تکلیف دانشمندان غیر مسلمان در آخرت چیست ؟
۲۹ بهمن ۱۳۹۳ 0آيا یهودیها و مسيحيهاي فعلي همه جهنمي هستند؟ با مخترعان و دانشمنداني مانند اديسون در آخرت چگونه برخورد ميشود؟
«... لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليم...» انفال (8)، آيه 42.؛ «تا كسى كه (-(بايد)-) هلاك شود، با دليلى روشن، هلاك گردد
و كسى كه (-(بايد)-) زنده شود، با دليلى واضح، زنده بماند و خداست كه در حقيقت، شنواى داناست».
بعضىها خيلى صريح مىگويند: همه جهنمى هستند و حال آن كه اين حرف معقول نيست؛ زيرا نمىشود همه را با يك چوب راند.
واقعيت اين است كه براساس آيات قرآن، مانند آيه شريفه فوق و آيه شريفه «... وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» اسراء (17)، آيه 15.؛ «... و ما تا پيامبرى برنينگيزيم، به عذاب نمىپردازيم»، امكان ندارد خداوند متعال، مردمى را بدون حجت و فرستادن پيامبر، عذاب كند؛ البته اين رسول يا باطنى همانند عقل و فطرت است و يا رسول خارجى، مانند پيامبران الهى است.
دربرابر پيامبران الهى و اتمام حجت خداوند، مردم به چند گروه زير تقسيم مىشوند:
1. گروهى كه به پيامبر اسلام و تمامى امامان دوازدهگانه، ايمان دارند و به حقانيت تمامى پيامبران گذشته، اعتقاد دارند. اينان، همان فرقه ناجيه مسلمان اثنىعشريه هستند.
2. فرقههاى غيرشيعه دوازده امامى، مانند «زيديه» كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله به چهار امام اعتقاد دارند و «اسماعيليه» كه به شش امام معتقد مىباشند
و از اعتقاد نسبت به ديگر امامانعليهم السلام، محروم هستند.
3. اهل تسنن كه به امامان دوازده گانه، به عنوان جانشينان پيامبرصلى الله عليه وآله، معتقد نيستند. شكى نيست كه پيغمبر، يك دين و آيين بيشتر نياورد و يكى از اين مذاهب، مطابق دستورات پيامبرصلى الله عليه وآله است و پيغمبر، يك جور وضو و نماز و احكام را تشريع نمود.
4. پيروان اديان ديگر، مانند يهوديان و مسيحيان كه به پيامبر اسلام و قرآن معتقد نيستند.
حال آيا همه اين گروههاى غيرشيعه دوازده امامى، جهنمى هستند؟
پاسخ :
پاسخ اين است كه انسانها از اين لحاظ به سه دسته زير تقسيم مىشوند:
1. عالم عامد؛ مثل عالمى كه آگاه است و مىداند كه دين مسيح تحريف شده و به كدام دين در انجيل، بشارت داده شده است و همه اين مسائل را مىداند؛ اما رو نمىكند؛ حال به هر دليلى كه باشد - مثل اين كه، رياستش به خطر مىافتد يا هواى نفسش نمىگذارد و يا از امور واهى مىترسد - به هر حال، چنين شخصى از روى عمد و لجاجت، حق را زير پا مىگذارد و روشن است كه چنين شخصى، سزاوار جهنم است و اين مطلب، كاملاً عقلى است.
2. جاهل مقصر؛ يعنى كسى كه نمىداند و نمىخواهد بداند؛ مثلاً شخصى واقعاً نمىداند مسيحى يا شيعه يا سنى كدامشان حق هستند؛ چون كتاب نخوانده و تحقيق نكرده است؛ البته بىسواد نيست و چه بسا دكتر هم هست؛ اما تا بحث دين پيش مىآيد، نمىخواهد گوش دهد و نمىخواهد جهلش نسبت به دين از بين برود و اساساً نمىخواهد ادله و مستندات را بشنود؛
بله، او نسبت به دين، جاهل است و حق و باطل دين را نمىداند؛ اما در ندانستن خويش، مقصر است؛ زيرا مىتواند با پاى منبر نشستن، مطالعه كردن، راديو و تلويزيون ديدن و گوش دادن و از همه مهمتر فكر كردن،
به نتيجه برسد؛ اما نمىخواهد ؛«... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛ «بگو: آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند؟ تنها خردمندانند كه پندپذيرند»، (زمر (39)، آيه 9).. چنين افرادى در زمان پيغمبرصلى الله عليه وآله هم بودند. پيغمبرصلى الله عليه وآله وقتى آيه مىخواند، گروهى گوش مىكردند و مسخره مىكردند كه اينان عالم عامد بودند، بعضى پنبه در گوش خود مىگذاردند و گوش نمىكردند كه اينها را جاهل مقصر مىگويند. حال در بحث ما، غيرشيعهها، مانند: سنى، مسيحى، يهودى و...، اگر نسبت به حق، جاهل مقصر باشند، حقشان است كه به جهنم بروند. شما خود قضاوت كنيد؛ آيا كسى كه خود در ندانستن و جهلش مقصر باشد، قابل سؤال و جواب و مؤاخذه نيست؟
3. جاهل قاصر؛ مانند پيرمردها و پير زنها در روستاها؛ پير زنى كه 70 سال است شهر نرفته - سواد هم ندارد - در روستايش برق و راديو و تلويزيون هم نيست، اگر اين پير زن جهنم برود، عقل مىگويد: كه اين ظلم است؛ چون او عناد و كوتاهى نكرده است؛ بلكه برعكس، به خاطر سادگى و صفاى باطنش، مىتواند مورد تفضل الهى قرار گيرد و چه بسا (به جهت اعمال خوبش) كه مطابق فطرت انجام داد، بهشتى شود. بسيارى از مسيحىها، يهودىها و اهلتسنن، اينطورند.
بنابراين، همه را با يك چشم نگاه نكنيد. وقتى هم دعا مىكنيد، براى همه مسلمانان و انسانها دعا كنيد. بعضىها وقتى می شنوند كه مثلاً آمريكا سيل آمده، مىگويند: الهى شكر؛ در حالى كه آنها هم بشرند؛ جان دارند و بنده خدا هستند و چه بسا در دين، جاهل قاصر باشند.
يهودىها و مسيحىها در صورت غيرحربى بودن، احترام دارند؛ ولى كافران حربى، مثل اسراييلىهاى غاصب، هيچ احترامى ندارند.
در آخرت نسبت به مخترعان و دانشمندانى مانند اديسون، چگونه برخورد مىشود؟
بايد گفت كه اگر اديسون نسبت به دين، «جاهل قاصر» بوده، انشاءالله بهشتى است.
از نظر عقلى، اگر كسى براى غيرخدا كار كند، مزدش را بايد از غير خدا بگيرد و اگر براى خدا كار كند، مزدش را بايد خدا بدهد.
اديسون هم اگر نيت خدايى داشته، خدا به او مزد مىدهد و اگر نيتش خودنمايى بوده، در اين صورت، خودش را نشان داده و مزدش را گرفته
و اگر غرض او خدمت به خلق بوده، خدمتش را كرده و مزدش را هم از تحسين مردم گرفته است. پس اگر كارش رنگ خدايى داشته، خدا هم به خاطر آن، به او مزد مىدهد.
از روايات نيز استفاده مىشود آنها كه مسلمان نيستند و خدمتى مىكنند، خداوند در عذابشان و در حساب و كتاب روز قيامت آنها تخفيف مىدهد ؛«وَ قالَ الَّذينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ»، (غافر (40)، آيه 49). و اين تخفيف هم خيلى مهم است و از باب لطف الهى است و الا طلبى در كار نيست و حتى ممكن است كسانى كه به طور عمدى و دانسته حق را انكار مىكنند، ولى در عين حال در نامه عملشان خدمت به خلق داشتهاند، مورد تخفيف واقع شوند؛ زيرا جهنم نيز مراتب مختلفى دارد و اين كم و زيادها در رحمت الهى لحاظ مىشود.
بنا بر آن چه گفته شد، مردم به سه دسته زير تقسيم مىشوند:
1. مؤمنان حق پذير؛ افرادىاند كه به خداوند ايمان آوردهاند و جايگاهشان بهشت است؛ البته اين گروه داراى «درجات» هستند كه از آنها به «سابقون» و «اصحاب يمين» ياد مىشود.
2. كافران حق ستيز؛ كسانىاند كه حق را شناختهاند؛ ولى به علت حقستيزى و لجاجت، از آن روى برتافتهاند. اين گروه، مقصرند و جايگاهشان به طور قطع، جهنم است. اين گروه نيز داراى «دركات» هستند و بر اساس شدت ستيزهجويى، در طبقات جهنم قرار مىگيرند.
3. مستضعفان عذرپذير؛ كسانىاند كه داراى عذرند؛ يعنى اگر نتوانستهاند به دين حق بپيوندند و بدان عمل بكنند، به لحاظ تقصير يا كوتاهى آنان نبوده، بلكه از جهت يك سلسله عواملى بوده كه از اختيار آنها خارج بوده است و همين عوامل موجب جهل يا غفلت يا عمل نكردن آنان به دستورات دين اسلام شده است. مرجع كار چنين كسانى، خداوند خواهد بود و خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ايجاب كند، عمل خواهد كرد.
مراد از «مستضعف» نيز در اين جا فقر اقتصادى نيست؛ بلكه در ضعف قرار گرفتن از جهت دسترسى به منبع هدايت است. خداوند درباره اينان مىفرمايد: «لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً» نساء (4)، آيه 98. كه علت معذور بودن، چاره نداشتن است و شامل جاهل غافل غيرمعاند هم مىشود.
به عقيده علامه طباطبايى(ره) «مستضعف»، فردى را كه ذهنش به مطلب حق منتقل نشده و فكرش به حق راه نيافته، شامل مىشود؛ يعنى شخصى كه به حق رهبرى نشده و در عين حال از كسانى است كه با حق عناد ندارد؛ بلكه طورى است كه اگر حق برايش روشن گردد، از آن پيروى خواهد كرد؛ ولى به دلايل مختلف، حق براى او مخفى مانده است. چنين كسى، جزء افراد مستضعف خواهد بود. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 28/500036