خلقة الجَرادَة:وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي الْجَرَادَةِ إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ، وَ أَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ، وَ جَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ وَ فَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ، وَ جَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ، وَ نَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ، وَ مِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ؛ يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا وَ لَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ، حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا وَ تَقْضِيَ مِنْهُ شَهَوَاتِهَا، وَ خَلْقُهَا كُلُّهُ لَا يُكَوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً.
قَمْرَاوَيْن: دو ماه تابان و نورانى.مِنْجَلَيْن: دو داس، برخى گفته اند مقصود از دو داس در اينجا دو پاى ملخ است.ذبُّها: دفع آن.نَزَوَاتُهَا: پروازهايش، پريدنهايش.
قَمراوَين: مانند ماه، ماهوشنَابَين: دو دندان پيشينتَقرِضُ: با دندان مى خورد، مى بردمِنجَل: داسيَرهَبُها: از آن مى ترسدذَبّ: دفع و منع نمودننَزَوات: جست و خيزهاإصبَعاً مُستَدِقَّة: انگشت نازك
و اگر خواهى در آفرينش ملخ بنگر. براى او دو چشم سرخ آفريد و حدقه هاى چشمش را چون دو ماه تابان بيفروخت. براى او گوشى پنهان بيافريد و دهانى به اعتدال و سامان و حسى نيرومند و دو دندان نيش، كه هر چيز را بدان ببرد و دو دست داس مانند كه هر چيز را با آن بگيرد. كشاورزان به سبب كشته هاى خود از آن بيمناك اند و اگر همه ياران خود را گرد آورند، توانايى دفع آن ندارند. ملخها به خواست و ميل خود به كشتزار روى نهند و هر چه خواهند بجوند و بخورند. همه اندام ملخ به قدر يك انگشت باريك نيست.
و اگر مى خواهى در رابطه با ملخ بگو، كه خداوند براى او دو چشم قرمز، و دو حدقه تابان، و گوش پنهان آفريده، و براى او دهانى مناسب گشوده، و به او حسّى توانا عنايت كرده، و دو دندانى داده كه با آنها مى چيند و جدا مى كند، و دو داس كه با آنها چيزى را مى گيرد، كشاورزان براى زراعتشان از او بيم دارند، و براى دفع او گرچه با هم همدست شوند عاجزند، تا با جست و خيزهايش به كشتزار آيد، و خواسته هاى خود را بر آورده نمايد، در صورتى كه جسم او به اندازه يك انگشت باريك بيش نيست.
4. شگفتى آفرينش ملخ:و اگر خواهى در شگفتى ملخ سخن گو، كه خدا براى او دو چشم سرخ، دو حدقه چونان ماه تابان آفريد، و به او گوش پنهان، و دهانى متناسب اندامش بخشيده است، داراى حواس نيرومند، و دو دندان پيشين است كه گياهان را مى چيند، و دو پاى داس مانند كه اشياء را بر مى دارد. كشاورزان براى زراعت از آنها مى ترسند و قدرت دفع آنها را ندارند گرچه همه متّحد شوند. ملخ ها نيرومندانه وارد كشتزار مى شوند و آنچه ميل دارند مى خورند، در حالى كه تمام اندامشان به اندازه يك انگشت باريك نيست.(1)------------------------------(1). اشاره به علم: انتومولژى ENTOMOLOGY (حشره شناسى).
و اگر خواهى از ملخ بگويم كه دو ديده سرخ آفريد براى آن، و دو حدقه برايش افروخت چون ماه تابان، و او را گوشى بداد پوشيده و پنهان، و برايش دهانى گشود به اعتدال، و حسّى نيرومند و به كمال. و دو دندان پيشين كه بدانها ببرد، و دو پاى داس مانند كه بدانها چيزى را بگيرد. كشاورزان در كشت خود از آن مى ترسند و توانايى راندنش را ندارند، هر چند همه كسان خود را فراهم آرند، تا گاهى كه در جست و خيزهايش روى به كشته آرد، و هر چه خواهش آن است روا دارد، و همه اندام ملخ به اندازه يك انگشت باريك نيست -و اين حقيقتى است-.
قسمت سوم خطبه:(20) و اگر مى خواهى (مانند مورچه) در باره ملخ بگو (و در شگفتى آفرينش آن تأمّل و انديشه كن) كه خداوند سبحان براى آن دو چشم سرخ آفريده، و دو حدقه (مانند ماه) تابان بر افروخته، و گوش پنهان (از نظر) برايش قرار داده، و دهن مناسب برايش گشوده، و براى آن حسّ توانا (كه راه معاش و سود و زيان خود را مى يابد) قرار داده و دو دندان كه بوسيله آن (گياه را) چيده و جدا ميكند، و (دو پا مانند) دو داس كه بآن مى درود، برزگران براى زراعتشان از آن مى ترسند و دفع آنرا نمى توانند اگر چه با هم اتّفاق نموده گرد آيند تا اينكه در پرواز خود بكشت زار آمده و از آن خواهشهايش را انجام دهد در حاليكه همه جثّه و تن آن باندازه يك انگشت باريك نيست.
و اگر بخواهى درباره ملخ سخن بگو که خداوند براى او دو چشم سرخ رنگ و دو حدقه همچون دو قرص ماه، آفريده و گوش پنهان و دهان مرتب و متناسب به او بخشيده است. خداوند براى او حس قوى و دو دندان که با آنها (ساقه و شاخه گياهان و برگهاى درختان را) مى چيند و دو داس که با آنها (ساقه ها و برگهاى مورد نظر را) مى گيرد. کشاورزان براى زراعت خود از آنها مى ترسند ولى هرگز قادر بر دفع آنها نيستند حتى اگر همه دست به دست هم دهند. ملخ آنچنان نيرومندانه پيش مى آيد تا با جست و خيز خود به کشتزارها وارد شود و آنچه را مى خواهد انجام دهد (و هر زمان مايل بود ـ و احتمالا پس از نابودى کشتزار ـ آنجا را ترک گويد) اينها همه در حالى است که تمام پيکر او به اندازه يک انگشت باريک نيست!
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 7، ص: 179-175
به ساختمان ملخ نگاه کن!حشرات را مى توان بر سه گونه تقسيم کرد: گروهى از آنان خدمتگزار انسانها هستند مانند زنبوران عسل که شهد گلها را براى ما جمع آورى مى کنند و عموم زنبورها که گردهاى گلها را جابه جا کرده و آنها را بارور مى کنند و ميوه هاى درختان را پربرکت مى سازند.بخش ديگرى حشرات بى آزارند که (در ظاهر) نه خدمتى دارند و نه زحمت و دردسرى، و گروه سومى هستند که جزء آفات و بلاها محسوب مى شوند; مانند ملخ.امام در بخش هاى گذشته اين خطبه شرحى درباره شگفتيهاى آفرينش مورچه بيان فرمود که موجودى است غالباً بى آزار و سخت کوش و مى تواند الگويى براى انسانها باشد; ولى در اين بخش از خطبه درباره حشره اى سخن مى گويد که از مأموران عذاب الهى است و مى تواند لشکرى فراهم کند و به باغها و زراعتها چنان حمله ور شود که هيچ قدرت و لشکرى نتواند با آن مقابله کند و به اين ترتيب خداوند قدرت نمايى خود را در تمام جهات آشکار مى سازد و خوف و رجا را در انسانها تقويت کرده، مى فرمايد: «و اگر بخواهى درباره ملخ گفت و گو کن که خداوند براى او دو چشم سرخ رنگ و دو حدقه همچون دو قرص ماه آفريده و گوش پنهان و دهان مرتب و متناسب به او بخشيده است»; (وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي الْجَرَادَةِ(1)، إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ، وَ أَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ(2)، وَ جَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ، وَ فَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ(3)).در ادامه سخن مى افزايد: «خداوند براى او حس قوى و دو دندان که با آنها (ساقه و شاخه گياهان و برگهاى درختان را) مى چيند و دو وسيله همچون دو داس که با آنها اشياى مورد نظر را مى گيرد»; (وَ جَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ، وَ نَابَيْنِ(4) بِهِمَا تَقْرِضُ، وَ مِنْجَلَيْنِ(1) بِهِمَا تَقْبِضُ).بعضى از دانشمندان مى گويند: ملخ موجود عجيبى است که در هر بخشى از اعضاى خود شبيه يکى از حيوانات است و به تعبير ديگر با اين که ظاهراً حيوان ضعيفى است ده شباهت به ده حيوان نيرومند دارد: صورتش همچون صورت اسب، چشمانش مانند چشمان فيل، گردنش همانند گردن گاو، شاخکهايش همچون شاخهاى گوزن، سينه اش همچون سينه شير، شکمش همچون شکم عقرب، بالهايش همانند بالهاى عقاب، رانهايش همچون رانهاى شتر، پاهايش مانند پاهاى شترمرغ و دم او مانند دم مار است و امام(عليه السلام) در بيان بالا به هفت ويژگى شگفت آور او اشاره فرموده ; چشمها، حدقه ها، گوش پنهان، دهان مخصوص، احساس قوى، دندانهاى نيرومند و دو عضو شبيه دو داس در دو طرف دهان. درباره عجايب خلقت اين حشره در نکته ها بحث جالبى خواهد آمد.سپس امام(عليه السلام) به خطرات عظيم اين حشره ظاهراً ضعيف پرداخته، مى افزايد: «کشاورزان براى زراعت خود از آنها مى ترسند ولى هرگز قادر بر دفع آنها نيستند، حتى اگر همه دست به دست هم دهند. ملخ آنچنان نيرومندانه پيش مى آيد تا با جست و خيز خود در کشتزارها وارد شود و آنچه را ميل دارد بخورد (و هر زمان مايل بود ـ و احتمالا پس از نابودى کشتزار ـ آنجا را ترک گويد) اينها همه در حالى است که تمام پيکر او به اندازه يک انگشت باريک نيست»; (يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ، وَ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا، وَ لَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ، حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا(2)، وَ تَقْضِي مِنْهُ شَهَوَاتِهَا. وَ خَلْقُهَا کُلُّهُ لاَ يُکَوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً(3)).راستى عجيب است هرگاه فرماندهان بزرگ تاريخ لشکر خود را براى مبارزه با اين حشره کوچک بسيج کنند قادر بر دفع آن نيستند; دسته هاى ملخها همچون قطعات بزرگ ابر در آسمان ظاهر مى شوند و ناگهان بر باغها و زراعتهاى وسيع فرود مى آيند و در مدّت کوتاهى ساقه هاى گياهان و شاخه ها و برگها را مى خورند و بيابانى خشک يا درختانى عريان از هرگونه برگ و ميوه از خود به يادگار مى گذارند.حتى امروز که با هواپيماى سمپاشى و وسايل ديگر به مبارزه با آنها بر مى خيزند تنها در بعضى از موارد ممکن است توفيقى نصيبشان شود، اگر حمله ملخها شديد باشد وسايل امروز نيز قادر به مبارزه با آنها نيست.****نکته:زندگى عجيب ملخها:يکى از حشرات شگفت انگيز ملخ است حيوانى که در حال عادى به صورت بى ضرر و غير مزاحم در گوشه و کنار مزارع، باغها، درّه ها و کوه ها زندگى مى کند; ولى هنگامى که فرمان مرموزى به او داده شود به سرعت تکثير مثل مى کند و به صورت دسته جات عظيم; مانند قطعات ابر در آسمان به پرواز در مى آيد و بر هر زراعت و باغى فرود آيد آن را نابود مى کند.به گفته دانشمندان ساختمان اين حشره بسيار پيچيده و عجيب است; از جمله اينکه داراى دو زوج چشم مرکّب و سه چشم بسيط است، چشمهاى مرکّب او از چهار هزار قسمت تشکيل شده و هر يک ساختمان مخصوص به خود را دارد و از مجموع آنها چشم مرکب با ديد واحد تشکيل مى شود. اما چشمهاى سه گانه بسيط او در بالاى سرش قرار گرفته سينه اش از سه حلقه و شکمش از ده حلقه شبيه به يکديگر تشکيل شده است.او داراى دو زوج بال است; يک زوج بالهاى جلو او که سخت است و به صورت قابى درآمده و جهت پرواز به کار نمى رود و کارش حفاظت بالهاى ظريف پرواز است که به هنگام استراحت چند مرتبه چين مى خورد و زير بالهاى سخت جلو محفوظ مى ماند.پاهاى عقب ملخ رشد زيادى کرده و براى جهش و پرش به او کمک مى کند. ملخها در فصل تابستان يا بهار تخم ريزى مى کنند، اين تخمها به وسيله نوع ماده از انتهاى دُم او بيرون مى آيد و در سوراخهايى از زمين که بوجود آورده قرار مى گيرد، نوزادان پس از خروج از تخم بسيار پرخور و حريصند و آنچه را سر راه خود بيابند مى خورند و از اين جهت در مبارزه با ملخ هميشه بايد محلّ تخم ريزى آنها را دانست و وسيله نابودى نوزادها را قبل از خروج از تخم فراهم کرد.ملخ انواع و اقسامى دارد ; ملخهاى دريايى، ملخهاى مراکشى، ملخهاى ايتاليايى که بيش از انواع ملخها به زراعتها خسارت وارد مى کنند. از شگفتيهاى زندگى ملخ اين است که از هنگامى که از تخم بيرون مى آيد تا زمانى که کامل شود و به پرواز درآيد شش بار تغيير شکل مى دهد. توده هاى ملخ گاهى به قدرى زياد و گسترده مى شوند که هزاران کيلومتر مربع از آسمان را مى پوشانند.(8)****پی نوشت:1. «الجرادة» يعنى ملخ. ريشه اصلى آن «جرد»، بر وزن «فرد» به معناى پوست کندن است که ظاهراً اين کلمه از آن گرفته شده است.2. «قمراوين» تثنيه «قمراء» ازماده «قمر» گرفته شده و قمراء جنبه وصفى دارد; يعنى نورانى.3. «سوىّ» به معناى موجود کاملى است که عيبى در آن نباشد.4. «نابين» تثنيه «ناب» دندان جلو است.5. «منجلين» تثنيه «منجل» به معناى داس است و در اينجا کنايه از پاها يا دست هاى ملخ است که قوسى شکل است و با آن برگ ها و ساقه ها را مى گيرد و با دندانش مى چيند.6. «نزوات» جمع «نزوه» به معناى پرش است.7. «مستدقة» از ريشه «دقّت» به معناى باريک بودن گرفته شده و «مستدقّه» به معناى باريک است.8. رجوع شود به الزلجىّ الحديث تأليف و ترجمه محمد کاظم الملکى، جلد 2، صفحه 329 و فرهنگ معين، واژه ملخ.
«ان شئت قلت فى الجراده... مستدقّه»،در اين عبارات يكى ديگر از موجودات عجيب عالم آفرينش را مدّ نظر آورده و با آن بر وجود حق تعالى استدلال فرموده، و آن پرنده اى است به نام ملخ يعنى چنان كه در آفرينش مورچه و غير آن دلايلى بر وجود صانع حكيم يافت مى شود، در وجود ملخ نيز به روشنى مى توان دليل وجود خداوند را دريافت، و به قسمتهايى از دقايق حكمت كه در آفرينش اين موجود به چشم مى خورد توجه داده است:1- دارا بودن دو چشم سرخ، با دو حدقه سفيد و روشن، و به اعتبار سرخى آتشين و روشنگرى قوى كه در حدقه چشم اين حشره وجود دارد، فعل اسرج را برايش استعاره آورده است كه به معناى روشن كردن چراغ مى باشد.2- اين پرنده، داراى گوشى است كه از چشم بينندگان پوشيده مى باشد، بعضى از شارحان گفته اند: واژه «خفىّ» كه به عنوان صفت براى سمع آمده، در حقيقت صفت مقبول است و بطور مجاز بر قابل اطلاق شده، يعنى گوشى كه صداهاى لطيف و بسيار ضعيف را مى شنود.3- «و جعل لها الحسّ القوىّ»،مراد از حسّ قوّه واهمه و مقصود از نيرومندى آن مهارت و هوشمنديى است كه در طريقه زندگى و فعّاليتهايش، به آن الهام شده است، هنگامى كه فردى بسيار زيرك و با هوش باشد در باره اش مى گويند: «له حسّ حاذق»، بنا بر اين يكى از شگفتيهاى ملخ، دارا بودن زيركى خاص و هوشمندى وى مى باشد.4- و از جمله دقّتهاى حكيمانه اى كه در وجود اين حشره يافت مى شود، ساختمان پاهاى وى مى باشد، قسمت پايين كه بر آن تكيه مى كند و روى آن مى نشيند، مثل ارّه داراى دندانه است، و اين موضوع داراى فوايدى است: وسيله كاوش و جستجوى مطلوب وى مى باشد، در هنگام نشستن، دمش را از آسيبها نگهدارى مى كند و در موقع پرواز تكيه گاه اوست.«يرهبها الزّرّاع... شهواتهما»،موقعى كه گروهى از اين حشره، به زراعتها و درختهاى سرزمينى هجوم آورند بكلّى آن را محو و نابود مى سازند و هيچ قدرتى توان دفع آن را ندارد حتى اگر رئيس كشورى با تمام قدرت و لشكرش براى اين امر بسيج شود كارى از او ساخته نيست، و اين قويترين دليل بر عظمت آفريننده و تدبير وى مى باشد زيرا ناتوانترين موجود بر تواناترين مخلوق چيره شده و حكمت الهى است كه براى آفريده اى ضعيف چنان وسايل پيروزى را فراهم كند كه هيچ كس نتواند در برابر آن مقاومت كند، تا هر جا كه مى خواهد وارد شود و تمايلات خود را ارضاء كند، با اختيار خود مى آيد و با ميل خود هم كوچ مى كند.يكى ديگر از مسائل اسرارآميز كه در وجود ملخ نهاده شده آن است كه اين حشره براى گذاردن تخمهاى خود، جاهاى سخت و روى سنگهاى صاف را انتخاب مى كند و آن را به توسط دم خود مى شكافد و اين امر حاكى از ويژگى مخصوص و رازى نهفته در دم ملخ مى باشد و گرنه بطور عادى وى را چنان نيرويى نيست تا سنگهاى سختى را كه كلنگ هم در آنها كارگر نيست اين چنين بشكافد و سوراخ كند. و بالاخره موقعى كه در داخل اين كانالها قرار گرفت تخم گذارى مى كند، اين جا مركزى مناسب براى حفاظت و رشد آنها مى باشد و هنگامى كه روح در آنها دميده مى شود، بچه ملخها از داخل تخمها بيرون مى آيند در حالى كه رنگى متمايل به سفيد در بالهايش آشكار مى شود و روى پاى خود مى ايستد و به پرواز در مى آيد، و نيز نقل شده است كه هر گاه ملخها مجبور شوند از آب عبور كنند تا خود را به مزرعه اى برسانند، عدّه اى از آنها خود را روى آب، پل عبور ديگران قرار مى دهند، و اين عمل را بعضى از مردم شعور مرموزى مى دانند كه از ناحيه خداوند بر ملخها الهام مى شود، ولى برخى ديگر اين مطلب را قبول نداشته، بلكه اين عمل را قانونى طبيعى مى دانند و چنين توجيه مى كنند كه وقتى گروه اول از ملخها به منظور رسيدن به سبزه زار، خود را بر روى آب افكندند. حالت قرار گرفتن آنها بر روى آب به نظر گروههاى بعدى مثل زمين خشك مى آيد لذا اين گروه بر روى گروه اول شروع به راه رفتن مى كنند، نه اين كه حكايت از الهام و شعورى داشته باشد، ويژگيهاى ديگرى از شگفتيهاى آفرينش اين حشره ذكر كرده اند كه ما را نيازى به آوردن آن در اين جا نيست.«و خلقها كلّه لا يكون اصبعا مستدقّه»،حرف واو، از براى حال است و معناى جمله چنين مى باشد، خداوند ملخ را چنان كه وصف كردم، آفريد و عجايبى در وى به وديعت نهاد تا جايى كه كليّه كشاورزان از خطرش بيمناكند، در حالى كه تمام جثّه اش از يك انگشت كوچك هم كمتر است، اين جمله را، امام (ع) به منظور رفع توهم بيان فرموده، زيرا اگر كسى كه اين همه اعمال عجيب و آثار شگفت را از اين حشره مى شنود، خودش را نديده باشد ممكن است بيانديشد كه شايد اين موجود با اين قدرت و آثار، داراى پيكرى درشت و عظيم الجثّه باشد لذا حضرت اين شبهه را برطرف كرده و كوچكى جسم وى را در مقايسه با انگشت كوچك بيان فرموده، و ذكر اين مطلب، بيشتر شنونده را به وجود آفريدگار معتقد مى سازد،
و إن شئت قلت في الجرادة إذ خلق لها عينين حمراوين، و أسرج لها حدقتين قمراوين، و جعل لها السّمع الخفيّ، و فتح لها الفم السّويّ، و جعل لها الحسّ القويّ، و نابين بهما تقرض، و منجلين بهما تقبض، يرهبها الزّرّاع في زرعهم، و لا يستطيعون ذبّها و لو أجلبوا بجمعهم، حتّى ترد الحرث في نزواتها، و تقضي منه شهواتها، و خلقها كلّه لا يكون إصبعا مستدقّة.اللغة:و (الناب) من الأسنان خلف الرباعية و (المنجل) و زان منبر حديدة يقضب بها الزرع و (نزا) كدعا نزوا وثب.الاعراب:و الواو في قوله: و خلقها، للحال.المعنى:و لما نبّه على لطايف الحكمة و دقايق القدرة الشاهدة بوجود الصّانع المدبّر الحكيم في خلقة النملة أردف ذلك تأكيدا و تثبيتا بذكر دقايق الصنع و براهين التدبير في خلق الجرادة فقال عليه السّلام: (و إن شئت قلت في الجرادة) نظير ما قلته في النملة من القول البيّن الكاشف عن تدبّر الصّانع الحكيم المدبّر (إذ خلق لها عينين حمراوين و أسرج لها حدقتين قمراوين) أى جعلهما مضيئتين كالسراج منيرتين كالليلة المنيرة بالقمر مجاز (و جعل لها السمع الخفىّ) أى عن أعين الناظرين و قيل: أراد بالخفىّ اللطيف السامع لخفىّ الأصوات.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 11، ص: 29
قال الشارح البحراني: فوصفه بالخفاء مجاز اطلاقا لاسم المقبول على قابله (و فتح لها الفم السّوىّ) أى المستوى قال الشارح البحراني: و التسوية التعديل بحسب المنفعة الخاصة بها.أقول: و يحتمل أن يكون المراد به أنّ فمها مشقوق عرضا مثل فم السرطان و ليس كأفواه الزنابير و ساير ذوات الأجنحة من الحيوان. (و جعل لها الحسّ القوىّ) قال البحراني: أراد بحسّها قوّتها الوهميّة و بقوّته حذقها فيما الهمت إياه من وجوه المعاش و التصرّف يقال: لفلان حسّ حاذق إذا كان ذكيا فطنا درّاكا.أقول: و الظاهر أنّ المراد به قوّة سامعتها و باصرتها، فإنا قد شاهدنا غير مرّة أنها تقع على الزرع في أوانه بزحفها فيصحن و يأكلن الزرع و يفسدنه فاذا ظهر في الجوّ واحد من الطير المعروف بطير الجراد يمرّ عليهنّ و لو على غاية بعد منهنّ يشاهدنه أو يسمعن صوته فيسكتن و يمسكن عن أصواتهن مخافة أن يقع عليهنّ فيقتلهنّ، و هو دليل على قوّة سمعها و بصرها (و) جعل لها (نابين) أى سنّين (بهما تقرض) و تقطع الزرع و الحبّ تشبيه (و منجلين) أى يدين أو رجلين شبيهتين بالمنجل الذى يقضب أى يقطع به الزرع و وجه الشبه الاعوجاج و الخشونة (بهما تقبض).و من لطيف الحكمة في رجليها أن جعل نصفهما الّذي يقع عليه اعتمادها و جلوسها كالمنشار ليكون لها معينا على الفحص و وقاية لذتها عند جلوسها و عمدة لها عند الطيران. (يرهبها الزّراع في زرعهم و لا يستطيعون ذبّها و لو أجلبوا بجمعهم) أى يخافها الزارعون و لا يقدرون على دفعها و لو تجمّعوا و تألّبوا بجمعهم، ألا ترى أنها إذا توجّهت بزحفها إلى بقعة و هجمت على زروعها و أشجارها أمحلته و لا يستطيع أحد دفعها حتّى لو أنّ ملكا من ملوك الدّنيا أجلب عليها بخيلة و رجله و أراد ذبّها عن بلاده لم يتمكّن من ذلك.و في ذلك تنبيه على عظمة الخالق حيث يسلّط أضعف خلقه على أقوى خلقه.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 11، ص: 30
قيل لأعرابيّ: ألك زرع؟ فقال: نعم و لكن أتانا زجل من جراد بمثل مناجلي الحصاد فسبحان من يهلك القوىّ الأكول بالضعيف المأكول.و في حيوة الحيوان للدميري عن ابن عمر أنّ جرادة وقعت بين يدي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فاذا مكتوب على جناحها بالعبرانية: نحن جند اللّه الأكبر و لنا تسع و تسعون بيضة و لو تمّت لنا المأة لأكلنا الدّنيا بما فيها.و كيف كان فلا يستطيع أحد لدفعها (حتّى ترد الحرث في نزواتها) و وثباتها (و تقضى منه شهواتها) فترد الحرث باختيارها و ترحل عنها باختيارها.قال الاصمعي: أتيت البادية فاذا أعرابيّ زرع برّا له، فلما قام على سوقه و جاد سنبله أتاه زجل جراد فجعل الرّجل ينظر إليه و لا يدري كيف الحيلة فيه فأنشأ يقول:مرّ الجراد على زرعي فقلت لها لا تأكلن و لا تشغل بافساد فقام منهم خطيب فوق سنبلة إنا على سفر لا بدّ من زاد و قوله (و خلقها كلّه لا يكون اصبعا مستدقة) تنبيه على تمام التعجّب بما أودع فيها من بديع الصنعة، يعني أنّها يرهبها الزراع و يخافها الحراث و يهابها الملاك و الحال أنها مخلوق ضعيف صغير حقير حتّى أنها لو شرح أوصافها المذكورة لمن لم يرها أصلا اعتقد أنّ الموصوف بها لا بدّ أن يكون خلقا عظيم الجثّة قوىّ الهيكل حتّى يصلح استناد هذه الأوصاف إليه و لم يكن له مزيد تعجّب، فاذا تبيّن له صغر حجمه زاد تعجّبا.الترجمة:و اگر خواستى گفتى در ملخ آنچه كه در مورچه گفتي هنگامى كه خلق فرمود خداوند عالم از براى آن دو چشم سرخ، و بر افروخت از براى آن دو حدقه روشن، و گردانيد از براى آن قوّه سامعه كه پنهان است و واز نمود از براى آن دهن مساوى، و قرار داد از براى آن قوّه حسّاسه با قوّت و دو دندان كه با آنها قطع ميكند گياه را و دو پاى مثل دو داس كه به آنها قبض ميكند علف را، مى ترسند از آن صاحبان زراعت در زراعت خودشان و استطاعت ندارند دفع كردن آن را اگر چه جمع آورى نمايند چه جمعيّت خودشان را و حال آنكه خلقت آن تماما باندازه انگشت باريك نمى شود.