وَ قَالَ (عليه السلام)، وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ "لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ": إِنَّا لَا نَمْلِكُ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً، وَ لَا نَمْلِكُ إِلَّا مَا مَلَّكَنَا؛ فَمَتَى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا، وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا.
أمْلَكُ بِهِ مِنَّا: («املك» صيغه افعل تفضيل است) صاحب اختيارتر و مالك تر از ما به آن است.
در معنى «لا حول و لا قوة الّا بالله»، كه مى گويند از او پرسيدند، فرمود:ما با وجود خدا مالك چيزى نيستيم. و مالك نمى شويم، مگر آنچه او ما را مالك آن گردانيده است. پس هرگاه به ما چيزى عطا كند كه او از ما سزاوارتر به آن باشد ما را تكليفى بر عهده گذاشته است و هرگاه آن را از ما گرفت، تكليف خود را از ما برداشت.
حضرت را از معناى «لا حول و لا قوّة الّا باللّه» پرسيدند فرمود:با وجود خدا دارنده چيزى نيستيم، و دارنده چيزى نمى شويم جز آنچه او ما را دارنده آن نمايد، بنا بر اين وقتى ما را دارنده چيزى نمود كه خود نسبت به آن دارنده تر است وظيفه اى بر عهده ما گذاشته، و هرگاه آن را از ما گرفت تكليف آن را از ما برداشته.
تفسير «لا حول و لا قوة الّا باللَّه» (علمى، تفسيرى):و درود خدا بر او، (از امام معنى لا حول و لا قوّة الا بالله، را پرسيدند. پاسخ داد:) ما برابر خدا مالك چيزى نيستيم، و مالك چيزى نمى شويم جز آنچه او به ما بخشيده است، پس چون خدا چيزى به ما ببخشد كه خود سزاوارتر است، وظايفى نيز بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما گرفت تكليف خود را از ما بر داشته است.
[و از معنى «لا حول و لا قوة إلّا باللّه» از او پرسيدند، فرمود:]با وجود خدا ما را بر چيزى اختيار نماند و چيزى نداريم جز آنچه او ما را مالك آن گرداند. پس چون ما را مالك چيزى كرد كه خود بدان سزاوارتر است تكليفى بر عهده مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تكليف خود را از ما برداشته.
هنگاميكه از امام عليه السّلام معنى سخنشان «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» (جنبش و توانائى نيست مگر به اراده خدا) را پرسيدند آن حضرت فرمود:1- ما با خدا دارنده چيزى نيستيم (شريك نمى باشيم) و دارنده نمى شويم مگر آنچه (اندام و قوى و عقل) را كه ما را دارنده آن گرداند،2- پس هر گاه ما را بچيزى دارا گردانيد كه او از ما دارنده تر است تكليف نمايد (امر و نهى فرمايد) و هر گاه آن چيز (توانائى بر آن) را از ما گرفت تكليف آنرا از ما برداشته (در باره آن مؤاخذه و باز پرسى نمى نمايد).
امام در پاسخ به سوالي درباره معناي «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ» چنين فرمود:ما در برابر خداوند با مالکيت او شريک نيستيم بلکه ما چيزي را مالک نيستيم حز آنچه او به ما تمليک کرده و هرگاه قدرتي يا مالي را به ما ببخشد -در حالي که او از ما به آن مال سزاوارتر است- ما را مکلف به وظايفي (درباره آن) فرموده و هرگاه آن را از ما پس گيرد تکليفش را نيز از ما برداشته است.
هر چه هست از اوست!به نظر مى رسد ـ همانگونه كه بعضى از شارحان نهج البلاغه استنباط كرده اند[1] ـ شخصى كه معناى «لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه» براى او مفهوم نبود و گرفتار شبهه جبر شده بود سؤالى در اين باره از حضرت كرد و امام(عليه السلام) براى رفع شبهه او سه جمله بيان فرمود.نخست فرمود: «ما در برابر مالكيت خداوند مالك چيزى نيستيم»; (وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ»: إِنَّا لاَ نَمْلِكُ مَعَ اللّهِ شَيْئاً).بنابراين مالك اصلى خداست و هيچ كس استقلال در مالكيت ندارد و به تعبير ديگر، توحيد در مالكيت، يكى از شاخه هاى توحيد افعالى است كه بدون اعتقاد به آن توحيد انسان كامل نمى شود.سپس در جمله دوم مى افزايد: «بلكه ما چيزى را مالك نيستيم جز آنچه او به ما تمليك كرده است»; (وَ لاَ نَمْلِكُ إِلاَّ مَا مَلَّكَنَا).بنابراين مالكيت ما از ذات پاك او سرچشمه مى گيرد; آنچه اراده كند به ما مى دهد و آنچه را اراده كند باز پس مى گيرد و به تعبير ديگر، مالكيت ما نسبت به مالكيت خداوند مالكيت طولى است نه مالكيت عرضى.آنگاه در جمله سوم مى فرمايد: «هرگاه او چيزى را به ما تمليك كند كه در واقع خودش به آن سزاوارتر از ماست ما را (درباره آن) مكلف به وظايفى مى كند و هرگاه آن را از ما باز پس گيرد تكليفش را از ما برمى دارد»; (فَمَتى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا، وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا).اين همان نكته باريك و دقيق و بسيار جالب «الأمرُ بين الأمرَين» است. نه چنان است كه ما از خود استقلال تام داشته باشيم و صاحب قدرتى در برابر خدا و مالكيتى در برابر مالكيت او گرديم و نه چنان است كه در اعمال خود مطلقاً اراده و اختيارى نداشته باشيم. بلكه او به ما قدرت و قوت و اختيار داده و هماهنگ با آن تكاليفى بر عهده ما گذاشته است. تا زمانى كه آن قدرت و قوت وجود دارد تكاليف هم هست هنگامى كه گرفته شد تكاليف از بين مى رود.او به ما اموالى بخشيده و تمليك كرده و تكليف خمس و زكات را در كنار آن قرار داده است، قوت و قدرت جسمانى داده و تكليف نماز و روزه و حج و جهاد را در كنار آن مقرر فرموده، هرگاه مال را باز پس گيرد تكليف خمس و زكات نيز برداشته مى شود هرگاه قوت و قدرت جسمانى را از ما سلب كند واجباتى كه نياز به قوت و قدرت جسمانى دارد از ما برداشته خواهد شد.همين معنا در حديث ديگرى كه از امام(عليه السلام) نقل شده منعكس است: «عبايه، از ياران خاص اميرالمؤمنين(عليه السلام) از آن حضرت درباره مسأله توانايى هاى انسان كه با آن برمى خيزد و مى نشيند و كارهايى انجام مى دهد سؤال كرد (كه آيا اين ها جبرى است يا اختيارى؟) امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) از او پرسيد: منظور تو كدام توانايى است؟ توانايى بدون پروردگار يا با پروردگار؟ عبايه ساكت شد و پاسخى نداد، امام(عليه السلام) فرمود: بگو، عرض كرد: چه بگويم، فرمود: اگر بگويى با خداوند (در عرض خداوند) مالك قدرتى هستى، مايه هلاكت توست و اگر بگويى بدون خداوند چنين قدرتى را پيدا كردى آن هم مايه هلاكت توست. عبايه عرض كرد: چه بگويم اى اميرالمؤمنين؟ فرمود: بايد بگويى كه اين قدرت را خداوند به تو ارزانى داشته اگر اين قدرت را براى تو ادامه دهد عطا و بخشش اوست و اگر از تو بگيرد بلا و آزمايش اوست. او مالك قدرتى است كه به تو داده و قادر بر چيزى است كه تو را بر آن قادر نموده، آيا نشنيدى مردم حول و قوه الهى را مى طلبند در آن جا كه مى گويند: «لاحولَ ولا قوّة إلاّ بالله العلىِّ العظيمِ». عبايه عرض كرد: تفسير اين سخن چيست؟ فرمود: پناهى دربرابر معاصى الهى نيست مگر پناه خداوند و قوتى بر طاعات نيست مگر با اعانت پروردگار. عبايه برخاست و خود را به روى دست و پاى امام(عليه السلام) انداخت و بوسه زد.[2]براى روشن شدن اين بحث پيچيده و دقيق و ظريف يك مثال حسى داريم كه سابقاً نيز به آن اشاره كرديم و آن اين است كه فرض كنيد يك قطار برقى به حركت درآمده است اين قطار نيروى خود را لحظه به لحظه از سيم برقى كه در طول مسير كشيده اند و حلقه لغزنده قطار روى آن حركت مى كند دريافت مى دارد هر لحظه مسئول اداره برق اراده كند مى تواند برق آن قطار را از همان مبدأ قطع كند ولى مادامى كه قطع نكرده راننده قطار با ميل و اراده و آزادى، قطار را در مسير به حركت وامى دارد. هر كجا لازم بود توقف مى كند هر كجا لازم بود سرعت مى گيرد و هر كجا خواست ملايم مى رود، اين راننده قادر است قطار را به صورت هاى مختلف هدايت كند ولى اين قوت و قدرت را از مبدائى مى گيرد كه لحظه به لحظه به او نيرو مى بخشد و هر لحظه بخواهد مى تواند اين قدرت و نيرو را قطع كند. بنابراين اين راننده، هم اختيار دارد و هم ندارد، اختيار براى انتخاب حركت و توقف ولى عدم اختيار در بقاء نيرويش. و اين است معنى الامر بين الامرين: نه جبر و سلب اختيار و نه آزادى مطلق.نكته قابل توجه اين است كه «حول» در لغت به دو معناست: يكى حركت و تحول و ديگرى ممانعت و حائل شدن. اگر در لغت عرب به «سال» حول گفته مى شود به اين دليل است كه انسان از زمانى به زمان ديگر متحول مى شود و حركت مى كند.بنابر اين معنا، معنى لاحول ولا قوة الا بالله اين است كه هيچ نوع حركت و تحول و هيچ قوت و قدرتى جز از سوى خدا نيست، اوست كه به ما اين نيروها را بخشيده و به ما توانايى و اختيار داده تا بتوانيم به سوى مقاصد خويش حركت كنيم.و بنابر معنى دوم، معنى جمله اين است كه هيچ مانعى دربرابر معاصى و هيچ قدرتى بر اطاعات جز به وسيله خداوند نيست، همانگونه كه در ذيل حديث عبايه آمده بود و در حديثى از امام صادق(عليه السلام) نيز در تفسير جمله «لا حول ولا قوّةَ إلاّ بالله» مى خوانيم كه فرمود: «لا يَحولُ بَينَنا وبينَ المَعاصِى إلاّ اللهُ ولا يُقَوّينا على أداءِ الطّاعةِ والفرائضِ إلاّ الله; ميان ما و گناهان جز خداوند حائل نمى شود و براى اداى اطاعت و واجبات جز خداوند به ما نيرو نمى بخشد».[3]به اين ترتيب جمله پرمعنى و پرمحتواى «لا حولَ ولا قوّة إلاّ بالله» دو معنى دارد كه هر دو در روايات معصومين(عليهم السلام) آمده است[4]. [5]*****پی نوشت:[1]. مرحوم محقق كمره اى در شرح نهج البلاغه خود اين سخن را آورده است.[2]. تحف العقول، ص 345، در كلمات امام هادى(عليه السلام).[3]. بحارالانوار، ج 90، ص 189، ح 24.[4]. براى توضيح بيشتر درباره مسئله جبر و تفويض و قضا و قدر مى توانيد به كتاب انوارالاصول، ج 1، و تفسير نمونه، ج 26، ذيل آيه 38 سوره نبأ و همچنين ج 11، ذيل آيه 33 سوره نحل، و بحث هايى كه سابقاً در پيام امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، ج 12، ص 461، ذيل حكمت 78 داشتيم، مراجعه كنيد.[5]. سند گفتار حكيمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده است كه مضمون اين گفتار حكيمانه در كتاب تحف العقول (كه پيش از نهج البلاغه تأليف شده) در لابه لاى سؤالاتى كه عباية بن ربعى اسدى از حضرت كرد آمده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 287). و عبارت تحف العقول چنين است كه امام(عليه السلام) در تفسير «لا حَولَ وَلا قوّةَ إلاّ بِالله» فرمود: «لا حَولَ عَن مَعاصِى الله إلاّ بِعِصمَةِ الله و لا قوّة لنا على طاعةِ الله إلاّ بعَونِ الله قال: فَوَثَب عَباية فقبّل يدَيه و رِجليه». (تحف العقول، در كلمات امام هادى(عليه السلام) از اميرمؤمنان على(عليه السلام)، ص 468).
از امام (ع) وقتى كه در باره معناى «لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم» پرسيدند، فرمود:«إِنَّا لَا نَمْلِكُ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً وَ لَا نَمْلِكُ إِلَّا مَا مَلَّكَنَا- فَمَتَى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا- وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا»:«ما در چيزى با خدا شريك نيستيم و ما جز آنچه او داده است چيزى نداريم، پس هر گاه چيزى را به ما داد كه او از ما در آن صاحب اختيارتر است، در آن صورت ما را مكلّف ساخته و اگر آن چيز را از ما بازستاند، تكليف آن را از ما برداشته است».دليل فرمايش امام (ع) «ما در چيزى با خدا شريك نيستيم»، قول خداى تعالى است: «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فی قلوبهم قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً» و ظاهر مطلب آن است كه تكليف به دنبال اعطاى جوارح و قوا و عقل و ساير متعلّقات تكليف است كه خداوند به ما مرحمت كرده است، و موقعى كه هر كدام از آنها را از ما بازستاند، تكليف مربوط به آن را از ما رفع مى كند. از امام صادق (ع) در باره اين جمله پرسيدند، فرمود: هيچ نيرويى بر ترك گناهان و هيچ توانى بر انجام طاعات جز از طرف خدا وجود ندارد.
الرابعة و الثمانون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(384) و قال عليه السّلام و قد سئل عن معنى قولهم «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه»: إنّا لا نملك مع اللَّه شيئا، و لا نملك إلّا ما ملّكنا فمتى ملّكنا ما هو أملك به منّا كلّفنا، و متى أخذه منّا وضع تكليفه عنّا. (85129- 85087)
المعنى:الظاهر أنّ مقصد السائل أنّه إذا لم يكن للانسان حول و لا قوّة إلّا باللّه يلزم الجبر، لأنّ كلّ عمل يصدر عن الانسان يحتاج إلى الحول أي الحركة نحو الفعل و إلى القوّة أي استطاعة العمل، فاذا كان الحول و القوّة في العمل للّه فلا اختيار للعبد في عمله و يلزم الجبر.فأجاب عليه السّلام أنّ هذه الجملة ناظرة إلى ما قبل الاختيار، فالمقصود منه أنّا لا نملك شيئا إلّا ما أوجده اللَّه لنا كأصل ايجادنا، فمبادي الفعل كالميل و التصوّر
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 486
امور أوجدها اللَّه لنا كالشرائط العامّة للتكليف من العلم و القدرة، و كان من الامور الّتي ملكنا اللَّه إيّاه كالاختيار الّذي هو الشرط الأساسى للتكليف، و بعد ما ملكنا شرائط التكليف كلّفنا، فيتوجه إلينا المسئولية في الطاعة و العصيان، و إذا أخذ منّا شرائط التكليف و مباديها كلّها أو بعضها يسقط التكليف، و أهمّ شرائطها القدرة و الاختيار، فمعنى هذه الكلمة يؤيّد الاختيار و لا ينافيه.الترجمة:در پاسخ پرسش از معنى كلمه «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» فرمود: براستى كه ما در برابر خدا چيزى نداريم و داراى چيزى نباشيم، مگر همان را كه خداوند بما داده باشد، و چون آنچه را كه از ما دارنده تر است بما بدهد ما را مكلّف مى سازد، و هر گاه آنرا از ما بگيرد تكليفش را هم برميدارد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص175
قال عليه السّلام، و قد سئل عن معنى قولهم: لا حول و لا قوة الّا باللّه: انا لا نملك مع الله شيئا، و لا نملك الا ما ملكنا، فمتى ملكّنا، ما هو املك به منا كلفنا، و متى اخذه منا وضع تكليفه عنّا. «از آن حضرت درباره معنى «لا حول و لا قوة الا باللّه» پرسيدند، فرمود: با وجود خداوند ما را بر چيزى اختيار نيست و چيزى نداريم جز آنچه او ما را مالك آن قرار داده است، پس چون ما را مالك چيزى فرمود كه خود به آن سزاوارتر از ماست، تكليف بر عهده ما گذاشت، و چون آن را از ما گرفت، تكليف خود را از ما برداشت.»
ابن ابى الحديد مى گويد: معنى اين سخن اين است كه آن حضرت «حول» را به معنى ملكيت و تصرف و «قوه» را به معنى تكليف گرفته است، گويى مى فرمايد هيچ تملك و تصرفى جز به عنايت خدا و هيچ تكليفى براى هيچ كارى بدون امر خدا نيست. يعنى در قبال خداوند ما مالك چيزى نيستيم و استقلال نداريم كه چيزى داشته باشيم، زيرا اگر خداوند ما را نمى آفريد و زنده قرار نمى داد نه مالك چيزى بوديم و نه اختيار تصرف داشتيم. و هرگاه مالك چيزى هم مى شويم خداوند بر آن چيز از ما تواناتر و مالك تر است، و چون مالك مال مى شويم كه به حقيقت مالك آن هستيم يا داراى عقل و جوارح و اعضا مى شويم كه به صورت مجازى مالك آنهاييم، در اين هنگام خداوند در قبال آنچه مالك هستيم تكليفى براى ما تعيين فرموده است، نظير آنكه در مال تكليف زكات و در عقل تكليف دقت كردن و در داشتن امكانات و اعضا و جوارح امورى چون حج و نماز و جهاد و ديگر احكام را بر ما مقرر فرموده است. هرگاه مال را از ما مى گيرد، تكليف زكات را از ما برمى دارد و هرگاه عقل را از ما مى گيرد، تكليف دقت و انديشيدن از ما ساقط مى شود و به همين ترتيب هرگاه اعضا و جوارح را مى گيرد، تكليف جهاد ساقط مى شود.
اين تفسير سخن آن حضرت است، ديگران به گونه ديگر «لا حول و لا قوة الا بالله» را معنى كرده اند، ابو عبد الله جعفر بن محمد عليه السّلام فرموده است: هيچ نيرويى براى اطاعت و هيچ نيرويى براى ترك معصيتها جز به لطف خداوند نيست. و جبريان مى گويند: هيچ كارى از كارها نيست مگر اينكه از خداوند صادر مى شود و حال آنكه در الفاظ اين كلمه هيچ لفظى كه دليل ادعاى ايشان باشد وجود ندارد.