بِالدُّوَلِ- يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا وَ يَذْهَبُ بِذَهَابِهَا»:يعنى لازمه داشتن دارايى و ثروت انديشه درست است. زيرا لازمه خوشبختى كاملى كه همراه داشتن دارايى است آن است كه انديشه درستى در كار باشد تا آن را اداره كند و از طرفى همان خوشبختى و دارايى وسيله و زمينه است براى گزينش درستترين انديشه، پس انديشه درست با وجود دارايى -كه زمينه ساز است- فراهم مى آيد، و با از دست رفتن دارايى، انديشه درست نيز مى رود، هر چند كه به ظاهر، انديشه صحيح باشد.
السابعة و العشرون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(327) و قال عليه السّلام: صواب الرّأى بالدّول: يقبل بإقبالها و يذهب بذهابها. (82997- 82987)
المعنى:من أهمّ أسباب النجاح و التقدّم في الامور خصوصا المسائل الهامّة المربوطة بالسياسة و إدارة أمر الامم و الشعوب هو اتّخاذ الاراء الصائبة و النظريات الصحيحة
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 425
النافذة، فهي الّتي بها يكتسب الدولة و تنتظم الامور، فاذا أقبل الدولة على رجل و بنى جلدته يقع في قلوبهم الأفكار الصائبة و يهتدون إلى سواء الطريق في الامور سواء في الحرب أو الصلح أو العطاء أو المنع، و إذا أدبر الدولة يكثر الخطأ في الاراء و يقع كلّ رأى على الوراء.الترجمة:فرمود: رأى درست باقبال و بخت دولت است: چون رو كند رو ميكند و چون بخت برگردد رأى سرنگون گردد.دولت أر آيد زنى رأى درست ور رود رأى تو پوچ و گيج و سست
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص108
صواب الرأى بالدول، يقبل باقبالها و يدبر بادبارها. «انديشه درست همراه با دولتهاست، با روى آوردن آنها درستى انديشه هم روى مى آورد و با پشت كردن آنها پشت مى كند.»
صولى مى گويد: پسران برمك در پايان روزگار حكومت خويش پيش يحيى بن خالد جمع شدند و در آن هنگام ده تن بودند، در مورد كارى رايزنى كردند و به نتيجه پسنديده اى نرسيدند. يحيى گفت: اى پناه بر خدا كه به خدا سوگند دولت ما سپرى شده است، هنگامى كه اقبال با ما بود يكى از ما ده مورد مشكل را در يك جلسه بررسى و حل مى كرد و امروز ما ده تن هستيم و در كارى نه چندان دشوار تبادل انديشه مى كنيم و انديشه درستى براى ما صورت نمى گيرد. از خداى فرجام پسنديده براى خود مسألت مى كنيم.
منصور دوانيقى همين كه قيام ابراهيم، او را درمانده كرد، به عموى خود عبد الله بن على كه در آن هنگام زندانى بود پيام فرستاد كه چه بايد بكند و از او رايزنى خواست، و ابراهيم در بصره قيام كرده بود. عبد الله گفت: من زندانيم و انديشه زندانى هم زندانى است. منصور پيام داد با اين همه چه مى گويى؟ گفت: بايد كه منصور اموال خزانه و بيت المال را ميان سپاهيان خويش تقسيم كند و به رويارويى ابراهيم برود، اگر بر او پيروز شد كه چه بهتر و گرنه آهنگ گرگان و جنگ با محمد پدر ابراهيم كند و اجازه دهد ابراهيم به گنجينه و بيت المال خالى از اموال دست يابد كه اين كار براى منصور بهتر از آن است كه شكست بخورد و ابراهيم بر گنجينه و بيت المال انباشته دست يابد.
سليمان بن عبد الملك به يزيد بن ابى مسلم سالار شرطه حجاج گفت: خدا لعنت كند كسى را كه ريسمانش را براى تو بكشد و آخرت خويش را براى تو تباه سازد. گفت: اى امير المؤمنين چنين مى بينم كه دولت از من برگشته است كه اگر دولت با من بود، كارهاى كوچك مرا بزرگ و امور اندك مرا گران مى ديدى.