قیامت در نهج البلاغه
۲۷ اسفند ۱۳۹۳ 0 اهل بیت علیهم السلام1. حال طالب دنيا و آخرت
من طلب الدنيا طلبه الموت حتى يخرجه عنها، و من طلب الاخرة طلبته الدنيا حتى يستوفى رزقه منها.
هر كه به دنبال دنيا رود، مرگ به دنبالش باشد تا او را از دنيا بيرون برد و هر كه دنبال آخرت رود، دنيا به دنبالش باشد تا همه روزى او را به وى بپردازد.1
2. جويايى پاداش آخرت
عزم الله لنا على الذب عن حوزته، و الرمى من وراء حرمته... مؤمننا يبغى بذلك الاجر، و كافرنا يحامى عن الاصل.
خداوند خواست تا ما پاسدار شريعتش باشيم و نگهدار حرمتش. مؤمن ما از اين كار در پى پاداش بود و كافر ما از تبار خويش حمايت مى كرد.2
3. مشتاق آخرت
طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة.
خوشا به حال پرهيزگاران در دنيا و مشتاقان در آخرت.3
4. عظمت آخرت
ما المغرور الذى ظفر من الدنيا بأعلى همته كالاخر الذى ظفر من الاخرة بأدنى سهمته.
فريفته اى كه از دنيا به بالاترين مقصود خود رسيده چونان كسى نيست كه از آخرت به كم ترين نصيب دست بافته باشد.4
5. هراس از صراط
اعملوا! أن مجازكم على الصراط و مزالق دحضه، و أهاويل زَلَلِهِ، و تارات أهواله.
بدانيد كه گذر شما از صراط است و گام هايتان بر آن لرزان است و دچار ترس و هراس خواهيد شد.5
6. عظمت دنياى ديگر
كل شىء من الدنيا سماعه أعظم من عيانه. و كل شىء من الاخره عيانه أعظم من سماعه. فليَكفِكم من العيان السماع، و من الغيب الخبر.
هر چيز دنيا، شنيدن آن بزرگ تر از ديدن آن است، و هر چيز آخرت، ديدن آن بزرگ تر از شنيدن آن است. پس به جاى ديدن آخرت و مشاهده آنچه كه از ديدگان شما پنهان و در پس پرده غيب است، به همان شنيدن و خبر يافتن (توسط پيامبران) اكتفا كنيد.6
7. آه از كمى توشه !
آه مِن قلّة الزاد، و طول الطريق، و بُعد السفر، و عظيم المَورد.
آه و افسوس از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت محل ورود (يعنى قيامت و حساب).7
8. کمک به فقرا برای فردا !
اذا وجدتَ من أهل الفاقة من يحمل لك زادك الى يوم القيامة، فيوافيك به غداً حيث تحتاج اليه فاغتنمه و حَمّلهُ إيّاه.
امام على عليه السلام در ضمن وصايايش به امام حسن عليه السلام فرمودند: هر گاه از نيازمندان كسى را يافتى كه با خود توشه تو را به روز قيامت برد و فردا كه به آن توشه نيازدارى آن را به تو رساند، وجود او را غنيمت شمار و آن بار توشه را بر دوش او نه.8
9. آخرت و تلاش
قال عليه السلام لرجل سأله أن يعظه: لا تكن ممّن يَرجو الاخرة بغير العمل.
امام عليه السلام در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرد فرمود: از آنانى مباش كه بدون كار و تلاش، اميد آخرت نيك دارند.9
10. مغتنم شمار!
اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه لك فى يوم عُسرتك.
وجود كسى را كه در روزگار توانگرى ات از تو وام خواهد، غنيمت شمار تا در روز سختى و تنگدستى ات (روز قيامت) آن وام را به تو پس دهد.10
11. شادمانى و اندوه براى آخرت
فان المرء قد يسُره درك ما لم يكن ليفوته، و يسوءه فوت ما لم يكن ليدركه، فليكن سرورك بما نلتَ من آخرتك، و ليكن أسفك على ما فاتك منها.
گاه انسان از دست يافتن به چيزى كه بايد به دستش برسد، شاد مى شود و ناراحتش مى سازد از دست دادن چيزى كه نبايد به آن دست يابد، پس بايد شادمانى تو از چيزى باشد كه در راه آخرتت است كه آن را به دست آورده اى و تأسف و اندوهت بر چيزى باشد كه مربوط به آخرتت هست و از دست داده اى.11
12. شادمانى و تأسف براى...
ليكن سرورك بما قدّمت، و أسف على ما خلّفت، و همّك فيما بعد الموت.
شادمانى تو بايد براى چيزى باشد كه پيش از مرگ فرستاده اى، و تأسف تو براى چيزى كه به جاى مى گذارى و همتت براى آنچه كه بعد از مرگت مى گذارى.12
13. بر شما باد توشه بردن
عليكم بالجد و الاجتهاد، و التأهب و الاستعداد، و التزوّد فى منزل الزاد.
ملتزم شويد به كوشش و تلاش و آمادگى و مهيا شدن و توشه گيرى در منزل توشه و ذخيره سازى.13
14. مأموريت انسان در دنيا
فتزوّدوا فى أيام الفناء لايام البقاء. قد دُللتم على الزاد، و أمرتم بالظعن.
در اين روزگاران كه رو به زوال مى رود، براى روزهاى ابديت توشه بگيريد، شما انسان ها به ذخيره سازى توشه و به كوچ از اين ديار فانى مأمور هستيد.14
15. كشت دنيا و آخرت
أن المال و البنين حرث الدنيا، و العمل الصالح حرث الاخرة.
ثروت و فرزندان، كشته هاى اين جهان اند، و عمل صالح، كشت آخرت است.15
16. وسيله اى براى آخرت
بالدنيا تُحرَز الآخرة.
آخرت با دنيا به دست مى آيد.16
17. آخرت سراى باقى
أيها الناس! انما الدنيا دار مَجاز، و الاخرة دار قرار، فخُدوا من ممرّكم لمقرّكم، و لا تهتكوا أستاركم عند من يعلم أسراركم.
اى مردم! دنيا سراى گذر است و آخرت خانه قرار و ابدى. پس از گذرگاه خويش براى سر منزل ابدى، توشه بگيرد و پرده خويش را پيش كسى كه به اسرارتان آگاه است، ندريد.17
18. بهشت و عمل شايسته
اعملوا للجنة عملها فان الدنيا لم تخلق لكم دار مُقام، بل خلقت لكم مجازا لتزوّدوا منها الاعمال الى دار القرار.
براى رسيدن به بهشت عمل شايسته آن را انجام دهيد؛ زيرا دنيا براى سكونت دائمى شما خلق نشده، بلكه آن را در گذرگاه شما ساخته اند تا اعمال صالحى را به عنوان زاد و توشه براى سراى دائمى فراهم سازيد.18
19. اصلاح دنيا و آخرت
من أصلح ما بينه و بين الله أصلح الله ما بينه و بين الناس، و من أصلح أمر آخرته أصلح الله له أمر دنياه.
كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و آن كه كار آخرتش را اصلاح نمايد، خداوند دنيايش را اصلاح خواهد كرد.19
20. آخرت شيرين
مرارة الدنيا حلاوة الاخرة، و حلاوة الدنيا مرارة الاخرة.
سختى و تلخی دنيا، شيرينى آخرت است و شيرينى دنيا، تلخى و عذاب آخرت است.20
21. احوال نادان و دانا در دنيا
انما الدنيا منتهى بصر الاعمى، لا يبصر مما وراءها شيئا، و البصير ينفذها بصره، و يعلم أن الدار وراءها. فالبصير منها شاخص... و الاعمى لها متزوّد.
بدانيد كه دنيا از نظر كوردلان آخرين مرز آفرينش است كه فراسوى آن چيزى نمى بينند و اما شخص بينا ديدگانش را به درستى در دنيا باز مى كند و آن را مى بيند و مى داند كه در پس اين سرا چه جهان ديگرى است. پس شخص بينا و آگاه از آن دورى مى جويد و شخص نابينا به سوى آن مى آيد و همه توجهش به سوى آن است شخص بينا از آن توشه بر مى دارد و شخص نابينا براى آن توشه فراهم مى كند.21
22. غنيمت شمردن دنيا
رحم الله امراء... اغتنم المهل، و بادر الاجل، و تزوّد من العمل.
خدا رحمت كند كسى را كه مهلتى كه در دنيا بود غنيمت شمارد. بر مرگ پيش دستى كرد و از عمل صالح توشه اى براى آخرت فراهم نمود. (پيش از آن كه از دنيا برود، با انجام اعمال نيك، توشه آخرت را آماده ساخت).22
23. توشه نجات بخش
فتزودّوا فى الدنيا من الدنيا ما تحرزون به أنفسكم غداً.
از دنيا توشه اى بگيريد كه فردا خود را به وسيله آن (از هلاكت ابدى) نگاه داريد.23
24. طالب آخرت
من طلب الاخرة طلبته الدنيا، حتى يستوفى رزقه منها.
كسى كه در پى آخرت باشد، دنيا در طلب او مى آيد تا بهره خود را از آن برگيرد.24
25. كفايت امر دنيا
من عمل لدينه كفاه الله أمر دنياه.
هر كه براى دين خود كار كند، خداوند امر دنيا او را كفايت فرمايد.25
26. سراى عبرت
ان الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافية لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزوّد منها.
دنيا براى درستكاران و راستاى سراى راستى است و براى آن كس كه گفتارش را دريابد، سراى عافيت و سر منزل سعادت است و براى آن كه توشه آن جهان را از دنيا برگيرد، ديار توانگرى است.26
27. حوادث قيامت
ينفخ فى الصور، فتزهق كلّ مهجة و تبكم كل لهجة، و تذل الشم الشوامخ، و الصم الرواسخ، فيصير صلدها سرابا رقرقا، و معهدها قاعا سملقا.
در صور دميده مى شود و آن گاه هر جانى از بدن به در مى رود و هر زبانى لال مى شود و كوه هاى برافراشته و سنگ هاى محكم و استوار خرد و درهم ريخته مى شوند و سنگ هاى سخت چون سرابى درخشان در نظر آيد و جاى آن ها هموار و صاف گردد.27
28. روز قيامت
كأنكم بالساعة تحدوكم حَدو الزاجر بشوله.
گويا شما در روز قيامت حاضريد و شما را همانند شتران كه شيرشان خشك شد است به سرعت مى راند.28
29. محل مسابقه
... و الدُّنيَا مِضمَارُهُ وَ الْقِيَامَةُ حَلبَتُهُ وَ الْجَنَّةُ سُبقَتُه.
ميدان تمرين آن (اسلام) دنياست، و محل گرد آمدن مسابقه گذارانش قيامت، و جايزه مسابقه اش بهشت است.29
30. بازگشت مخلوقات به سوى خدا
اذا تصرّمت الامور، و تقضّت الدهور، و أزِفَ النشور، أخرجهم من ضرائح القبور، و أوكار الطيور، و أوجرة السباع، و مطارح المهالك، سراعا الى أمره، مهطعين الى معاده.
آن گاه كه امور خلايق از هم بگسلد و روزگار سپرى گردد و رستاخيز نزديك شود و آن ها را از ميان گورها و آشيانه پرندگان و كنام درندگان و ميدان هاى جنگ، برانگيزاند و محشورشان كند، در حالى كه به سوى فرمان او به جانب معادش مى شتابند.30
31. دو دستگى خلايق در قيامت
اذا بلغ الكتابُ أجلَه، و ألامرُ مقاديرَه، و الحِقَ آخرُ الخلق بأوله، و جاء من أمر الله ما يريده من تجديد خلقه أمادَ السماء و فطرَها، و أرجّ الارض و أرجفها، و قلع جبالها و نسفها، و دكّ بعضها بعضا من هيبة جلالته و مخوف سطوته، و أخرج من فيها فجدّدهم بعد إخلاقهم و جمعهم بعد تفرّقهم. ثم ميّزهم لما يريده من مسألتهم عن خفايا الاعمال و خبايا الافعال، و جعلهم فريقين: أنعم على هولاء و انتقم من هولاء.
آن گاه كه زمان نوشته به سرآيد و مقدرات جهان به پايان رسد و آخرين خلايق به اولى آن ها پيوندند و فرمان حق براى تجديد آفرينش خلقش در رسد، آسمان را به حركت در آورد و آن را بشكافد و زمين را به شدت بجنباند و تكانش دهد و كوه ها را از جا بركند و متلاشى سازد و از هيبت جلال حق و ترس از سطوت و شكوه او كوه ها برهم كوفته شوند و هر كس را كه در زير زمين مدفون است بيرون آورد و پيكرهاى كهنه و پوسيده آن ها را نو كند و اجزاى پراكنده شان را گرد آورد، آن گاه آنان را به دو دسته تقسيم كند؛ به دسته اى نعمت ارزانى دارد و از دسته ديگر انتقام گيرد.31
32. روز قيامت
عباد الله! احذروا یوما تُفحَص فيه الاعمال، و يكثر فيه الزلزال، و تشيب فيه الاطفال.
اى بندگان خدا! بترسيد از روزى كه در آن روز به اعمال رسيدگى مى شود و نگرانى شدت مى گيرد و كودكان پير مى شوند.32
33. سخن على عليه السلام در مورد قيامت
ان الغاية أمامكم و أن ورأكم الساعة تحدوكم؛ تخفّفوا تلحقوا فانما ينتظر بأولكم آخركم.
هدف، فراروی شماست و قيامت از پشت سر شما را مى راند. سبكبار شويد تا برسيد؛ زيرا كه اولين شما چشم به راه آخرین شماست.33
34. قيامت نزديك است !
الله الله عبادالله! فان الدنيا ماضية بكم على سَنَن، و أنتم والساعة فى قَرَن، وكأنها قد جائت بأشراطها، و أزفت بأفراطها.
از خدا بترسيد، اى بندگان خدا! زيرا كه دنيا همه شما را از يك راه مى برد (و با نيز شما همان مى كند كه با گذشتگان كرد) و شما و زمان قيامت به يك ريسمان بسته هستيد و گويا قيامت نشانه هاى خويش را آشكار ساخته و پرچم هايش را نزديك كرده است.34
35. وقت حسابرسى
ان اليوم عمل و لا حساب، و غدا حساب و لا عمل.
همانا كه امروز هنگام عمل است نه حساب، و فردا (آخرت) وقت حساب است نه عمل.35
36. محاسبه از اعضای بدن
ان الله فرض على جوارحك كلها فرائضَ يحتجّ بها عليك يوم القيامة.
به درستى كه خداوند سبحان براى اعضاى تو تكاليفى را مقرر فرموده و در روز قيامت به وسيله آن ها بر تو احتجاج مى كند.36
37. اعمال در برابر چشمان
أعمال العباد فى عاجِلهم، نصب أعينهم فى آجالهم.
اعمال بندگان در دنیا، در سرای ديگر (قیامت) برابر چشمانشان خواهد بود.37
38. از بین بردن معاد
من الفساد اضاعة الزاد، و مفسدة المعاد. و لكل أمر عاقبة، سوف يأتيك ما قُدّر لك.
ضايع نمودن زاد و توشه و تباه كردن معاد از موارد فساد است، هر كارى سرانجامى دارد و به زودى آنچه برايت مقدر شده به تو خواهد رسيد.38
39. عوامل جهنمى شدن
من كثر كلامه كثر خطاءه، و من كثر خطاءه قلّ حياؤه، و من قلّ حياؤه قلّ ورعه، و من قلّ ورعه مات قلبه، و من مات قلبه دخل النار.
كسى كه پر گويد بسيار به خطا رود و كسى كه زياد خطا كرد، شرم و حيايش كم شود و كسى كه حيايش اندك شد، پارسايى اش كم گردد و كسى كه پارسايى اش كم شد، دل مرده شود و كسى كه دل مرده شد داخل جهنم شود.39
40. بوته آزمايش
ألا ان الله تعالى قد كشف الخلق كشفة، لا أنه جهل ما أخفوه من مصون أسرارهم و مكنون ضمائرهم؛ و لكن (ليبلوهم أيهم أحسن عملا) فيكون الثواب جزاء، و العقاب بواء.
بدانيد كه خداى بزرگ خلايق را در بوته آزمايش نهاد، نه اين كه آن چه را در درون و ضماير خود نهفته داشتند، نمى دانست ؛ بلكه تا آنان را بيازمايد كه عمل كدام يك بهتر است، تا ثواب پاداش كار نيك آن ها باشد و عقاب و كيفر سزاى كار بدشان.40
41. عرضه اعمال بر خداوند
الغنى و الفقر بعد العرض على الله.
آن گاه كه كارها به پيشگاه خداوند (در قيامت) عرضه گردد، معلوم مى شود كه توانگر كيست و تهيدست چه كسى.41
42. آشكار شدن درون ها
الاقاويل محفوظة و السرائر مَبلُوّة، و كل نفس بما كسبت رهينة، و الناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله.
گفته ها نگهدارى مى شود و نهفته ها و درون ها آشكار مى گردد و هر كس در گرو كارى است كه مى كند و مردم ناقص و معیوب اند، مگر كسى كه خدايش نگاه دارد.42
43. سختى حساب خداوند
اعلم! أن حساب الله أعظم من حساب الناس.
بدان كه حساب خدا بزرگ تر از حساب مردم است.43
44. تجسم اعمال در آخرت
أعمال العباد فى عاجلهم، نصب أعينهم فى آجلهم.
بندگان اعمالى كه در دنيا كنند، در آخرت مقابل ديدگان آنهاست.44
45. روز حساب بد و نيك همه
ذلك يوم يجمع الله فيه الاولين و آلاخرين لِنقاش الحساب و جزاء الاعمال، خضوعا قياما، قد ألجمهم العرق، و رجفت بهم الارض، فأحسنهم حالا من وجد لقدميه موضعا، و لنفسه متّسعا.
روز قيام، روزى است كه خداوند همگان را، از اولين نفر تا آخرين نفر، براى رسيدگى به حسابشان و جزاى اعمالشان گرد مى آورد، در حالى كه به فروتنى ايستاده اند و عرق از سر و رويشان مى ريزد و زمين آن ها را مى لرزاند. (در آن روز) نيكو حال ترين مردم كسى است كه جايگاهى بيابد و براى خود جايى پيدا كند!45
46. بزرگ ترين حسرت ها در قيامت
ان أعظم الحسرات يوم القيامه حسرة رجل كسب مالا فى غير طاعة الله، فورثه رجل فأنفقه فى طاعة الله سبحانه، فدخل به الجنة، و دخل الاول به النار.
بزرگ ترين افسوسها در روز قيامت، افسوس كسى است كه ثروتى از غير طاعت خدا به دست آورده و مردى آن را به ارث برده و آن را در راه خدا صرف نموده و به خاطر آن بهشت رفته و آن شخص اولى به جهنم رفته است.46
47. درماندگى كفار در قيامت
فلا شفيع يشفع، و لا حميم ينفع، و لا معذرة تدفع.
)در قيامت) نه شفاعت كننده اى (براى كافران) است که شفاعت کند و نه دوستى كه سودى بخشد و نه عذر موجهى كه كيفر را دفع كند.47
48. يوم تبلى السرائر
اعملوا ليوم تُذخر له الذخائر، و تبلى فيه السرائر.
براى روزى كار كنيد كه اندوخته ها براى آن ذخيره و باطن ها در آن آشكار مى شود.48
49. تفاوت ميان دو كردار
شتان ما بين عملين: عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب مؤونته و يبقى أجره.
چه تفاوت بسيارى است ميان دو كردار: كردارى كه لذت و خوشى آن برود و پيامد كيفر آن برجاى ماند و كردارى كه رنج آن بگذرد و پاداشش بماند.49
50. پاداش استقامت
من استقام فإلى الجنة، و من زَلّ فإلى النار.
هر كس در جاده الهى حركت كرد، مسيرش رو به بهشت است و هر كس از آن جاده بلغزد، مسيرش رو به آتش است.50
51. فلسفه پاداش و كيفر اهلى
ان الله سبحانه وضع الثواب على طاعته، و العقاب على معصيته، ذيادة لعباده عن نقمته و حياشة لهم الى جنته.
خداى سبحان براى اطاعت از خود پاداش در نظر گرفت و براى نافرمانى خود كيفر، تا بندگانش را از خشم و عذاب خويش باز دارد و به سوى بهشت خود براند.51
52. عواقبى تلخ و شيرين
لكل امرىء عاقبة حلوة أو مُرّة.
براى هر كسى سرانجامى است شيرين يا تلخ. 52
53. احكامى كه خداوند به سبب آن پاداش و كيفر مى دهد
ان من عزائم الله فى الذكر الحكيم، التى عليها يثيب و يعاقب، و لها يرضى و يسخط، أنه لاينفع عبدا - و ان اجهد نفسه و أخلص فعله - أن يخرج من الدنيا، لاقيا ربه بخصلة من هذه الخصال لم يتب منها: أن يشرك بالله فيما افترض عليه من عبادته، أو يشفى غيظه بهلاك نفس، أو يعر بأمر فعله غيره، أو يستنجح حاجة الى الناس باظهار بدعة فى دينه، أو يلقى الناس بوجهين، أو يمشى فيهم بلسانين اعقل ذلك فان المثل دليل على شبهه.
از جمله احكام و فرايض خداوند در قرآن حكيم كه بر اساس آن ها پاداش و كيفر مى دهد و به سبب آن ها خرسند و ناخرسند مى شود، اين است كه بنده - هر چند خودش را خسته كند و عملش را خالص گرداند - چنانچه با اين خصلت ها از دنيا به ملاقات پروردگارش رود و از آن ها توبه نكرده باشد بى فايده است: در عبادت خداوند كه بر او فرض و واجب فرموده است، شريك قرار دهد، يا خشم خود را با كشتن كسى فرو نشانده، يا به واسطه كارى كه خود كرده ديگرى را سرزنش كند (گناه خود را به گردن ديگر بياندازد)، يا براى آن كه در ميان مدرم به نوايى برسد، در دين خويش بدعتى پديد آورد، يا با مردم دورو يا دو زبان باشد، در اين باره بيانديش، زيرا هر مثالى دليل و نشانگر مشابه آن است.53
54. بدتر از بدى، خوب تر از خوبى
أنه ليس شىء بشرّ من الشر الا عقابه، و ليس شىء بخير من الخير الا ثوابه.
چيزى بدتر از بدى نيست، مگر كيفر بدى و چيزى خوب تر از خوبى نيست مگر پاداش خوبى.54
55. شرط اشتياق به بهشت
من اشتاق الى الجنة سَلا عن الشهوات.
كسى كه مشتاق بهشت است، از شهوات و تمايلات نفسانى خارج شود.55
56. نزديك تر به بهشت
احذروا عبادالله الموت و قربه، و أعدوا له عدته، فأنه يأتى بأمر عظيم، و خطب جليل بخير لا يكون معه شر أبدا. أو شر لا يكون معه خير ابدا. فمن أقرب الى الجنة من عاملها! و من أقرب الى النار من عاملها!
اى بندگان خدا! از مرگ و نزديك بودن: حذر كنيد و آنچه آماده كردم آن، هنگام مرگ ضرورت دارد، از قبيل اطاعت از اوامر الهى و انجام اعمال نيك و ترك منهيات الهى) تهيه نماييد كه به راستى مرگ امرى عظيم و كارى بزرگ با خود براى انسان مى آورد، اگر با خير و خوشى فرا رسد، چنان خيرى است كه هرگز شرى با آن نخواهد بود و اگر با شر و ناخوشى، فراز آيد، شرى است كه هيچ گاه خيرى با آن همراه نمى گردد. بنابراين چه كسى نزديك تر است به بهشت، از آن كس كه براى رسيدن به آن به عمل مى پردازد؟و چه كسى نزديك تر است به دوزخ از آن كس كه براى رفتن به طرف آن عمل مى كند؟56
57. جهاد برای بهشت
الجنة تحت أطراف العوالى !
بهشت در سايه نيزه هاست.57
58. اعمال شايسته بهشت
اعملوا للجنة عملَها.
عملى را كه شايسته ورود به بهشت است انجام بدهيد.58
59. جانبهاى انسان
ألا حرّ يدع هذه اللماظة لاهلها؟ أنه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة، فلا تبيعوها الا بها.
آيا آزاد مردى نيست كه اين خرده غذاي لا به لاى دندان ها را براى اهل آن واگذارد؟ بدانيد كه جان بهاى شما جز بهشت نيست، پس آن را جز به بهشت مفروشيد.59
60. صدق نيت و بهشت
ان الله سبحانه يدخل بصدق النية و السريرة الصالحة من يشاء من عباده الجنة.
خداوند سبحان هر يك از بندگانش را كه بخواهد به خاطر صدق نيت و باطن پاكش داخل بهشت مى كند.60
61. ديده دل به سوى بهشت
فلو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك منها لعزفت نفسك عن بدائع ما أخرج الى الدنيا من شهواتها و لذاتها، و زخارف مناظرها، و لذهلت بالفكر فى اصطفاق أشجار غيبت عروقها فى كثبان المسك على سواحل أنهارها... فلو شغلت قلبك أيها المستمع بالوصول الى ما يهجم عليك من تلك المناظر المونقة، لزهقت نفسك شوقا إليها، و لتحملت من مجلسى هذا الى مجاورة أهل القبور استعجالا بها.
اگر ديده دلت را به سوي آنچه از بهشت براى تو وصف مى شود بيافكنى، هر آينه نفس تو از خواهش ها و خوشى ها و زيب و زيورهاى مناظر دنيا دورى كند و با انديشيدن در جنبش شاخه هاى درختانى كه بركنار جوى هاى بهشت ريشه هاى آن ها در تپه هاى مشك پنهان است حيران و سرگشته شود... اى شنونده ! اگر دل خود را براى رسيدن به اين منظره هاى دل انگيز مشغول دارى، جانت از شوق آن برآيد و براى رسيدن هر چه زودتر به آن ها از همين مجلس من به همسايگى خفتگان در گورها روى.61
62. كار و ياد براى معاد
طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب و قنع بالكفاف، و رضىَ عن الله.
خوشا به حال كسى كه به ياد معاد است و براى روز حساب قيامت كار كند و به مقدار معيشت قناعت نمايد و از خدا راضى و خشنود باشد.62
63. وصف بهشت
درجات متفاضلات، و منازل متفاوتات، لا ينقطع نعيمها، و لا يظعن مقيمها، و لا يهرم خالدها.
بهشت در درجاتى است، يكى برتر از ديگرى و منزل هايى است يكى متفاوت با ديگرى، نعمت هايش پايان نمى پذيرد و اقامت كننده در آن كوچ نمى كند و جاويدان در آن پير نمى شود و ساكن در آن بينوا نمى گردد.63
64. جايگاه حق
الا و من أكله الحق فإلى الجنة و من أكله الباطل فإلى النار.
آگاه باشيد، كسى كه بر حق است جايگاهش بهشت و كسى كه به راه باطل مى رود به جانب آتش رهسپار است.64
65. بدترين خوبى و بهترين بدى
ما خيرٌ بِخير بعده النار، و ما شرّ بِشَرّ بعده الجنة.
آن خوبى كه در پى آن آتش باشد، خوب نيست و آن بدى كه به دنبالش بهشت باشد، بد نيست.65
66. سرنوشت خيرين و مفرطين
الجنة غاية السابقين و النار غایة المفرّطین.
بهشت نهايت كار پيشى گيرندگان در خير، و آتش عاقبت كار مقصّران در بندگى است.66
67. به خود رحم کنید!
اعلموا أنه ليس لهذا الجلد الرقيق صبر على النار، فارحموا نفوسكم فإنكم قد جرّبتموها فى مصائب الدنيا، أفرأيتم جزع أحدكم من الشوكة تُصيبه، و العثرة تُدميه، و الرمضاء تحرقه؟ فكيف اذا كان بين طابقين من نار، ضجيعَ حَجر، و قرينَ شيطان؟
بدانيد كه اين پوست نازك را ياراى آتش نيست، پس به خود رحم كنيد! شما در مصيبت ها و گرفتارى هاى دنيا آتش را آزموده ايد. آيا ديده ايد كه وقتى خارى به بدن يكى از شما مى خلد، يا به زمين مى خورد و خونى مى شود و يا شن هاى داغ پايش را مى سوزاند چگونه بى تابى مى كند؟! پس چگونه خواهد بود اگر ميان دو لايه از آتش قرار گيرد و همبسترش سنگ و همدمش شيطان باشد؟!67
68. پيرامون بهشت و دوزخ
ان الجنه حُفّت بالمكاره و ان النار حُفّت بالشهوات.
پيرامون بهشت را ناگوارى ها و پيرامون آتش را شهوات فرا گرفته است.68
69. جايگاه بد معصيتكاران
أما أهل المعصية فأنزلهم شرّ دار، و غلّ الايدى الى الاعناق، و قرن النواصى بالاقدام، و ألبسهم سرابيل القطران، و مقطعات النيران فى عذاب قد اشتدّ حرّه.
در خطبه اى كه وصف قيمامت فرمود: و اما معصيتكاران خداوند آنان را به بدترين جايگاه فرود آورده و دست هاى آنان را به گردنشان بسته و پيشانى آنان را ته پاهايشان نزديك مى نمايد و پيراهن هاى قطران و لباس هايى از آتشش به آنها بپوشاند، در عذابى كه حرارتش بسيار سخت است.69
70. اطاعت از اوامر الهى
هيهات! لا يُخدع الله عن جنته، و لا تُنال مرضاته الا بطاعته.
هيهات! خداوند درباره بهشت جاويدش فريب داده نمى شود و به خشنودى او رسيده نمى شود مگر از طريق اطاعتش. 70
71. كافى ترين پاداش و مناسب ترين كيفر
كفى بالجنة ثواباً و نوالاً، و كفى بالنار عقاباً و وَبالا!ً
بهشت براى پاداش نيكوكاران كافى است و دوزخ، مناسب ترين كيفر و سختى بدكاران است.71
72. بهترين نعمت ها و بدترين بلاها
كلّ نعيم دون الجنة فهو محقور، و كلّ بلاء دون النار عافية.
هر نعمتى در برابر بهشت كوچك است و هر بلايى در برابر جهنم عافيت و آسايش است.72
73. وصف جهنم
(عباد الله) فاحذروا ناراً قعرُها بعيد، و حُرُّها شديد، و عذابها جديد. دارٌ ليس فيها رحمة و لا تسمع فيها دعوة، و لا تفرج فيها كُربة.
اى بندگان خدا از آتشى كه ژرفايش زياد و حرارتش شديد و عذابش تازه است، بر حذر باشيد! آن جا سرايى است كه رحمت الهى در آن نيست و به درخواست كسى گوش داده نمى شود و هيچ اندوهى در آن بر طرف نمى گردد.73
74. از عذاب الهى ايمن مباش !
لا تأمننّ على خير هذه الامة عذاب الله لقوله تعالى: «فلا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون».
بر بهترين فرد اين امت از عذاب خدا ايمن مباش ؛ زيرا خداى بزرگ مى فرمايد: از مكر و كيفر خدا جز مردم زيانكار خود را ايمن نپندارند.74
75. جهنم، آتش غضب الهى
يا عقيل أتئنُّ من حديدة أحماها انسانها للَعبه، و تجُرّنى الى نار سجَرَها جبّارها لغضبه! أتئنّ من الاذى و لا أئنّ من لَظَى؟!
اى عقيل! از آهنى كه انسانى آن را به بازيچه سرخ كرده است مى نالى و مرا به سوى آتشى كه خداى جبار به خشم خود افروخته است مى كشانى!؟ تو از اين رنج مى نالى و من از عذاب ننالم ؟!75
76. آتش جهنم
ما أخسر المشقة وراءها العقاب، و أربح الدِّعة معها الامان من النار.
چه زيانبار است مشقتى كه به دنبال آن عذاب است و چه سودمند است آسايشى كه قرين امان از جهنم است.76
77. عظمت و سختى كيفر
فوالله لو حننتم حنين الواله العجلان، و دعوتم دعاء الاحمام، و جأرتم جؤار متبتل الرهبان، و خرجتم الى الله من الاموال و الاولاد، التماس القربة اليه - فى ارتفاع درجة عنده، أو غفران سيئة أحصتها كتبه و حفظتها رسله - لكان قليلا فيما أرجو لكم من ثوابه، و أخاف عليكم من عقابه.
به خدا سوگند، اگر مانند شترهاى بچه مرده فرياد كنيد و مانند كبوتران ناله زنيد و همانند دير نشينان زارى كنيد و مال دنيا و اولادش را بگذاريد و برويد كه به خدا نزديك تر گرديد و درجه شما افزايش يابد و يا گناهى كه در نامه عمل شما ثبت گرديد و نگهبانان خدا آن را حفظ كرده اند، بخشيده شود، نسبت به آنچه من براى شما به آن اميدوارم كم است و از عقاب و كيفر آن براى شما مى ترسم.77
78. طالب و گريزان خواب
ألا و انى لم أرَ كالجنة نامَ طالبُها، و لا كالنار نامَ هاربُها.
آگاه باشید که من چيزى مانند بهشت نديده ام كه جوينده اش خواب باشد و نه مانند دوزخ كه گريزان از آن در خواب باشد.78
79. غافل نبودن از كيفر الهی
لا يشغله غضب عن رحمة، و لا تولِهُهُ رحمة عن عقاب.
در وصف خداى سبحان مى فرمايد: هيچ خشمى او را از مهرى باز نمى دارد و هيچ مهرى او را از كيفر غافل نمى سازد.79
80. خير دوزخى
ما خيرٌ بخير بعدَه النار.
خيرى كه دوزخ به دنبالش است خير نيست.80
________________________________
پی نوشت:
- حكمت 431.
- نامه 9.
- حكمت 104.
- حكمت 370.
- خطبه 83.
- خطبه 114.
- حكمت 77.
- نامه 31.
- حكمت 150.
- نامه 31.
- نامه 22.
- نامه 66.
- خطهب 230.
- خطبه 157.
- خطبه 23.
- خطبه 156.
- خطبه 203.
- خطبه 132.
- حكمت 89.
- حكمت 251.
- خطبه 133.
- خطبه 76.
- خطبه 28.
- حكمت 431.
- حكمت 423.
- حكمت 131.
- خطبه 195.
- خطبه 157.
- خطبه 106.
- خطبه 83.
- خطبه 157.
- خطبه 157.
- خطبه 21.
- خطبه 190.
- خطبه 42.
- خطبه 42.
- حكمت 7.
- نامه 31.
- حكمت 349.
- خطبه 144.
- حكمت 452.
- حكمت 343.
- نامه 30.
- حكمت 7.
- خطبه 102.
- حكمت 429.
- خطبه 120.
- خطبه 120.
- حكمت 121.
- خطبه 119.
- حكمت 368.
- حكمت 151.
- خطبه 153.
- خطبه 114.
- حكمت 31.
- نامه 27.
- خطبه 124.
- خطبه 132.
- حكمت 256.
- حكمت 42.
- خطبه 165.
- حكمت 46.
- خطبه 85.
- نامه 17.
- حكمت 378.
- خطبه 157.
- خطبه 183.
- خطبه 176.
- خطبه 109.
- خطبه 129.
- خطبه 83.
- حكمت 378.
- نامه 27.
- حكمت 377.
- خطبه 224.
- حكمت 37.
- خطبه 52.
- خطبه 28.
- خطبه 195.
- حكمت 387.
منبع: نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزی