وَ قَالَ (عليه السلام): أخْبُرْ، تَقْلِهِ.قال الرضي و من الناس من يروي هذا للرسول (صلى الله عليه وآله وسلم) و مما يقوي أنه من كلام أمير المؤمنين (عليه السلام) ما حكاه ثعلب عن ابن الأعرابي قال المأمون: لو لا أن عليا قال اخبر تقله، لقلتُ اقله تخبر.
أخْبُر: آزمايش كن، تجربه كن.تَقْلِه: (فعل مضارع مجزوم بعد از امر، از «قلا- يقلى» و «هاء» براى وقف است)، دشمن مى دارى.
و فرمود (ع): امتحان كن تا دشمن گردى.سید رضى گويد: بعضى اين عبارت را به رسول الله (ع) نسبت داده اند. ولى از دلايلى كه نسبتش را به على (ع) قوت مى بخشد، مطلبى است كه ثعلب از ابن الاعرابى روايت كرده كه مى گويد: مأمون مى گفت كه اگر على نگفته بود «اخبر تقله» من مى گفتم «اقله تخبر» با آنها دشمنى كن تا امتحانشان كرده باشى.
و آن حضرت فرمود: بيازماى تا دشمن شوى.عده اى از مردم اين سخن را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كنند. آنچه مؤيّد اين معناست كه اين جمله از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام اين است كه ثعلب گويد: ابن اعرابى براى ما روايت نمود كه مأمون گفت: اگر نه اين بود كه على فرمود: «بيازماى تا دشمن شوى» من مى گفتم: اقله تخبر: دشمن بدار تا بيازمايى.
آزمودن انسان ها (علمى):و درود خدا بر او، فرمود: مردم را بيازماى، تا دشمن گردى.سید رضى مى گويد: بعضى اين حكمت را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كردند، و نقل ثعلب(1) از ابن اعرابى را تأييد مى كند كه اين كلام از على عليه السّلام است، اعرابى از مأمون نقل كرد: اگر على عليه السّلام نگفته بود «بيازماى تا دشمن گردى» من مى گفتم كه «دشمن دار تا بيازمايى».____________________________(1). ثعلب: از بزرگان و دانشمندان لغت و ادبيّات عرب و نام أو احمد بن يحيى بوده و در سال 291 هجرى درگذشت. و ابن اعرابى نام او محمّد بن زياد، از بزرگان أدب و از ديار سند است كه در سال 231 هجرى درگذشت.
[و فرمود:] بيازماى تا دشمن آن گردى.[و بعضى اين جمله را از رسول خدا (ص) روايت كرده اند: و آنچه تأييد مى كند از سخنان امير مؤمنان (ع) است روايت ثعلب از ابن اعرابى است كه مأمون گفت: اگر على (ع) نگفته بود «اخبر تقله» مى گفتم «أقله تخبر».]
امام عليه السّلام (در باره آزمايش مردم) فرموده است:(مردم را) بيازما تا (آنها را) دشمن دارى (چون در ظاهر بيشتر مردم بد نيستند هنگام آزمايش بديشان آشكار مى گردد).(سيّد رضىّ «عليه الرّحمة» فرمايد:) بعضى مردم اين فرمايش را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت ميكنند و از آنچه كمك ميكند كه اين فرمايش از امير المؤمنين عليه السّلام مى باشد آنست كه ثعلب بيان كرده ابن اعرابىّ براى ما نقل نمود كه مأمون گفته: اگر نه آن بود كه علىّ عليه السّلام فرموده «اخبر تقله» يعنى بيازما تا دشمن دارى، من مى گفتم: «اقله تخبر» يعنى (مردم را) دشمن دار تا (آنها را) بيازمايى (اين سخن مأمون از آنست كه دوستى با ديگرى عيب پوش است و چون او را دشمن داشتى ممكن است بحال او چنانكه هست پى ببرى، ولى براى مردمان پاك سزاوار نيست پيش از آزمايش كسى را دشمن بدارند يا بى جهت. سخن مأمون بكار دنيا طلبان بيشتر مى آيد، و ناگفته نماند كه «أخبر» بضمّ باء امر است از «خبر الشّىء يخبر» يعنى آنرا از روى آزمايش دانست، و «تقله» مضارع مجزوم بعد از امر است، و هاء براى وقف است از «قلاه يقلى» مثل «رمى يرمى» يعنى او را دشمن داشت).
امام(عليه السلام) فرمود: آزمايش كن تا دشمنش دارى.سيد رضى مى گويد: «بعضى اين سخن را از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند ولى آنچه تأييد مى كند اين كلام از اميرمؤمنان(عليه السلام) باشد چيزى است كه ثعلب از ابن الاعرابى نقل كرده كه مأمون گفته است: اگر نبود كه على(عليه السلام) فرمود: اخبر تقله. من مى گفتم: اقله تخبر; دشمنش بدار تا او را بيازمايى».
نخست او را بيازماى:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه بسيار كوتاه و پرمعنا به يك اصل مهم اجتماعى اشاره كرده، مى فرمايد: به ظاهر اشخاص قناعت نكنيد، آن ها را بيازماييد و اى بسا با آزمودن، آن ها را دشمن بداريد و در يك عبارت كوتاه: «آزمايش كن تا دشمنش دارى»; (أُخْبُرْ تَقْلهِ).«اخْبُرْ» از ماده «خُبر» (بر وزن قفل) به معناى آزمايش كردن است. «تقله» از ماده «قِلى» (بر وزن صدا) به معناى بغض است. اين ماده، هم به صورت ناقص يايى آمده و هم ناقص واوى. در صورت اول به معناى بغض و عداوت و در صورت دوم به معناى طرد كردن است و در واقع هر دو به يك معنا بازمى گردد زيرا لازمه عداوت طرد كردن مى باشد. اين درمورد جوامع آلوده يا گروه هاى خاص اجتماعى كه افراد منحرف در آن كم نيستند صادق است والا نتيجه آزمايش، هميشه دشمن داشتن افراد مورد آزمون نخواهد بود. ممكن است اشاره به عصر خود حضرت نيز بوده باشد كه افراد منافق و چند چهره در آن عصر فراوان بودند; گروهى خودفروخته به معاويه و گروهى در بند مال و منال، از هيچ كارى ابا نداشتند هر چند براى فريفتن مردم ظاهر خود را مى آراستند ولى به هنگامى كه در كوره امتحان قرار مى گرفتند بسان سياه سيم زراندود، خلاف آن به درمى آمدند كه خلق مى پنداشتند.سياه سيم زراندود چون به كوره برند *** خلاف آن به درآيد كه خلق پندارندبسيارى از شارحان نهج البلاغه گفته اند كه هاء در «تَقْلِه» هاء سكت است و در واقع بيان كننده كسره لام است كه قبل از آن قرار گرفته ولى دليلى بر اين ادعا اقامه نكرده اند. در حالى كه بعضى ديگر آن را ضمير دانسته و اعراب براى هاء گذاشته اند (در حالى كه هاء سكت، ساكن است) و در واقع اشاره به ضمير محذوفى است كه در كلمه «اخبُر» وجود دارد و مفهوم كلام اين مى شود: او را آزمايش كن تا دشمنش دارى. همان گونه كه در ذكر مصادر اين گفتار حكيمانه اشاره كرديم همين معنا از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با تفاوتى نقل شده است: «وجَدتُ النّاسَ اُخبُر تقلِهِ».[1]و از امام صادق(عليه السلام) نيز به صورت ديگرى نقل شده است: فرمود: «خَالِطِ النَّاسَ تَخْبُرْهُمْ وَمَتَى تَخْبُرْهُمْ تَقْلِهِمْ; با مردم معاشرت كن و آن ها را بيازما و هنگامى كه بيازمايى (اى بسا گروهى را) دشمن مى دارى».[2]قابل توجه اين كه مرحوم سيد رضى براى تأييد صدور اين گفتار حكيمانه از على(عليه السلام) بعد از آنى كه اشاره مى كند بعضى از مردم آن را از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند مى گويد: «آنچه تأييد مى كند اين كلام از اميرمؤمنان(عليه السلام) باشد چيزى است كه ثعلب از ابن الاعرابى نقل كرده كه مأمون گفته است: اگر نبود كه على(عليه السلام) فرمود: اخبر تقله. من مى گفتم: اقله تخبر; دشمنش بدار تا او را بيازمايى»; (قال الرضيّ: ومِنَ النّاسِ مَن يَروي هذا للرَّسولِ(صلى الله عليه وآله) ومِمّا يُقَوّي أنَّهُ من كلام أميرالمؤمنين(عليه السلام) ما حكاه ثَعلَبُ عنِ ابْنِ الأعرابيّ: قال المأمونُ: لولا أنّ عليّاً قال: «أخبُر تقلِه» لقُلتُ: اقْلِهِ تَخْبُرْ).همين معنا (سخن مأمون) از ابوحيان توحيدى در البصائر و الذخائر و ابونعيم در حلية الاولياء نقل شده است. منظور مأمون اين بوده كه براى آزمودن مردم بايد از آن ها فاصله گرفت و حتى اظهار تنفر و بيزارى كرد اگر عكس العمل شديدى نشان دادند معلوم مى شود لايق دوستى نيستند و اگر مدارا كردند افرادى صبور و شايسته دوستى مى باشند.البته جاى ترديد نيست كه كلام امام(عليه السلام) بر كلام مأمون برترى دارد. كلام امام(عليه السلام) ناظر به يك مسأله اجتماعى است و كلام مأمون در واقع يك مسأله سياسى است و منظورش اين است: بايد به همه كس با بدبينى نگاه كرد تا عيوبشان آشكار شود زيرا با خوش بينى، عيوب افراد آشكار نمى گردد و سياست مداران غالباً اصل را درباره اشخاص و حوادث بر سوءظن و بدبينى مى گذارند.*****نكته:آزمودن قبل از دوستى:بى شك يكى از نيازهاى انسان در زندگى، داشتن دوستان موافق و همراه است كه در برابر انبوه مشكلات به او كمك كنند، در مصائب مايه تسلى خاطر او گردند و در حضور و غياب مدافع او باشند زيرا انسانِ تنها در برابر اين حوادث زانو مى زند.ولى در انتخاب دوست هرگز نبايد عجله كرد بلكه بايد نخست او را آزمود، اگر از آزمايش ها پيروز درآمد او را به دوستى برگزيد. اميرمؤمنان على(عليه السلام) طبق حديثى كه در غررالحكم آمده، مى فرمايد: «لا تَثِق بالصَّديقِ قَبلَ الخِبْرةِ; به دوستت پيش از آزمودنش اعتماد نكن».[3]به خصوص اگر زمان، زمان پرفسادى باشد، كه در آن هنگام بايد دقت بيشترى در انتخاب دوستان كرد. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «إِذَا كَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْر وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَر فَالطُّمَأْنِينَةُ إِلَى كُلِّ أَحَد عَجْزٌ; هرگاه زمان، زمان ظلم (و فساد) باشد و اهل آن زمان پيمان شكن باشند اطمينان به هر كسى كردن نشانه عجز و ناتوانى است».[4]در احاديث اسلامى مواد اين آزمون نيز تعيين شده است. ازجمله اين كه امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «يمْتَحَنُ الصَّدِيقُ بِثَلاَثِ خِصَال فَإِنْ كَانَ مُؤَاتِياً فَهُوَ الصَّدِيقُ الْمُصَافِى وَإِلاَّ كَانَ صَدِيقَ رَخَاء لاَ صَدِيقَ شِدَّة تَبْتَغِى مِنْهُ مَالاً أَوْ تَأْمَنُهُ عَلَى مَال أَوْ تُشَارِكُهُ فِى مَكْرُوه; دوست را با سه چيز مى توان امتحان كرد هرگاه حق اين سه چيز را ادا كند او دوست خالص است والا دوست حال آرامش است نه دوست حال شدت: از او مالى بطلب يا مالى در اختيار او قرار بده يا در كارى كه مورد ميل او نيست با او شريك شو».[5]در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لاَ تَسُمِ الرَّجُلَ صَدِيقاً سِمَةً مَعْرُوفَةً حَتَّى تَخْتَبِرَهُ بِثَلاَث تُغْضِبُهُ فَتَنْظُرُ غَضَبَهُ يخْرِجُهُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ وَ عِنْدَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ حَتَّى تُسَافِرَ مَعَهُ; نام دوست به صورت كامل بر كسى نگذار مگر اين كه او را به سه چيز بيازمايى: به هنگام غضب ببينى آيا او از مسير حق به سوى باطل خارج مى شود؟ و در برابر درهم و دينار (آيا امتحان خوبى مى دهد؟) و ديگر اين كه با او مسافرت كنى (چراكه در سفر باطن افراد بهتر آشكار مى شود)»[6]. [7]*****پی نوشت:[1]. ابوحيان توحيدى در البصائر و الذخائر و ابونعيم در حلية الاولياء (طبق نقل مرحوم خطيب در مصادر، ج 4، ص 303).[2]. كافى، ج 8، ص 176، ح 196.[3]. غررالحكم، ح 9498.[4]. بحارالانوار، ج 75، ص 239، ح 108.[5]. همان، ص 235، ح 107.[6]. همان، ج 71، ص 180، ح 28.[7]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب مى گويد: در كتاب غرر الخصائص الواضحة (تأليف وطواط، از علماى قرن ششم) اين گفتار حكيمانه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است. اين مضمون، هم از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده و هم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و شبيه آن نيز از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 303)
امام (ع) فرمود: «اخْبُرْ تَقْلِهِ»:او را آزمايش كن تا دشمنش بدارى.سيد رضى مى گويد: بعضى از مردم اين سخن را از پيامبر (ص) نقل كرده اند، امّا آنچه تأييد مى كند كه اين سخن از امير المؤمنين است آن است كه ثعلب از ابن اعرابى نقل كرده كه مأمون گفت: اگر نبود كه على (ع) فرمود: «اخبر تقله» (بيازما تا دشمن بدارى)، من مى گفتم: «اقله تخبر»، (مردم را دشمن بدار تا بيازمايى).«قلاه يقليه، قلّى» به كسر (قاف) و قلاء، به فتح به معنى: دشمن داشت او را. «هاى» آخر براى سكت اضافه شده است. اين جمله امرى است در معناى خبر و به منزله ضرب المثل به اين معنى كه باطن هر كس را بيازمايى، دشمنش مى دارى. و اين حكم به غالب است چون بيشتر مردم از نظر باطن و اخلاق ناروا چنينند. و آنچه را كه از مأمون نقل كرده اند بر عكس سخن امام (ع) است يعنى اظهار دشمنى با شخص باعث فاش شدن باطن او مى گردد، زيرا كه او يا در برابر، دشمنى مى كند و يا نمى كند، در هر صورت خوبى و بدى او روشن مى كردد. و نظير اين سخن از ابو بكر اصفهانى نقل شده است كه گفت: اگر اعتراض برگذشتگان در زمره نادانى و اسراف تلقّى نمى شد، مى گفتم: دشمنى، سپس آزمون، تا اين كه انسان عمرش را تلف نكرده و بيجا با كسى دشمنى نمى ورزد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 510
الثالثة عشرة بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(413) و قال عليه السّلام: اخبر تقله. قال الرّضيّ: و من النّاس من يروي هذا لرسول اللَّه، صلّى اللَّه عليه و آله، و ممّا يقوي أنه من كلام أمير المؤمنين، عليه السّلام، ما حكاه ثعلب عن ابن الأعرابي قال: قال المأمون: لولا أنّ عليّا عليه السّلام قال: اخبر تقله، لقلت أنا: اقله تخبر. (86051- 86009)
اللغة:(قلى) يقلي «من باب ضرب» و قلي يقلى «من باب علم» قلى و قلاء: أبغضه.الاعراب:اخبر، فعل أمر من خبر يخبر، تقله، مخاطب المضارع من تقلى مجزوم في جواب الأمر، و الهاء مزيدة للسكت و الوقف.المعنى:قال الشارح المعتزلي: معناه أنّه اختبر النّاس و جرّبهم تبغضهم، فانّ التجربة تكشف عن مساويهم و سوء أخلاقهم، فضرب مثلا لمن يظنّ به الخير و ليس هناك فأما قول المأمون «لولا أنّ عليّا قاله لقلت: أقله تخبر» فليس المراد حقيقة القلى و هو البغض، بل المراد الهجر و القطيعة: يقول قاطع أخاك مجرّبا- إلخ.و قال ابن ميثم: و ما نقل عن المأمون من العكس، يريد به أنّ إظهار البغض للشخص يكشف عن باطنه لأنّه إما أن يقابل بمثل ذلك أو يترك فيعرف خيره من شرّه.كنايه [اخبر تقله] أقول: كلامه عليه السّلام كناية عن اختلال ظاهر حال المسلمين من الدلالة علىحسن باطنهم و الاعتماد عليهم في الامور كما يتوقّع من مسلم سالم بل إنسان سالم و كلام المأمون كناية عن بلوغ حال النّاس من السّوء إلى أنّه صار ظاهر حالهم الفساد فينبغي بغضهم و التجنب عنهم إلّا بعد التجربة و كشف حسن الحال و طيب السريرة و كلاهما حسن في ما يناسبها من العصور و أحوال الشعوب و الأقوام.الترجمة:فرمود: خبر گير تا دشمن شوى.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص222
و قال عليه السّلام: اخبر تقله. قال الرضى رحمة الله تعالى: و من الناس من يروى هذا لرسول الله صلّى اللّه عليه و آله، و ممّا يقوى انه من كلام امير المؤمنين عليه السّلام ما حكاه ثعلب، قال: حدثنا ابن الاعرابىّ قال: قال المأمون: لو لا انّ عليا عليه السّلام قال: اخبر تقله لقلت انا، اقله تخبر.«و فرمود: بيازماى، سپس او را دشمن دار.» سيد رضى كه خدايش رحمت كناد مى گويد: برخى از مردم اين سخن را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده اند، ولى از جمله چيزها كه تأييد مى كند اين سخن از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام است، چيزى است كه ثعلب از قول ابن اعرابى روايت مى كند كه مأمون گفته است: اگر نه اين بود كه على عليه السّلام فرموده است: «بيازماى سپس او را دشمن بدار.» من مى گفتم: «او را دشمن بدار و سپس بيازماى.»
معنى اين سخن اين است كه مردم را بيازماى و تجربه كن تا آنان را دشمن دارى، كه تجربه براى تو بديها و بدخوييهاى ايشان را آشكار مى سازد و اين به صورت ضرب المثل به كار مى رود درباره كسى كه به او گمان خير برده مى شود و چنان نيست. سخن مأمون هم كينه و بغض نيست بلكه مراد دورى كردن و بريدن است. مى گويد: براى تجربه از دوست و برادر خود ببر ببين آيا به دوستى و پيمان خود با تو باقى مى ماند يا آن را مى شكند و از تو باز مى گردد.
از جمله سخنان عتبة بن ابى سفيان است كه مى گفته است: نخست جوانان را خشمگين سازيد و خون به چهره شان بدوانيد، اگر بردبارى كردند و پاسخ پسنديده دادند آنان لايق و درخور خواهند بود و گرنه بر آنان طمع مبنديد.