نکته هائی پیرامون تربیت فرزند
۰۸ فروردین ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماعلزوم برقراری ارتباط عاطفی و دوستانه با فرزندان
برقراری رابطه صحیح با فرزند، یکی از مهم ترین و اثربخش ترین عوامل تعلیم و تربیت او به شمار می آید. تأثیرپذیری شخص از جامعه، از سنین خردسالی آغاز می شود و این فرآیند تا واپسین لحظه های زندگی ادامه می یابد. بدین ترتیب، جایگاه مهم تعلیم و تربیت آشکار می شود. تاکنون از سوی صاحب نظران علوم تربیتی، روان شناسی و جامعه شناسی، تعریف های گوناگونی از تعلیم و تربیت ارائه شده است که برای نمونه یکی از آنها را بیان می کنیم:
مجموعه تلاش ها، فرصت ها، امکانات، اقدامات و برنامه ها، از بدو انعقاد نطفه تا واپسین دم حیات، برای شکوفاسازی توان های بالقوه فرد، به طور همه جانبه تا رسیدن به حداکثر ظرفیت.
با توجه به این تعریف، می توان دریافت که برای ایجاد رابطه مناسب با کودک و نوجوان، لازم است پدران، مادران، مربیان و معلمان مطالب مهمی را سرلوحه کار تربیتی خویش قرار دهند تا آینده سازان کشور، در محیطی امن و دوستانه رشد کنند و فرصت مناسبی برای شکوفایی استعدادهای بالقوه خود داشته باشند.
بدیهی است که تلاش و اهتمام جدی برای به فعلیت رساندن استعدادهای فرزندان این آب و خاک و ایجاد بستری مناسب برای بهداشت و سلامت روانی آنان، از وظایف عمده تمام کسانی است که به نوعی در امر تعلیم و تربیت مسئولند.
پیام متن:
1. اهمیت وجود رابطه عاطفی مناسب بین فرزندان و والدین.
2. تأکید بر حفظ بهداشت روانی فرزندان.
انتخاب نام نیکو
در نظام آفرینش، هر موجودی با نامی شناخته می شود و در این میان، انسان با عنوان اشرف مخلوقات معرفی شده است. در حقیقت، نام تا حدودی نماینده هویت انسان است. امروزه در برخی علم ها مانند روان شناسی، جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی، به مسئله نام توجه فراوانی شده است.
یافته های علم ارتباط شناسی در این باره، مؤید آن است که نام نیکوی فرد می تواند ارتباط او را با محیط پیرامون و اطرافیان خود بهتر و سازنده تر کند. به همین دلیل، خانواده ها نام های شایسته و مناسب برای فرزندان شان انتخاب می کنند. در عالم تبلیغات، صاحبان مؤسسه ها و شرکت های تولیدی و تجاری نیز برای یافتن عنوان نیکو برای کالاها و فرآورده های خود در تلاشند تا از این طریق، ذهنیت بهتری را برای مصرف کنندگان ایجاد کنند و مستقیم یا غیرمستقیم بر میزان و نوع مصرف کالاها اثر گذارند. به طور کلی، نام و عنوان، حالتی چند بُعدی دارد و می تواند کارکردهای مختلفی را برای افراد و یا مؤسسه ها به همراه داشته باشد. اهمیت نام نیکو در زندگی فرزندان، تا آن جاست که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان دین علیهم السلام روایت های فراوانی در این باره بیان شده است. برای مثال، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل است:
مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلی والِدهِ ثَلاثَةٌ؛ یُحَسِّنُ اسْمَهُ وَ یُعَلِّمُه وَ یُزَوِّجُهُ اِذا بَلَغَ.
از حقوق فرزند بر پدر، سه چیز است: نام او را نیکو بنهد، به او نوشتن بیاموزد و هنگام بلوغ او را به ازدواج درآورد.
و باز می فرماید: «یا علی، حق فرزند بر پدر این است که نام نیکو بر او نهد و نیکو ادبش کند».
از حضرت رضا علیه السلام نیز روایت است: «بهترین نام و کنیه را برای فرزند انتخاب کنید».
در حکایتی آمده است:
از طرف پادشاه روم، غلامی نصرانی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اهدا شد. حضرت از او پرسید: اسمت چیست؟ گفت: عبد شمس (بنده خورشید). فرمود: اسمت را عوض کن که من تو را عبدالوهاب (بنده خدای بخشنده) می نامم.
همچنین، امیر عنصر المعالی قابوس بن وشمگیر، در قابوس نامه خود چنین می نویسد:
«اگر پسریت آید، ای پسر، اول چیز باید که نام خوش برو نهی که از جمله حق های پدران بر فرزندان یکی آن است که او را نام خوش نهد».
در حقیقت، نام، یکی از مهم ترین ابعاد شخصیت انسان است و ریشه در هویت او دارد. بزرگان دین و نیز صاحب نظران و اندیشمندان غربی، اهمیت نام نیکو را در زندگی انسان متذکر شده اند.
نام شخص، ردایی نیست که تنها بر گرد او پیچیده شده باشد و کسی بتواند آن را به آسانی از او برباید، بلکه لباس کاملاً پیوسته به اندام اوست که همچون پوست بدن او بالیده و رشد کرده است و کسی نمی تواند بدون صدمه زدن به او آن را از تن وی بیرون آورد.
امروزه بیشتر از هر زمان، اسامی انتخابی از شخصیت ها و طبیعت، به سوی احساسات کشیده شده است. این نام ها هر چند نسبت به اسامی عناصر متهم تاریخ، چون چنگیز و تیمور مرتبه برتری دارند، نسبت به شخصیت های پرمحتوا و برجسته بسیار عقب ترند. انتخاب نام ائمه هدی و اولیای خدا، روح طفل را با آشنایی با صاحب نام خود، به سوی تکامل و سعی در تشبیه به آن وجودهای مبارک سوق می دهد.
پیام متن:
1. اهمیت نام نیکو در زندگی انسان.
2. تأکید اسلام بر انتخاب نام نیکو برای فرزندان، به عنوان یکی از وظایف پدران و مادران.
پرهیز از مقایسه کردن کودکان و نوجوانان با یکدیگر و توجه به اصل تفاوت های فردی
نکته مهمی که پدران و مادران و مربیان همواره باید به آن توجه داشته باشند، اصل تفاوت های فردی است. بدین معنا که انسان ها همان گونه که از نظر شکل ظاهری، اجزای صورت و ساختمان بدنی با یکدیگر متفاوتند، در استعدادها و توانایی های درونی نیز با یکدیگر تفاوت دارند.
گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی در همه سنگی نباشد زرّ و سیم
بر همه عالم همی تابد سهیل جایی انبان می کند جایی ادیم
توجه به اصل تفاوت های فردی، به عنوان یکی از سرلوحه های اصلی برنامه های آموزش و پرورش جدید پذیرفته شده است که می تواند راهگشای بسیاری از مسائل مربوط به تعلیم و تربیت باشد. برای شرح این نکته مناسب است این مثال را بیاوریم: اگر به باغی مصفا و پر از گل توجه کنیم، در می یابیم که گل ها از نظر رنگ و بو و شکل ظاهری تفاوت های چشم گیری با یکدیگر دارند. برخی از آنها رنگ های شادتر و زیباتر دارند و برخی شمیم و رایحه بهتر و دلپذیرتری دارند. با این حال، ارزش همه آنها برای باغبان یکسان است و به همه آنها توجه برابر دارد. بنابراین، مساوات و عدالت را باید از باغبانی آموخت که عاشقانه به آبیاری گل ها و گیاهان باغ می پردازد و همه گل ها را دوست دارد؛ چراکه او می داند همه آنها دوست داشتنی اند، در عین حال هر گلی ویژگی خاص خود را دارد. بر این اساس، این خطاست که از گل شقایق، عطر گل محمدی را انتظار داشت و یا رایحه جان بخش نرگس را در میان لاله های سرخ جست وجو کرد. برای باغبان، داودی و نرگس و لاله و گلایُل و نسترن و بنفشه همه عزیز هستند؛ چرا که او می داند در نظام آفرینش، هر گلی مأموریت خاص خود را دارد و پروردگار مهربان به هر غنچه یا شکوفه ای متناسب با استعداد ذاتی اش رنگ و شکل و عطر بخشیده است.
بدین ترتیب، پدران و مادران در محیط خانه و معلمان و مربیان نیز در محیط های آموزشگاهی باید اصل تفاوت های فردی را از یاد نبرند و از مقایسه کردن فرزندان خود با یکدیگر و یا با افراد دیگر بپرهیزند. بدیهی است بی توجهی در این باره، پی آمدهای ناگواری را برای متعلمان به همراه دارد. جبران خلیل جبران، آثار بی اهمیت خواندن چنین مسئله ای را در حکایتی به نام «دیوانه» این گونه بیان می کند: در باغ دیوانه خانه ای، جوانی رنگ پریده و جذاب و شگفت انگیز را دیدم. بر نیمکتی کنار او نشستم و گفتم: چرا اینجایی؟ مرد با تعجب به من نگاه کرد و گفت: چه سؤال عجیبی، اما جوابت را می دهم. پدرم می خواست مثل او باشم؛ عمویم هم می خواست من مثل خودش باشم. مادرم می خواست من تصویری از شوهر دریانوردش باشم و از او پیروی کنم. برادرم فکر می کرد باید مثل او ورزشکاری ماهر باشم.
استاد فلسفه و استاد موسیقی و استاد منطقم هم می خواستند مثل آنها باشم. مصمم بودند که من بازتاب چهره خودشان در آینده باشم.
پس به اینجا آمدم. اینجا را سالم تر می دانم. دست کم می توانم خودم باشم. سپس ناگهان به طرف من برگشت و گفت: ببینم راهِ تو هم به خاطر تحصیلات و مشاوره خوب به اینجا ختم شده؟ پاسخ دادم: نه من بازدید کننده ام. و او گفت: آه، پس تو یکی از آنهایی هستی که در دیوانه خانه آن سوی این دیوار زندگی می کنند!
پیام این حکایت این است که هرگز نباید توانایی ها و ناتوانی های افراد را با یکدیگر مقایسه کرد؛ زیرا مجموعه عواملی که موجب شکل گیری رفتار و شخصیت افراد می شود، با دیگران متفاوت است.
توصیه می شود که حتی کودک را با خواهر یا برادر، پسرخاله، دخترخاله، دختر عمه و یا دوستانش مقایسه نکنید. کودک غرور ویژه ای دارد و نزد هم سالان و کودکان دیگر از آبرو و احترام خاصی برخوردار است. از این رو، وقتی شما کودکی را با کودک دیگر مقایسه می کنید (که معمولاً مقایسه بر اساس ناتوانی ها صورت می گیرد)، در واقع غرور او را می شکنید، به او بی احترامی می کنید، توانایی های او را نادیده می گیرید و ناتوانی های او را به منظور تحقیر و سرزنش او مطرح می کنید و به رخ او می کشید.
بر این اساس، وظیفه پدران و مادران این است که زمینه مناسبی را برای رشد و تعالی فرزندان فراهم آورند و هیچ گاه، توانایی های آنان را بی ارزش ندانند. همچنین، بیش از توان شان از آنها انتظار نداشته باشند. متأسفانه بسیاری از اولیا، آرزوهای بی نتیجه خود را در وجود بچه های خود پی می گیرند و تصور می کنند اگر خودشان به هر علت نتوانستند به پیشرفت های تحصیلی و شغلی دست یابند، فرزندان آنها حتما باید این کمبود را جبران کنند. به همین دلیل، بدون آنکه خود متوجه باشند، استعدادهای فرزندان خود را سرکوب می کنند و با زور و جبر سعی می کنند که آروزهای خود را برآورده سازند.
پیام متن:
1. مقایسه کردن فرزندان با دیگران، موجب تضعیف آنهاست؛
2. لزوم برقراری تعادل بین انتظارات اولیا و توان فرزندان.
توجه به تفاوت های فردی
دیل کارنگی در آیین زندگی، به شرح وقایع زندگی زنی می پردازد که مادرش از اوان کودکی با اقدامات و کارهای نسنجیده، اعتماد به نفس را در وجود او از بین برده و همواره انتظارات بالایی از او داشته است. این توقعات بیش از حد، موجب شده است که آن زن در دوران بزرگسالی و ازدواج نیز ترس و وحشت بی جا را در وجود خود احساس کند و برای مقابله با چنین احساساتی همیشه از دیگران تقلید کند که به گفته خود او، این تقلید نیز با ناشی گری بسیار همراه بوده است.
روزی در حین صحبت با مادر شوهرش، با واقعیتی روبه رو می شود که مسیر زندگی او را تغییر می دهد. مادر شوهر این خانم درباره شیوه تربیت و بزرگ کردن فرزندان خود صحبت می کند و می گوید: «این [نکته] اهمیت نداشت که چه اتفاقی می افتد، بلکه مهم آن بود که [فرزندان من] آن طور که هستند، باشند.» این جمله به ظاهر ساده، تحولی عمیق در زندگی او ایجاد کرد و او از آن به بعد تلاش می کرد که به جای تقلید از دیگران، خودش باشد. این رهیافت موجب شد که پس از آن، زندگی موفقیت آمیز و سعادت باری داشته باشد.
حقیقت تجربه این زن، در این جمله نهفته است: «خود را بشناس و آنچه هستی باش. به خاطر داشته باش روی زمین کسی شبیه تو نیست.» بنابراین، بهتر است به جای سرزنش و تحقیر فرزندان به وسیله مقایسه آنها با یکدیگر، اعتماد به نفس آنان را تقویت کنیم. حضرت علی علیه السلام در نکوهش ملامت می فرماید: «زیاده روی در سرزنش، آتش عناد و لجاجت را شعله ور می کند».
پیام متن:
1. انتظارات بیش از حد پدران و مادران، اعتماد به نفس فرزندان را از بین می برد؛
2. ایجاد ترس و وحشت در وجود کودکان و نوجوانان، بر اثر توقعات بالای اولیا.
تلاش شبانه روزی یک فرزند برای جلب رضایت خاطر پدر
یکی از معروف ترین دانشمندان که در پایان سال 1988م. با چاپ چهارصد و سومین کتاب علمی خود، به عنوان پرکارترین نویسنده علمی نویس قرن بیستم لقب گرفت؛ ایزاک آسیموف است. پدر او پس از اتمام تحصیلات دبیرستان، او را تشویق کرد که به دانشکده پزشکی راه یابد و در این رشته ادامه تحصیل دهد. ولی ایزاک آسیموف نتوانست این آرزوی پدرش را برآورده سازد و به جای آن، در رشته زیست شیمی در دانشگاه کلمبیا نام نویسی کرد و در آن رشته تحصیل خود را پی گرفت. با این حال، پدرش همچنان ناراضی بود.
ایزاک برای راضی کردن پدر، تصمیم به نگارش کتاب های علمی گرفت و با مطالعه فراوان آثار علمی، اولین داستان علمی خود را در سال 1950م. با نام سنگ پاره ای در آسمان منتشر ساخت که با استقبال بالای علاقه مندان روبه رو شد. آسیموف می گوید:
یک نسخه از کتاب را برای پدرم فرستادم. فکر می کنم پس از خواندن آن بود که سرانجام، شکست ده سال قبل مرا در راهیابی به دانشکده پزشکی بخشید.
این حکایت حاوی نکته های بسیار آموزنده ای است. این فرد توانست با پشتکار و تلاش، یکی از بزرگ ترین نویسندگان جهان شود. او برای کسب رضایت پدر نهایت اهتمام خویش را به کار گرفت. در واقع، با اینکه انتظارات پدر در این مورد مانند مکانیسمی مثبت عمل کرد، ولی نمی توان آن را به عنوان یک اصل کلی در این باره پذیرفت. چه بسا فرزندانی که وقتی نمی توانند به خواسته های پدر و مادر جامه عمل بپوشانند، امنیت روانی خویش را از دست می دهند.
پیام متن:
1. کاهش سطح توقعات پدر و مادر از فرزند؛
2. توجه به اصل تفاوت های فردی و اهمیت دادن به استعدادهای فرزندان.
تربیت دینی فرزند
انسان موجود بسیار پیچیده ای است و به همین دلیل، تربیت او باید با ظرافت ودقت ویژه ای شکل گیرد. یکی از مهم ترین وظیفه های والدین نسبت به فرزند، پرورش دینی اوست. در دنیای غرب با همه پیشرفت هایی که در زمینه تعلیم و تربیت صورت گرفته است، هنوز نتوانسته اند به طور کامل ابعاد وجودی آدمی را شناسایی کنند و به همین خاطر، ضرر و زیان هایی متوجه فرد و جامعه آنان شده است.
یکی از بزرگ ترین این زیان ها این است که در مکتب های غربی، امور معنوی و الهی نادیده گرفته می شود، در صورتی که بنابر رهنمودهای دین مبین اسلام، همه انسان ها بر اساس فطرت الهی متولد می شوند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این مورد می فرماید:
کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ اِلاّ اَنَّ اَبواهُ یُهَوِّدانِهِ اَو یُنَصِّرانِهِ اَو یُمَجِّسانِهِ.
همه کودکان بر اساس فطرت سالم و خداجو متولد می شوند، ولی پدران شان آنها را یهودی، نصرانی یا مجوس تربیت می کنند.
همه انسان ها از بدو تولد سرشار از ذخایر وجودی هستند. همچنین، تربیت دینی اجبارپذیر نیست، بلکه کافی است شیوه های درست آن اعمال شود که در این صورت، قطعا نتیجه سودمندی خواهد داشت.
یکی از نکته های مهم و تأثیرگذار در تربیت صحیح دینی فرزند، آن است که مربیان پیش از هر چیز، خود عامل به دستورهای اسلام در این باره باشند. اهمیت این موضوع تا آنجاست که گفته شده است: «دوست دارید فرزندان شما چگونه باشند، شما همان گونه باشید».
امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید: «کُونُوا دُعاة الناسِ بِاَعمالِکُم؛ مردم را با اعمال نیک تان به خوبی ها دعوت کنید، [نه با زبان].» بدیهی است که وقتی انسان در برابر عملی نیکو و رفتاری پسندیده قرار گرفت، خواه ناخواه جذب آن می شود و برای همانندسازی رفتار خود با آن خواهد کوشید.
بنابر روایت های رسیده درباره پیشوایان دینی، اینان همیشه با اعمال شایسته، انسان ها را به خیر و نیکی دعوت می کردند و هرگز مسائل دینی را به کسی تحمیل نمی کردند. نمونه آشکار این مدعا، داستان زیبایی است که از امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نقل شده است:
یکی از مسلمانان که سنی از او گذشته بود، در حال وضو گرفتن بود. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هر دو ناظر و نگران وضوگرفتن آن پیرمرد مسلمان بودند. پس از آنکه وضوی آن پیرمرد به پایان رسید و آن دو بزرگوار به اشتباه او پی بردند، بدون اینکه شخصیت وی را از بین ببرند، از او تقاضا کردند که وضو گرفتن هر دوی آنها را به دقت بنگرد تا دریابد که وضوی کدام یک صحیح و کدام یک اشتباه است. پس از اتمام وضو، پیرمرد مسلمان به اشتباه خود پی برد و عرض کرد وضوی هر دوی شما صحیح است و این من بودم که به طور غلط وضو می گرفتم. با این کار، کمترین توهین و تحقیری متوجه آن مرد مسلمان نشد.
پیام متن:
1. در مکتب های غربی، تربیت دینی فرزندان نادیده گرفته می شود؛
2. یکی از مؤثرترین شیوه های تربیتی، عامل بودن مربیان است.
توجه به نیازهای همه جانبه فرزند
در وجود انسان انگیزه ها و گرایش هایی ذاتی به امانت گذاشته شده است که هر یک از آنها او را به حرکت و تلاش در جهت خاصی وادار می سازد. بدیهی است که برخی از این انگیزه ها از جنبه جسمانی او سرچشمه گرفته است و برخی به روح ملکوتی او باز می گردد. به طور کلی می توان این نیازها را به چند دسته تقسیم کرد:
1. نیازهای مادی مانند: خوراک، پوشاک، مسکن و تمالات جنسی؛
2. صیانت نفس و دفاع از خود، در برابر هرگونه خطر؛
3. حق طلبی و حقیقت دوستی؛
4. زیبایی خواهی و هنردوستی؛
5. تمایل به کسب علوم و معارف؛
6. عدالت جویی و خیرخواهی؛
7. تمایل به کسب جایگاه اجتماعی؛
8. کمال طلبی.
آبراهام مازلو، یکی از دانشمندان علوم رفتاری، به تقسیم بندی نیازهای انسانی پرداخته و برای هر یک از نیازها و انگیزه ها جایگاه ویژه ای تعیین کرده است. از دیدگاه او، اولین دسته از نیازهای بشری، نیازهای جسمانی است. هر انسانی برای زنده ماندن نیاز به آب، غذا و دمای مناسب دارد. همچنین رفع نیازهای جنسی، یکی از نیازهای جسمانی بشر شمرده می شود. این دسته از نیازها به نیازهای فیزیولوژیک معروف هستند. پس از نیازهای جسمانی، نیاز دیگری جلوه گر است که از دیدگاه مازلو، به نیاز به ایمنی و امنیت تعبیر می شود. این نیاز از ابتدای خلقت بشر همواره وجود داشته است و به تداوم وضع موجود و باقی ماندن انسان در این جهان بازمی گردد. به دو نیاز جسمانی و ایمنی، نیازهای اولیه نیز گفته می شود. پس از این نیازها، در سطحی بالاتر نیازهای اجتماعی نمایان می شود. این نیازها با پذیرش اجتماعی، یعنی دوست داشتن و دوست داشته شدن و احساس تعلق به گروه مطرح می گردند. این نیاز با زندگی در اجتماع، تا حد زیادی برآورده می شود و زمانی می توان به خلاء آن پی برد که انسانی اجتماعی به دور از دیگران در سلول بسته ای قرار داده شود، به خانواده ای تعلق نداشته باشد و با کسی حشر و نشر نکند و از کوچه و محله و شهر دور افتد.
هر انسانی در مورد خود، تصوری خوب دارد و آرزومند است که دیگران او را کامل و بدون عیب و نقص بپندارند و با احترام بالایی با او رفتار کنند. در بالاترین پله هرم مازلو، به نیازهای «خودیابی» یا «خودشکوفایی» می رسیم. این نیاز در پی اثبات هستی انسان و رساندن او به اوج کمالات آدمی است و به عبارتی دیگر به شکوفایی استعدادهای نهفته انسانی توجه دارد؛ یعنی رسیدن از «بودن» به «شدن» و توانایی های بالقوه خویش را کشف کردن و آنها را به کار گرفتن. برای آن که در پی فضیلت های والای انسانی است و هدف نهایی اش رسیدن به قله رفیع شکوفایی و خودسازی است، این نیازها در درجه اول اهمیت قرار می گیرد.
البته، هر کسی توان صعود به این قله را ندارد و تنها برخی از افراد می توانند به این سطح عالی از پرورش درون ارتقا یابند. فردی که به این درجه از تحول شخصیت دست می یابد، همسر خویش را فردی کامل کننده و یاری غم گسار می داند که مایه دلگرمی و سعادت اوست و همراهی و دوستی با او، در طریق خودسازی و خودشکوفایی، تکامل بخش و تعالی آفرین است.
تلاش پدران و مادران و مربیان برای تأمین نیازهای مادی و معنوی فرزندان، در ارزش گذاری به شخصیت آنان و دست یابی به فضیلت های انسانی و دوری از رذیلت ها و گناهان بسیار تأثیرگذار است. شناخت و تأمین نیازهای همه جانبه کودک و نوجوان و جوان، رشد و امنیت روانی او را موجب می شود.
البته در این مورد نیز پدران و مادران باید اصل میانه روی و یکسان نگری را سرلوحه کار تربیتی خود قرار دهند. بدین معنی که از کوتاهی و زیاده روی در این امر بپرهیزند و بدانند که توجه کردن به نیازهای گوناگون فرزندان، مترادف با برآورده کردن تمامی خواسته ها و آرزوهای نامعقول و زیاده از حد فرزندان نیست. به فرموده حضرت علی علیه السلام : «کَثْرَةُ الْامَانیِّ مِنْ فَسادِ العَقْل؛ آرزوهای زیاد، ناشی از فساد عقل است.» و نیز فرموده است:
«مَن ْ اَطالَ الْامَلَ اسَاء العَمَل؛ کسی که آرزو را دراز گرداند، رفتار خود را ضایع و بد ساخته است».
پیام متن:
1. وجود سلسله مراتب نیازهای انسانی؛
2. لزوم توجه به نیازهای انسانی.
آخرین آرزوی سقراط
پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند، از وی پرسیدند: بزرگ ترین آرزویی که در دل داری، چیست؟ پاسخ داد: بزرگ ترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم: ای دوستان، چرا با این حرص و ولع، بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع آوری ثروت و سیم و طلا می گذرانید، در حالی که آن گونه که باید و شاید، در تعلیم و تربیت اطفال تان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید؟
شعر زیر نیز گویای اهمیت تعلیم و تربیت و برتری آن بر زر و زور است:
سه گونه بوده رواج عقیده در عالم که مرد از آن سه، سری جُست و پیروان اندوخت
یکی به زور که تا مردمانش بِپذیرند بکشت مردم و بنیاد کند و خانه بسوخت
دو دیگر آنکه عقیدت به سیم و زر بخرید از آن کسی که عقیدت به سیم و زر بفروخت
سه دیگر آنکه به تعلیم و تربیت پرداخت چراغ فکر بدین گونه در جهان افروخت
چو رفت زور و زر، آن فکر نیز بار ببست بماند آنچه به تعلیم و تربیت آموخت
نویسنده:
فرحناز فردوسیان
منبع:
مجله طوبی، اردیبهشت 1385، شماره 5 ، صفحه 40