چهل حدیث سیره حسنی علیه السلام
۱۱ تیر ۱۴۰۱ 0 اهل بیت علیهم السلامبخش اوّل: ويژگيهاى شخصى امام عليها السلام
1. چـهره امــام عليها السلام
عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ المُغيرى قالَ:
كانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلىٍّ عليهماالسلام جَعْدَ الشَّعْرِ، حَسَـنَ الْبَـدَنِ، كَـثَّ اللِّـحْيَةِ.
[كشف الغمّة، ج 1 ص 548]
مغيرى گويد: امام حسن بن على عليه السلام موهاى بهم پيچيده، بدنى زيبا و ريشى پرپشت داشت.
خداوند، مجموعه اى از صفاتِ جمال آفرين را در پيشوايان دين فراهم آورده است، تا عامل جاذبه آنان و نفوذ در دل ها باشد. آنچه در اين حديث مورد اشاره قرار گرفته است، روى هم رفته به چهره يك فرد، زيبايى مى دهد و موهاى مجعّد و اندام موزون و محاسن پر پشت مايه جمال است.
2. سيـماى انـبياء
قالَ واصِلُ بنُ عَطاء:
كانَ الْحَسَـنُ بْنُ عَـلىٍّ عليهماالسلام عَلَيْهِ سيماءُ الاَْنْبِياءِ وَ بَهاءُ الْمُلُوكِ.
[مناقب، ج 4 ص 9]
واصل بن عطاء گويد: در امام حسن عليه السلام سيماى پيامبران و شكوه و جلوه پادشاهان جمع بود.
سيماى پيامبرانه داشتن، بيشتر نشان دهنده بعد روحى و معنوى و شخصيت باطنى آن حضرت است و شكوه شاهانه داشتن، حشمت ظاهرى امام را مى رساند. بيشتر مردم در شخصيت شناسى به هيبت وشوكت ظاهرى افراد مى نگرند و آن را ملاك عظمت مى دانند. امام مجتبى عليه السلام هر دو جنبه را داشت. اين بود كه در دل و ذهن همگان جاى داشت.
3. محبـت پيامبر به امـام عليه السلام
عَن أبى بَكرَةَ قالَ:
كانَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يُصَلّى بِالنّاسِ فَاِذا سَجَدَ وَثَبَ الْحَسَنُ عَلى ظَهْرِهِ أَوْ عَلى عُنُقِهِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَيَضَعُهُ وَضْعا رَفيعا لِئَّلا يَصْرِعَ.
[كنز العمال، ج 13 ص 667 ح 37700]
ابى بكره مى گويد: پيامبر وقتى با مردم نماز مى خواند و به سجده مى رفت، حسن بر پشت يا گردن او سوار مى شد و حضرت سرش را بلند كرده و امام حسن عليه السلام را آرام زمين مى گذاشت تا آزرده نشود.
رأفت و مهربانى پيامبر خدا به حسن بن على عليهم السلام بسيار بود و حتّى در نماز هم نمى خواست رنجش و آسيبى به آن نورديده اش برسد. امام مجتبى عليه السلام در دوران خردسالى، طبق عادت كودكان، ار سر و كول پيامبر بالا مى رفت و اگر پيامبر در حال نماز بود، به نحوى آرام و با ملاطفت با او برخورد مى كرد تا نيفتد.
4. شنيدن و حفظ كردن وحى
عَن أبِى الفُـتُوح:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليهماالسلام كانَ يَحْضُرُ مَجْلِسَ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وَ هُوَ اِبْنُ سَبْعِ سِنينَ فَيَسْمَعُ الْوَحْىَ فَيَحْفَظُهُ فَيَأْتى لاُِمِّهِ فَيُلْقى اِلَيْها ما حَفِظَهُ.
[عوالم، 19 ج 108 ح 4]
ابوالفتوح مى گويد: حسن بن على عليهماالسلام ۷ ساله بود كه در مجلس پيامبر صلي الله عليه و آله حاضر شده و وحى را مى شنيد و آن را به خاطر مى سپرد و نزد مادرش مى آمد و آنچه را حفظ كرده بود براى مادرش بازگو مى كرد.
دودمان عصمت و طهارت، از كودكى هم هوش و ادراك و فراست فوق العاده در دريافت معارف و مواعظ داشتند. در تاريخ آمده كه وقتى پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به خانه زهرا عليهاالسلام مى رفت، مى ديد كه وى از سخنان پيامبر خدا در مسجد باخبر است. علّت را كه مى پرسيد، معلوم مى شد امام مجتبى كه خردسال بود، حرف هاى جدّش را براى مادرش بازگو كرده است.
5. حـنا بسـتن
عَن ابنِ حَريثٍ قالَ:
رَأَيْتُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عليهماالسلام يَخْضِبانِ بِالْحِنّاءِ وَ الْكَتَمِ.
[معجم الكبير طبرانى ج 3، ص 98]
ابن حريث گويد: امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را ديدم كه با حنا و كتم (نوعى گياه رنگى) رنگ موى خود را مى زدند.
آراستگى از امور پسنديده براى يك مؤمن است. رنگ زدن به موها و خود را جوان تر نشان دادن، بخصوص در دورانى كه دشمنان در پى يافتن سوژه هاى تحقير باشند، نمونه اى از اين آراستگى است. سنّت خضاب و رنگ زدن كه مستحب است، در سيره رفتارى امام مجتبى و سيدالشهدا و امامان ديگر نيز وجود داشته است.
6. خضاب به رنگ سياه
عَنِ الصّادِقِ عليه السلام قالَ:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليهماالسلام كانَ يَخْضِبُ بِالسَّوادِ.
[معجم الكبير طبرانى، ج 3 ص 22، ح 2535]
امام صـادق عليه السلام فرمود: حسن بن على عليهماالسلام با رنگ سياه خضاب مى بست[محاسن شريفش را رنگ سياه مى زد.]
خضاب و رنگ زدن موى سر و صورت به رنگ سياه، نشانه هاى پيرى را پنهان مى كند و شخص را جوان تر نشان مى دهد. اين وضع، هم براى همسر و فرزندان انسان مطلوب است، هم در مقابل دشمنان بدخواه، سبب مى شود كه فرد را فرتوت و از كارافتاده و ضعيف نپندارند.
7. نگين انگشترى امام عليه السلام
عَنِ الرِّضـا عليه السلام قالَ:
كانَ نَقْشُ خاتَمِ الْحَسَنِ عليه السلام «اَلْعِــزَّةُ لِلّهِ».
[اعيان الشيعه ج 1، ص 563، بحارالانوار ج 43، ص 258]
امام رضا عليه السلام فرمود: نقش نگين انگشترى امام حسن عليه السلام «العزّة للّه » (عزّت مخصوص خداست) بود.
شعارى را كه پيشوايان دين به عنوان نقش نگين انگشتر خويش انتخاب مى كردند، هم تبيين اوصاف و اسماء خداوند بود، هم علاقه هر امامى را به مفهومى از مفاهيم معارفى و خداشناسى نشان مى داد. كسى كه خدا را عزيز و قدرتمند و شكست ناپذير مى داند و اين ويژگى را در نگين خود نقش مى زند، از عزّت و قدرت الهى هم مدد مى جويد و خودش مظهر عزّت الهى مى شود، آنگونه كه حسن بن على عليهما السلام چنين بود.
8. تقسـيم امـوال
قـالَ الصّـادِقُ عليه السلام:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليهماالسلام قاسَمَ رَبَّهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ حَتّى نَعْلاً وَ نَعْلاً وَ ثَوْبا وَ ثَوْبا وَ دينارا وَ دينارا.
[وسائل الشيعه ج 8، ص 55]
امام صادق عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام تمام اموالش را حتى كفش و لباس و دينارهايش را سه بار با خدا تقسيم كرد (و به فقرا داد).
به تعبير قرآن كريم، كسى به برّ و نيكى مى رسد كه از آنچه دوست دارد انفاق كند. دل كندن از داشته هاى زندگى و بخشش به نيازمندان، نشانه انسان هاى وارسته است. اينگونه بخشش كه انسان همه دارايى خود را بين خود و فقرا تقسيم كند، اوج اين سخاوت و انفاقِ خداپسندانه است و امام حسن عليه السلام نيز كه كريم اهل بيت ناميده شده است، به خاطر اينگونه عطاهاست.
9. دوست داشتن خرما
عَنِ الرِّضـا عليه السلام:
... كـانَ الْحَـسَنُ عليه السلام تَمـْرِيّـا وَ كانَ أَبُوعَبْدِاللّه ِ الْحُسَيْنُ عليه السلام تَمْرِيّـا.
[كافى، ج 6 ص 345 ح 6، وسائل الشيعه، ج 17 ص 73 ح 105]
امام رضا عليه السلام فرمود: ... امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام خرما را دوست مى داشتند.
شيرينى و مواد قندى جزء نيازهاى بدن است كه در تعديل طبيعت بسيار مفيد است. يكى از پرانرژى ترين خوراكى ها كه خواص بسيار داردو ضايعات و آسيب هاى مواد قندى را هم ندارد، خرماست. علاقه به خرما درباره پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و امامان ديگر نيز نقل شده و امامان ما فرموده اند: ما اهل شيرينى هستيم، شيعيان ما هم به خرما و شيرينى علاقه دارند.
10. احترام امام نزد پيامبر صلى الله عليه وآله
عَن عَبدِاللّه ِ بنِ الزُّبَيرِ:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليهماالسلام كانَ يَجِى ءُ وَالنَّبىُّ صلي الله عليه و آله راكِعٌ فَيَفْرُجُ لَهُ بَيْنَ رِجْلَيْهِ حَتّى يَخْرُجَ مِنَ الْجانِبِ الآخَرِ.
[انساب الاشراف، ص 19 ج 22]
عبداللّه بن زبير گويد: امام حسن بن على عليه السلام زمانى كه پيامبر صلي الله عليه و آله در ركوع بود مى آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله پاهايش را باز مى كرد تا حسن عليه السلام از طرفى به طرف ديگر مى رفت.
ملاطفت و مهرورزى نسبت به فرزندان و تأمين نيازهاى روحى و عاطفى آنان بسيار لازم و مفيد است. پيشوايان معصوم نسبت به فرزندان خود، مهر و محبّت نشان مى دادند، تا هم فرهنگ مهرورزى را به ديگران بياموزند، هم جايگاه والا و مقام عترت پاك را به مردم گوشزد كنند.
بخش دوم: عـبادت امـام عليه السلام
11. ذكـر خــدا
عَنِ السَّجـادِ عليه السلام قالِ:
اِنَّ الْحَسَنَ عليه السلام لَمْ يُرَ فى شَىْ ءٍ مِنْ أَحْوالِهِ اِلاّ ذاكِـرا لِلّهِ سُبْـحانَهُ.
[امالى صدوق، ص 150]
امام چهارم عليه السلام مى فرمايد: امام حسن عليه السلام در هيچ حالى ديده نشد مگر اينكه خداى سبحان را ياد مى كرد.
خدا در قرآن، مسلمانان را به «ذكر كثير» و ياد فراوان پروردگار فرمان مى دهد. مفهوم ذكر بسيار را متفاوت معنى كرده اند. يكى از معناهايش هم يادكردن زبانى خداوند در هر حال است. ذكر زبانى، با هر كار ديگر قابل جمع است و مى توان در حال راه رفتن، خوابيدن و استراحت كردن، كار و توليد و رانندگى و كارهاى خانه، زبان را به ذكر پروردگار مترنّم ساخت.
12. تـلاش در عـبادت
عَنِ الباقِرِ عليه السلام قالَ:
كانَ الْحَسَنُ عليه السلام كَثيرَ الاِْجْتِهادِ فى الْعِـبادَةِ وَ التـَّصَـدُّقِ.
[نظم درر السمطين، ص 196]
امام باقر عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام در عبادت و صدقه دادن سـخت كوش بود.
«عبادت»، رابطه انسان با پروردگار است و «صدقه»، رابطه او با مردم است. اگر گفته اند راه خالق از ميان خلق مى گذرد، يك معنايش هم اين است كه از طريق انفاق و صدقه و كمك به محرومين و دادن صدقه به فقرا، انسان به رضاى الهى دست مى يابد. از اين رو، پيروان ائمه اطهار عليهم السلام، هم بايد در عبادت و بندگى و امور مذهبى كوشا و پر تلاش باشند، هم در صدقه و كمك به نيازمندان، پيشتاز باشند.
13. خشـوع در وضـو
عَنِ الفَتّالِ قالَ:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليهماالسلام كانَ اِذا تَوَضَّـأَ اِرْتَعَدَتْ مَفاصِلُهُ وَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ. فَقيلَ لَهُ فى ذلِكَ، فَقالَ: حَـقٌّ عَلى كُلِّ مَنْ وَقَفَ بَيْنَ يَدَىْ رَبِّ الْعَرْشِ اَنْ يَصْفَرَّ لَونُهُ وَ تَرْتَعِدَ مَفاصِلُهُ.
[مناقب، ج 4 ص 14]
فتال گويد: امام حسن عليه السلام وقتى وضو مى گرفت پاهايش لرزيده و رنگش زرد مى شد، در اين باره از حضرت سؤال كردند، فرمود: براى كسى كه در مقابل پروردگارش ايستاده، سزاوار است رنگش پريده و پاهايش بلرزد.
رنگ رخساره خبر مى دهد از سرِّ ضمير... اين مرتبه از خشوع و خضوع در پيشگاه خدا، ويژه كسانى است كه معرفتشان به پروردگار بيشتر باشد و نماز را حضور بنده در برابر معبود بدانند و عظمت او را درك كنند.
14. خشـوع در نـماز
قالَ السَّجادُ عليه السلام:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليهماالسلام كانَ اِذا قامَ فى صَلاتِهِ تَرْتَعِـدُ فَرائصُـهُ بَيْنَ يَدَىْ رَبِّـهِ عَزَّوَجَلَّ.
[بحارالانوار ج 84، ص 285]
امام چهارم عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام وقتى به نماز مى ايستاد، بدنش در مقابل عظمت و كبريائى پروردگار متعال مى لرزيد.
هر چه شناخت بنده نسبت به عظمت و قدرت خداوند بيشتر و عميق تر باشد و ضعف و نياز خويش را بهتر درك كند، خشوعش در عبادت افزون تر خواهد بود. امامان معصوم از اين معرفت والا به حق خداوند متعال برخوردار بودند و نماز را مظهرى از كرنش و خضوع در پيشگاه آفريدگار جهان مى ديدند، اين بود كه قلبشان متوجّه خالق بود و اعضا و جوارح هم در پى اين خضوع و خشوع، متأثّر مى شد.
15. لبـاس نـماز
عَن أَبى خُيثَمَةَ قالَ:
كانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلىٍّ عليهماالسلام اِذا قامَ اِلَى الصَّلاةِ لَبِسَ أَجْـوَدَ ثِـيابِهِ…
[بحارالانوار، ج 83 ص 175 ح 2]
ابو خيثمه گويد: امام حسن عليه السلام وقتى به نماز مى ايستاد بهترين لباسهايش را مى پوشيد. سؤال شد: چرا بهترين لباسهايت را مى پوشى؟ فرمود: خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد.
ادب حضور در برابر يك مقام والا، ايجاب مى كند كه انسان بهترين و مرتب ترين لباس هاى خود را بپوشد و به آن شخصيت، احترام كند. چه كسى بزرگ تر از خداوند؟ و چه كارى برتر از نماز كه حضور بنده در پيشگاه خالق خويش است؟ رعايت آداب ظاهرى، رمزى از ادب و توجّه باطنى است. پوشيدن لباس تميز در نماز و عطر و شانه زدن از مستحبّات نماز است و ثواب آن را مى افزايد.
16. زيارت خانه خـدا
عَنِ البـاقِرِ عليه السلام قالَ:
قَالَ الْحَسَنُ عليه السلام: اِنّى لاََسْتَحْيى مِنْ رَبّىِ اَنْ أَلْـقـاهُ وَ لَمْ أَمْـشِ اِلى بَيْـتِهِ.
[بحارالانوار، ج 43 ص 339 ح 13]
امام باقر عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام فرمود: من از خدايم حيا مى كنم كه او را ملاقات كنم در حالى كه پياده به زيارت خانه اش نرفته باشم.
آنكه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاى پر آبله و باديه پيماى من است سفر پياده به سوى مقصد محبوب، رمزى از شدّت علاقه است. كعبه خانه خداست و حج و عمره، رفتن به زيارت اين خانه و بار يافتن به محضر دوست و برخوردارى از عنايت و نعمت هاى معنوى اوست. عاشقان اين خانه و صاحب خانه از پياده روى به سوى محبوب، خسته نمى شوند، بلكه از آن لذّت مى برند.
17. زيـارت سـواره
قـالَ رُفـاعَةَ:
سَـأَلْتُ أَبَاعَـبْدِاللّه ِ عليه السلام اِذا زُرْتُ الْبَيْتَ أَرْكَبُ أَمْ اَمْشى؟ فَقالَ عليه السلام : كانَ الْحَـسَنُ عليه السلام يَـزُورُ راكِـبا.
[كافى، ج 4 ص 456]
رفاعه گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: موقع زيارت خانه خدا سواره باشم يا پياده؟ فرمود: امام حسن عليه السلام سواره هم زيارت مى كرد.
اين حديث، كه استناد به سيره عملى امام مجتبى عليه السلام است، دليل جواز طواف در حال سواره است. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نيز در فتح مكّه، سواره خانه خدا را طواف كرد. پس هم مى توان در حال سواره بودن، هم در حال پياده، خانه كعبه را طواف كرد.
18. حـج پـياده
قال الصّـادِقُ عليه السلام:
اِنَّ الْحَـسَنَ بْنَ عَـلىٍّ عليهماالسلام حَجَّ خَمْسَةً وَ عِشْرينَ حِجَّةً ماشيا.
[مناقب، ج 4 ص 14، بحارالانوار، ج 43 ص 339]
امام صادق عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام بيست و پنج بار پياده به حج رفت.
در حديث ۱۶ نيز گذشت كه آن حضرت، شوق پياده روى در مسير زيارت خانه خدا را داشت.
19. قرائت قرآن موقع خواب
عَن اُمّ مُوسى قـالَت:
كانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلىٍّ عليهماالسلام اِذا آوى اِلى فِراشِهِ بِاللَّيْلِ اَتى بِـلَوْحٍ مَنْقُـوشٍ فيهِ سُورَةُ الْكَهْفِ فَيَـقْرَأُها.
[تاريخ ابن عساكر (ترجمه امام حسن) ص 144، 242]
امّ موسى گويد: امام حسن عليه السلام وقتى شب به رختخواب خود مى رفت، لوح منقوشى مى آورد كه سوره كهف در آن نوشته شده بود و آن را مى خواند.
تلاوت آيات قرآن، در همه حال مطلوب است. هنگام خوابيدن و بيدار شدن هم ياد خداوند مطلوب است. تلاوت كلام الهى هم كه ياد خداست، پسنديده است. در روايات، آيه ها و سوره هاى خاصّى نقل شده كه تلاوت آن ها قبل از خواب و در رختخواب، مستحب است و اين امر، آرامش روانى مى آورد و از ديدن خواب هاى آشفته و نگران كننده جلوگيرى مى كند.
بخش سوم: اخـلاق امـام عليه السلام
20. كـلام نيكو
عَن عُمَيرِ بنِ إسحاقَ قـالَ:
ما تَكَلَّمَ عِنْدى أَحَدٌ أَحَبَّ اِلَىَّ اِذا تَكَلَّمَ أَنْ لايَسْـكُتَ مِنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ عليهماالسلام وَ ما سَمِعْتُ مِنْهُ كَلِمَةَ فُحْـشٍ قَـطُّ.
[نظم درر السمطين: 201]
عمير بن اسحاق گويد: كسى نزد من[نيكو گفتارتر] از امام حسن عليه السلام نبود تا آنجا كه هرگاه سخن مى گفت دوست داشتم سخنش بپايان نرسد و سكوت نكند و هرگز كلمه زشتى از او نشنيده ام.
وقتى سخنان كسى حكيمانه و مفيد و يادآور خدا و قيامت باشد، شنيدن آنها نيكو و سازنده است و صاحبان كلام نيكو و سازنده، محبوب ديگرانند. امام حسن مجتبى عليه السلام چنان زيبا و پر از حكمت سخن مى گفت كه راوى دوست داشت پيوسته به آن سخنان گوش دهد و كلام جميل حضرت به پايان نرسد.
21. سخـاوت و كـرامت
فى حَـديثٍ:
كانَ الْحَـسَنُ عليه السلام مِنَ الْحُلَماءِ الْكُرَماءِ الاَْسْخِياءِ.
[نظم درر السمطين: ص 195]
در حديثى آمده كه: امام حسن عليه السلام از بردباران داراى كرامت و بزرگوارى و سخاوت بود.
سه خصلت «حلم»، «كرم» و «سخاوت»، براى انسان مايه عزت و سربلندى است و او را محبوب دل ها مى سازد.
22. سـعه صـدر امـام عليه السلام
فى حَـديثٍ:
اِنَّ الْحَسَنَ عليه السلام كانَ مِنْ أَوْسَعِ النّاسِ صَدْرا وَ أَسْجَـحِهِمْ خُلْـقاً.
[اعيان الشيعه، ج 1 ص 563]
در حديثى آمده است كه: امام مجتبى عليه السلام سعه صدرش از همه بيشتر و از نظر اخلاق معتدلترين مردم بود.
«سعه صدر» و ظرفيت و تحمّل، موهبتى الهى است كه خداوند، هم به پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله عطا كرده بود (ألم نشرح لك صدرا) هم درخواست حضرت موسى از پروردگار بود (ربّ اشرح لى صدرى). اخلاق نيكو نيز به نوعى سعه صدر و تحمّل و صبورى و بردبارى را در بر دارد. امام مجتبى عليه السلام در اين دو خصلت پسنديده از ديگران پيشگام تر بود و همين نكته از رموز محبوبيت وى در ميان مردم به شمار مى رفت.
23. خشــم آرام
قالَ المُفيدُ:
لَمَّا اسْتَقَرَّ الصُّلحُ بَيْنَ الْحَسَنِ عليه السلام وَ بَيْنَ مُعاوِيَةَ خَرَجَ الْحَسَنُ عليه السلام إلَى الْمَدينَةِ فَأَقامَ بِها كاظِماً غَيظَهُ، لازِماً بَيتَهُ، مُنْتَظِراً لاِ?رِ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ إلى أَنْ تَمَّ لِمُعاوِيَةَ عَشْرُ سِنينَ مِنْ إمارَتِهِ.
[ارشاد 191، بحارالانوار 44: 157 ح 26]
مفيد مى گويد: بعد از صلح امام حسن عليه السلام و معاويه، حضرت به مدينه برگشت و مدت ده سال از حكومتش را در آنجا اقامت گزيد در حاليكه خشمش را فرو برده و در خانه نشسته و منتظر تقدير الهى بود.
تحمّل آن اوضاع تلخ و خون دل خوردن براى مصالح اسلام و مسلمين، از جلوه هاى صبر امام مجتبى عليه السلام بود كه او را قهرمان صبر ساخت.
24. زهـد امـام عليه السلام
عَن زَينِ العـابِدين عليه السلام قـالَ:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىِّ بْنِ أَبى طالبٍ عليهماالسلام كانَ أَعْبَدَ النّاسِ فى زَمانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ.
[امالى صدوق، ص 150، بحارالانوار، ج 43 ص 331 ح 1]
امام زين العابدين عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام عابدترين و زاهدترين و برترين مردم زمان خود بود.
امامان معصوم، چون الگو و اسوه ديگرانند، بايد در فضايل اخلاقى و كمالات معنوى از ديگران برتر باشند تا مردم با اقتدا به آنان، به كمال برسند. عبادت، زهد و فضل، سه خصلت ممتازى است كه طبق اين حديث، آن حضرت از همه مردم زمانش بيشتر از آنها برخوردار بود و اين برترى در خصال شايسته، در زندگى و سيره همه پيشوايان دين وجود داشته است.
25. بخـشش امـام عليه السلام
قالَ القيرَوانى:
كانَ الْحَسَنُ عليه السلام جَوادا، كَريما، لايَرُدُّ سائلاً، وَ لا يَقْطَعُ نائلاً…
[مسند امام مجتبى، ص 134 ح 18]
قيروانى نقل مى كند كه: امام حسن عليه السلام بخشنده و با كرامت بود و هيچ سائلى را ردّ نمى كرد و هيچ اميدوارى را نااميد نمى گردانيد…
از نشانه هاى بارز جود و كرم آن است كه انسان ديگرى را دست خالى بر نگرداند و خواسته و نيازش را در حدّ امكان برآورد. ائمه اطهار، ملجأ و پناه مردم بودند و ديگران خانه آنان را خانه اميد و خير و فضل مى شناختند و در گرفتارى هاى زندگى مى دانستند كه اگر نزد آن انوار طيّبه بروند، از جود و عطايشان برخوردار خواهند شد.
26. صـداقت امـام عليه السلام
عَن زَينِ العـابِدين عليه السلام:
اِنَّ الْحَسَـنَ بْنَ عَـلىٍّ عليهماالسلام كانَ أَصْدَقَ النّاسِ لَهْجَةً وَ أَفْصَحَهُمْ مَنْطِقاً.
[بحارالانوار 43: 331، عوالم 16: 132 ح 5]
امام سجاد عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام از جهت زبان صادق ترين مردم و از نظر گفتار فصيح ترين آنان بود.
آنچه به كلام انسان اعتبار و زيبايى مى بخشد، حُسن ظاهر و باطن است، يعنى خوب حرف زدن و حرفِ خوب زدن. صدق و راستى، فضيلتِ درونى و محتوايى كلام است و فصاحت و شيوايى، جنبه ظاهرى سخن را زيبا مى سازد. امام مجتبى عليه السلام هم صادق ترين بود، هم فصيح ترين، همچنان كه پدرش امير المؤمنين عليه السلام و جدّش رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز از همه مردم صادق تر و فصيح تر بودند.
27. مـذمت دنـيا
كانَ الحَسَنُ بنُ عَلِىٍّ عليه السلام كَثيرا ما يَتَمَثَّلُ:
يا أَهْلَ لَذّاتِ دُنْيا لابَقاءَ لَها اِنَّ اغْتِرارا بِظِلٍّ زائلٍ حُمُقٌ
[بحارالانوار، ج 73 ص 123 ح 111]
امام حسن عليه السلام زياد به اين شعر تمثّل مى فرمود: اى آنانكه دنبال لذات ناپايدار دنيا هستيد، فريب خوردن و مغرور شدن به سايه ناپايدار، حماقت و بى خردى است.
در نگاه اهل معرفت، دنيا واقعا چنين است و دل بستن به دنيا، مثل فريب خوردن از سايه اى گذرا و ناپايدار است.
28. يـادآورى مـرگ
عَن عَلِىِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام قـالَ:
اِنَّ الْحَسَنَ عليه السلام كانَ اِذا ذَكَـرَ الْمَـوْتَ بَكى وَ اِذا ذَكَرَ الْقَـبْرَ بَـكى.
[امالى صدوق ، ص 150 ، بحارالانوار ج 43، ص 331]
امام سجاد عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام وقتى مرگ را به ياد مى آورد، مى گريست، و هرگاه به ياد قبر مى افتاد ، مى گريست .
عارفان صاحبدل، دنيا را پل عبور به سراى جاودانه آخرت مى دانند و آخرت را نتيجه اعمال خوب و بد بندگان مى شمارند. از اين رو، قبر كه خانه وحشت و تنهايى انسان است و همدمى جز اعمالش ندارد و مرگ كه دالان ورود به آن «وحشت آباد» است، براى بيدار دلان هم مايه پند و عبرت است، هم سبب گريستن. در روايت نبوى هم آمده است كه «مرگ» را كه بر هم زننده همه لذّت هاست، زياد ياد كنيد.
29. يادآورى قيامت
قالَ السَّجادُ عليه السلام:
اِنَّ الْحَسَنَ عليه السلام كانَ اِذا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكى وَ اِذا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّراطِ بَكى.
[امالى صدوق ص 150]
امام چهارم عليه السلام مى فرمايد: امام مجتبى عليه السلام وقتى برانگيخته شدن و حشر و نشر قيامت و گذشتن از پل صراط را به ياد مى آورد گريه مى كرد.
ياد مرگ و قبر و قيامت و دشوارى هاى رستاخيز و عبور از صراط و هنگام محاسبه اعمال نيك و بد، واقعا وحشتناك است. قيامت، مرحله اى است كه افراد، دستاورد و نتيجه عمل هاى دنيوى خود را مى بينند. نيكان به بهشت مى روند و بدكاران به دوزخ. در آيات قرآن هم از هول و وحشتِ قيامت و گرما و سختى هاى محشر و دقت در حسابرسى بندگان بسيار سخن گفته شده است. از اين رو عارفان حقيقى پيوسته از آن روز نگرانند.
30. فروتـنى امــام عليه السلام
قـالَ الكاشانى:
وَ كانَ الْحَسَنُ عليه السلام يَمُرُّ بِالسُّؤّالِ وَ بَيْنَ أَيْديهِمْ كَسْرٌ فَيَقُولُونَ هَلُمَّ إلَىَّ الْغَداءَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه ِ وَ هُمْ جُلُوسٌ عَلَى الطَّريقِ، فَكانَ يَنْزِلُ عَلَى الطَّريقِ وَ يَأْكُلُ مَعَهُمْ وَ يَقُولُ: انَّ اللّه َ لايُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرينَ.
[محجة البيضاء ج 4 ص 33]
فيض كاشانى روايت مى كند كه: حضرت امام حسن عليه السلام گهگاهى در ميانه راه به گدايان برخورد مى كرد كه نشسته و چند تكه نان مى خوردند، آنان حضرت را دعوت مى كردند و امام حسن نيز مى نشست و از غذاى آنان مى خورد و مى فرمود: خدا مستكبران را دوست ندارد.
رأفت نسب به محرومان و فروتنى در مقابل طبقات مستضعف، خصلت مردان الهى و خود ساخته است كه خود را برتر از ديگران نمى پندارند.
بخش چهارم: دعاهاى امـام عليه السلام
31. لبـيك به خـدا
قـالَ زَينُ العـابِدين عليه السلام:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليه السلام كانَ لايَقْرَءُ مِنْ كِتابِ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ «يا أَيـُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اِلاّ قالَ: لَبَّيْكَ، أَللّهُمَّ لَبَّيْكَ.
[بحارالانوار، 43 ص 331]
امام زين العابدين عليه السلام فرمود: امام حسن عليه السلام هيچ وقت آيه «يا أَيـُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» (اى كسانى كه ايمان آورده ايد) را از كتاب خدا نمى خواند مگر اينكه مى گفت: «لَبَّيْكَ، أَللّهُمَّ لَبَّيْكَ».
لبيك گويى به نداى الهى، ادب عبوديت و بندگى است. وقتى انسان هنگام تلاوت كلام اللّه خود را مخاطب سخن خدا بداند، بهتر اثر مى پذيرد و مواعظ حق بر دل او مى نشيند. خطاب هاى قرآن، نه فقط مخصوص پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بود، نه مسلمان دوره آن حضرت. همه اهل ايمان در همه زمان ها مخاطب كلام الهى اند. گفتن «لبيك» هنگام رسيدن به مواردى كه اهل ايمان را خطاب قرار داده، نشانه اين حضور قلب و خود را مخاطب قرآن ديدن است.
32. دعــاى درب مسـجد
قـالَ ابنُ شَهرآشُوب:
كانَ الْحَسَنُ عليه السلام اِذا بَلَغَ بابَ الْمَسْجدِ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ يَقُولُ: اِلهى ضَيْفُكَ بِبابِكَ، يا مُحْسِنُ قَدْ أَتاكَ الْمُسى ءُ، فَتَجاوَزْ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدى بِجَميلِ ما عِنْدَكَ، ياكَريمُ.
[مناقب، ج 3 ص 180، بحارالانوار، ح 43 ص 339]
ابن شهر آشوب نقل مى كند كه: هرگاه امام مجتبى عليه السلام به درب مسجد مى رسيد سرش را بلند كرده مى گفت: خدايا ميهمانت درِ خانه ات ايستاده، اى احسان كننده! گناهكار نزد تو آمده، از گناهان زشتى كه در نزد من است به آن زيبايى كه در نزد توست در گذر، اى بخشنده.
مساجد، خانه خداست. حضور در مسجد نيز به معنى رفتن به درِ خانه پروردگار است. كريمان، با مهمانان خود كريمانه رفتار مى كنند. خواندن اين دعا هنگام ورود به مسجد مستحب است و حالت عبوديت و احساس بندگى را در انسان تقويت مى كند.
33. تعقيب نـماز صـبح
قـالَ الراوَندى:
اِنَّ الْحَسَنَ عليه السلام كانَ اِذا فَرَغَ مِنَ الْفَجْرِ لَمْ يَتَـكَلَّمْ حَتّى تَطْـلَعَ الشَّـمْسُ.
[مناقب، ج 4 ص 14، بحارالانوار، ج 43 ص 339]
راوندى گويد: امـام حسن عليه السلام بعد از فراغت از نماز صبح تا طـلوع آفتاب با كسى صحبت نمى كرد[مشغول عبادت و ذكر بود.]
از مستحبات نماز صبح، خواندن تعقيبات و دعا و ذكر است، تا طلوع آفتاب. و خوب است كه انسان فاصله بين طلوع فجر تا طلوع خورشيد را با ذكر خدا و دعا سپرى كند.
34. دعــاى قنـوت
عَنِ الحَسَـنِ بنِ عَلِىٍّ عليه السلام قـالَ:
عَلَّمَنى جَدّى رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله كَلِماتٍ أَقُولُهُنَّ فى الْوَتْرِ: «اَللّهُمَّ اهْدِنى فيمَنْ هَدَيْتَ، و عـافِنى فيـمَنْ عـافَـيْتَ، وَ بارِكَ لى فيما أَعْطَيْتَ...»
[معجم الكبير، ج 3 ص 73 ح 2703]
امام حسن عليه السلام فرمايد: جدّم رسول اللّه صلي الله عليه و آله كلماتى به من آموخت كه در قنوت نماز وتر مى خوانم: «خدايا مرا هدايت كن در ميان كسانى كه هدايت كردى، و عافيت ده در ميان كسانى كه عافيت دادى و آنچه به من عطا كردى مبارك گردان...»
در اين دعا سه خواسته مهم از درگاه خدا مطرح است: «هدايت»، «عافيت» و «بركت». در هدايت، مى خواهيم كه به بيراهه نرويم و از خدا دور نشويم. در عافيت مى طلبيم كه از آسيب ها و زيان ها و بلاها مصون باشيم. در بركت هم مى خواهيم كه به زندگى و عمر و مال و فرزندان ما خجستگى و خير ماندگار عطا كند تا همواره از آنها بهره مند باشيم.
35. تعويذ حسن و حسين عليهماالسلام
عَنِ ابنِ عُمَرَ قـالَ:
كانَ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهماالسلام تَعْويذان حَشْوُهُما مِنْ زَغْبِ جِناحِ جَبْرائيلَ.
[بحار الانوار، 43: 263 ح 9]
ابن عمر گويد: براى حسن و حسين عليهماالسلام تعويذهايى بود كه جلدشان از پربال جبرئيل بود.
36. تـرس از آتـش دوزخ
عَنِ السَّجـادِ عليه السلام قـالَ:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليهماالسلام كانَ اِذا ذَكَرَ الْجَنَّةَ وَالنّارَ، اِضْطَرَبَ اضْطِرابَ السَّليمِ وَ سَأَلَ اللّه َ الْجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النّارِ.
[امالى صدوق، ص 150، بحارالانوار، ج 43 ص 331]
امام چهارم عليه السلام فرمود: امام مجتبى عليه السلام وقتى از بهشت و آتش دوزخ ياد مى كرد، مثل مار گزيده به خود مى پيچيد و از خداوند بهشت مى طلبيد و از آتش به خداوند پناه مى برد.
در روايات است كه مستحب است كسى كه قرآن مى خواند، چون به آيات رحمت و بهشت رسيد، از خداوند بطلبد كه اين نعمت ها را روزى او كند و چون به آيات قهر و عذاب الهى و جهنّم رسيد، از آنها به خداوند پناه ببرد. در غير از تلاوت هم شايسته است پيوسته انسان با شنيدن نام بهشت و دوزخ، عكس العمل نشان دهد، آرزوى آن را كند و از اين يكى بهراسد.
فصـل پنجم: برخورد با ديگران
37. رسيدگى به امور مردم
فى حَــديثٍ:
ما رُئِىَ أَنَّ رَجُلاً دَفَعَ اِلَيْهِ رُقْعَةً فى حاجَةٍ [اِلاّأَجابَهُ] فَقالَ لَهُ: حاجَتُك مَقْضِيَّةٌ، فَقيلَ لَهُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّه ِ، لَوْ نَظَرْتَ فى رُقْعَتِهِ ثُمَّ رَدَدْتَ الْجَوابَ عَلى قَدْرِ ذلِكَ، فَقالَ: أَخْشى أَن يَسْأَلَنىَ اللّه ُ عَنْ ذُلِّ مَقامِهِ بَيْنَ يَدَىَّ حَتّى أَقْرَءَ رُقْعَتَهُ.
[نظم درر السمطين ص 196]
در حديثى آمده است: هرگز ديده نشد كه كسى به امام نامه اى در مورد حاجتى بدهد مگر اينكه حضرت جواب مى داد: حاجتت برآورده است. گفته شد: اى فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله كاش در نامه اش مى نگريستى و به اندازه حاجتش مى دادى، حضرت فرمود: مى ترسم خدا از من درباره مدت زمانى كه روبرويم خوار مى ايستد و تا نامه اش را بخوانم، سؤال كند. هرگز ديده نشد كه كسى به امام نامه اى در مورد حاجتى بدهد مگر اينكه حضرت جواب مى داد: حاجتت برآورده است. گفته شد: اى فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله كاش در نامه اش مى نگريستى و به اندازه حاجتش مى دادى، حضرت فرمود: مى ترسم خدا از من درباره مدت زمانى كه روبرويم خوار مى ايستد و تا نامه اش را بخوانم، سؤال كند.
حرمت نهادن به افراد و آبرودارى نسبت به نيازمندانِ با آبرو، خصلت كريمان و بزرگان است. از بدترين خصلت ها تحقير سائل و منّت نهادن بر او يا معطّل ساختن وى هنگام عطا و بخشش است.
38. هـديه به مـردم
عَنِ ابنِ سيرينَ قـالَ:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليهماالسلام كانَ يُجيزُ الرَّجُلَ الْواحِدَ بِمأَةِ أَلْفٍ.
[تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسن) ص 147 ح 246]
ابن سيرين گويد: امام حسن عليه السلام به هر شخص (وقتى جايزه و هديه مى داد) صد هزار جايزه مى داد.
انفاق به نيازمندان نبايد حالتِ «گدا پرورى» داشته باشد. اگر انسان بتواند، بهتر آن است كه هنگام كمك مالى به ديگران، كمك هاى شايسته و زياد كند تا آنان را بى نياز سازد و از اين رهگذر، افراد از كار افتاده، دوباره فعّال شوند، نه آنكه همچنان مستمند و محتاج باقى بمانند و هر روز به گدايى و درخواست از اين و آن بپردازند.
39. اطعـام غـذا
عَن نَجيحٍ قـالَ:
رَاَيْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ عليه السلام يَاكُلُ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ كَلْبٌ، كُلَّما أَكَلَ لُقْمَةً طَرَحَ لِلْكَلْبِ مِثْلَها، فَقُلْتُ لَهُ: يَا بْنَ رَسُولِ اللّه ِ أَلا أَرْجِمُ هذَا الْكَلْبَ عَنْ طَعامِكَ؟ قالَ عليه السلام : دَعْهُ اِنّى لاََسْتَحْيى مِنَ اللّه ِ أَنْ يَكُونَ ذُورُوحٍ يَنْظُرُ فى وَجْهى وَ أَنَا آكُلُ ثُمَّ لا أُطْعِمُهُ.
[مسند امام مجتبى عليه السلام، ص 130]
نجيج گويد: ديدم امام حسن عليه السلام غذا مى خورد و سگى مقابلش بود، هر لقمه اى كه حضرت ميل مى فرمود لقمه اى نيز براى سگ مى انداخت، عـرض كردم: اى فـرزند پيامبر آيا اين سـگ را بـرانم ؟ فرمود: رهايش كن. از خدا حيا دارم كه طعامى بخـورم و جـاندارى مقابلم ايسـتاده باشد و نگاه كند و بـه آن غذا ندهـم.
غذا دادن به حيوانات، پسنديده است، خصوصا حيوانى همچون سگ كه مشهور به وفا و قدرشناسى است. اين حديث نيز روح بلند سخاوت و كرم آن حضرت را نشان مى دهد.
40. اهمّـيت مســجد
كانَ الْحَسَنُ عليه السلام يَقُولُ:
اَهْـلُ الْمَسْـجِدِ زُوّارُ اللّه ِ وَ حَقٌّ عَلَى الْمَزُورِ أَلتُّحْفَةُ لِزائِرهِ.
[ارشاد القلوب، ص 72]
امام حسن عليه السلام مى فرمود: اهل مسجد زائران خدايند و برخداست كه به زوارش هديه بدهد.
مسجد، مركز عبادت و جايگاه انس با پروردگار است و اهل مسجد با ياد خدا انس مى گيرند و بندگى خويش را ابراز مى كنند. وقتى مسجد خانه خدا باشد، مسجديان هم مهمانان و زائران اويند و پذيرايى و هديه خداوند، رحمت و مغفرت اوست. از اين جهت، يكى از مناسب ترين مكان ها براى دعا و حاجت خواهى از خداوند مساجد است، چون اميد استجابت دعا در آنجا بيشتر است.
منبع : چهل حديث « سیره حسنی » عليه السلام ، سيد حسين سجادی تیلی.