نقش حمزه در تاریخ اسلام و جنگ اُحد
۲۰ فروردین ۱۴۰۴ 0تولد حمزه سیدالشهدا
حدود 55 سال پیش از هجرت، در مکه و در خاندان بزرگ قریش از طایفه بنی هاشم، پسری دیده به جهان گشود که او را حمزه نامیدند.[1] حمزه یکی از عموهای پیامبر بود که در دامان پر مهر پدرش عبدالمطلب و مادرش هاله دختر وُهَیب، دختر عموی آمنه مادر بزرگ وار پیامبر اسلام بزرگ شد و عزّت نفس و شهامت و کرم را به تدریج از این خاندان شریف فرا گرفت. حمزه ملقّب به سیدالشهداء[2]، اسدُاللّه و اسدالرسول[3]، و کنیه او ابوعماره و ابویعلی[4]است. با وجود محیط فاسد و آلوده به بت پرستی حجاز، هرگز دامن حمزه به آن آلوده نگشت و به آیین پاک حضرت ابراهیم وفادار بود[5] او در میان جوانان قریش، در دلاوری و آزاد اندیشی و ستم ستیزی سرآمد بود.[6] و همواره به کارهای مفیدی هم چون سوارکاری، تیراندازی و شکار می پرداخت.[7] در سال دوم هجرت، اسلام خود را ابراز کرد و در نیمه شوّال سال سوم هجری، در جنگ اُحد به شهادت رسید.[8]
فضیلت های حمزه از زبان پیامبر
اگرچه فضلیت ها و جایگاه بلند حمزه را در بُعد عقیده و ایمان و عمل، از لابه لای صفحات زندگانی اش می شناسیم، اما آن چه در روایات و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله درباره او آمده است، نشان دهنده مقام والای اوست.
حضرت حمزه، از شخصیت هایی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله، بیشترین محبت و علاقه خویش را نسبت به او ابراز داشته و فرمود: بهترین برادرانم علی و بهترین عموهایم حمزه است».[9] نیز فرمود: «تمام مردم در قیامت پیاده محشور می شوند؛ جز چهار نفر که یکی از آنها حمزه است».[10] همچنین، او را یکی از «سروران اهل بهشت» می داند[11] و لقب «سیدالشهدا» را به او داده است.[12]
حمزه و مقام سیدالشهدا
حضرت حمزه در جنگ اُحد به مقام عظیم شهادت رسید، امّا نه چون دیگر شهیدان، بلکه به مرتبه سالار شهیدان. حضرت فاطمه علیهاالسلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: «آیا حمزه، سیدالشهدا، نسبت به شهیدانی است که در رکاب شما شهید شدند؟! حضرت فرمود: نه! بلکه او سید و بزرگ تمام شهدای تاریخ، غیر از انبیاء، اوصیا و جعفر طیار است».[13] پیداست که چنین مقامی، تنها در سایه عظمت و تعالی شخصیت حضرت حمزه و فداکاری ها و جانبازی های او به دست آمده و به قامت رسای او برازنده است.
پرچم تکبیر به دست حمزه
یکی از فضیلت هایی که در شأن حضرت حمزه بیان شده، این است که رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرمودند: در قیامت، چهار پرچم به من داده خواهد شد؛ پرچم «توحید»، به دست خودم خواهد بود، پرچم «لا اله الا اللّه » را به علی علیه السلام و پرچم «اللّه اکبر» را به حمزه... و پرچم «سبحان اللّه » را به جعفر خواهم داد.... [14]
افتخار حضرت علی - علیه السلام- به حمزه
از جمله فضلیت های با ارزش حضرت حمزه، افتخار کردن حضرت علی علیه السلام به وجود مقدس اوست که در موقعیت های گوناگون، آن حضرت را به خود نسبت می داد. در روزی که خلافت به رأی شورا گذاشته شد، حضرت در بیان برتری مقام خود نسبت به دیگران، پس از بر شمردن فضایل و مناقب بی شمارش فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا در میان شما کسی جز من، عمویی مثل عمویم حمزه، شیر خدا و شیر رسول خدا و سیدالشهدا دارد؟»[15] در نهج البلاغه، در نامه ای به معاویه می نویسد: «... گروهی از مهاجرین، در راه خدا شهید شدند که هر یک از آنها، فضل و مقامی دارد تا آن گاه که [شهید ما] به شهادت رسید که درباره او گفته شد: سیدالشهدا؛ آری! حمزه، شیر خدا، از ماست!».[16]
قرآن کریم و حمزه
فداکاری ها، جانبازی ها و شخصیت و موقعیت حضرت حمزه، آن قدر برای اسلام مؤثر و مهم بود که چند آیه از آیات قرآن، در شأن ایشان نازل شده است؛ از جمله آنها، می توان آیه 23 سوره احزاب را نام برد.[17] امام باقر - علیه السلام- در تفسیر آیه 23 سوره احزاب فرمودند: عهدشان با خدا آن بود که هرگز فرار نکنند و آنان که به عهدشان وفا کردند، حمزه و جعفر بودندو آن که منتظر شهادت بود، علی علیه السلام بود.[18]
حمزه؛ از بهترین خلایق
امیرمؤمنان، علی - علیه السلام- حضرت حمزه را از بهترین خلایق خدا در قیامت معرفی می کند و می فرماید: «از جمله بهترین خلایق در قیامت، هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب اند که جز کافران، کسی فضیلتشان را انکار نمی کند...» آن گاه، حضرت، پس از ذکر نام رسول خدا صلی الله علیه و آلهو خودشان، فرمود: «آگاه باشید که برترین مردم بعد از اوصیا و انبیا، شهدایند و برترین شهدا، حمزة بن عبدالمطلب است...» سپس حضرت، جعفر بن ابی طالب، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و حضرت مهدی(عج) را نام می برد.[19]
«شمشیر را از خونتان سیراب می کنم»
در سال دوازدهم بعثت، عده ای از اصحاب و انصار، برای بیعت، شبانه و مخفیانه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شده بودند که مشرکین ازاین امر، آگاه شدند. مولا امیرالمؤمنین - علیه السلام- و جناب حمزه، برای دفاع و حفظ آن حضرت، در حالی که به پاسداری محل مشغول بودند، با مشرکان روبرو شدند و بعد از رد و بدل شدن سخنانی، حمزه در حالی که شمشیرش را در دست داشت، با تهدید و خشونت به آنان هشدار داد: «به خدا قسم هیچ کس از این گردنه عبور نخواهد کرد، مگر آن که این شمشیر را از خونش سیراب خواهم کرد.» و مشرکان جرأت پیشروی نکردند.[20]
صفات حمزه سیدالشهداء
از نشانه های بارز اخلاقی حضرت حمزه می توان شجاعت و شهامت، فتوّت و جوانمردی، عدالت طلبی، ضعیف نوازی، حمایت از مظلوم و مخالفت با ظلم و ظالم و... را نام برد. در جامعه ای که زور، وحشی گری، حیوانیت، چپاول، خونریزی و تجاوز، برای مردم افتخار باشد و خصلت آنان بشود. وجود این خصلت های الهی و انسانی در وجود حضرت حمزه، نشانه عظمت و تعالی روح ایشان است.
تعصبی که پاداش آن بهشت است
ابولهب، از جمله کسانی بود که سخت با برادرزاده خود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مخالفت می ورزید. روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای دعوت مردم به دین خدا، کنار کعبه آمده بود. کفار قریش، برای آزار آن حضرت، به همراه ابولهب، پوست بچه دان شتری را بر او انداخته و به جسارت پرداختند. حضرت با ناراحتی شدید نزد عموی خود، ابوطالب، رفت و ماجرای گستاخی مشرکان را بازگو کرد. ابوطالب برخاست و به حمزه فرمود: «شمشیر را بردار» و آن گاه، با هم به سوی جمع مشرکان آمدند. ابوطالب به حمزه فرمود: «آن پوست را بر بینی های همه آنها بمال تا ذلت عمل خودشان را حس کنند» حمزه با کمال قدرت این کار را کرد و آنها با دنیایی ازتکبر و غرور، خفت بار و ذلیلانه در برابر حضرت حمزه و ابوطالب، هراسان و عاجز شدند.[21] امام سجاد فرمودند: «هیچ تعصبی، صاحب خود را داخل بهشت نمی کند، مگر تعصب حمزه بن عبدالمطلب در ماجرای بچه دان شتری که مشرکان به سوی پیامبر افکندند».[22]
دفاع حمزه از پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل ابولهب
ابولهب - برادر بزرگ تر حمزه - یکی از دشمنان سرسخت رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار می رفت که پیوسته به آزار آن حضرت و کارشکنی در برابر تلاش های تبلیغی آن بزرگوار می پرداخت؛ تا جایی که خداوند، سوره ای در نکوهش او و همسرش نازل فرمود.[23] ابولهب، در همسایگی رسول خدا صلی الله علیه و آله می زیست و پیوسته اشیای گندیده و زباله ها را کنار خانه پیامبر خدا می ریخت و با این رفتار زشت، آن حضرت را می آزرد. روزی حمزه، ابولهب را در آن حال دید؛ برخی از آن نجاسات را با نوک شمشیر گرفت و بر سر ابولهب ریخت.[24] با این اقدام، غرور و تکبر ابولهب را در میان سران قریش درهم شکست و حمایت و پشتیبانی خود را از رسول خدا صلی الله علیه و آلهاعلام کرد.
نقش حمزه در ازدواج رسول خدا صلی الله علیه و آله
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وقتی به سنّ بیست و پنج سالگی رسیدو تصمیم گرفت که با خدیجه، بنت خویلد ازدواج کند، حمزه، به همراه برادرش ابوطالب، برای خواستگاری به سوی خانه خویلد حرکت کرد و در این وصلت مبارک و ازدواج تاریخی جهان بشریت، نقش مهمی را به عهده گرفت. و در ایجاد شجره طیبه ای که حاصل ازدواج رسول خدا صلی الله علیه و آله با خدیجه کبری است، قدم های اولیه را برداشت. شرکت او در این مراسم، بیان گر شخصیت والای حمزه، در میان فرزندان عبدالمطلب و علاقه شدید متقابل او و پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد.[25]
حمزه، پرچمدار سپاه اسلام
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مسایل دفاعی حکومت نوبنیاد خود اهتمام خاصی داشتند. ایشان با تشکیل گروه های رزمی، درصدد برآمدند امنیت مدینه را تامین کنند. براین اساس، هفت ماه پس از هجرت، نخستین گروه گشتی رزمی را به فرماندهی حضرت حمزه اعزام نمودند. گرچه این رویارویی بدون درگیری پایان یافت، ولی نشانه ای از اقتدار سپاه اندک اسلام در برابر کاروان بزرگ مشرکان بود.[26] رسول اکرم صلی الله علیه و آله در ربیع الاول سال دوم هجرت، غزوه اَبواءِ را تدارک دید[27] و در جمادی الاولی، غزوه «ذات العشیره» را به قصد تعقیب کاروان قریش، سازماندهی کرد؛[28] در این دو غزوه نیز پرچم دار سپاه اسلام، حمزه بود.[29]
حضرت حمزه، در غزوه «بنی قین قاع» نیز پرچم دار سپاه اسلام بود.[30]
ابراز اسلام حمزه
در سال های آغاز بعثت، ابوجهل که از دشمنان سرسخت اسلام بود، در کنار کوه صفا، پیامبر را دید و به اذیت و آزار و ناسزا گفتن به او پرداخت؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله در مقابل ناسزاهای او سکوت کرد. لحظاتی بعد، حمزه که از شکار برمی گشت، طبق عادت دیرینه اش برای طواف کعبه، وارد مسجدالحرام شد. در این هنگام، کنیزی که شاهد جسارت ها و ناسزاگویی های ابوجهل، نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله بود، آن چه را پیش آمده بود برای او باز گفت. حضرت حمزه چون شیری غُرّان، به سوی ابوجهل رفت و کمان شکاری را سخت بر سر او کوفت؛ چنان که سرش شکست آن گاه به او گفت: «آیا به محمد ناسزا می گویی، در حالی که من نیز در آئین او هستم و به آن چه او اعتقاد دارد، من هم معتقدم؟ اگر می توانی بر من اعتراض کن!»[31]
این وقایع، گواه آن است که وجود قهرمانی مانند حمزه، که بزرگ ترین سردار اسلام بود، در حفظ و حراست پیامبر صلی الله علیه و آله و دین خدا و تقویت مسلمانان، تأثیر به سزایی داشت.
نقش ابراز اسلام حمزه در تقویت اسلام
آشکار شدن اسلام حمزه، تحولی عظیم در وضع اسلام و موقعیت پیامبر صلی الله علیه و آله پیش آورد، معیارها و محاسباتِ قریش را بر هم زد و مایه دلگرمی پیامبر صلی الله علیه و آله و قدرت جبهه مسلمین شد؛ مسلمانان را از مرحله انزوا و مخفی کاری، بر سطح بالاتری ارتقا بخشید.
مسلمانان از آن روز به بعد، در پایگاه مرکزی خود - خانه اَرْقَم - اجتماع می کردند، قرآن تلاوت می نمودند و نماز جماعت به پا می داشتند؛ بی آن که بیمی به دل راه بدهند.[32] قریش که می دانست حضرت محمد صلی الله علیه و آله، با اسلام آوردن حمزه، قدرت دفاعی محکم تری پیدا کرده است، از آن پس، بخشی از آزارها و اذیت های خود را ترک کردند.[33]
رشادت حمزه در جنگ بدر
پیش از آغاز جنگ بدر، یکی از سران کفر، به نام «اَسْوَد مَخزومی» که موقعیت و روحیه سپاهیان خود را متزلزل یافت، برای تقویت روحیه آنان، پیمان بست که یکی از این سه کار را بکند: یا از آب حوضی که متعلق به مسلمانان بود بنوشد، یا آن را ویران کند و یا کشته شود. او از صفوف مشرکان بیرون آمد و در نزدیکی حوض، با افسرِ رشید اسلام، جناب حمزه روبرو گردید. نبرد میان آن دو، در گرفت؛ حمزه با یک ضربت، پای او را از ساق جدا کرد. اما او با وجود این وضعیت، خود را کنار حوض کشید تا از آبش بنوشد. ولی این بار، شمشیر تیز آن شیر خدا، بر گلویش فرود آمد و سرش را از تن جدا کرد. شجاعت و شهامت حمزه، پیروزی و فریاد شادی در سپاه توحید را به دنبال داشت و بر ترس و هراس سپاه شرک، دو چندان بیفزود.[34]
کشته شدن شیبه - قهرمان دلاور قریش - به دست حمزه
در جنگ بدر، ابتدا سه تن از دلاوران قریش به نام های عُتْبِه - پدر هِند، همسر ابوسفیان - برادر بزرگ او - شَیبِه و ولید - فرزند عُتْبِه - از صفوف قریش بیرون آمدند و مبارز طلبیدند. حضرت علی علیه السلام، در برابر ولید، حمزه، در مقابل شیبه و عبیده، رودر روی عتبه قرار گرفتند و با رجزهای حماسی که همراه با تکبیرهای حمزه، شیر خدا، بود، بر آنان تاختند. علی علیه السلامو حمزه علیه السلام هر دو، حریفان خود را با سرعت به قتل رساندند و به کمک عبیده شتافتند و عُتبه را نیز به هلاکت رساندند.[35] به این ترتیب، آغاز مبارزه، نتیجه ای بسیار ناگوار برای مشرکین بود؛ زیرا در لحظه ای کوتاه، دلاورترین و رزم آورترین افراد خویش را از دست داده بودند.
نقش حمزه در پیروزی بدر
در جنگ بدر، در پیروزی سپاه توحید، امدادهای غیبی پروردگار، نقش به سزایی داشت. بر اساس آنچه در تاریخ آمده، امدادهای الهی، در آن صحنه حسّاس، در دست و بازوی پر توان حضرت علی و حمزه سیدالشهدا، ظهور و تجلی بیشتری یافته و مشرکان را ناباورانه به خاک مذلّت نشانده است.[36] در این پیکار، چند تن از سران کفر، به دست توانای حمزه به هلاکت رسیده یا به اسارت درآمدند. مرحوم امین - صاحب اعیان الشیعه - درباره او نوشته است: «حماسه های حمزه در بدر، بسیار چشمگیر بود».[37]
اعتراف یکی از سران مشرکین به شجاعت حمزه
در جنگ بدر، که نخستین نبرد اسلام و کفر بود، مسلمانان پیروز شدند. هفتاد نفر از مشرکین کشته و هفتاد تن نیز اسیر گردیدند.[38] بی تردید، یکی از بزرگ ترین عوامل این پیروزی درخشان وجود حضرت حمزه بوده است. در هنگام انتقال اسیران به پشت جبهه، یکی از آنها به نام «اُمَیةِ بنِ خَلَف»، که از مشرکین سرشناس بود، وقتی چشمش به حمزه افتاد، سوال کرد: «این که بر سرش علامت است، کیست؟!»[39] گفتند: حمزه بن عبدالمطلب است. امیه با تأسف و حسرت شدید گفت: این بود که صفوف ما را در هم شکست و ما را به خاک سیاه نشاند.[40]
حمزه در جنگ اُحد
یک سال پس از جنگ بدر، غزوه اُحد، با هدف مقابله با مشرکانی که به قصد انتقام و جبران شکست جنگ بدر، به مدینه آمده بودند آغاز گردید.[41] حضرت حمزه، با شجاعت و دلیری تمام، خود را به صفوف دشمن رساند و بار دیگر، تعهد و ایمان خویش را در صحنه جنگ، متجلی ساخت. او در سخت ترین و خطرناک ترین شرایط جنگ که حتّی بعضی از یاران نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله، معرکه را ترک کرده و به قلّه ها و کوه ها و شیار درّه ها پناه می بردند، دلیرانه مقاومت کرد.[42] با دو شمشیر می جنگید و می گفت: «من شیر خدا هستم».[43] با سپر قرار دادن وجود مبارک خویش در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله، حملات پیاپی دشمن را که متوجه جان آن حضرت بود، درهم شکست؛ تا این که به مقام والای شهادت نایل شد و در تاریخ، به عنوان عالی ترین الگو، متجلی گردید.[44]
آخرین شب زندگی حمزه
زمینه نبرد اُحد فراهم شده بود؛ تو گویی خداوند بر آن است که با این جنگ، دسته گلی از گلستان عشاق خویش را گلچین کند.حمزه، همچنان در ایمان واعتقاد خویش استوارتر می شد و برای جان نثاری، آماده تر. شوق دیدار معبود، بندهای وابستگی به دنیا را از دست و پای او بریده بود، آزاد بود و وارسته. درون حمزه، غوغایی بپا بود. تنگنای قفس تن، بیش از این تحمل روح بلند پرواز او را نداشت. احساس شیرین لقای محبوب که در عمق جان حمزه ریشه داشت، سایه انتظار را سنگین تر کرده بود. زبان از کلام و لب از طعام فروبست و جز به یاد و ذکر محبوب، نمی پرداخت. فردای آن شب، روز پرواز به سوی دیار نور بود؛
مرغ باغ ملکوتم، نی ام از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
و سرانجام، شهادت
سرانجام [شیر خدا]، با پیکری چون برگ های پرپر شده گل، قطعه قطعه و خونین، به دیدار خدای شتافت و در جوار قرب حضرتش جای گرفت. از امام صادق علیه السلام نقل شده: «... شبی که فردای آن، حمزه به شهادت رسید، رسول اللّه صلی الله علیه و آله او را فرا خواند و فرمود: ای حمزه، ای عموی رسول خدا! چیزی به شهادتت نمانده؛ پس اگر خداوندتبارک وتعالی، تو را از شرایع اسلام و شروط ایمان سوال کند، چه خواهی گفت؟ آن گاه حضرت، شهادت به توحید و رسالت و ولایت و امامت ائمه طاهرین و برخی دیگر اعتقادات اسلام را متذکر شدند و حمزه نیز به همه آنها گواهی داد و حضرت، او را دعا فرمودند».[45] و «فردای آن روز، پیکر مقدسش، در حالی که همچون شیری غران، به قلب لشکر دشمن یورش می برد و کسی از دم تیغش جان سالم به در نمی برد، ناجوانمردانه مورد اصابت ضربه «وحشی» - غلام جُبَیر و به تحریک هِند جگرخوار و به انتقام کشته شدن پدرش عُتْبه - قرار گرفت و پس از لحظاتی، به فوز شهادت نائل آمد».[46]
هند [جگرخوار] و پیکر حمزه
خوی پست و وحشی گری زنان قریش، به ویژه هند - همسر ابوسفیان - و شقاوت آنان تا آن جا اوج گرفت که دست به جنایاتی عظیم و هولناک زدند که لکه ننگ آن تا همیشه بر پیشانی تاریخ خواهد ماند؛ چه لکه ننگی بالاتر از مُثله کردن و بریدن گوش و بینی و اعضای حمزه؟!
هند، شکم افسر فداکاراسلام، حمزه را پاره کرد و جگر او را درآورد و آن را به دندان گرفت؛ امّا هر چه کرد، نتوانست آن را بخورد؛ [زیرا بدن مطهری چون بدن حضرت حمزه، نباید در بدن خبیثی چون هند، قرار گیرد.] این عمل، آن قدر ننگین و زشت بود که حتی ابوسفیان هم از آن اظهار انزجار کرد و باعث شد که این زن، میان مسلمانان، به هند جگر خوار، و فرزندانش به فرزندان زن جگرخوار معروف گردند.[47]
پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار پیکر سردار اسلام
هنگامی که خبر کردار زشت مُثله کردن پیکر حمزه، به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، خود را کنار پیکر پاره پاره عمویش، حمزه رساند و ناله کنان فرمود: «هرگز بزرگ تر از این، مصیبتی نخواهم دید و هیچ گاه در جایی درنگ نکرده ام که از این جا بر من سخت تر گذشته باشد. خداتو را رحمت کند که همواره در کارهای نیک وصله رحم و دفاع از حریم رسول خدا صلی الله علیه و آله، جانت را فدا نمودی و اینک به خشنودی خدا و سعادت دست یافته ای![48] » آن گاه فرمود: «اگربر قریش دست بیابم، هفتادتن از آنان را مثله می کنم.» در این هنگام، آیه نازل شد که: «اگر بخواهید انتقام بگیرید، با آنان همان گونه رفتار کنید که آنان بر شما کردند و اگر صبر کنید، صبر برای صابران بهتر است.»[49] پیامبر فرمود: «صبر خواهم کرد! صبر خواهم کرد!»[50]
نماز بر حمزه
حمزه، نخستین شهیدی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر او نماز خواند؛ سپس دیگرشهدا را نزد او می بردند و در کنار پیکر حمزه قرار می دادند و آن حضرت، همزمان، هم به بدن حمزه و هم بر دیگر شهدا نماز می خواند، تا این که هفتاد بار بر بدن حمزه نماز خواند؛ چون شهدا، تعدادشان هفتاد تن بود.[51]
زیارت حمزه
زیارت حمزه، یادآور حماسه آفرینی های عظیم و فداکاری های خالصانه او در راه خدا و دفاع از کیان اسلام است. مزارش، کانون معرفت و میعادگاه کسانی بود که می خواستند با خون شهداپیمان ببندند و وفاداریشان را به خط شهادت، ابراز کنند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آلهبه مسلمانان دستور داد به زیارت شهدای اُحد، به ویژه حمزه سیدالشهداء بروند و خود، این کار را می کرد. نقل است از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که فرمودند: «هر کس مرا زیارت کند، ولی عمویم حمزه را زیارت نکند، برمن جفا کرده است!»[52] بانوی بزرگوار اسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام، هر دو یا سه روز، یک بار به زیارت قبر حمزه می رفت و بر سر مزارش می گریست و قبرش را پاک و اصلاح می کرد.[53] در عصر حاضر، گنبد و ضریح حمزه و سایر شهدای احد، توسط حاکمان حجاز، با خاک یکسان شده است و از آن حرم تاریخی و با صفا، اثری به چشم نمی خورد.[54]
حُرمت تربت مطهر حضرت حمزه
اولین تربتی که بعنوان تسبیح از آن استفاده شد، تربت پاک و مقدس حمزه بود که حضرت فاطمه علیهاالسلام، از آن تسبیحی ساخت و با آن ذکر خدا می گفت.[55] آری،
شهادت، خاک را بوییدنی کرد
شهادت، سنگ را بوسیدنی کرد
و به تعبیر حضرت امام خمینی - رحمه الله، «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود».[56]
قسمتی از زیارت نامه حضرت حمزه
اگر توفیق زیارت حمزه سیدالشهدا دست دهد، کنار مزارش می ایستیم و خطاب به او، این چنین سلام می دهیم: «سلام بر تو ای عموی پیامبر! ای برترین شهید اسلام! ای شیر خدا و پیامبر خدا! شهادت می دهم که در راه خدا جهاد کردی و جان خویش را نثار کردی. من با زیارت تو، به خدا و رسولش نزدیک می شوم و به شفاعت تو دل بسته ام و نجات خویش را می جویم... از راه دور آمده ام؛ به این اُمید که از آتش دوزخ، نجات یابم و گناهانم بخشوده شود... من با غم و اندوه و دلی محزون به زیارتت آمده ام و در کنار مزارت اشک می ریزم. تو از کسانی هستی که خداوند به پیوند و دوستی با تو دستور داده و تشویق کرده... شما خاندانی هستید که هر کس به درگاه شما روی آورد، محروم باز نخواهد گشت و هر کس عشق شما را در دل بپروراند، زیان نخواهد دید و دشمن شما هرگز سعادتمند نخواهد شد».[57]
پی نوشت ها:
[1] محمد محمدی اشتهاردی، سرگذشت فرزانگان اسلام، انتشارات پیام آزادی، 1377، ص 18.
[2] این لقب را رسول خدا صلی الله علیه و آله، به عموی محبوبش حضرت حمزه داد. مستدرک حاکم، ج 3، ص 199.
[3] شیر خدا و شیر رسول خدا، این لقب در روایات بسیاری از جمله بحارالانوار،ج 22، صص 274 و 278 و 280 به حمزه نسبت داده شده است.
[4] به خاطر دو فرزندش به نام های عماره و یعلی، با این کنیه ها از او یاد می کردند.
[5] امیرمؤمنان، علی علیه السلام فرمودند: سوگند به خدا، نه پدرم نه جدّم عبدالمطلب هرگز بت پرستی نکردند، شخصی پرسید: پس چه را می پرستیدند؟ فرمود: به جانب کعبه و مطابق دین ابراهیم نماز می خواندند. سرگذشت فرزانگان اسلام،ص 22.
[6] ماه نامه کوثر، ش 11، آستان مقدس حضرت معصومه، س اول بهمن 1376، ص 90.
[7] جواد محدثی، حمزه سیدالشهدا، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1377، صص 13 - 15.
[8] داریوش شاهین، محمد پیامبر جاویدان، انتشارات جاویدان، تهران 1360، ص 191.
[9] محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار، ج 22، صص 274 - 275.
[10] همان، ص 273.
[11] امالی صدوق، مجلس هفتاد و دوم.
[12] سیدمحسن عاملی؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 243.
[13] بحارالانوار، ج 22، ص 284.
[14] بحارالانوار، ج 22، ص 374.
[15] همان، ص 281؛ شرح این سخنرانی در احتجاج طبرسی، ج 1، صص 188 - 210 آمده است.
[16] ر.ک: بحار، ج 22، باب 5، ص 275.
[17] بحارالانوار، ج 22، ص 277.
[18] «مِنَ الُمؤمنینَ رِجالٌ صَدَقوا ماعاهَدُواللّه علیهِ فَمِنهم مَنْ قَضی نَحْبَه وَ مِنْهم مَن ینْتَنظِر».
[19] بحارالانوار، ج 22، ص 278.
[20] سرگذشت فرزانگان اسلام، ص 53؛ بحارالانوار، ج 19، صص 13 و 48.
[21] اصول کافی،ج 1، ص 449.
[22] همان، ج 2، ص 308.
[23] سوره مسد.
[24] شیخ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 3، ص 330.
[25] میقات حج، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارات، ش 28، تابستان 1378، ص 49.
[26] حمزه سیدالشهدا، به نقل از سیره ابن هشام، ج 2، ص 245؛ مغازی واقدی، ج 1، ص 9.
[27] محمدهادی مهتدی؛ ماهنامه کوثر، ش 11، بهمن 1371، ص 90.
[28] پیشین، ج 2، ص 112.
[29] همان، ج 2، ص 48
[30] همان، ج 2، ص 482.
[31] استاد جعفر سبحانی؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اکرمص، نشر مشعر، بهار 1381، صص 113 - 114.
[32] حسن اکبری مرزناک؛ یادنامه ای بر سوگ حمزه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1356، ص 60.
[33] فرازهایی از تاریخ پیامبر اکرم، ص 114؛ کامل، ج 3، ص 59.
[34] جواد محدثی؛ آشنایی با اسوه ها، حمزه سیدالشهداء، قم، مرکز بررسی و تحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلام، قم 1362؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اکرم، ص 234.
[35] مهدی پیشوایی؛ سیره پیشوایان، قم، موسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق، زمستان 1376؛ الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 125.
[36] «هر یک از سپاهیان اسلام به اندازه درجه ایمان و کمال از این امدادهای غیبی و اطمینان الهی بهره جستند و در شکستن صفوف دشمن و پیروزی اسلام سهمی را ایفا نمودند؛ انفال، 10».
[37] اعیان الشیعه، ج 6، ص 243.
[38] یادنامه ای بر سوگ حمزه، ص 77.
[39] حمزه از معدود قهرمانانی بود که در جنگ نشان بر خود می نهاد و از این طریق خود را به دوست و دشمن می شناساند.
[40] میقات حج، تابستان 1378، ش 29، ص 79.
[41] محمد عبایی خراسانی؛ گنجینه های ویران، قم، دفتر تبلیغات، ص 165.
[42] میقات حج، ش 28، ص 48.
[43] سرداران صدر اسلام، ص 81؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 245؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 194؛ سیر اعلام النسائی ذهبی، ج1، ص 131.
[44] همان، ص 49.
[45] حمزه سیدالشهداء، ص 38.
[46] ماهنامه کوثر، ش 11؛ مغازی واقدی، ج 1، ص 207.
[47] تاریخ طبری، ج 2، ص 408.
[48] سرداران صدر اسلام، ص 82؛ مغازی واقدی، ج 1، صص 298 - 290.
[49] نحل، 16.
[50] محمد، پیامبر جاویدان، ص 191؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 246.
[51] سرداران صدر اسلام، ص 99؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 97؛ کامل، ج 2، ص 163.
[52] حمزه سیدالشهدا، ص 56.
[53] همان.
[54] گنجینه های ویران، ص 170.
[55] بحارالانوار، ج 82، ص 333.
[56] صحیفه نور، ج 20، ص 239.
[57] شیخ عباس قمی؛ مفاتیح الجنان.
منبع:مجله گلبرگ-لیلا تفقدی- آذر ماه سال 1382 شماره 45