روایات و داستانهایی از امام باقر عليه السلام
۱۷ اسفند ۱۳۹۳ 0 اهل بیت علیهم السلامامام باقر عليه السلام :
عالمى كه از علم او استفاده شود بهتر از هفتاد هزار پرستش كننده خداست . (1)
ارتباط دوستانه با مردم
اوعبيده گويد: من همراه امام باقر عليه السلام بودم ، به هنگام سوار شدن به كجاوه اول من سوار مى شدم و سپس او. وقتى بر روى مركب قرار مى گرفتيم حضرت به من سلام مى كرد و همانند مردى كه رفيقش را به تازگى نديده باشد احوالپرسى مى كرد و دست مى داد، و هنگام پياده شدن پيش از من پياده مى شد و وقتى از كجاوه پياده مى شديم سلام مى كرد مانند كسى كه رفيقش را به تازگى نديده باشد احوالپرسى مى كرد.
من گفتم : يابن رسول اللّه شما كارى مى كنيد كه هيچكس از مردم نزد ما نمى كنند و اگر يك بار هم چنين كنند زياد است .
حضرت فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمى دانى ؟ دو مومن به يكديگر مى رسند و يكى با ديگریى دست مى دهد پس همواره گناهان آندو مى ريزد همان گونه كه برگ از درخت مى ريزد و خدا به آنها توجه مى كند تا از يكديگر جدا شوند. (2)
سوال از ولايت
ابو خالد كابلى گويد: به منزل امام باقر عليه السلام رفتم ، حضرت مرا به صبحانه دعوت كرد من هم با او صبحانه خوردم . غذاى حضرت بقدرى پاكيزه و گوارا بود كه تا به حال چنين غذايى نخورده بودم .
وقتى از خوردن فارغ شديم امام عليه السلام فرمود: اى ابا خالد! اين غذا را چگونه ديدى ؟
عرض كردم : فدايت شوم من غذائى گواراتر و پاكيزه تر از اين نديده بودم اما به ياد اين آيه دركتاب خدا افتادم :
ثم لتسالن يومئدعن النعيم (آنگاه در روز قيامت از نعمتها سوال مى شويد).
امام عليه السلام فرمود: از اعتقاد حقى (ولايت ائمه عليهم السلام ) كه بر آن هستيد سوال مى شويد. (3)
اطعام شيعيان
سدير يكى از شاگردان امام باقر عليه السلام بود. او مى گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود: اى سدير آيا روزانه يك برده آزاد مى كنى ؟
عرض كردم : نه .
امام عليه السلام فرمود: در هر ماه چطور؟
عرض كردم : نه .
حضرت فرمود: درهر سال چطور؟
عرض كردم : نه .
امام عليه السلام گفت : سبحان اللّه ، آيا دست يكى از شيعيان ما را مى گيرى و به خانه ببرى و به او غذا دهى تا سير شود؟ به خدا سوگند اين كار بهتر از آزاد كردن برده اى است كه از فرزندان حضرت اسماعيل باشد. (4)
نهى از منكر امام عليه السلام
ابوبصير گويد: در كوفه براى زنى قرآن مى خواندم . يك بار در موردى با او شوخى كردم ! بعد از مدتى كه به خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم مرا مورد مذمت و سرزنش قرار داد و فرمود: كسى كه در خلوت مرتكب گناه شود خداوند به او نظرلطف نمى كند. چه سختى به آن زن گفتى ؟
از روى شرم و حيا سر در گريبان افكندم و توبه كردم .
امام باقر عليه السلام فرمود: شوخى با زن نامحرم را تكرار نكن . (5)
تبريك به عمال ستمگران
محمد بن مسلم كه يكى از شاگردان امام باقر عليه السلام است مى گويد: همراه عده اى كنار درب خانه امام باقر عليه السلام در محضر آن حضرت بوديم . امام عليه السلام نگاهى به مردم كرد كه گروه گروه عبور مى كنند به بعضى از كسانى كه نزد او بودند فرمود: مسئله اى در مدينه پيش آمده است ؟
او عرض كرد: فدايت شوم از طرف حكومت (ظالم ) براى مدينه فرماندارى تعيين شده است و مردم به ديدار او مى روند تا به وى تهنيت گويند.
امام عليه السلام فرمود: به نزد او مى روند تا بخاطر پست جديدش به او تبريك گويند در حالى كه او درى از درهاى جهنم است . (6)
تسليم
عده اى به محضر امام باقر عليه السلام رسيدند و ديدند كه يكى از فرزندان او بيمار شده است و امام عليه السلام ناراحت و اندوهگين است .
با خود گفتند: اگر اين كودك از دنيا برود مى ترسيم امام عليه السلام را آن گونه ببينيم كه نمى خواهيم در آن حال باشد.
چيزى نگذشت كه صداى شيون اهل خانه بلند شد و فرزند امام عليه السلام از دنيا رفت . آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حاليكه چهره او شاد بود و ناراحتى ها قبل از سيماى او بر طرف شده بود.
آنها به امام عليه السلام عرض كردند: فدايت شويم ما ترس آن داشتيم كه با مرگ فرزند حالتى پيدا كنيد كه ما هم بخاطر اندوه شما غمگين شويم .
حضرت به آنها فرمود: ما مى خواهيم كسى را كه دوست داريم بسلامت باشد و ما راحت باشيم اما وقتى امر الهى فرا رسد تسليم اراده خداوند هستيم . (7)
مجالست شيعيان با يكديگر
مسير گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:آيا شما شيعيان با يكديگر خلوت و گفتگو مى كنيد و آنچه مى خواهيد مى گوئيد؟
عرض كردم : آرى به خدا، با يكديگر خلوت مى كنيم (در مجالسى كه مخالفين شيعه نباشند با يكديگر مى نشينيم ) و گفتگو مى كنيم و آنچه مى خواهيم (از ويژگيهاى شيعه ) بيان مى كنيم .
حضرت فرمود: همانا به خدا من دوست دارم كه در بعضى از آن مجالس با شما باشم ، به خدا بو و نسيم (عقايد و گفتار حق شما) را دوست دارم ، شما هستيد كه از دين خدا و دين ملائكه او برخورداريد، پس با تلاش و تقوا (خود و ما را) كمك كنيد. (8)
اسلام حقيقى
ابى جارود گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم : اى فرزند رسول خدا! آيا شما دوستى و دلباختگى و پيروى مرا نسبت به خود مى دانيد؟
امام عليه السلام : آرى .
عرض كردم : من از شما پرسشى دارم كه مى خواهم به من پاسخ دهيد زيرا چشمم نابينا است و كمتر راه مى روم و هميشه نمى توانم شما را زيارت كنم .
امام عليه السلام فرمود: سوال خود را بپرس .
عرض كردم : مرا از دينى كه شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت مى كنيد آگاه كن تا من هم بر اساس آن خدا را ديندارى كنم .
امام عليه السلام فرمود: با سخنى كوتاه سوال بزرگى كردى ، به خدا سوگند همان دينى كه خود و پدرانم خداوند را به آن ديندارى مى كنيم به تو مى گويم .
1 - شهادت به يگانگى خداوند و رسالت محمد صلى اللّه عليه و آله
2 - اقرار به آنچه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از جانب خداوند آورده است .
3 - محبت به دوست ما و دشمنى با دشمنان ما.
4 - پيروى از فرمان ما.
5 - انتظار قائم ما.
6 - كوشش (در انجام واجبات ) و پرهيز از محرمات . (9)
ويژگيهاى شيعه
ابو اسماعيل گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم فدايت شوم شيعه در محيطى كه ما زندگى مى كنيم بسيار زياد است .
امام عليه السلام فرمود: آيا توانگر به فقير توجه دارد؟ آيا نيكوكار از خطا كار در مى گذرد؟ و آيا نسبت به يكديگر همكارى و برادرى دارند؟
عرض كردم : نه .
حضرت فرمود: آنها شيعه نيستند شيعه كسى است كه اين كارها را انجام دهد. (10)
دست دادن با ديگران
ابوعبيده گويد: از مدينه تا مكه در يك كجاوه همراه امام باقر عليه السلام بودم ، حضرت در بين راه پياده شد و قضاء حاجت كرد و برگشت و فرمود: اباعبيده دستت را بده ، من دستم را دراز كردم حضرت چنان فشرد كه فشار دست او را در انگشتانم احساس كردم . آنگاه فرمود: اى اباعبيده ! هر مسلمانى كه برادر مسلمانش را ملاقات كند و با او مصافحه نمايد و انگشتان خود را با انگشتان او در هم كند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل زمستان بريزد. (11)
اميد بدون عمل
جمعى از شيعيان در محضر امام باقر عليه السلام بودند، حضرت به آنها فرمود: اى گروه شيعه شما تكيه گاه ميانه باشيد و (از افراط و تفريط بپرهيزيد) تا آنكه غلو كرده به شما باز گردد و كسى كه عقب مانده است خود را به شما برساند.
مردى از انصار كه سعد نام داشت عرض كرد: فدايت شوم : غلو كننده كيست ؟
حضرت فرمود: مردمى كه درباره ما چيزى گويند كه ما خود نمى گوئيم اينها از ما نيستند و ما هم از آنها نيستيم .
آن مرد سوال كرد: عقب مانده كدام است ؟
امام عليه السلام فرمود: كسى كه طالب خير است ، خير و نيكى به او مى رسد و به همان مقدار نيتش پاداش دارد.
آنگاه رو به ما كرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتى نداريم و ميان ما او خويشاوندى نيست و بر خدا حجتى نداريم و جز با اطاعت بسوى خدا تقرب نجوييم . پس هر كس از شما كه مطيع خدا باشد دوستى مابراى او سودند باشد و هر كس از شما نافرمانى خداوند كند دوستى ما سودش ندهد. واى بر شما مبادا فريفته شويد. (12)
توجه به آخرت
جابر گويد: خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم ، حضرت فرمود: اى جابر به خدا سوگند كه من غمگين و دل گرفته ام .
عرض كردم فدايت شوم دل گرفتگى و اندوه شما چيست ؟
حضرت فرمود: اى جابر! همانا خالص و صافى دين خدا به دل هر كس در آيد از غير او بگردد.
اى جابر! دنيا چيست و اميدوارى چه باشد؟ مگر دنيا غير از خوراكى است كه خوردى ياجامه اى كه پوشيدى يازنى است كه به او رسيدى ؟
اى جابر همانا مومنين به ماندن در دنيا دل بسنتد و از رسيدن به آخرت گريزى ندارد.
خرت خانه بقا و دنيا خانه فناست ، ولى اهل دنيا غافلند و گويا مومنانند كه آگاه و اهل تفكر و عبرتند: آن چه با گوشهاى خود مى شنوند آنها را از ياد خدا كر نكند و هر زينتى را كه چشمشان بيند از ياد خدا كورشان نسازد. پس به ثواب آخرت رسيدند چنانكه به اين دانش رسيدند.
كه اهل تقوا كم اهل دنيا هستند و تو را از همه بيشتر يارى كنند. اگر به ياد خدا باشى تو را يارى كنند و اگر فراموش كنى به ياد آورند. امر خدا را ياد آور مى شوند و بر ان ايستادگى مى كنند. براى دوستى پروردگارشان دل از همه چيز كنده و بخاطر اطاعت مالك خويش از دنيا در هراسند و ار صميم دل به خداى عز وجل و محبت او متوجه شده و فهميدند كه هدف اصلى همين است بخاطر عظمتى كه دارد.
پس دنيا را چون باراندازى دان كه در آن بار انداخته و سپس كوچ خواهى كرد. (13)
گريه هاى امام باقر عليه السلام
(افلح ) غلام امام باقر عليه السلام بود، او مى گويد: من با امام باقر عليه السلام به زيارت خانه خدا رفتيم ، وقتى امام عليه السلام وارد مسجد شد از آنجا نگاهى به خانه خدا كرد و گريه كرد تا اينكه گريه اش بلند شد.
عرض كردم : پدر و مادرم فدايت باد مردم شما را مى بينند آهسته تر گريه كن .
امام عليه السلام فرمود: واى بر تو اى افلح چرا گريه نكنم شايد خداى تعالى به من نظر كند و در قيامت رستگار شوم .
آنگاه خانه خدا را طواف كرد و سپس آمد در نزد مقام نماز گذارد وقتى سر از سجده برداشت جاى سجده اش از اشكهاى چشمانش خيس شده بود و هر گاه مى خنديد مى گفت : (الهم لاتمقتنى ) (14)
(يعنى خداوندا مرا به دشمنى نگير) (15)
حق آل محمد عليه السلام
مردى در خدمت حضرت باقر عليه السلام عطسه زد گفت : (الحمداللّه ) امام باقر عليه السلام جواب عطسه او را نداد و فرمود: از حق ما كاست . آنگاه فرمود: چون يكى از شما عطسه كرد بگويد:
الحمداللّه رب العالمين و صلى اللّه على محمد و اهل بيته .
وقتى آن مرد چنين گفت : امام عليه السلام هم جواب عطسه او را داد. (16)
(يعنى به او يرحمك اللّه گفت ) سعدبن ابى خلف گويد: حضزت باقر عليه السلام هر گاه عطسه مى زد و به او ( يرحمك اللّه )مى گفتند، در جواب مى فرمود ( يغفر اللّه لكم و يرحمكم ) و هر گاه كسى نزد او عطسه مى زد به او مى فرمود: (يرحمك اللّه عزوجل ) (17)
ذكر خدا
امام صادق عليه السلام گويد: پدرم بسيار ذكر خدا مى گفت : من بااو راه مى رفتم و او همواره ذكر خدا مى گفت ، با او طعام مى خوردم و ذكر خدا مى گفت ، با مردم صحبت مى كرد و سخن باديگران او از ذكر خدا باز نمى داشت و من مى ديدم كه زبانش همواره ذكر (لااله الااللّه ) مى گويد.
همواره صبح ما را جمع مى كرد و دستور مى داد ذكر خدا مى گوئيم تا خورشيد طلوع كند هر يك از ما مى توانست قرائت قرآن كند مى فرمود: قرائت قرآن كنيم و هر كس نمى توانست قرآن بخواند مى فرمود: ذكر خدا گوئيم . (18)
حفظ ياران
در زمان حكومت بنى اميه امام باقر عليه السلام و شيعيانش به شدت تحت نظر جاسوسهاى حكومت وقت بودند. حمزه بن طيار از پدرش محمد نقل مى كند كه به درب منزل امام باقر عليه السلام رفتم تا اجازه بگيرم يه محضر او شرفياب شوم اما آن حضرت اجازه نداد و ديگران را به حضور مى پذيرفت .
به منزل بازگشتم و در حالى كه ناراحت بودم بر تخت دراز كشيدم بى خوابى مرا گرفت و همين طور فكر مى كردم كه چرا امام عليه السلام اجازه ملاقات نداد و به مخالفين و منحرفينم از اسلام و ولايت اجازه داد. در همين فكرها غوطه ور بودم كه صداى در را شنيدم .
گفتم : كيست ؟
امام باقر عليه السلام . حضرت فرمود: هم اكنون نزد مابيا. لباسهايم را پوشيدم و با او به راه افتادم تا اينكه به حضور امام عليه السلام رسيدم . او فرمود: اى محمد! نه فرقه و نه قدريه و نه حروريه و نه زيديه بلكه حق با ماست . من اگر تو را به حضور نپذيرفتم بخاطر اين دلايل بود(شايد بخاطر حضور جاسوسان حكومت بوده كه او را نشناساند و آزار ندهند. من هم دلايل امام عليه السلام را پذيزفتم و خيالم راحت شد. (19)
حضور در ميدان كار
(محمد بن منكدر) يكى از صوفيان مدينه گويد: در يكى از ساعات بسيار گرم به يكى از نواحى مدينه رفتم ، محمد بن على را ديدم كه با بدن فربه بر دوش دو نفر از غلامان خود تكيه كرده است .
نزد خود گفتم : بزرگى از بزرگان قريش است كه در اين هواى گرم در طلب دنيا حركت مى كند. مى روم و او را نصيحت مى كنم نزديك رفتم و سلام كردم ، او هم در حالى كه عرق كرده بود و نفس مى زد جواب سلام مرا داد.
عرض كردم : بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حال در طلب دنيا حركت مى كند؟
اگر در اين حال مرگ تو فرا رسد چه خواهى كرد؟
حضرت خود تكيه به ديوار داد و گفت : به خدا سوگند اگر مرگم در اين حال فرا رسد در حالى فردا رسيده است كه در اطاعت از خداوند تعالى بسر مى برم كه مى خواهم با سعى و تلاش خود را از نيازمندى به تو و ديگران حفظ كنم و اين ترسى ندارد، ترس من بايد از آن جهت باشد كه مرگم در حال معصيت فرا رسد.
عرض كردم : خداوند تو را مورد رحمت خود قرار دهد، خواستم تو را موعظه كنم اما تو مرا موعظه كردى . (20)
شيعه واقعى
امام باقر عليه السلام مردى راديد كه بر ديگرى فخر مى ورزيد و مى گفت : من از شيعيان آل محمد هستم .
حضرت به او فرمود: بر او فخر نكن . اموالى را كه دارى اگر براى خودت خرج كنى برايت دوست داشتنى تر است .
امام عليه السلام فرمود: پس ،تو شيعه نيستى ، زيرا ما اگر مالى براى برادران مومن خود خرج كنيم دوست داشتنى تر است تا براى خود خرج كنيم . تو اين گونه بگو كه من از دوست داران شما هستم واميد نجات به محبت شما دارم . (21)
پانویس:
1. بحار الانوار، ج 68، ص 156.
2. بحارالانوار، ج 78، ص 156.
3. اصول كافى ، باب المصافحه .
4. بحارالانوار، ج 46، ص 297.
5. سفينة البحار، ج 2، ص 83.
6. بحارالانوار، ج 46، 247.
7. وسائل الشيعه ، ج 12، ص 135.
8. وسائل الشيعه ، ج 2، ص 918.
9. اصول كافى، باب مذاكره و گفتگوى برادران .
10. اصول كافى، دعائم الاسلام ، ح 10.
11. اصول كافى، باب الطاعة و التقوى
12. اصول كافى، باب ذم الدنيا و الزهد فيها، ح 16
13. بحارالانوار، ج 46، ص 290.
14. بحارالانوار، ج 46، ص 290.
15. اصول كافى ، باب العطاس و التسميت ، ح 9.
16. اصول كافى ، باب العطاس و التسميت .
17. بحارالانوار، ج 46، ص 298.
18. بحارالانوار، ج 46، ص 271.
19. بحارالانوار، ج 46، ص 286.
20. بحار الانوار، ج 68، ص 156.
منبع:
قصه های ترییتی چهارده معصوم(محمد رضا اکبری)