شرح خطبه فدکیه به همراه فایل صوتی، حجتالاسلام میرباقری: جلسه سوم
۲۶ آذر ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویریشرح خطبه فدکیه(3): تصدیق و تسلیم در برابر معصوم راه الحاق و رسیدن به حقیقت ولایت و توحید
مقدمه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. در توضیح خطبه صدیقه طاهره سلام الله علیها، دو نکته را ما بیشتر می خواهیم دنبال کنیم. یکی توجهاتِ پیرامونی یا به اصطلاح توجهاتِ پیشینی و مقدماتی که برای درک جایگاه خطبه و شأن خطبه حضرت است؛ و دوم هم سیری که در درون خود خطبه دنبال می شود به عنوان یک مجموعه کاملاً منسجم و به هم پیوسته است که تحلیل حضرت را از واقعه سقیفه و غصب خلافت و حادثه ای که بعد از رحلت و شهادت حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاده توضیح می دهد و جغرافیای حادثه، عوامل دخیل در حادثه و پیامدهای این حادثه را بیان می کنند و جایگاه این حادثه در نظام خلقت، در همین دنیایی که ما زندگی می کنیم و عوامل ظاهری و باطنی که دخیل بودند و بعد هم ادامه این حادثه را روشن می کنند.
از مقدمات بیرونی ای که در جلسه قبل به آن اشاره شد، توجه به وسعت درگیری حق و باطل بود که در قرآن و معارف اهل بیت علیهم السلام بیان شده، که ما بیشتر به دو نکته اشاره کردیم؛ البته این بحث در معارف اهل بیت، بحث پردامنه ای است. به عنوان نمونه در تفسیر عیاشی هست، مرحوم فیض هم در مقدمات تفسیر صافی، این روایات را آوردند و یکی از مقدمات شان شرح همین حدیث است «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا وَ عَدُوِّ مَنْ كَانَ قِبَلَنَا وَ ثُلُثٌ سُنَّةٌ وَ مَثَل»(1) یک ثلث از قرآن در باب ما و اتباع ما است و یک سوم قرآن، درباره دشمنان ما است. درگیری بین نبی اکرم و اهل بیت و جبهه حضرت با جبهه مقابل، دو بخش عمده معارف قرآن را پوشش می دهد؛ البته این تثلیث به معنای تثلیثِ برابر و سه قسم مساوی نیست. یکی از انحاء و اقسام معارف قرآن، مربوط به نبی اکرم و اهل بیت و طرفداران شان هست و یکی هم در خصوص جبهه دشمنان حضرت می باشد. در بعضی از روایات دارد ثلث قرآن هم احکام و امثال است؛ که احکام هم به همان جریان ولایت حق و باطل بر می گردد. در روایات اینطور معنی شده که شرایعی که ما داریم، ظاهر دین است و باطن آن ولایت است؛ ظاهرِ حلال در قرآن، همین حلال ها است ولی باطنش ولایت ما است و ظاهر حرام در قرآن همین محرمات است و باطنش ولایت دشمنان ما است. روایاتی ذیل این آیه قرآن هست «قُل إِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَنَ»(اعراف/33). فرمودند قرآن، ظهر و بطن دارد. حلال، در ظهر قرآن، همین حلال ها هست ولی در بطن قرآن، ولایت ما است؛ یعنی باطن همه حلال ها، ولایت حق است و حرام، در ظهر قرآن، همین حرام ها است و در بطن آن، ولایت ائمه جور و دشمنان ما است. آیه دیگر در این خصوص این آیه است «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثمِ وَ باطِنَهُ»(انعام/120)؛ که ذیل آن هم روایتی هست. بنابراین درگیری بین جبهه نبی اکرم و دشمنان حضرت، خیلی گسترده تر از آن تعداد آیاتی است که ما به آن اشاره کردیم. علاوه بر آیه نور و آیه ای که راجع به جریان ظلمات بحث می کند، آیات فراوانی دیگری هم هست که توضیح همین جریان را می دهد. در خصوص روایات، ما عمدتاً روی حدیث عقل و جهل تأکید کردیم که درگیری نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و جبهه مقابل را توضیح می دهد و موضوع درگیری و صف بندی و قوایی که در این درگیری با هم صف آرایی می کنند، توضیح داده شده است.
وسعت درگیری نبی اکرم با جبهه مقابل حضرت
بر اساسِ آیه نور و حدیث عقل و جهل، میدان درگیری، خیلی گسترده تر از عالم دنیا است؛ گرچه این میدان درگیری، به عالم دنیا هم کشیده شده و وقتی در عالم دنیا می آید، فقط بعد از ظهور حضرت در روی این ارض نیست بلکه از اولی که انسان می آید، این درگیری روی زمین هست تا دوره ظهور که دوره تحقق و غلبه حق و ظهور کلمه نور هست؛ از آن طرف از قبل ظهور حضرت در زمین هم این درگیری بوده و محور آن هم حضرت هستند. در گذشته، همه انبیاء، در واقع پرچمداران جبهه حضرت اند و فراعنه هم پرچمداران جبهه جهل و دشمن مقابل حضرت هستند. اوج این درگیری، در آن نقطه ای است که خود حضرت در قالب بشر ظاهر شده و به رسالت می رسند و مبعوث می شوند. در زیارت ایشان میخوانیم «أَوَّلِ النَّبِیینَ مِیثَاقاً وَ آخِرِهِم مَبعَثاً»(2). وقتی حضرت مبعوث می شوند، این درگیری در روی ارض به نقطه اوج خودش می رسد و دشمن هم در لباس بشر ظاهر می شود و این درگیری، به مرحله تمام واقع می شود.
در این درگیری از نظر معارف قرآن و مکتب اهل بیت کاملاً واضح است که پیروزی، با جبهه نور و جبهه عقل هست که در قرآن توضیح داده شده و گاهی از جریان حق تعبیر می شود به جریان ماء و جریان باطل، زبد و کف روی آب است «أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیه بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّیلُ زَبَداً رابِیاً... فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ینفَعُ النَّاسَ فَیمكُثُ فِی الأَرضِ»(رعد/17) این آیه وقتی جریان حق و باطل را توضیح می دهد، می فرماید آن حقیقتی که از عالم بالا نازل شده، مثل سیلاب در وادی ها، به اندازه خودشان جریان پیدا کرده و بر روی این جریان هم، یک کفی هست که زایل می شود؛ یعنی کل دستگاه باطل، این طوری تشبیه می شود. گاهی هم دستگاه باطل به بازدمی در مقابل نور الهی تشبیه می شود «یریدُونَ لِیطفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفواهِهِم وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو كَرِهَ الكافِرُونَ»(صف/8). همچنین در قرآن از دوره ظهور به دوره تجلی شمس حقیقت که وجود مقدس نبی اکرم و دین شان هست تعبیر شده است «وَ الشَّمسِ وَ ضُحاها وَ القَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها»(شمس/ 1-3)؛ و دوران حجاب ظلمات و حجاب اولیاء طاغوت هم به لیل تعبیر شده است «وَ اللَّیلِ إِذا یغشاها»(لیل/1) که حجاب و پرده ای بر روی جریان نور هست؛ یعنی از نظر معارف قرآن این، میدان درگیری و این هم پایانِ این درگیری است.
غلبه نهایی جبهه نبی اکرم در عصر ظهور
در جلسه گذشته کمی در مورد جایگاه حضرت زهرا سلام الله علیها در این میدان درگیری و نقش حضرت توضیح دادیم که حضرت، مشکات نور الهی هستند و انوار الهی در وجود ایشان تجلی پیدا کرده است. همچنین در این میدان درگیری ای که حضرت حاضر هستند، نقش ابتلاء حضرت و بلایی که حضرت تحمل کردند، در پیروزی و غلبه جبهه حق باید توضیح داده بشود.
در درگیری جبهه حق و باطل و نبی اکرم و شیاطین انس و جنی حضرت، موضوع درگیری در معارف اهل بیت، به خصوص در خطبه قاصعه، به وضوح توضیح داده شده است؛ درگیری استکبار و تفرعن و عداوت با خدای متعال و خلفای الهی، با عبودیت و خشوع و خضوع و بندگی؛ یعنی درگیری نبی اکرم با ابلیس بر سر عداوت با خدای متعال و محبت الهی است، بر سر استکبار و خضوع و بندگی است. در این درگیری، سیر عالم به عصر ظهور می رسد که عصر ظهورِ کلمه توحید و حقیقت ولایت و حقیقت نبوت هست. در دعا در برای امام زمان علیه السلام از لسان ائمه علیهم السلام این جملات را مکرر ملاحظه فرمودید «وَ أَظهِر بِهِ دِینَ نَبِیكَ»(3) دین حضرت، به واسطه امام زمان علیه السلام اظهار می شود و حقیقت نور نبی اکرم، در امام زمان تجلی می کند. این سیر درگیری بر محور عبودیت و استکبار هست، تا به مرحله غلبه برسد. مرحله غلبه، مرحله ظهور توحید، ظهور حقیقت بندگی و حقیقت ولایت و نبوت هست و مرحله ای است که مؤمنین به مرحله تحمل ولایت و تحمل توحید می رسند و وجودشان نورانی به نور توحید می شود؛ عصر ظهور اصلاً همین است؛ یعنی مؤمنین خودشان در عصر ظهور، نورانی می شوند، خودشان مشکات نور هستند و عقول شان چهل برابر شده و کامل می شود. عصر ظهور در واقع ظهور حقیقت ولایت و نبوت و قهراً حقیقت توحید هست که ظرفیت و تحمل جبهه مؤمنین افزایش پیدا می کند و حقیقت توحید و حقیقت بندگی و تواضع در وجود انسان ها و در وجود مؤمنین، به مرحله بلوغ و کمال می رسد. میدان درگیری، چنین میدان وسیعی است و موضوع درگیری هم استکبار و طاعت و بندگی است و پایان راه هم غلبه جبهه حق و ظهور بندگی و اخلاص نبی اکرم و اهل بیت شان در عالم و تحقق ایمان کامل و بلوغ ایمانِ مؤمنین هست،
امتحانات عظیم حضرت صدیقه طاهره در نبرد حق و باطل
نقش صدیقه طاهره سلام الله علیها در این سیر چیست؟ زیارت کوتاهی از حضرت نقل شده که یک ترجمه مجددی از آن تقدیم می کنم که نقش حضرت را در هدایت عالم به آستان توحید و آستان نبوت نبی اکرم و ولایت اهل بیت علیهم السلام) بیان کرده است. زیارت، کوتاه هست ولی من گمان می کنم متن آن برای تصحیح سندش کافی است.
فراز اول «بسم الله الرحمن الرحیم یا مُمتَحَنَه امتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَكِ قَبلَ أَن یخلُقَكِ». فراز دوم «فَوَجَدَكِ لِمَا امتَحَنَكِ صَابِرَه». فراز سوم «وَ زَعَمنَا أَنَّا لَكِ أَولِیاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صلی الله علیه و آله وَ أَتَانَا بِهِ وَصِیهُ». فراز پایانی «فَإِنَّا نَسأَلُكِ إِن كُنَّا صَدَّقنَاكِ إِلَّا أَلحَقتِنَا بِتَصدِیقِنَا لَهُمَا بِالبُشرَى لِنُبَشِّرَ أَنفُسَنَا بِأَنَّا قَد طَهُرنَا بِوَلَایتِكِ»(4)
مرحله اول، إخبار از یک امتحانی است که از حضرت گرفته شده، قبل از اینکه لباس خلق بپوشند. در تعبیر روایات و قرآن و در علم لغت، «خلق» به معنای ایجاد ابتدایی نیست بلکه از مراحل مختلف پیدایشِ یک شیء تعبیر به خلق می شود، مثل اینکه قرآن می فرماید «ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَه عَلَقَه فَخَلَقنَا العَلَقَه مُضغَه فَخَلَقنَا المُضغَه عِظاماً»(مومنون/14) از هر کدام از این مراحل، تعبیر به خلق می شود. بنابراین «خلق» معنایش این نیست که قبل از خلق، هیچ مرتبه ای از حقیقت و هستی برای ایشان نبوده، بلکه شاید مقصود این است که قبل از اینکه در لباس بشر خلق بشوند و در عالم دنیا بیایند و بستر این امتحان محقق بشود، حضرت عهدی با خدای متعال داشتند؛ یعنی خطاب زیارت این است که خالق، قبل از خلق شما را امتحان کرده و این را در شما یافت که شما در مقابل این امتحان و ابتلاء، صابرید، بنابراین پای عهد خودتان ایستادید.
شبیه این معنا، در سایر معارف اهل بیت علیهم السلام آمده است؛ از جمله در ورودی دعای ندبه، چنین می فرماید «اللَّهُمَّ لَكَ الحَمدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِی أَولِیائِكَ الَّذِینَ استَخلَصتَهُم لِنَفسِكَ وَ دِینِكَ إِذِ اختَرتَ لَهُم جَزِیلَ مَا عِندَكَ مِنَ النَّعِیمِ المُقِیمِ الَّذِی لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضمِحلَالَ بَعدَ أَن شَرَطتَ عَلَیهِمُ الزُّهدَ فِی زَخَارِفِ هَذِهِ الدُّنیا الدَّنِیه وَ زِبرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمتَ مِنهُمُ الوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلتَهُم وَ قَرَّبتَهُم»
این یک امر واضحی است که حضرت صدیقه طاهره قبل از اینکه در این عالم بیایند و وارد این عرصه بشوند و در این هیئت خلق بشوند، امتحانی از حضرت گرفته شده و حضرت عهد آن امتحان را بستند و خدای متعال هم حضرت را صابر بر آن امتحان دیده است. گمان می کنم ظهور آن عهد و امتحانی که حضرت داشتند که بعد هم پای آن امتحان ایستادند، خدای متعال صدق حضرت را یافته و در این عالم هم به او وفا کردند، همین امتحان های سنگینی است که شما در این عالم می بینید و ابتلائات بسیار عظیمی است که برای حضرت پیش آمده که از جمله اش به عنوان مثال ابتلاء به وجود مقدس سید الشهداء علیه السلام است که بر اساس روایات اهل بیت، اعظم امتحان های تاریخ و اعظم ابتلائات است.
به عنوان نمونه در عیون اخبار الرضا و همچنین در خصال مرحوم صدوق این حدیث آمده است که وقتی حضرت ابراهیم خلیل، اسماعیل ذبیح الله سلام الله علیه را برای قربانی بردند، خدای متعال قبول کرده و فرموند «قَد صَدَّقتَ الرُّؤیا»(صافات/105). حضرت به خدا عرضه داشتند اِی کاش می شد که من این فرزند را در راه شما قربانی می کردم و به ثواب اعظم ابتلائات می رسیدم و آن فضل و ثوابی که برای اعظم ابئلائات در نظر گرفته شده، به من می رسید و به آن راه می یافتم. در حدیث آمده که حضرت حق ظاهراً آنجا چند نکته را متذکر شدند: اول، اعتراف از محبّت حضرت به نبی اکرم گرفتند که ایشان را بیشتر دوست دارید یا خودتان را؟ عرض کرد ایشان را. واضح هم هست، چون ایشان خلیل است؛ بعد هم از حضرت اعتراف گرفتند که فرزند ایشان را بیشتر دوست دارید یا اسماعیل را؟ فرمودند فرزند ایشان را. بعد یک مختصر روضه قتلگاه سید الشهدا خوانده شد؛ کأنه از حضرت اعتراف گرفتند که ظرف اعظم ابتلائات، وجود مقدس نبی اکرم و نسبت به قصه سید الشهداء علیه السلام است. نه اینکه ذبح اسماعیل اعظم ابتلائات باشد. در روایت امام رضا علیه السلام آمده است که وقتی روضه قتلگاه برای حضرت ابراهیم خوانده شد، به حدی متألم و متأثر شدند که اگر حضرت اسماعیل را قربانی می کردند، این تألم به ایشان دست نمی داد. آنجا که در قرآن خدای متعال می فرماید «وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ»، حضرت آیه را این طوری معنا کردند: یعنی آن ثوابی که شما در مصیبت حضرت اسماعیل می خواستید، آن ثواب را در این مصیبت سید الشهداء به شما دادیم.
قصه سید الشهداء، اعظم ابتلائات است؛ و حتی از قربانی کردن حضرت اسماعیل، سنگین تر است. ذیل این آیه شریفه «وَ وَصَّینَا الإِنسانَ بِوالِدَیهِ إِحساناً حَمَلَتهُ أُمُّهُ كُرهاً وَ وَضَعَتهُ كُرهاً» روایاتی است که بیان می دارد این آیه، راجع به حضرت زهرا سلام الله علیها است. امام صادق فرمودند هیچ مادری در وضع فرزندش حالت کُره ندارد. این به خاطر این است که به حضرت خبر داده شده بود که این فرزندی که به شما داده می شود، این ابتلاء عظیم را در سر راه دارند. خلاف ادب نباشد، اما به تعبیر حقیر، حضرت در قضیه سیدالشهداء چانه زدند؛ خدای متعال، به حضرت قول دادند که در مقابل این بلاء، امامت و از جمله امام زمان علیه السلام را در نسل حضرت قرار بدهند، که ظهور حقیقت، به وسیله این ائمه، در عالم واقع می شود. کأنّه ظهور حقیقت و ظهور امام زمان علیه السلام که آن ثمره نهایی حرکت همه انبیاء است، مزد عاشورا و بلاء سید الشهداء و به تعبیر دیگر بلاء نبی اکرم و بلاء حضرت صدیقه طاهره است.
بعضی از دوستان ما احتمال خوبی دادند که شاید حضرت ابراهیم که اعظم ثواب ها را می خواستند، در واقع این را می خواستند که حقیقت ظهور به ایشان عطا بشود؛ که به ایشان گفته شد این اجر، برای نبی اکرم است؛ البته از نسل ایشان واقع می شود.
از صدیقه طاهره عهد اعظم ابتلائات عالم که یکی از آنها عهد عاشورا است گرفته شد. در روایات است که بلاء ائمه، بلاء نبی اکرم است که بین ائمه تقسیم شده است. در مرحله تشبیه مثل ابتلاء حضرت اسماعیل است که در واقع ابتلاء حضرت ابراهیم بوده است منتهی بار آن روی دوش حضرت اسماعیل افتاد؛ والا این امتحان ابتلاء، حضرت اسماعیل نبوده؛ بلکه ابتدائاً امتحانِ حضرت ابراهیم خلیل است که در سیر در درجات تا مقام امامت، از ایشان گرفته شده است. این یک نکته بود که بلاء حضرت و صدیقه طاهره سلام الله علیها، اعظم ابتلائات عالم است.
عاشورا؛ طریق اتصال به حقیقت توحید
نکته دوم این است که این ابتلاء، طریق اتصال همه عالم به حقیقت توحید و نبوت و ولایت است؛ یعنی از طریق این بلاء است که سیر عالم تا عصر ظهور و بعد هم تا قیامت و همچنین درجات قرب اتفاق می افتد. به تعبیر دیگر شفاعت نسبت به همه عالم در درجات رشد، متناسب با ظرف خودشان، در این بلاء اتفاق می افتد. اگر این بلاء نبود، مدارجی از سیر برای هیچ کس اتفاق نمی افتاد؛ و راه توحید و ابوابی از آن بسته می شد. اینکه برای انبیاء الهی هم در مراحل رشدشان سیر در عاشورا اتفاق می افتاد، برای این است که حتی مدارجی از رشد انبیاء علیهم السلام هم به شفاعت وجود مقدس نبی اکرم و سید الشهداء اتفاق می افتد؛ برای ما که دیگر کاملاً واضح است.
یکی از بهترین ابزار سیر و تهذیب و رشد در درجات قرب، برای هر مؤمنی بلاء الهی است؛ لذا خدای متعال، مؤمنین را به مرحله اضطرار که می رسند، با بلاء سیر می دهد؛ یعنی وقتی عاجز و مضطر شدند از سیرشان به سوی خدای متعال، خدای متعال با بلاء خودش آنها را تهذیب و تطهیر می کند تا مهیای تحمل ولایت بشوند؛ این مطلب در روایاتی بیان با توضیح شده است. به طور کلی بلائی که خدای متعال برای جبهه مؤمنین رقم می زند، بلاء تطهیر است، که گاهی اوقات در شکل بلاء فردی است و گاهی در شکل جمعی.
خدای متعال در قرآن وقتی جنگ احد را توضیح می دهد می فرماید «وَ لِیبتَلِی اللَّهُ ما فی صُدُورِكُم وَ لِیمَحِّصَ ما فی قُلُوبِكُم»(آل عمران/54)؛ طریق تحمیصِ قلب و ابتلاء ما فی الصدور، این امتحان های سنگین است؛ منتهی ابتلائاتی که برای انسان ها پیش می آید، گاهی ظرفیتش محدود است و فقط برای تهذیب خودشان کارساز است؛ ولی گاهی اوقات وقتی شخصیت عظیمی است که مقام و شأن شفاعت دارد، بلاء او طریقِ تهذیب دیگران هم واقع می شود. این را در روایات با بیان های مختلفی توضیح دادند. در ذیل داستان حضرت یوسف یک حدیثی در کافی است که حضرت فرمودند: گاهی صبر یک مؤمن، عامل نجات یک امّت می شود، مثل یوسف صدیق سلام الله علیه که صبر او در امتحان های سنگینی که از او گرفته شد، موجب نجات مردم مصر از قحطی و کفر شد. بنابراین بلائی که نازل می شود و یک ولی ای از اولیاء معصوم خدا تحمل می کند، فقط ظرفیت برای خود آن مؤمن نیست؛ بلکه ظرفیت شفاعت و تطهیر دیگران را هم دارد. چه بسا خیلی از ابتلائاتی که معصومین در راه خدا تحمل می کردند، به خاطر شفاعت بوده است؛ یعنی در تحمل بلاء، شفاعت منظور نظر بوده، نه مقامات خودشان؛ البته نمی گویم برای خودشان مقام نبوده است.
تلقی حقیر از بعضی از آیات و روایات این است که خیلی از عباداتِ وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر مقام شفاعت شان هست که بتوانند دستگیری کنند و عهدی که با خدا بستند، محقق بشود. این آیه را ملاحظه فرمودید «وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَه لَكَ عَسى أَن یبعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحمُوداً»(اسراء/79)؛ مقام محمود، مقام شفاعت کلیه است؛ آیات دیگری از این دست که در قرآن هست، مانند «إِنَّا فَتَحنا لَكَ فَتحاً مُبیناً * لِیغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»(فتح/1-2)؛ همه این آیات حاکی از این است که حضرت بلاء را تحمل کردند و با تحمل حضرت فتح عظیم برای حضرت شده است؛ نتیجه فتح مبین، مغفرت ذنوب است. در روایات ذیل این آیات آمده که پیامبر هرگز گناه نکرده است اما «مَا كَانَ لَهُ مِن ذَنبٍ وَ لَا هَمٍ بِذَنبٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شِیعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَهَا لَه»(5) یا «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ حَمَلَ مُحَمَّداً ص ذُنُوبَ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع ثُمَّ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهَا وَ مَا تَأَخَّر»(6)؛ یعنی حضرت خواستند عالم را تطهیر کنند بار خطاهای ما را هم به دوش کشیدند. خیلی از بلاهایی که حضرت تحمل کردند، برای تطهیر عالم بوده و این فتح الفتوحی که خدا برای حضرت کرده، مبدأ مغفرت کل عالم و مبدأ طهارت همه جبهه مؤمنین در طول تاریخ است. این فتح مبین، به دنبالِ یک امتحان سنگین بوده دیگر. این ذنبِ متأخر و متقدم، ذنب شیعیان و محبین است که حضرت به خدا قول دادند که تطهیر کنند و جبهه حق را پاک ببرند؛ پس با بلاءهای خودشان، جبهه حق را شستشو دادند.
بنابراین بلاء اولیاء خدا، غیر از اینکه ترفیع درجه برای خودشان می آورد، بلاءِ تطهیری نسبت به دیگران و مؤمنین و محبین است که موجب تطهیر آنها هم می شود؛ لذا از این زاویه اگر به عاشورا نگاه کنید؛ عاشورا، محور تهذیب تاریخ است؛ یعنی قلوب و نفوس، در طول تاریخ تهذیب می شوند و به حدی می رسند که ظرفیت تحمل ولایت را پیدا می کنند، آنگاه ظهور واقع می شود.
تحقق ظهور، دو چیز می خواهد، یکی طبق این آیه «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»(صف/ 8) تمام شدنِ نور ولایت در امام زمان علیه السلام است و دیگری استعداد و تهيؤ عالم است که هر دو، با بلاء عاشورا است. معنای اینکه مُزد عاشورا، ظهور و امام زمان علیه السلام است، همین هست؛ یعنی هم تهيؤ و مستعد شدن عالم برای دریافت آن فیض و تحمل ولایت، هم به تمام رسیدن نور امامت هر دو، ثمرات عاشورا است. با این نگاه اگر کسی دنبال بکند، عهدی که صدیقه طاهره (سلام الله علیها) داشتند با خدای متعال، عهد هدایت و شفاعت است و ایشان در واقع مقام شان در این وادی خیلی مقام عظیمی است.
سیر عالم با بلای حضرت صدیقه طاهره
صدیقه طاهره سلام الله علیها «أُمِّ الأَئِمَّه النُّجَبَاءِ» هستند، «أمّ أبیها» هستند. مقام فوق العاده ای است؛ اینکه اُمُومَت چه اُمومتی است که ام ابیها هم می شوند، آن را بزرگان معنا کنند. اُمومت، مقام محبتی است که حضرت دارند و در مقام محبتِ ایشان و با بلاء ایشان، عالَم سیر می کند. سیر عالم را ایشان عهده دار هستند؛ لذا ثمره ابتلاء و امتحان ایشان در عالم، تهیؤ و استعداد و آمادگی و تهذیب نفوس و رفع حجب از حقیقت و ولایت است. و الا آن حقیقت، همیشه در پرده و حجاب می ماند. آن بلائی که این پرده حجاب را کنار زده و با آن بلاء درهای غیب به روی بشریت و و مؤمنین و موحدین، گشوده شده و سیرشان در مقامات هموار شده، بلاء صدیقه طاهره سلام الله علیها است. نبی اکرم اگر تحمل نمی کردند؛ بدون تحمل ایشان، درهای غیب اصلاً باز نمی شد. از جمله تحمل خود قرآن که بسیار تحمل سختی است؛ زیرا اگر تحمل علمِ ائمه که همان علم الهی ای که به ائمه عطا شده و خزّان علم الله شدند، کار آسانی نیست؛ چنانچه در احادیث آمده است «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لَا یحتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَو نَبِی مُرسَلٌ أَو عَبدٌ امتَحَنَ اللَّهُ قَلبَهُ لِلإِیمَانِ»(7). اگر کلام امام، این طور است؛ واضح است که کلام خدا چقدر تحملش سخت است. در صلواتی که از امام حسن عسکری نقل شده، آمده است «اللَّهُمَّ صَلِ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحیكَ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِكَ»(8). تحمل وحی، و اینکه انسان آنرا ابلاغ بکند، کار آسانی نیست؛ و اگر نبود تحمل حضرت، درهای غیب برای همیشه بسته بود؛ زیرا ما آن ظرفیت را نداریم؛ آن حقیقت را حضرت تحمل می کنند و بعد در وجودِ ایشان تنزل پیدا می کند، و همه این تنزل برابر است؛ یعنی عصمت مطلقه است و ایشان، چیزی را کم و زیاد نمی کند تا به ما برسد؛ چنانچه در قرآن آمده است که «وَ ما ینطِقُ عَنِ الهَوى» (نجم/ 3-4). اگر این تحمل نبود، حقیقت به ما نمی رسید. در سیر ما هم این طوری است؛ یعنی اگر نبود تحمل بلائی که حضرت داشتند برای ظهور توحید، برای ظهور بندگی، ظهور حقیقت ولایت و برای اینکه نفوس را به مرتبه کمال و بلوغ و به مرحله عدل برسانند، ظهور عدل در عالم واقع نمی شد.
خدا رحمت کند امام (رضوان الله تعالی علیه) در یکی از صحبت ها تعبیرشان این بود که آن عدلی که امام زمان علیه السلام می آورند، اصلش عدالت نفوس است و می فرمودند حتی خوبان، در مرحله عدالت کامل و اعتدال کامل نیستند. رسیدن به مرحله عدل و ظهور عدالت در حقیقت انسان، یعنی آنجا که انسان ها به نقطه عدل برسند، ثمره اصلی ظهور است و الا عدالت در بیرون، بدون عدالت در درون انسان ها واقع نخواهد شد؛ باید انسان ها به نقطه عدل برسند.
ظهور آن عدل، ظهور کلمه توحید، ظهور حقیقت و ولایت و نبوت و رسیدن نفوس به مرحله ای که این حقایق را تحمل کنند تا به آنها عطا بشود، و اینکه عقول و نفوس کامل بشوند، نیاز به یک بلاء عظیم دارد و آن بلاء عظیم، محورش نبی اکرم، و به تعبیری حضرت زهرا سلام الله علیها هستند که با بلاء ایشان، عالم سیر می کند و درهای غیب باز می شود.
به تعبیر دیگر باطن بلاء، همیشه رحمت خدای متعال و گشوده شدن درهای محبّت و لطف و رحمت رحیمیه خدای متعال هست و بلاء حضرت، درهایی از رحمت رحیمیه و حقیقت توحید و معارف و یقین و نورانیت و معرفت و محبت الهی را گشوده که بدون بلاء حضرت، این درها حتی به روی اولیاء خدا بسته بود. آنچه که از روایات در باب عاشورا استفاده می شود این است که واقعاً اگر عاشورا نبود، مقاماتی برای انبیاء به دست نمی آمد. خودشان هم ظرف تحمل این بلاء نبودند. نبی اکرم را بگذارید کنار که صاحب این مصیبت هستند؛ ولی بلاء عاشورا را مابقی انبیاء نمی توانند تحمل بکنند؛ نه خودشان می توانند و نه بدون این بلا، آن سیر واقع می شود. حضرت ابراهیم اگر اسماعیل را هم ذبح می کردند، آن مقام برایشان حاصل نمی شد. «وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ»(صافات/107) یعنی بعد از اینکه وارد عاشورا شدند و به آن مصیبت راه پیدا کردند و مبتلاء به آن بلاء شدند، آن وقت درهای آن حقیقت به رویشان گشوده شد.
«یا مُمتَحَنَه امتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَكِ قَبلَ أَن یخلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امتَحَنَكِ صَابِرَه». این فراز اول زیارت است که حضرت عهدی با خدا بستند و حضرت حق، ایشان را بر سر عهد خودشان استوار یافتند و در این عالم، دنبال وفای به آن عهد بودند، و به آن عهد هم وفا کردند؛ یعنی ظهور و تنزل شان در این عالم، برای وفاء به آن قرار است و به آن قرار هم وفاء شدهگ زیرا هم تحمل حقیقت انوار ائمه را کردند و هم آن انوار را در عالم دنیا، خدای متعال از مصدر جلال ایشان ظاهر کرد؛ زیرا کما اینکه تحمل قرآن دشوار است، تحمل انوار ائمه هم همین طور است؛ لذا در روایات داریم «وَ سَلَلتَ مِنهَا أَنوَارَ الأَئِمَّه»(9)، یا «اخرج مِن ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً»(10)
بنابراین ایشان تحمل حقیقت ولایت و امامت را کردند و از طریق این وجود مقدس است که این انوار، در عالم ظهور پیدا کردند. با بلائی که برای حضرت صدیقه طاهره رقم خورده، زمینه تجلی حقیقت ولایت و نبوت را در عالم مهیا کردند. و زمینه رشد عالم و رسیدن شان را به درک و تلقی آن حقیقت، آماده کردند تا عصر ظهور.
شرط رسیدن به مرحله تصدیق حضرت صدیقه طاهره
فراز دوم زیارت این است «وَ زَعَمنَا أَنَّا لَكِ أَولِیاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صلی الله علیه و آله وَ أَتَانَا بِهِ وَصِیهُ» ما یک زعمی داریم که البته معنای گمان نیست، اما حتی یقین ما ممکن است در آن وادی، زعم به حساب بیاید و آن اعتقاد این است که اولاً جزو اولیاء و محبین شما هستیم و ولایت شما را پذیرفته ایم و دوم آنکه شما را تصدیق می کنیم. این، دو خصوصیتی است که در ما باید پیدا بشود و خصوصیت سوم هم این است که نسبت به حقیقت نبوت و ولایت صابریم ؛ شاید رتبه این پایداری و صبر، بعد از رتبه آن ولایت و تصدیق است؛ یعنی اگر آن ولایت و تصدیق نباشد، کسی به مرحله پایداری بر حقیقت دین و حقیقت ولایت نمی رسد. اینکه انسان بتواند تمامیت دین را تحمل کند و پای تمامیت دین بایستد، منوط به این است که این قدم را برداشته باشد و آن ولایت و آن تصدیق در او باشد. اگر آن ولایت و تصدیق را داشت، به این مرحله می رسد که «وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صلی الله علیه و آله وَ أَتَانَا بِهِ وَصِیهُ علیه السلام».
تصدیق حضرت هم همان امری است که در زیارت حضرت آمده است؛ «أُشهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّن رَضِیتِ عَنهُ وَ سَاخِطٌ عَلَى مَن سَخِطتِ عَلَیهِ وَ مُتَبَرِّئٌ مِمَّن تَبَرَّأتِ مِنهُ مُوَالٍ لِمَن وَالَیتِ مُعَادٍ لِمَن عَادَیتِ مُبغِضٌ لِمَن أَبغَضتِ مُحِبٌّ لِمَن أَحبَبتِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِیداً وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً»(11) در پایان زیارت بعد از اینکه مقامات فوق العاده حضرت توضیح داده می شود هفت نکته بیان شده که در واقع هفت اقرار هست. یکی آنکه رضایت و سخطِ انسان، تابع رضا و سخط حضرت باشد. این معنای تصدیق است؛ یعنی تصدیقِ کاملِ حضرت این است که مدار رضا و سخطِ ما، تابع رضا و سخط حضرت باشد ؛ کما اینکه مدار رضای خودِ حضرت، رضای الهی است و در روایت هم آمده است «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یغضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَه وَ یرضَى لِرِضَاهَا»(12).
بنابراین اگر کسی بخواهد به مرحله تصدیق حضرت برسد، باید در رضا و غضب، تابع باشد. در مقام تبری، باید تبری اش تابع تبری حضرت باشد و موالات و معاداتش هم باید تابع موالات و معادات حضرت باشد. یعنی در واقع، قلبش باید دنبال حضرت راه برود. در مقام بغض و حب هم، تابع باشد.
همه این صفات در حضرت زهرا سلام الله علیها الهی و در مرز عصمت است. بهترین تعبیر برای بیان عصمت ایشان که فریقین هم نقل کردند همین حدیث می باشد «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یغضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَه وَ یرضَى لِرِضَاهَا». بعضی گفته اند که این تعبیر، لطیف تر از این است که گفته بشود «ان فاطمه تغضب لغضب الرب و ترضی لرضاه». این هم عصمت را می فهماند ولی آن تعبیر، از این هم لطیف تر است.
حضرت صدیقه طاهره در این عالم و در این صف بندی، رضایت و سخطی دارند، تبری ای دارند، موالات و معاداتی دارند که این موالات و معادات هم فقط قلبی نیست، بلکه در عمل هم هست؛ و اینکه حب و بغضی دارند و محبوب و مبغوضی دارند. تصدیقِ حضرت این است که ما همه حالات روحی مان، تابع حضرت بشود و به حضرت ملحق بشویم و البته این به اندازه ظرف ما و به اندازه زعم مان است ؛ تعبیر زَعَمنَا أَنَّا لَكِ یعنی همه ظرف مان را هم که به کار بگیریم، در اینکه ما احساس کنیم که به ولایت حضرت رسیدیم، زعم به حساب می آید. چون آن حقیقت، حقیقتی دور از دسترس است؛ زیرا در شأن ایشان فرمودند «اللَّیلَه فَاطِمَه وَ القَدرُ اللَّهُ فَمَن عَرَفَ فَاطِمَه حَقَّ مَعرِفَتِهَا فَقَد أَدرَكَ لَیلَه القَدرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیت فَاطِمَه لِأَنَّ الخَلقَ فُطِمُوا عَن مَعرِفَتِهَا»(13). این روایت می خواهد جلوی این طمع خام را بگیرد یعنی اول تحریص می کند به معرفت حضرت و بعد یک تحذیری می کند و می فرماید که همه خلائق، از آن معرفت مفطوم و بُریده هستند. این تحذیر، همین را می خواهد بگوید که طمع خام، انسان را برندارد. ما اگر چنانچه به مقام ولایت هم برسیم، در زعم خودمان است.
حضرت بار تهذیب عالم، بار هدایت عالم، بار شفاعت را در امر هدایت و سیر در رسیدن به مقامات معرفت و توحید برداشتند و درمقابل جبهه ابلیس آمدند که وصف آن جبهه در قرآن چنین است «ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ»(نور/40) این جبهه می خواهد استکبار را در عالم منتشر بکند. من از این زیارت و غیر آن هم این طور استفاده می کنم که حضرت آمدند تا صف آرایی کنند و راه را برای هدایت همه به حقیقت باز بکنند و امتحان و عهد حضرت است.
کشتی نجات اهل بیت در دریای ظلمت و جهل
این درگیری بین نبی اکرم و شیاطینِ انس و جن هست و گسترده تر از عالم دنیا است و پیامدهایش هم تا بعد از دنیا می ماند. در دنیا هم از نزول حضرت آدم شروع شده تا عصر ظهور هم هست. این درگیری بر محور حضرت و شیاطین انسی و جنی شان واقع می شود؛ که در آن حضرت نقش محوری شان این است که بار سختی ها و بلاءها را برای هدایت، برای شفاعت، برای از بین بردنِ این حجاب ظلمت و ظلمات و محو این ظلمات و برداشته شدن این غشاء از روی حقیقتِ توحید و نبوت و ولایت، به دوش بکشند. این کار با بلاء حضرت، انجام شد؛ صورت واضحش این است که اگر فرض کنید عاشورا نبود، چه کسی حریف سقیفه و جبهه بنی امیه می شد! آنها در لباس خلافتِ حضرت، دین را محو می کردند و کما اینکه کردند. صدیقه طاهره است که به میدان این درگیری آمده و با بلاء خودش، مسیر هدایت و رسیدن به توحید را هموار کرده است.
آنچه که حجاب ظلمات را بر می دارد، عبادات و ریاضیات و مناسک ما نیست و اینها به تنهایی کارگشا و راهگشا نیستند. خیلی از آنهایی که از ما بیشتر اهل ریاضات بودند، در این وادی غرق اند. آنچه این حجاب را بر می دارد، درگیری خود نبی اکرم است که محور درگیری شان، صدیقه طاهره سلام الله علیها هستند که شب قدرِ حضرت هستند.
حضرت نبی اکرم در رؤیای صادقه دیدند که دولت بنی امیه بر منبر خود حضرت بالا می روند، یعنی خلافت را غصب می کنند و از موضع خلافت مردم را به قهقرا برمی گردانند و از موضع خلافت تصرف در دین می کنند و دین را تحریف می کنند. آن اتفاقی که افتاده، این است که در این درگیری عظیم، حضرت شب قدری دارند که صدیقه طاهره سلام الله علیها هستند. شب قدری که به حضرت بشارت داده شد به واسطه او این حجاب از حقیقت برداشته می شود و این ظلمات از بین می رود که در عصر ظهور، این اتفاق می افتد. در این آیه «وَ اللَّیلِ إِذا یغشى * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»(لیل/1-2) از بین رفتن این غشاء و حجابی که بر حقیقت ولایت و توحید افتاده، به واسطه حضرت و بلاء حضرت است. هر کسی بخواهد برسد، باید وارد این وادی بشود و این بلاء حضرت را درک بکند و ولایت حضرت را تحمل و تصدیق بکند.
تصدیق کردن هم کار آسانی نیست؛ بخصوص وقتی امتحان سخت شد، تصدیق خیلی دشوار می شود. شما تاریخِ علمای اهل سنت و مجامع روایی شان را ببینید که چطور نسبت به صدیقه طاهره، سکوت کردند و نتوانستند تصدیق کنند؛ یعنی در این درگیری، به تصدیق حضرت نرسیدند، لذا صف بندی ها را بر مدار حضرت نمی بینند. «تصدیق» همین است که انسان درگیری حضرت را ببیند؛ در این درگیری، صف بندی ها را ببیند و دنبال حضرت حرکت بکند.
یک معنای دیگرِ تصدیق حضرت هم در ادامه همین زیارت است «أُشهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّن رَضِیتِ عَنهُ وَ سَاخِطٌ عَلَى مَن سَخِطتِ عَلَیهِ وَ وَلِی لِمَن وَالاكِ وَ عَدُوٌّ لِمَن عَادَاكِ وَ حَربٌ لِمَن حَارَبَكِ أَنَا یا مَولَاتِی بِكِ وَ بِأَبِیكِ وَ بَعلِكِ وَ الأَئِمَّه مِن وُلدِكَ مُوقِنٌ وَ بِوَلَایتِهِم مُؤمِنٌ وَ بِطَاعَتِهِم مُلتَزِمٌ أَشهَدُ أَنَّ الدِّینَ دِینُهُم وَ الحُكمَ حُكمُهُم وَ أَنَّهُم قَد بَلَّغُوا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... لَا تَأخُذُهُم فِی اللَّهِ لَومَه لَائِمٍ». اگر کسی بتواند این قدم را با حضرت بردارد همان تصدیق است.
ممکن نیست که ما بتوانیم به حقیقت ولایت برسیم و از ظلمات اهل سقیفه نجات پیدا کنیم؛ زیرا ذیل این آیه «ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ إِذا أَخرَجَ یدَهُ لَم یكَد یراها» روایتی است که فرمود «إِذا أَخرَجَ یدَهُ المُؤمِنُ فِی ظُلمَه فِتنَتِهِم لَم یكَد یراها وَ مَن لَم یجعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِن وُلدِ فَاطِمَه فَما لَهُ مِن نُورٍ إِمَامٍ یومَ القِیامَه»(14)؛ یعنی در این ظلمات، نور الهی باید دستگیر حتی مؤمن باشد. اگر به نور الهی نرسی، تا قیامت هم در این ظلمات هستی اینجاست که بلاء حضرت زهرا می شود محور و ائمه ای که از نسل حضرت هستند، می توانند این ظلمات را محو بکنند و این معنای شب قدر در مقابلِ دولت بنی امیه است.
از این مصدر جلال هست که انوار ائمه تا امام زمان ظهور پیدا می کنند و بعد هم به واسطه این ائمه علیهم السلام است که ظلمات سقیفه برداشته می شود. «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»(صف/8)؛ یعنی آن نوری که غلبه می کند بر جبهه باطل همین نور است. رسیدن به حقیقت، رسیدن به توحید، رسیدن به هدایت، به نور الهی که وصف آن نور در قرآن و روایات اینطور آمده «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ أی هُدَى مَن فِی السَّمَاءِ وَ هُدَى مَن فِی الأَرضِ»(15)، رسیدن به این نور بدون حضرت زهرا ممکن نیست و حضرت برای اینکه این نور را به عالم برسانند، با بلاء خودشان سیر کردند. بلاء حضرت، در واقع ظهور نور الهی در عالم است. بهای ظهور نور الهی در عالم بلاء حضرت است و با بلاء حضرت، همه انوار حقیقت، در عالم ظاهر می شود. همه رذائل در آن ظلمات است همانطور که در روایات هم آمده است «عَدُوُّنَا أَصلُ كُلِ شَرٍّ وَ مِن فُرُوعِهِم كُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَه»(16).
یک طرف شجره طوبی است، یک طرف شجره زقوم است. این طرف سدره المنتهی است، آن طرف شجره زقوم. این راه با بلاء حضرت هموار می شود و کسی برای اینکه بتواند این قدم ها را بردارد، باید اول توجه کند به بلاء حضرت، بعد وارد آن وادی بشود. حضرت، روز عاشورا، درگیر بودند ولی یک عده ای حضرت را در مقابل بنی امیه تصدیق نکردند و آنهایی که تصدیق نکردند، همه جهنمی شدند. اگر کسی در این درگیری حضرت را تصدیق عملی کند و صدق را با حضرت بداند؛ یعنی حب و بغضش را و سلم و حربش را پشت سر حضرت قرار بدهد؛ به مقصد می رسد. حضرت است که با آن جبهه، درگیر است و اگر سید الشهداء نیاید در میدان، هیچ کسی نمی تواند این ظلمات را محو بکند، زیرا کسی در آن قد و قواره نیست. آن فتنه و ظلمتی که آنها درست کردند؛ فقط با سیدالشهداء برداشته می شود و الا این کار از کس دیگری نمی آید. این عهد از ازل بسته شده است. وقتی حضرت به میدان آمدند، اگر کسی سید الشهداء را تصدیق کرد، می رسد و اگر تصدیق نکرد، در آن ظلمات می ماند. تصدیق هم با همه شئونش است. اولاً صدقِ مطلقِ حضرت را تصدیق کند یعنی حضرت آنچه می کنند، عین بندگی است. معنای صدق، این است؛ اینکه در قرآن آمده است «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»(توبه/119)؛ صادق آن کسی است که همه افعال و اقوال و احوالش برابر با امر الهی و توحید است. بیان مقام عصمت در زیارت غدیریه، آمده است «فَمَا تَنَاقَضَت أَفعَالُكَ وَ لَا اختَلَفَت أَقوَالُكَ وَ لَا تَقَلَّبَت أَحوَالُكَ»(17).
تصدیق امام علیه السلام به این کیفیت است که اگر سید الشهداء صادق اند؛ نه اینکه قول مطابق با واقع می گویند، بلکه قول و فعل و عمل شان برابر با بندگی است. صدقِ صدیقین، این است؛ و الا قول مطابق گفتن، یک جاهایی حرام هم هست. «صدق صدیقین» یعنی قولش، فعلش، عملش، احوالش، همه برابر با توحید و بندگی محض است. حب و بغضش هم همین طور است، صف بندی هایش هم همین طور است. اگر کسی حضرت را تصدیق کرد که حبّش، بغضش، تبری اش، تولی اش، صلحش، جنگش، صفش، قتالش، همه برابر با حق و بندگی است، در صف حضرت قرار می گیرد و به شفاعت حضرت می رسد. چنین شخصی می شود حر، یا زهیر، یا بُریر، یا حبیب؛ و یا می شود حضرت ابوالفضل سلام الله علیه.
از آن طرف اگر کسی نتوانست این تصدیق را بکند، خودش هم نمی تواند مقابل این ظلمات بایستد. معنای حدیث سفینه، این است «مَثَلُ أَهلِ بَیتِی كَمَثَلِ سَفِینَه نُوحٍ مَن رَكِبَهَا نَجَا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنهَا غَرِقَ»(18). چون آیه ظلمات بیان می دارد «أَو كَظُلُماتٍ فی بَحرٍ لُجِّی یغشاهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ»(نور/40) از این دریای عمیقِ موّاجِ فتنه خیز که نمی شود با شناگری عبور کرد؛ بلکه یک کشتی ای است که آن هم فقط اهل بیت اند باید بر آن سوار شد. اگر کسی تصدیق کند و با این تصدیق کردنش وارد محیط این ولایت بشود، درها به رویش باز می شود.
طهارت توحید؛ نتیجه تصدیق
فراز آخر زیارت این است که حال که شما را تصدیق کردیم از شما یک تقاضایی داریم «فَإِنَّا نَسأَلُكِ إِن كُنَّا صَدَّقنَاكِ إِلَّا أَلحَقتِنَا بِتَصدِیقِنَا لَهُمَا بِالبُشرَى لِنُبَشِّرَ أَنفُسَنَا بِأَنَّا قَد طَهُرنَا بِوَلَایتِكِ» تحقق این تصدیق، مقدمه شفاعت است. به شفاعت حضرت حجاب برداشته می شود، آدم به حقیقت نبوت و ولایت یعنی آن دو چیزی که صعبِ مستصعب است، متصل و ملحق می شود. وقتی متصل شد، حقیقت توحید که طهارت محض است در انسان محقق می شود حالا کسی که متصل به حقیقت ولایت و نبوت شد، می تواند به خودش بشارت بدهد که به حقیقت توحید رسیده و این طهارت، همان حقیقت توحید محض است.
این آیه در سوره «هَل أَتى» است «وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً»(انسان/21) سوره «هَل أَتى» سوره سقایت حضرت امیر و حضرت زهرا است و چیز دیگری نیست. در این سوره آمده است «وَ یطعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسكیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً»(انسان/ 8) بحث اطعام مسکین و یتیم و اسیر است؛ همه ما هم مسکین ایم، هم یتیم ایم، هم اسیر. اگر کسی به اینها توجه نکرد، به آن اطعام نمی رسد. در سیر آن اطعام، بحث عالَم آخرت و بهشت و بحث عباد الله و ابرار است؛ عباد الله، ساقی ابرار هستند «إِنَّ الأَبرارَ یشرَبُونَ مِن كَأسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً * عَیناً یشرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یفَجِّرُونَها تَفجیراً»(انسان/5-6). عباد الله، ساقی اند، نه شارب؛ «یشرب منها» یعنی شارب اند و اینکه مفسرین «منها» معنا کردند، دقیق نیست؛ «یشرَبُ بِها»، یعنی آنها ساقی اند، خودشان این چشمه ها را می جوشانند و به ابرار سقایت می کنند. اصلاً قصه سقایت و شفاعت اهل بیت نسبت به ایتام است «وَ یطعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسكیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً». طعام که فقط این خوردنی ها نیست، همانطور که ذیل این آیه در روایات آمده است «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُه»(19) منظور از طعام حقایق و معارف است. در قرآن آمده است «مَثَلُ الجَنَّه الَّتی وُعِدَ المُتَّقُونَ فیها أَنهارٌ مِن ماءٍ غَیرِ آسِنٍ وَ أَنهارٌ مِن لَبَنٍ لَم یتَغَیر طَعمُهُ وَ أَنهارٌ مِن خَمرٍ لَذَّه لِلشَّارِبینَ وَ أَنهارٌ مِن عَسَلٍ مُصَفًّى»(محمد/15)، ذیل این آیه روایتی است که می فرماید «لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ فَإِنَّهُ عِلْمُهُمْ يَتَلَذَّذُ مِنْهُ شِيعَتُهُم»(20) در بهشت متقین از شراب های طهور بهشتی می خورند؛ ظاهر آن خمر است که به صورت نهر جاری است، جام نیست؛ یعنی در بهشت، به متقین، نهر خمر می خورانند ؛ تأویل نمی کنیم بلکه واقعا ظاهر آن خمر است، اما باطنِ این خمر، معرفت است. پس سقایتی که آنها می کنند، فقط سقایتِ آب و رفع عطش ظاهری نیست. ذیل این آیه «وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً»(انسان/21) روایتی است که می فرماید «یطَهِّرُهُم مِن كُلِّ شَیءٍ سِوَى اللَّهِ»(21).
بنابراین نقش حضرت این است که با بلاء خودشان موانع ظهور حقیقت نبوت و ولایت و قهراً توحید و طهارت را بر می دارد و زمینه ارتقاء و رشد ما را برای تحمل ولایت و توحید آماده می کند. اگر کسی بتواند دنبال بلاء حضرت حرکت کند، به موالات حضرت و به تصدیق حضرت برسد و به تبعِ این تصدیق، به صبر و پایداری بر دین برسد، نتیجه نهایی اش این است «فَإِنَّا نَسأَلُكِ إِن كُنَّا صَدَّقنَاكِ إِلَّا أَلحَقتِنَا بِتَصدِیقِنَا لَهُمَا بِالبُشرَى لِنُبَشِّرَ أَنفُسَنَا بِأَنَّا قَد طَهُرنَا بِوَلَایتِكِ».
به این دلیل است که وقتی نبی اکرم صلوات الله علیه می آیند روی زمین و این درگیری به نقطه اوج خودش می رسد، صدیقه طاهره هم به عنوان شب قدرِ حضرت برای فیصله دادن امر تشریف می آورند. عمرشان به حسب ظاهر هجده سال است ولی در واقع عمرشان به بلندای همه هستی است. شما اثر آن هیجده سال را در همین عالم دنیا تا بعد قیامت هم می توانید ببینید. همه آنچه باید اتفاق بیفتد، در همین تجلی کوتاه، در عالم اتفاق افتاده است. در گام اول آن لحظه ای که آنها مدار را عوض کردند حضرت به میدان آمدند. مقابله در آن نقطه، مأموریت حضرت است و کار دیگران نیست؛ لذا سلمان و ابوذر و مقداد ها باید صبر کنند، چون اصلاً کار آنها نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام هم مأموریت شان یک مأموریت گسترده ترِ تاریخی است، اما آن مرحله، کار حضرت صدیقه طاهره است که به میدان آمدند و قصه را هم تمام کردند. یعنی آنکه به میدان آمده، مشکات انوار الهی است که در مقابل «أَو كَظُلُماتٍ فی بَحرٍ لُجِّی» کار را تمام کرد.
جبهه باطل نیرو چیدند، مثلاً دومی معاویه را تعبیه کرد، حضرت هم امام حسن و امام حسین را مقابل آن جبهه بنی امیه تعبیه کردند. آنها هم آدم های ساده ای نبودند؛ یعنی جبهه بنی امیه را آنها سر کار آوردند. این مطلب را همه گفتند که معاویه در دوره دومی آمد و تا زمان عثمان هم بود و بعد هم مسیر به آن طرف چرخید. این قصه را صدیقه طاهره سلام الله علیها راهبری کردند و ادامه راهبری هم از طریق ائمه است تا به عصر ظهور می رسد.
درک حقیقت ولایت با الحاق به حضرت صدیقه طاهره
تا اینجا آنچه ما عرض کردیم، این بود که میدان درگیری، از نظر معارف اهل بیت، درگیری نور و ظلمات، درگیری نبی اکرم و شیاطین انس و جن و جبهه حق و باطل است. موضوع درگیری، طاعت و استکبار است. در این درگیری، غلبه با جبهه عبودیت و نور هست و محور این درگیری و آن وسیله و واسطه ای که عالم را از این وادی ظلمات و درگیری عبور می دهد و به ساحل امن می رساند، صدیقه طاهره هستند که با بلای خودشان این کار را هموار کردند. ظرفیت بلای ایشان، هم ظرفیت الحاق است و هم ظرفیت ظهور توحید و نبوت و ولایت در عالم در عصر ظهور است، که این ادامه بلای ایشان است و هم ظرفیت رشد ما برای ملحق شدن به حقیقتِ نبوت و ولایت است و این الحاق هم به دست خود حضرت واقع می شود.
من این داستان ها را معمولاً نمی گویم، چون بعضی وقت ها رهزن هست؛ مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی (رضوان الله تعالی علیه) می گویند یکی از شاگردهایی که زیر نظر من تربیت شد، به نقطه ای رسید که آمادگی تجرد پیدا کرد. او را خدمت مرحوم ملا حسین قلی همدانی بردم که به دست ایشان، این مطلب برای او واقع بشود. بعد ایشان فرمودند که این که کاری ندارد، نگاه کن. بنده خدا می گوید وقتی نگاه کردم، دیدم حالت تجرد به من دست داده و من دو تا شدم؛ خودم یکی، جسمم یکی. این همان معنای الحاق است یعنی وقتی با یک تصرف آماده شدی، این الحاق واقع می شود. این را من فقط به عنوان مثال گفتم و مسئله، از این حرف ها خیلی بالاتر است. اگر کسی سیر با بلای حضرت کرد و آماده شد؛ با تصرفِ حضرت، الحاق واقع می شود، آن وقت حقیقتِ نبوت و ولایت را دریافت می کند، مثل سلمان که با تصرف حضرت رسیده و ملحق شده است.
الحاق به حقیقت نبوت و ولایت، با بلای حضرت و شفاعت حضرت است و این شفاعت، در عوالم هم ادامه خواهد داشت. در قیامت همه اهل محشر آرزو می کنند اِی کاش فاطمی بودند؛ این همان الحاق به حقیقت توحید و نبوت و گشوده شدن ابواب، با دست حضرت است.
شخصیتی که آمده، در میدان درگیری دنیا ظاهر شده است. بعد از نبی اکرم، آنها مسیر را برای خودشان هموار دیدند و به میدان آمدند، حضرت زهرا هم آمدند. عظمت نبی اکرم را ببینید که ایشان چطور این جبهه نفاق را تحمل کردند، بعد هم اهل بیت را برای این درگیری مهیا کردند. اول کسی که مأمور بوده به میدان بیاید، صدیقه طاهره است و در این درگیری هم کار را به نقطه اتمام رساند. یکی از اقدامات حضرت در این درگیری خطبه است و خطبه صدیقه طاهره را در مقام این درگیری باید توضیح بدهیم. ایشان به عنوان مشکات نور و شفیعه کل عالم، در مقابل دستگاه باطل قرار گرفتند. اینجاست که فعل حضرت صدیقه طاهره از قد و قواره فهم ما بیرون می رود و ما فقط می توانیم ظاهرش را ترجمه ای کنیم که در جلسات بعد تقدیم خواهد شد. اللهم صل علی محمد و آل محمد...
پی نوشت ها:
(1) تفسير العياشي، ج1، ص: 10
(2) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج2، ص: 606 - زیارت حضرت رسول الله
(3) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: 406 - صلوات بر حجج طاهره
(4) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج6، ص: 10
(5) تفسير القمي، ج 2، ص: 314
(6) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 575
(7) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 21
(8) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: 399 - صلوات بر حجج طاهره
(9) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج2، ص: 625 - زیارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
(10) علل الشرائع، ج1، ص: 180
(11) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج6، ص: 11
(12) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 46
(13) تفسير فرات الكوفي، ص: 581
(14) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 195
(15) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 115
(16) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 243
(17) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 268 - زیارت امیرالمومنین در عید غدیر
(18) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص: 380
(19) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 50
(20) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 573
(21) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج8، ص: 113
دانلود: